گفتگویی درباره «آموزش خلاق»؛ جامعه از کودکی و با کودکان ساخته می‌شود

- «اگر ما به جوامع غربی نگاه کنیم، برای مثال، بررسی علمی‌ کودکان و تمرکز بر جنبه‌های بیولوژیک رشد آنها به وسیله ساختارگرایان اجتماعی در غرب به چالش گرفته شده است. اینان معتقد به «کودکی به عنوان ساختار اجتماعی» هستند. نگاه به کودکان به عنوان «موجود انسان» و نه «موجودی در حال انسان شدن» است که همین نکته نیز تاثیر بر سیاست‌های آموزشی در برخی کشورها داشته است.»
- «فردگرایی به معنای آگاهی از خواسته‌ها، تمایلات و منافع شخصی و وقوف به‌اندیشه‌ها و احساسات خود، باری مثبت در فرهنگ غرب دارد. «منّیت»‌ و فردگرایی مفرط اما به نگاه رقابتی در زندگی و کار می‌انجامد. این نگاه تلویحاً به این معناست که موفقیت یک فرد به معنای شکست فرد دیگری است.»

جمعه ۲ دی ۱۴۰۱ برابر با ۲۳ دسامبر ۲۰۲۲


انجام و به ثمر رساندن پروژه‌های کوچک و بزرگ در هر زمینه‌ای نیاز به مشاوره، همکاری، تبادل نظر، تشریک مساعی، خرد جمعی و البته  تخصص دارد تا بتوان همزمان توانایی‌ها و خلاقیت‌های فردی را نیز پرورش داد و  تقویت کرد. ترویج و گسترش این فرهنگ از مهدکودک و کودکستان و دبستان و با استفاده از شیوه‌های نوین و خلاق آموزشی شروع و در خانواده و جامعه نهادینه می‌شود. با دکتر منیره پرتوی کارشناس آموزش خلاق در همین ارتباط گفتگو کردیم.

دکتر منیره پرتوی کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشته آموزش در دانشگاه واریک بریتانیا به پایان رسانده است. او سپس به عنوان محقق فوق دکترا در چندین پروژه تحقیقاتی در مرکز مطالعات آموزشی همین دانشگاه، دانشیار پژوهشی در دانشکده آموزش دانشگاه کمبریج و دستیار پژوهشی در بخش آموزش شرکت رویال شکسپیر مشغول به کار شده است.

دکتر منیره پرتوی

دکتر پرتوی هم اکنون به‌ عنوان مدیر پروژه آموزش خلاق برای آموزش تکمیلی با بنیاد جوانان (YPF Trust) در لندن و از نزدیک با مدارس تکمیلی متعلق به اقلیت‌های قومی‌ همکاری می‌کند. او به منظور ارتقاء استانداردهای آموزشی این مراکز روی چندین پروژه از جمله آموزش و فراگیری خلاق کار کرده است. مدارس تکمیلی بطور سنتی مدارس یکروزه‌ی شنبه‌ها هستند که برنامه درسی آنها متمرکز  بر زبان، دین و فرهنگ سرزمین مادری است.

-خانم پرتوی آموزش نوین با آموزش سنتی چه تفاوت‌هایی دارد؟

-قبلاً تحصیل در مدرسه عمدتاً به معنای دستیابی به دانش و گرفتن نمره قبولی بود. با این حال، سیاست‌های آموزشی و برنامه درسی در بسیاری از کشورهای دنیا در دهه‌های اخیر تغییریافته و تنها محدود به جنبه آکادمیک تحصیل در مدرسه نیست بلکه در این مورد هم هست که آموزگاران چگونه و تا چه حد به جنبه‌های اجتماعی، عاطفی و شخصی فرآیند آموزش توجه نشان می‌دهند. اینجاست که ما شاهد تغییر در نقش و تاثیرمدارس در جایگاه اجتماعی و فرهنگی کودکان هستیم.

نوع برخورد ما به کودکان و کودکی از جامعه‌شناسی نوین کودکان و مفاد کنوانسیون کودک سازمان ملل متحد در سال ١٩٨٩ تاثیر پذیرفته است. اگر ما به جوامع غربی نگاه کنیم، برای مثال، بررسی علمی‌ کودکان و تمرکز بر جنبه‌های بیولوژیک رشد آنها به وسیله ساختارگرایان اجتماعی در غرب به چالش گرفته شده است. اینان معتقد به «کودکی به عنوان ساختار اجتماعی» هستند. نگاه به کودکان به عنوان «موجود انسان» و نه «موجودی در حال انسان شدن» است که همین نکته نیز تاثیر بر سیاست‌های آموزشی در برخی کشورها داشته است.  برای مثال، مربیان شروع به بازاندیشی در این زمینه‌ها کرده‌اند که: ظرفیت کودکان نه به عنوان موجودات بی‌گناه منفعل و نیازمند اصلاح، بلکه به عنوان افرادی که باید به آنها اجازه داده شود تا نظرات خود را در مورد مسائلی که بر زندگی آنها تأثیر می‌گذارند، آزادانه بیان کنند. از این رو، در مدارس رویکرد «صدای شاگرد» یا «صدای دانش‌آموز» شکل گرفت و بعدها در اواخر قرن بیستم برای شناخت دقیق‌تر از ظرفیت کودکان تکامل یافت. بدیهی است که اگر این رویکرد درست به کار بسته شود در ابعاد مختلف بر شاگردان تاثیر خواهد گذاشت. برای نمونه:

-وقتی از شاگردان خواسته می‌شود نظرات خود را در مورد جنبه‌های مختلف آموزش و یادگیری ابراز دارند، عزت نفس آنان بیشتر شده و تصویر مثبتی از خود پیدا می‌کنند ( بُعد شخصی).
-شاگردان تا حدودی بر روند یادگیری و آموزش خود احساس کنترل پیدا می‌کنند زیرا می‌توانند بطور انتقادی در مورد این مسائل تامل کنند ( بُعد آموزشی).
-شاگردان احساس می‌کنند که در مدرسه و یا در جمع همکلاسی‌های خود بیشتر در بر گرفته شده‌اند (بُعد سازمانی).
-شاگردان احساس می‌کنند که ارزش دارند و گوش شنوا برای سخنان آنان وجود دارد. آنان حس می‌کنند که در تصمیم‌گیری‌ها شرکت دارند و باور پیدا می‌کنند که نظرات آنان می‌تواند تغییر ایجاد کند ( بُعد سیاسی).

– نظام جدید آموزش وپرورش در کشورهای پیشرفته، از جمله در بریتانیا، چه مشخصه‌هایی دارد و در چه زمینه‌هایی از نظام سنتی متفاوت است؟

-در بریتانیا قبلاً عوامل صرفاً اقتصادی مبنای سیاست‌های آموزشی بودند. ولی در سال‌های اخیر این مبانی مورد تردید قرار گرفته‌اند. از جمله آشکار شده که مفاهیمی‌ مانند «تقویت رقابت‌پذیری برای آینده»، «ترس از عقب ماندن» و یادگیری «به عنوان یک پله در راه رسیدن به اشتغال» ذاتاً مشکل‌سازند و این مفاهیم توسط مربیان به چالش کشیده شده‌اند.

برخی پژوهشگران نیز به این موارد توجه کرده و با آنها  برخوردی انتقادی دارند:

از بین رفتن ساعات سرگرمی‌ در مدرسه به دلیل امتحانات
تشویق به رقابت بین دانش‌آموزان برای کسب نمرات بالاتر
همچنین کاهش لذت، خلاقیت و تخیل کودکان به دلیل نگاه به دوران کودکی صرفاً به عنوان مرحله آمادگی برای بزرگسالی!

فردگرایی به معنای آگاهی از خواسته‌ها، تمایلات و منافع شخصی و وقوف به‌اندیشه‌ها و احساسات خود، باری مثبت در فرهنگ غرب دارد. این خصوصیات پلی می‌شود برای ارتباط معنادار و هدفمند بین انسان‌ها. ولی به معنای خودمرکزبینی یعنی اولویت دادن مطلق به زندگی خود و عدم اهمیت و توجه به زندگی دیگران، این دیگر «منّیت» و نه فردگرایی است.

«منّیت»‌ و فردگرایی مفرط به نگاه رقابتی در زندگی و کار می‌انجامد. این نگاه تلویحاً به این معناست که موفقیت یک فرد به معنای شکست فرد دیگری است. این نگاه رقابت‌آمیز به زندگی، که به گمان برخی اساس پیشرفت انسان را تشکیل می‌دهد، ممکن است حتی بر رفاه و سلامت کودکان تاثیر منفی بگذارد. این گرایش انسان‌ها را از امکان سرگرم شدن  و یا حس رضایتمندی از بازی محروم می‌کند و آنان را از نظر اجتماعی منزوی ساخته و این منجر به مشکلاتی در همکاری و همدلی با دیگران می‌شود.

در بریتانیا دولت در عرصه تدوین و به کار بستن برنامه‌های آموزشی ویژه، سرمایه‌گذاری کرده است. یکی از این عرصه‌ها، جنبه‌های اجتماعی و عاطفی یادگیری است تا کودکان بتوانند مهارت‌های شخصی، اجتماعی و عاطفی کسب کنند. در این نگرش، یادگیری در ماهیت عملی اجتماعی است؛ به عبارت دیگر، یادگیری در همان بستر اجتماعی صورت می‌گیرد که کودکان در زمان یادگیری در آن حضور دارند و با آن وابستگی عاطفی حس می‌کنند. در این محیط به یادگیری به عنوان فرآیندی اجتماعی نگریسته می‌شود و باعث می‌شود که همکاری و تشریک مساعی جایگزین رقابت و انزواگزینی در یادگیری شود.

بسیار مهم است که در محیط یادگیری به شاگردان حس تعلق به جمع داد یعنی فضایی که به آنها احساس امنیت می‌دهد و عاری از قضاوت است. این جایی است که کودکان می‌توانند در آن تجربه کنند و بیازمایند تا تفکر انتقادی، خلاق، همدلانه و دلسوزانه کسب کنند. دلیلش آنست که آنها دعوت می‌شوند پرسش‌هایی را مطرح کنند، با روحیه جمعی و تشریک مساعی کار کنند و تخیل خود را برای خروج از تفکر «قالبی» به کار ببندند. راه‌های مختلفی را به منظور ایجاد و تقویت حس تعلق به جمع می‌توان امتحان کرد. این راه‌ها را معلمان در کلاس و شاگردان با تفاهم اجتماعی با یکدیگر دراموزش خلاق به کار می‌برند. برای نمونه، در نقش خود من به عنوان مدیر برنامه آموزش تکمیلی، ما کارگاه‌های خلاق برای معلمان آموزش تکمیلی برگزار می‌کنیم تا آنها با رویکردهای خلاق در فعالیت خود آشنا شوند. در این کارگاه‌ها ما به این معلمان به کار بستن شیوه‌های دراماتیک در کلاس را یاد می‌دهیم. نمایش، دارای این توانایی است که کودکان را تشویق می‌کند تا وضعیت فرضی را بازی کنند و این کار را در همکاری با دیگران انجام دهند و از نظر عاطفی خود را درگیر فرآیند یادگیری و کسب شناخت کنند و از سیاه و سفید دیدن‌ها پرهیز کنند.

-در مورد نظام آموزشی کنونی در ایران چه فکر می‌کنید؟

-در بسیاری از کشورها از جمله ایران، به نظر می‌رسد که آموزش بر انتقال اطلاعات برای توان بخشیدن به شاگردان در دستیابی به مهارت‌های رایج و مرتبط با دروس خود متمرکز است. این شیوه هم کمکی به کسب توانایی فکر کردن به‌خصوص فکر کردن خارج از چارچوب‌های رایج نمی‌کند و انسان‌ها را برای کشف احتمالات موجود و به کار گرفتن دانش در زندگی‌شان مسلح نمی‌کند. من اطلاعات به‌روز در مورد سیاست‌های آموزشی کنونی در ایران ندارم، اما بر اساس برخی تجربیات قبلی‌، تا حد زیادی مطمئن هستم که برنامه درسی در نظام آموزش و پرورش ایران مبتنی بر آموزش خلاق و اهمیت دادن به فردیت شاگردان نیست و توجه کمی‌ در آن به این جنبه از حقوق کودکان شده است. ارزش‌های قدیمی‌ حاکم در نظام آموزش و پرورش ایران نشان می‌دهد که مدرسه یک تجربه رسمی‌ و تدریس  در آن نیز یک «فعالیت رسمی» است. بنابراین به نظر می‌رسد که در تهیه و تدوین برنامه درسی دبستان‌ها جایی برای بازی و آموزش سرگرم‌کننده و پرورش خلاقیت‌های فردی وجود ندارد.

اگر فرض این است که سختگیری تنها در غیاب فعالیت‌های تخیل برانگیز و خلاق می‌تواند اعمال شود، آموزش سنتی به احتمال قوی تخیل و خودانگیختگی را در میان کودکان محدود می‌سازد. از این رو، تاکید بیشتر بر دروس اصلی مانند یادگیری اعداد در کانون آموزش کودک تنها فضای محدودی را برای فعالیت‌های نوین و ابتکاری باقی می‌گذارد. برخی از معلمان بر این باورند که نظام آموزشی ایران برای سالیان طولانی نه بر دیالوگ بلکه مونولوگ آموزشی استوار بوده است. حتی زمانی که معلمان جوان هم می‌خواهند آموزش را به سوی دانش‌آموزمحوری سوق دهند، نمی‌دانند چگونه این شیوه‌های نوین را در کلاس به کار ببندند و در نتیجه موجب اتلاف وقت و نهایتاً عدم موفقیت می‌شود.

نبود فعالیت‌هایی که دستیابی به ذهن خلاق و انتقادی را تشویق می‌کنند، به آنجا منجر می‌شود که دانش‌آموزانی که مدرسه را به پایان می‌رسانند، هرچند کم سواد نیستند، ولی در کسب مهارت‌های لازم برای تفکر مستقل درباره مسائل مهم زندگی خود دچار مشکل شوند. بسیاری از آنها قادر نیستند آلترناتیوها را برای قضاوت‌های منطقی درک کنند و تفکر انتقادی داشته باشند. تاکید رویکردهای مدرن آموزشی بر قرار دادن صدای کودک در کانون فعالیت به  معنای تاکید بر مشارکت بیشتر شاگردان  و فعالیت دانش‌آموزمحور با تمرکز بر گفتگو و گفت‌ و شنید و یادگیری مشارکتی و با تشریک مساعی است. به دانش‌آموز نه به عنوان دریافت کننده دانش و اطلاعات بلکه به عنوان شریک در ساختن و پرداختن دانش نگریسته می‌شود. درواقع بسیاری از معلمان می‌خواهند این شیوه تدریس را به کار بندند ولی برنامه درسی که باید مطابق آن پیش بروند، اجازه این رویکرد دانش‌آموزمحور را به آنها نمی‌دهد.

– در کارگاه‌های آموزشی معلمان که شما برگزار می‌کنید، تاکید زیادی روی مفهوم «کامیونیتی» یا «جامعه»/«اجتماع» می‌شود. با شیوه‌های نوین و خلاق آموزشی در مدارس تکمیلی در لندن چه دستاوردهایی داشته‌اید؟ 

-من پروژه آموزش و یادگیری خلاق را در محیط آموزش تکمیلی کمی‌ قبل از همه‌گیری کرونا تهیه، تدوین و عملی کردم. این پروژه بر نقش هنر و یادگیری فرهنگی در تحول زندگی کودکان و نوجوانان متمرکز است. ایده این است که با چنین دخالت‌هایی معلمانِ مدارس تکمیلی در تدریس خود از روش‌های خلاق آموزشی استفاده کنند. درواقع در مسیر حرکت به سوی دوره پساپاندمی‌ نقش اصلی مدارس تکمیلی آن خواهد بود که تضمین کنند که کودکان در محیطی که در آن سرگرم می‌شوند و از آن  لذت می‌برند حضور یابند. به این ترتیب، این پروژه هم در صدد الهام بخشیدن است و هم  آموزش از طریق نمایش به معلمان شرکت کننده است، تا به این ترتیب، عوامل سرگرمی‌ و لذت را به کلاس تدریس زبان و یا دروس دیگر ببرند.

در طول همه‌گیری و حصر خانگی من  جلسات مجازی برای «به اشتراک گذاشتن ایده‌های خلاق» با معلمانی که برای پروژه ثبت‌نام کرده بودند، ترتیب دادم. هدف از برگزاری این جلسات ایجاد بستری برای معلمان جهت به اشتراک گذاشتن ایده‌های خلاق در مورد یادگیری مجازی و برای لذت‌بخش‌تر و تفاهم بیشتر در دروس برای کودکان یا نوجوانان بود. بازخورد معلمان فوق‌العاده مثبت بوده است.

بطور خلاصه ما در این پروژه در مدارس تکمیلی لندن، بازخورد خوبی از سوی معلمان و دانش آموزان داشتیم. مصاحبه‌ها و کارگاه‌هایی که برای معلمان و شاگردان گذاشتیم ما را قادر ساخته تا به درک عمیق‌تری از نظرات آنها درباره موثر بودن این شیوه‌های تدریس برسیم.

 

 

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=308396