بهرام فرخی – این دیدگاه را در اواخر ژانویه ۲۰۲۳ پس از کمپین (من وکالت میدهم) نوشتم و به دلایلی از انتشار آن خودداری کردم. اینک پس از مصاحبه شاهزاده رضا پهلوی با پاتریک بت- دیوید نویسنده و تحلیلگر آسوری ایرانیتبار در ایالات متحده، زمان برای انتشار این مطلب مناسب به نظر میرسد.
این مصاحبه سه ساعته برای کسانی که با شخصیت شاهزاده آشنایی نداشتهاند و با عشق و نفرت افراطی و ایدئولوژیک در مورد وی نظر داده و یا قضاوت میکنند، روشنگر بسیاری از پرسشها و ابهامهای آنها بود اگرچه مشابه این سخنان را پیشتر نیز بیان کرده است.
شاهزاده در این مصاحبه با صداقت به تمامی سوالاتی که مطرح شد جواب داده و از نقش و آرزوی خود برای کمک به بازگشت آزادی و دموکراسی به ایران گفته است و آنرا امکانپذیر دانسته و از عشق خود به حفظ محیط زیست ایران و سرمایهگذاری ایرانیان در آینده اقتصادی کشور صحبت نموده و از مسائلی چون، جنگ داخلی و کشت و کشتار و چرخه انتقامجویی به زشتی یاد کرده، در دلش آرزوی بازدید از گوشه و کنار کشور را دارد و رهنمودهایی برای چگونگی راهاندازی اعتصابات و مبارزه خشونتپرهیز داده و از همه مهمتر از مسئولیتهای خود در فردای ایران آزاد یاد کرده و آنرا موکول به شرایط عینی آن زمان و رای مردم و انتخاب شخص خود کرده است.
امید است تا جایی که گذر زمان اجازه میدهد به خوبی بتوان از نقش تاریخی این شخصیت برای رسیدن به آزادی و دموکراسی در ایران بهره برد.
دیدگاهی را که در ژانویه گذشته با عنوان «فردای پیروزی انقلاب و نقش محللین سیاسی در هدایت کشور» نوشتم در ادامه میخوانید.
شاهزاده رضا پهلوی شخصیتی مهم برای بازگشت ایران به دنیای مدرن و احتمالا دموکرات است. در حفظ این شخصیت کوشا باشیم،
شاهزاده رضا پهلوی چه شخصیت و کاراکتری دارد؟
شاهزاده که بیش از ۴۴ سال از عمر خود را در تبعیدی ناخواسته در خارج از ایران بسر برده آیا قادر به رهبری جنبش ملی و آزادیخواهانه مردم ایران که برخی آن را خیزش «زن زندگی آزادی» میخوانند خواهد بود؟
وی در ۱۷ سالگی ایران را ترک کرده و در ایالات متحده مستقر شده است. پس از انقلاب ۵۷ در کنار شاه فقید به همراه خانوادهاش شرایط بیماری پدر را از نزدیک دیده و فریادهای «مرگ بر شاه» و خشم مردم متوهم را از تلویزیونها دیده و در رادیوها شنیده است.
پس از چندی مرگ پدر را تجربه کرده و در کنار مادری با فرهنگ و به نوعی اسطوره پایداری، شهبانو فرح پهلوی، در غربت زیسته و از کولهبار فرهنگ غنی و بیهمتای مادر و تجربه سیاسی وی بهرهمند گشته است.
پس از درگذشت شاه فقید و بعدها از دست دادن عزیزانش در غربت، با هرگونه حوادث چالشبرانگیز روبرو شده و در عین حال تجربیات بسیاری در عرصه زندگی و سیاست کسب کرده است.
احترام به حقوق زنان را از مادری کمهمتا آموخته و در زندگی در کنار خواهر، همسر و سه دخترش، این آموختهها را به کار برده و بیشتر تجربه کرده و به برابری حقوق زنان باور عملی دارد.
برخلاف خواستهها و آرزوهای طرفداران و دشمنان قسم خوردهاش، سیاستمداری راستگرا نیست و از نوعی میانهروی در حوزه سیاست پیروی میکند. به شدت قلباش برای ایران میتپد و بیش از هر چیزی آینده ایران برایش مهم است؛ ایرانی که جوانانش از وطن رانده نشوند، متخصصانش در جهان پراکنده نشوند، طبیعتاش نابود نگردد و آثار باستانی آن را به تاراج نبرند؛ ایرانی آباد را برای نسلهای آینده میخواهد.
شاهزاده رضا پهلوی بسیار روشنضمیر و دموکرات است تا حدی که هم دوستان و هم دشمنانش را نگران میکند. دوستان به خاطر اینکه احساس میکنند با این وسعت از دموکراسیخواهی شاید شخص مناسبی برای هدایت انقلاب آزادیبخش و ملی در ایران امروز با این فقر فرهنگی و ۴۴ سال استبداد مذهبی نباشد و برای هدایت این انقلاب چه بسا شخصیتی لازم باشد که کمتر دموکرات و بیشتر کاریزماتیک و از ویژگیهایی مانند جدش رضاشاه برخوردار باشد.
دشمنانش هم در لایههای اسلامی و چپ سنتی و مارکسیستی از دموکرات بودن او وحشت دارند چرا که در اندیشه آنها دموکراسی امری بورژوایی برای استمرار سرمایهداری و کاپیتالیسم و امپریالیسم است.
به نظر من اما شاهزاده رضا پهلوی برگ برنده اپوزیسیون علیه رژیم سفاک اسلامی است و باید در عین حمایت همهجانبه از وی، رهنمودهایی که دلسوزان آزادی و آبادی دارند، با زبان صریح و بدون تخریب شخصیتی به شاهزاده منتقل کنند تا تغییری که در بطن جامعه ایران جریان دارد از یک رهبری مدبر، دموکرات و دلسوز به بهترین نحو بهرهمند شود.
البته افراد دیگری هم هستند که صادقانه در داخل و خارج کشور علیه رژیم شرّ مبارزه میکنند ولی از نکات و ویژگیهای مثبت شاهزاده برخوردار نیستند.
همچنین شک نیست که جامعه داخل و خارج ایران، جامعهای پویا و رنگارنگ است و شاهزاده به تنهایی قادر به هدایت این انقلاب علیه رژیم شرّ و فساد نیست. از همین رو لازم است که یک شورای رهبری (یا با هر عنوان دیگری) از جریانات مختلف دموکراسی خواه شکل گیرد که شاهزاده نقش سخنگوی آن را به عهده بگیرد. در حال حاضر به نظر میرسد مراحل شکل گرفتن چنین شورایی تا حدی در جریان است ولی لازم است که از تجربیات همه گروههای آزادیخواه و میهندوست در خارج و داخل برخوردار گردد.
از سوی دیگر، در مورد انتخاب نظام سیاسی و حکومتی آینده در فردای سقوط رژیم گویا توافقی در میان جریانات و احزاب و گروههای دموکرات به وجود آمده تا این تصمیم و انتخاب به عهده مردم ایران گذاشته شود که با انتخابات آزاد و رفراندوم آن را مشخص کنند.
شخصا معتقد هستم که اکثر رهبران اپوزیسیون در خارج کشور نقش محللهای سیاسی را پس از پیروزی انقلاب و از هم پاشیدن رژیم جاهلیت به عهده خواهند گرفت و مدت کوتاهی در مقامات و مناصب دولتی نقش خواهند داشت تا زمینههای لازم را فراهم کرده و این نقش را به افراد منتخب مردم در داخل کشور بسپارند.
من فکر میکنم این کار به دو دلیل مهم اتفاق خواهد افتاد:
یکی اینکه، افرادی که عمری را در خارج کشور و به ویژه در دموکراسیهای غربی بسر کردهاند به آسانی با ویرانههای مادی و معنوی که رژیم اسلامی برجای میگذارد کنار نخواهند آمد و پس از فروکش کردن شور انقلابی، پا به دنیای واقعیتها خواهند گذاشت و بار دیگر به کشورهای میزبان خود در دوران تبعید باز خواهند گشت، چرا که خانواده و عزیزان آنها دههها در غرب سکونت کرده و شاهد به دنیا آمدن نسلهای دوم و سوم در غربت بودهاند و برای آنها ایران کشوری است که پدر و مادر بزرگهای آنها با نوستالژی از آن یاد میکنند، ولی نه آن کشوری که با آن خو گرفتهاند و در آن رشد و نمو کردهاند.
دوم اینکه، در مدت زمان کوتاهی افراد لایق و شایستهای از درون کشور سر بر خواهند آورد که در آن کشور به دنیا آمده، تحصیل و زندگی و کار کرده و خانواده خود را در آنجا دارند و سیاستورزی را در آنجا و با شرایط دشوار حکومت مذهبی آموختهاند و با شخصیت و شرایط مردم دیکتاتورزده در این مدت به خوبی آشنا هستند و زبان و فهم سیاسی مردم را بهتر درک میکنند.
سوال این است که پس نقش شاهزاده در فردای انقلاب چه خواهد بود؟
به شخصه فکر میکنم با کاراکتر و شرایط و آرزوهایی که شاهزاده برای ایران دارد، نقش وی در فردای پس از جمهوری اسلامی، نقشی مشورتی و فراجناحی و مانند ظاهرشاه در افغانستان و در مقام اجرایی مانند آخرین شاه بلغارستان در بازگشت به وطن پس از سقوط رژیم کمونیستی و به مدتی کوتاه خواهد بود.
شاهزاده دیگر جوان نیست که بتواند مانند پدرش دورانی طولانی از حضور سیاسی را تجربه کند. آرزوهایی هم که برای بازسازی یک ایران دموکرات و پیشرفته در ذهن خود دارد در قالب یک نقش تشریفاتی قابل اجراست. امکان ادامه سلطنت نیز، در صورتی که مردم به نظام پادشاهی رأی دهند، در خانواده ایشان به دلایل متعدد دشوار به نظر میرسد.
از طرفی انتخاب شدن برای یک نقش اجرایی برای مدت کوتاهی میتواند امکانپذیر باشد ولی آنهم با نقشی که شاهزاده در طول۴۳ سال به عنوان ادامه دهنده دودمان پهلوی به عهده گرفته تعارض دارد. امیدوارم در ماههای آینده، طرفداران پادشاهی پارلمانی وی را برای نقشآفرینی در رهبری انقلاب برای دموکراسی در ایران یاری دهند و گروههای چپ و… مدافع دموکراسی نیز باور کنند که او قصد برپایی یک دیکتاتوری راستگرا در فردای آزادی ایران ندارد، پس سنگ جلوی راه پیروزی انقلاب نیندازند و آب را به آسیاب رژیم هدایت نکنند و نقش تاریخی خود را در بالا بردن فهم مردم از دموکراسی و حقوق اقشاری که مدعی نمایندگی آنها هستند به خوبی اجرا کنند تا بار دیگر مانند سال ۱۳۵۷ شرمنده تاریخ و مردم خود نشوند.
*بهرام فرخی دانشآموخته علوم سیاسی و روابط بینالملل از دانشگاه رم و ساکن ایتالیا است.