مکتب سیاسی رفتارگرای تجربی در پیمایش مکتب فرهنگی ساختارگرای اجتماعی (بخش دو)

سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۲۷ فوریه ۲۰۲۴


تقدیم به نسل جوان وآینده نگرایران

امان بیداربخت- «استروکتوالیسم» Strukturalismus یا ساختارگرایی یک اصطلاح جمعی برای متد میان رشته‌ای دانش‌ها و برنامه‌ریزی‌های پژوهشی «ساختاری» و پژوهش در رابطه با اجزا و لایه‌ها در «عملکرد مکانیسم‌های ناخودآگاه سیسستم‌های سمبلیک فرهنگ» است.

برخلاف سیستم رفتارگرا که عنصر فرهنگ در زیرمجموعه رفتار قرار دارد، سیستم ساختارگرا که از دو مجموعه علوم انسانی (فرهنگ) و علوم تجربی (تکنیک) درست شده نقطه تمرکزش بیشتر روی فرهنگ، زبان و اسطوره‌ها  است که قسمت وسیعی از رفتارهای انسان‌ها را در برمی‌گیرد.

ساختارگرایی کلود لوی اشتراوس قوم‌شناس و جامعه‌شناس بلژیکی (۱۹۰۸ – ۲۰۰۹)، پایه‌گذار «ساختار قوم‌شناسی» بر اساس «ساختار انسان‌شناسی» روی «سیستم‌های خویشاوندی» بنا شده. ایده پایه این تئوری بر این مبنا است که «ترتیب ازدواج»، جابجایی یک سیستم تعویض، یک خویشاوندی طبیعی با یک اتحاد اجتماعی بر اساس یک مسئولیت دوجانبه است.  ترتیب ازدواج جامعه مانند جابجایی یک سیستم تعویض، یک خویشاوندی بین «علوم انسانی فرهنگی» و «علوم فیزیکی تجربی» است با یک اتحاد اجتماعی بر اساس یک مسئولیت دوجانبه.

با شیوه ازدواج بر اساس لزومات ازدواج که جامعه آن را مقرر می‌کند مشخص می‌شود که ازدواج از چه گروهی می‌تواند انجام یابد و از چه گروهی ازدواج کردن ممنوع و یا تابو است.

قابل توجه‌ترین فرم سیستماتیک «واگذاری زنان» تعویض عموزادگان یا خاله‌زادگان پسر یا دختر با یکدیگر است.  این فرم ازدواج به دست آورنده محکم‌ترین و پابرجاترین رابطه اجتماعی است. این شیوه ازدواج کافی است تا وظایف اجتماعی به خوبی عمل شوند، اما کاملا دور از «ممنوعیت زنای با محارم برادر وخواهر» است که اهمیت بسیار دارد و باید رعایت شود.

مردم‌شناسی و علوم فرهنگی

کلود لوی اشتراوس مقایسه‌ای بین علم «زبان‌شناسی» و «زبان‌ها» در رابطه میان «مردم‌شناسی» و «فرهنگ‌ها» با یک قیاس منطقی قابل برگردان به «ساختار زبان روی علم انسان‌شناسی» می‌کند. در اینجا رفتار فرهنگ همپایه زبان است.

در سال ۱۹۵۸ لوی اشتراوس مجموعه نوشتارهای خود را درباره «ساختار انسان‌شناسی» منتشر نمود و مرکز تفکر خود را روی «ساختار سیستماتیک جوامع» معطوف نمود.

از آنجا که علوم پایه همه به دنبال حقیقت‌اند و خواهرخوانده یکدیگر محسوب می‌شوند، علم جامعه‌شناسی فرهنگی نیز به دنبال ساختار سیستماتیک جوامع، ریشه‌یابی فرهنگ، فلسفه، زبان، اسطوره‌ها، سنت‌ها، آداب، رسوم و نشانه‌های آن جامعه است که در آنها «لایه‌ها» و «ارتباطات» ملزومات اصلی «بن‌پایه‌های سیستم ساختاری جامعه» را می‌ریزند.

خصلت (استروکتوآلیسم) یا ساختارگرایی بر این است که «نشانه» ها به صورت «خودارجاع» (که هیچ سندیتی برای تعیین صدق آن نیست) به معنا نمی‌رسند، بلکه از بهم بافتن و بهم تابیدن نشانه‌های دیگرست که معنا به دست می‌آید. بدین ترتیب معنا هرگز کاملا روشن نیست بلکه دائما در تغییر و تحول است. «معنا» دائم و در نهایت نامعلوم وقابل تغییر است. بدین ترتیب ساختارها پایدار و بسته نبوده، بلکه متغیر، در تحول، نامعلوم و قابل حرکت‌اند. ساختارها به عنوان خصلت‌های پنهان سیستم وقتی قابل فهم‌اند و به علوم می‌پیوندند که ساختار خودش را به سیستم با یک فرضیه خروجی نزدیک کند.

هدف اقوام‌شناسان و جامعه‌شناسان فرهنگی این است که توسط آنالیز پدیده‌های فرهنگی، به ویژه شناسایی «ساختار اندیشیدن انسان‌ها» در جوامع فرهنگی، پرنسیب‌های فکری آنها را بازشناسی، تقسیم‌بندی و معانی سیستم‌های آنرا پیدا، درک و فهم کنند.

مکتب سیاسی رفتارگرای تجربی در پیمایش مکتب فرهنگی ساختارگرای اجتماعی (بخش یک)

نقد عقلانی («عقل وحشی»)

لوی اشتراوس در سال ۱۹۵۵ در گزارش سفر خود «گرمسیر غمگین» مجذوب «فرهنگ‌های بی‌نوشتار» گشت که در مجموع تمام زبان‌های زنده جهان فقط ۱۳ فرهنگ با نوشتار موجود است و بقیه فرهنگ‌ها بدون خط و نوشتارند و در سال ۱۹۶۲ آنرا در کتاب «عقل وحشی» در برابر «عقل متمدن غربی» قرار داد.

او با این تعریف روش اندیشیدن اقوام بدوی «ایندوگن» را با طبیعت فرهنگ آنها برابر دانسته، که از روی سنت «کلی‌نگر» و «اسطوره‌ای» شناخته شده و «جهان‌بینی» آنها را می‌سازد. او بر این نظر است فرهنگ متمدنانه امروز ما به هیچ وجه «بابت شناخت» برتری بر ذهنیت اقوام بدوی ندارد، بلکه هر دو اینها بخش‌هایی از روشی است که او تحت اصطلاح «عقل وحشی» از آن نام می‌برد.

«انسان بدوی» توسط «غریزه» بجای «عقل کنترل‌شده»، نه تنها کمتر عاقلانه، بلکه به صورت دیگری مواد کلی جسمانی را با هدف‌های دیگر و قوی‌تر در حالت معنا و مفهوم به کار می‌برد. چشم‌انداز ساختارهای این شیوه‌ اندیشیدن امکان ترجمه هر دو شکل را فراهم می‌کند. در هر دو فرهنگ طبقه‌بندی محیط زیست انجام می‌شود، بطوری که همچنین «نقوش» بینافرهنگی (تبادل فرهنگی) قابل مبادله‌اند.

این تبادل فرهنگی اثبات این نظریه است که «ساختار اندیشه انسان‌ها جهانی» و یکسان است. بطور مثال اندیشه در انسان‌ها توسط مقابل قرار دادن دو متضاد، انجام می‌شود. این دو عبارتند از گرم– سرد، بالا– پایین، خوب– بد و غیره. اما نمود آنها در ویژگی‌های فرهنگی‌شان (روش اندیشیدن فرهنگی‌شان) متفاوت است. پایه تضاد این دو در «طبیعت» و «فرهنگ» است.

فرهنگ‌های گرم و سرد

لوی اشتراوس در ارتباط با «دوگانگی روش‌های اندیشیدن» تفاوت میان «فرهنگ‌های سرد» و «فرهنگ‌های گرم» را بدین صورت بیان می‌کند:

«فرهنگ‌های سرد» جوامعی هستند که در آنها تمامیت اندیشه و عمل، خودآگاهانه و ناخودآگاهانه بر این پایه تکیه دارد که از هر نوع تغییرات در ساختار ثابت سنتی خود جلوگیری کنند. در این فرهنگ‌ها اطمینان فقط به «طبیعت» است. این اقوام در «بُن طبییعت» محصورند و در حالی که معرف فرهنگ سردند، سعی در قطع کردن حداقل روابط خود با دنیای مدرن دارند.

«فرهنگ‌های گرم» جوامعی هستند که برخلاف فرهنگ‌های سرد اطمینان‌شان روی «استعداد‌های نوآوری و نوسازی و مثبت اندیشیدن» است تا نیازها و احتیاجات خود را با طبیعت همساز سازند. بدین ترتیب تمام سعی و کوشش آنها معطوف به «پیشرفت و تغییرات» می‌گردد. جوامع مصرفی مدرن غرب معرف فرهنگ‌های گرم‌اند.

آنالیزهای اسطوره‌شناسی کلود لوی اشتراوس دارای تقسیم‌بندی‌های «خام» و «پخته» است که روی اسطوره‌های اولیه جوامع‌شان بنا شده و این مدل‌ها تغییرات را سبب گشته که  نمایشگر یک «ساختار»ند. برای نمونه لوی اشتراوس در فرهنگ اولیه قبایل «بروروس کلمبیا» این ساختار را توصیف می‌کند که در عین حال «ساختار اندیشیدن» یا شیوه تفکر این قوم را آشکار می‌سازد.   بنابراین با با آنالیز اسطوره‌ها می‌توان به بن‌پایه‌های ساختار شیوه‌ اندیشیدن انسان‌ها پی برد که اسطوره‌ها از طرفی حاصل فرهنگ آنها هستند که این خود بیانگر ساختار و مکانیسم مغز انسان‌ است.

موجب اصلی از دید لوی اشتراوس اسطوره‌ها هستند که در مثال او اسطوره‌های شمال و جنوب آمریکا قرار دارند که با هم مقایسه می‌شوند و این فرضیه را می‌سازند که دارای ساختار یک «نظم درونی»اند. آنالیزهای لوی اشتراوس تحت عنوان الگوهای اصلی سازنده «انواع ساختارهای تاریخی» هستند.

او مقایسه‌ای بین «زبان‌شناسی» و «گویش زبان» و ارتباط آن با «قوم‌شناسی و انسان‌شناسی» می‌کند که هربار دوباره به شکل‌های مختلف و «فرهنگ»های مختلف پیش می‌آیند و با یک قیاس منطقی قابل انتقال بودن زبان‌شناسی را بر ساختار انسان‌شناسی به اثبات می‌رسانند که رفتار فرهنگ مانند زبان است.

در سال ۱۹۵۸ لوی اشتراوس کتاب «ساختار انسان‌شناسی» را منتشر کرد. او پایه متد خود را مانند پژوهش‌های خود در روابط ازدواج که روی لایه‌های خانواده نهاده شده بود، بر «ساختار سیستماتیک» بنا نهاد.

جالب توجه است که در همین زمینه «استراکتوآلیسم/ ساختارگرایی پراگ» به وسیله  جاکوبسون و دیگران که در مورد «فنولوژی / پدیده‌شناسی» پژوهش می‌کردند، پی به این واقعیت بردند که معنا از خود به وجود نیامده، بلکه توسط نظم سیستم به دست می‌آید.

هدف انسان‌شناسان و جامعه‌شناسان این است که توسط تحلیل پدیده‌های فرهنگی بطور مستقیم استعداد شناخت ساختار تفکر انسان‌ها را درک و فهم کرده و پرنسیب‌های تفکر جهانی انسان‌ها را دسته‌بندی و سیستم‌های معنادار آنها را مشخص کنند.

لوی اشتراوس با دید آنتروپولوژی / انسان‌شناسی خود یکی از سرسخت‌ترین منتقدان توتمیسم در ادیان مختلف است.

نتیجه‌گیری

معضل امروز جامعه ایران یک بغرنج فرهنگی است و یک مشکل صرفا سیاسی نیست. این معضل پیچیده  در ارکان مختلف ریشه دارد:

۱ –  نخست در جامعه‌شناسی فرهنگی تمایز بین «فرهنگ‌های مختلف» و «روش‌های اندیشیدن متفاوتشان» انجام شده. در پژوهش‌های ریشه‌ای روان جامعه ایران به این حقیقت مسلم می‌رسیم که دانشمندان، پژوهشگران، سیاستمداران، حقوقدانان ما که از یک پدر و مادر مسلمان به دنیا آمده و در مدارس و اجتماع ایران تا سنین بلوغ  زیر تعالیم و فرهنگ مذهبی آموزش و تربیت شده‌اند، بطور جمعی «کلی‌نگر» و دارای «شیوه‌ اندیشیدن خودی و ناخودی یا سیاه و سفید و حذفی ابراهیمی» هستند که در ساختمان و مکانیسم تفکرشان، به یکی از متضاد‌های درپیش قرار گرفته، ارزش خوب و به دیگری ارزش بد داده و آن دیگری که بد است را به صورت ناآگاه و خودکار، اگر صلاح و قابل استفاده باشد (چون زنان) به کناری گذاشته و یا اگر دگراندیش باشد حذف فیزیکی می‌کنند.

بدین ترتیب و مرتب بجای ترکیب کرد تکمیلی اجزا و تبدیل آنها به فرایند و سازندگی از آنها، حذف تضاد‌ها را در پیش گرفته و رفتار تخریبی (نیهیلیسم= بی‌ارزشی) را برقرار می‌سازند. عمل حذف دیگران و دگراندیشان در تمام سیاست‌ورزی‌ها، مناظره‌ها، گفتمان‌های اندیشمندانه، هر روز به چشم می‌خورد و ما در رسانه‌های گروهی آن را تجربه می‌کنیم. به ویژه گروه‌های اپوزیسیون سیاسی ما که بعد از ۴۵ سال هنوز نتوانسته‌اند کوچکترین تفاهم و برآیندی روی نظریات خود با نظریات دیگران داشته باشند و سرنوشت آینده ایران را مشخص نمایند.

۲ – دانشمندان، سیاست‌گذاران، حقوقدانان ما در عین حال که از واژه «ایران و ایرانیت» صحبت می‌کنند آگاهی چندانی هم از «محتوا و روش اندیشیدن نیاکان خود» ندارند و این خود رساننده عدم آگاهی کیستی خود و این آب و خاک است. بسیاری از آنها شیفته سیستم سیاسی/ اقتصادی/ تکنیکی رفتارگرایی (بیهیوورستی) غرب‌اند که کورکورانه و بدون شناخت محتوا سیستم‌های انسانی دیگر از این سیستم یک‌بعدی را تقلید و کپی کرده و متعصبانه و سخت بر این باور اعتقادی پایبندند که باید این سیستم فرهنگی و تکنیکی آمریکایی را جانشین نظام حکومت مذهبی ایران کرد. این نخبگان غافل از آنند که اگر غرب با پیشرفت‌های علمی و تکنیکی خود تواست به این فرآیند‌ها و آفرینندگی‌ها دست یابد به خاطر سه  عامل:

۱ – «برگشت به انسانگرایی (از الهی‌گرایی) وکسب عقلانیت زمینی»
۲ – «برگشت از کلی‌نگری به جزیینگری و کسب عقلانیت علمی»
۳ – «ترویج بی‌نهایت فرهنگ و هویت هلنی» خود بود.

یعنی در غرب در کنار «ایسم لیبرالیسم» و «سیستم سیاسی/ اقتصادی سرمایه‌داری» این سه عامل عقلانیت و فرهنگ دلیل اصلی پیشرفت و توسعه کشورهای پروتستان شمال اروپا چون انگلستان، فرانسه، آلمان، اتریش، بلژیک، سوییس هلند وکشورهای اسکاندیناوی بوده که هرکدام «با فرهنگ، هویت، سنت‌ها و اسطوره‌های تاریخی خود» در کنار دستاورد‌های علوم غربی زندگی می‌کنند و جوامع خود را آباد و‌ بی‌نیاز می‌گردانند.

پرسش این است که در جامعه امروز ایران کدامیک از این سه عامل بالا وجود خارجی دارد؟ کدام فرهنگ و هویت پربار و کارآمد بطور سراسری در ذهنیت و روح جامعه گسترده است؟ کدام «عقلانیت علمی» در ایران امروز خانه دارد؟ و ما با کدام سیستم سیاسی و با چه نخبگان اپوزیسیون و «با چه روش اندیشیدنی» می‌خواهیم «ساختار فرهنگی/ اجتماعی/ سیاسی آینده» را بریزیم؟

اینها هرکدام خود اصول اصلی ساختار جامعه آینده‌اند که نخبگان وسیاست‌گذاران اپوزیسیون به کلی از محتوا و طرز عمل آنها بی‌خبرند. آیا این درهم و برهمی‌ها، این سه هویتی‌ها، این بی‌اخلاقی‌ها، این ندانم‌کاری‌ها و بی‌نظمی‌ها و بی‌قانونی‌ها را سیاست‌ورزان اپوزیسیون می‌توانند فقط با آوردن یک نظام سیاسی کپی شده و ارزش‌های بدون اخلاق آن از غرب برطرف کند؟

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=343155