محمود مسائلی – در حالی که قیام برحق مردم ایران علیه حکومت ستمگر مذهبی در سراسر ایران فراگیر شده، شاید اصلیترین پرسشی که میبایست به بحث گذاشته شود این است که ویژگی برجسته این قیام چیست؟ آیا مردم برای انجام اصلاحاتی در نظام اسلامی در خیابانها فریاد میزنند و خشم خود را نشان میدهند؟ آیا آنها، آنگونه که اصلاحطلبان و همراهان آنها ادعا میکنند، میخواهند گشت ارشاد و اجرای قوانین اسلامی مربوط به حجاب را به زیر سوال کشیده و یا موجبات از میان رفتن آنرا فراهم آورند؟ آیا این مردم جان بر کف که در خیابانها و مکانهای عمومی حضور پیوسته خود را حفظ کردهاند، خواستههای خود را برای مبارزه با فساد حاکم بر نظام اسلامی نشان میدهند؟ یا اینکه آنها میخواهند کل این نظام را برای همیشه از صحنه حیات سیاسی ایران حذف کنند؟ به هر کدام از این پرسشها که دقت نماییم، و حتی اگر آخرین آنها یعنی مبارزه برای ریشهکن ساختن نظام اسلامی را به عنوان خواست اصلی مردم در نظر بگیریم، هنوز یک پرسش در ساحت اندیشه نقاد باقی میماند: آیا بهتر نیست که قیام مردم را به عنوان نشانهای از یک تغییر بزرگ و بنیادین در شالوده اندیشه و اعتقادات اجتماعی و سیاسی آنها مورد کنکاش قرار دهیم؟ درواقع میتوان پرسش را اینگونه مطرح ساخت که آیا مردم فقط خواهان براندازی نظام ستمگر اسلامیهستند یا اینکه بهواقع آنها میخواهند برای همیشه هر نوع باوری به مذهب سیاسی و یا حضور نهادهای مذهبی در جامعه را از صحنه حیات خود حذف نمایند؟ به درستی برجستهترین ویژگی قیام مردم علیه حکومت اسلامی در ایران چیست؟
این نوشتار قصد دارد این فرضیه را به نمایش گذاشته و توضیح دهد که اصلیترین ویژگی قیام مردم را باید در انقلاب فکری در باورهای آنان جستجو کرد که چشماندازی نوین در برابر آینده ایران، و حتی فراتر از آن یعنی در منطقه، باز گشوده و میخواهد برای همیشه ساحت اندیشه را از هر نوع مذهب سیاسی رها سازد. درواقع، فرآیند رهایی در باور و اندیشههای مردم، در چشمانداز آنان در باره معنی و مفهوم حیات، و در آنگونه که میخواهد زندگی و فلسفه آنرا برای خود آزادانه تعریف کنند، در حال شکل گرفتن است. بنابراین برجستهترین ویژگی قیام مردم، تلاشی عمیق برای رها شدن باور و اندیشهها از رسوبات فکری است که طی سالیان سال موجبات تخریب هویت آنان، به تاراج رفتن منابع مادی و انسانی کشور، و سایه سنگین نحجر و تصلب فکری، و در نهایت تباهی را برای آنان باعث شده است.
حال اگر به شعار اصلی خیزش مردم یعنی «زن، زندگی، آزادی: آزادی، آزادی، آزادی» دقت نماییم به درستی این حقیقت آشکار میگردد که مردم خواهان نگرشی به زندگی هستند که با قواعد طبیعی سازگار بوده، و شادی و آیندهای سرشار از امید برای آنان در پی داشته باشد. گویا این نگرش نوین در ناخودآگاه مردم ریشههای عمیقی دوانده، ظرفیت فکری و خردمندی آنها را شکوفا ساخته، و در نتیجه آنها را برانگیخته است تا راه خویش را به سوی آیندهای روشن بازگشایند. هرگاه این شعار را با شعارهای دوران انقلاب اسلامی که همگی حاوی پیامهای خون، نفرت، نابودی، مرگ، و سرکوب را میدادند مقایسه کنیم، این حقیقت عیان میگردد که خیزش کنونی مردم با هدف رهاسازی اندیشه، و باورها، و جهانبینی خود از جمود فکری و سایه سنگین سیاه جهل و نادانی در حال تکمیل است. پیام «زن، زندگی، آزادی» نشان میدهد که انقلابی فکری در نگرش و باورهای مردم در حال تکمیل است که ایران امروز را آماده میسازد به مرحله تاریخی نوینی وارد شود که ریشههای آن را میبایستی در اندیشههای ایران باستان، یعنی همان دورانی که خردمندی و فرزانگی که کوروش بزرگ تجلی آن بود، وارد سازد. این دگرگونی بنیادین در شالوده فکری مردم و نگرش اجتماعی و سیاسی آنان، نه تنها در چند دهه اخیر، شاید بتوان با اطمیان بیان داشت که در سدههایی طولانی بیسابقه بوده است. اتحاد، همدلی، همفکری، و همراهی مردم با یکدیگر در خاک ایران، و همصدایی آنانی که ناگزیر وطن را ترک کردهاند با هموطنان خویش، بعد دیگری از این فرضیه را به اثبات میرساند که انقلابی ژرف در بنیانهای اندیشه و ظرفیت فکری مردم در حال شکلگیری است.
بیتردید نمیتوان این نظریه روابط بینالملل را نیز نادیده انگاشت که هرگاه این انقلاب فکری مردم ایران در مسیر حقیقی خود قرار گرفته و بتواند با قدرت پیش بروند، نه تنها ایران برای همیشه از سیاهی جهل و تباهی رهایی خواهد یافت، بلکه در کل منطقه خاورمیانه نیز دروازههای آرامش باز خواهد شد. در حقیقت قیام مردم ایران علیه حکومت اسلامی نشان دهنده ارادهای قطعی برای خروج از عدم بلوغ خودتحمیلی[۱] است که مردم در شرایط تاریخی خاصی به خود تحمیل کردند. درواقع در حالی که در جریان انقلاب سال ١۳۵۷ نوعی صغارت به خواست خود مردم به آنها تحمیل شد، و در نتیجه عنان اختیار و اراده آزاد و انسانی آنان را در اختیار کسانی که خود را مردان رستگاری مذهبی میدانستند، قرار گرفت، امروز قیام مردم نشانه ارادهای برای خروج از آن صغارت و عدم بلوغ خودتحمیلی است. مردم میخواهند آن پوستههای سخت و منجمدی را که هویت آنها را در اسارت قرار داده بشکنند، افقی نوین پیش روی خویش و نسلهای آینده باز گشایند، و خود صاحب اختیار زندگی خویش باشند. این اراده برای خروج از تصلب فکری و سیاهی اعتقادی نه تنها میتواند مردم ایران و سرزمین آنها را به سوی رستگاری هدایت کند، بلکه موجبات فروپاشی نظامهای استبدادی متحجر مذهبی در منطقه و رهایی مردمان در بند کشیده شده دیگر را نیز فراهم میآورد. رهایی مردم ایران از اسارت باورهای جزمی و تصلب روح و روان این ظرفیت توانمند را دارد تا مردم ستمدیده افغانستان را نیز به سوی حیاتی انسانی رهنمود ساخته، و همراه با آن موجبات رهایی همه مردمانی را که در منطقه گرفتار مذهب سیاسی شده و به تباهی کشیده شدهاند نیز فراهم آورد.
انقلابی در باور و اندیشههای مردم
برای اینکه بهتر و روشنتر بتوان ویژگیهای اراده مردم برای خروج از صغارت خودتحمیلی و رها شدن را توضیح داد، مناسب است آنرا با تحولاتی که در قرون هفده و هیجدهم در اروپا اتفاق افتادند مقایسه کنیم. در آن دوران، البته با ریشههایی در عصر نوزایی خرد انسانی، یا به تعبیری رنسانس، چشماندازهایی در اروپای آن زمان شکل گرفت که میکوشید از یکسو به «انقیاد مذهبی»[۲] و از دیگرسو به «نظام سلسله مراتبی»[۳] قرون وسطایی خاتمه بخشد. به موجب انقیاد مذهبی، همه توان فکری و ظرفیت اندیشه مردم در اختیار مردان مذهب و نهاد کلیسا قرار گرفته بود. اساسا هیچ فرد انسانی نمیتوانست آزادانه هویت انسانی خویش را بازیافته و برای زندگی خویش و آینده فرزندان و نسلهای پیش رو برنامه مشخصی داشته باشد. همه چیز از پیش تعیین شده بود و مذهب آنرا کنترل میکرد. کلیسای کاتولیک در آن زمان، مانند نهاد مذهب در ایران امروز، هرگز تمایلی برای اختیار دادن به مردم برای انتخاب آزادانه شیوه زندگی خود نداشت. منافع عظیم کلیسایی، مانند منافع گسترده و بی حساب و کتاب نهاد مذهب در ایران امروز، انقیاد مذهبی را به مردم تحمیل میکرد تا از طریق کنترل اراده مردم، آنها را به موجوداتی بی اختیار و تابع فرمان کلیسا و مذهب تبدیل سازد. این مردمان هرگز نمیتوانستند در ذهن و نگرش خویش به حیات این باور را داشته باشند که میتوانند به عنوان انسان آزادانه نه تنها هویت انسانی خود را باز شناسند، بلکه فلسفه حیات و مسیر زندگی خویش را نیز با اراده خویش تعریف نمایند. سایه شوم تصلب فکری و جمود آیینی در دوران قرون وسطا سایه سنگینی بر همه ابعاد زندگی مردم انداخته بود. تنها راه راهایی این بود که انقلابی در اندیشههای مردم صورت پذیرد تا آنها دریابند که خود صاحب اختیار خویش هستند. برای خروج از انقیاد مذهبی میبایستی رهاییبخشی در ساحت اندیشه و باورهای مردم اتفاق افتد. عصر عقلانیت مدرن، با رها ساختن مردم از عدم بلوغ خودتحمیلی، یعنی رها ساختن خویش از انقیاد مذهبی، راه را برای تحولات اجتماعی و سیاسی هموار نمود. اول آزادی اندیشه، سپس سعادتمندی اجتماعی و سیاسی پیام اصلی تحولات اروپای قرون هفدهم و هجدهم بود،؛ یعنی ظهور عصر لیبرالیسم به عنوان شرایطی که در آن مردم خود آزادانه حیات اجتماعی و سیاسی خود را تعریف نموده و با یکدیگر به شیوهای همکارانه و از روی تساهل و احترام متقابل رفتار مینمایند.
به دلیل انقیاد مذهبی، که اراده مردم را به تصلب کشیده بود، نظامهای سلسلهمراتبی بزرگترین موانع را بر سر راه خوشبختی و سعادت مردم قرار داده بودند. القاب و عناوین از پیش تعیین شده مانند بزرگزاده، طبقه نجبا و اشراف، و همه آنان که خود را نسبت به دیگران برتر میدانستند، بخش بزرگی از جمعیت آن زمان را به حاشیه رقتبار زندگی سوق داده و به بندگی طبقات برتر وا داشته بود. دردناکترین و یژگی این نظام سلسله مراتبی این بود که به دلیل همان انقیاد مذهبی، مردم نمیتوانستند این حقیقت را دریابند که زندگی بردگی در نقطه مقابل قوانین حیات انسانی است. دقیقا مانند نظام سلسله مراتبی در نظام اسلامی که با ساخت عناوینی مانند آقا، عالم، سید اولاد پیغمبر، آیتالله و دیگر القابی از اینگونه، موجبات اسارت فکری خودتحمیلی و در نتیجه آن غارت منابع کشور و ظهور شکاف عمیق و گسترده طبقاتی را باعث گردید. این عناوین نابرابریها، فساد و توحش، و سرکوب مردم را توجیه کرده و راه را برای غارت ثروت ملی و منابع انسانی هموار نموده است.
تحولات فکری و آیینی در اروپای نوین چند پیام روشن با خود داشت که به خوبی بازتاب دهنده شرایط ایران امروز نیز میباشد:
الف: ارادهای روشن برای خروج از اسارت اندیشه به عنوان شرط لازم برای استقرار خرد جمعی[۴] به عنوان راهنمای امور اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی و یا فرهنگی. حتی نگرش مذهبی نیز باید خود را از جمود فکری و تصلب آیینی رها سازد، راه عقلایی در پیش گیرد، به خرد جمعی روی آورد، خود را روشنگر سازد تا بتواند در یک حیطه سکولار به عمر خود برای کسانی که میخواهند به آن باور داشته باشند، ادامه دهد. خروج از عدم بلوغ فکری خودتحمیلی هیچ نوع فرمندی (کاریسما)[۵] را بر نمیتابد و آنرا با خردمندی جمعی به عنوان ساختاری اجتماعی[۶] جایگزین میسازد.
ب: گشودن چشماندازی سکولار به معنی دقیق کلمه. منظور از منعی دقیق این است که مذهب باید برای همیشه به جایگاه خود یعنی معابد و مکان نیایش برای باورمندان بازگردد. این فهم سکولاریزم حاوی مفاهیمی از جدایی دین از حیطه خرد جمعی (به تعبیری سیاست) است که بیشتر در فرانسه امروز حضور دارد (یعنی لائیسیته) تا نوع سکولاریزم حاضر در کشورهای انگلوساکسون. چشماندازهای سکولار همان کارکردی را دارد که درگذشته توانست مردم را از انقیاد مذهبی رها سازد تا بتوانند را زندگی عادی و قواعد ناظر بر آنرا خود و با اراده آزاد خویش تعریف و تعیین نمایند.
پ: اعتقاد به توانایی اندیشه و اراده انسان برای پایان بخشیدن به همه الگوهای عقب ماندگی و توسعه نیافتگی در همه ابعاد و جنبههای زندگی اجتماعی. این خرد انسانی است که در عرصه عمومی[۷] خود را در تفاهم با دیگران قرار میدهد، افقهای یک فرآیند یادگیری متقابل را باز میگشاید، و به شیوهی گفت و شنید[۸] راهها و شیوههای رها شدن از عقب ماندگی را یاد میگیرد. اساسا هیچ مفهوم و تصوری از توسعه یافتگی نمیتواند بدون رها شدن از اسارت فکری و تصلب آیینی امکانپذیر باشد. رشد و شکوفایی انسان به عنوان غایت و هدف نهایی توسعه یافتگی، تنها و تنها از طریق رها شدن از جمود مذهبی و تصلب آیینی، سنتها و باورهای گمراه کننده، و هنجارهای اجتماعی و فرهنگی نادرست مانند پدرسالاری امکانپذیر میباشد.
ت: هنگامی میتوان پایههای یک جامعه سالم و آزاد را بنا نهاد که در آن اندیشه و باورهای مردم از اسارت خودتحمیلی رها شود. بنابراین هر نوع تصوری از مفاهیم متعالی آزادیهای اساسی، حقوق ذاتی، حق تعیین سرنوشت، تساهل و مدارا، شناسایی برابری تفاوتهای هویتی و فرهنگی، و دمکراسی، منوط به رهایی اندیشه و باورهاست. آزادی فقط در جامعه آزاد امکانپذیر است، و جامعه آزاد مولود آزادی اندیشه است.
در نوشتاری که به دنبال مبحث خواهد آمد پیش زمینههای فلسفی «رهاشدن از عدم بلوغ خودتحمیلی» با استعانت گرفتن از اندیشههای امانوئل کانت توضیح داده میشوند.
*دکتر محمود مسائلی بنیانگذار و دبیرکل افتخاری اندیشکده بینالمللی نظریههای بدیل؛ با مقام مشورتی نزد سازمان ملل متحد؛ بنیانگذار و مدیر مرکز مطالعات عالی حقوق بشر و توسعه دمکراتیک؛ اتاوا؛ کانادا
*برای مطالعه بیشتر درباره اندیشههای حقوق بشری نگاه کنید به تارنمای اندیشکه بینالمللی نظریههای بدیل و یا کانال تلگرامی این نویسنده با عنوان «اندیشههای حقوق بشری».
[۱] Self-imposed immaturity
[۲] Religious conformity
[۳] Ascribed status
[۴] Reasonable and reasonableness
[۵] Charismatic
[۶] Reasonableness as a social construction
[۷] Public sphere
[۸] Dialogical