الاهه بقراط – همه چیز مانند سرنوشت بسیاری از شهروندان بهایی در ایران، از مزاحمتهای تلفنی از سوی نهادهای امنیتی و بسیجیها و پاسداران، مراجعه مداوم به خانه، پیگرد و دستگیری آغاز گشت و به مصادره خانه شخصی، محرومیت از حقوق اجتماعی، زندان و تیرباران و حتا جلوگیری از دفن پیکر بهاییان و آنگاه بی نام و نشان کردن گورها انجامید.
*****
- ماجرای عدالتخواهی من
- پریدخت وحدت حق
- چاپ اول؛ ۳۸۲ صفحه؛ آلمان
کتاب «ماجرای عدالتخواهیِ من» در شش فصل تنظیم شده است. فصل ششم بالغ بر پنجاه صفحه شامل اسناد و مدارکی است که جای برخی از آنها بیتردید در «آرشیو ملّی ایران» خواهد بود. در حال حاضر چنین آرشیوی به صورت رسمی و مستقل وجود ندارد بلکه یک «سازمان اسناد ملی ایران» از سال ۱۳۴۹ به تصویب شورای ملی ایران تأسیس شد که آن هم در سال ۱۳۸۱ در «کتابخانه ملی ایران» ادغام گشت و عنوان «آرشیو ملی»* را تنها در زیرمجموعه «سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران» میتوان یافت با اسنادی که بیش از آنکه «ملّی» باشند، دولتی هستند.
اسناد سرکوب اما به «آرشیو ملّی ایران» تعلق دارد. آرشیوی که بخش مربوط به شهروندان بهایی در آن قطعا شامل اسناد مشابه آنچه خواهد بود که فقط نمونهای از آنها در کتاب «ماجرای عدالتخواهی من» آمده است. برخی از این اسناد برگرفته از کتاب «۱۶۰ سال مبارزه با دیانت بهایی» نوشته فریدون وهمن** است.
بانو پریدخت وحدت حق اکنون ۸۳ سال دارد. وی مطالب این کتاب را که ماجرای زیر پا نهادن حقوق وی و خانوادهاش توسط مسئولان قضایی و امنیتی رژیم از همان آغاز تأسیس جمهوری اسلامی است در طول سالیان گرد آورده است. نویسنده کتاب این مطالب را به شکل کپی و نامه به خارج میفرستاد. خودش هم در ایران یا برای آزادی همسرش، مهندس حسین وحدت حق تلاش میکرد، یا برای آزادی خودش که در پی عدالتخواهی پیگیرانهاش به زندان افتاد و یا برای بازپس گرفتن اموال و خانه شخصیاش که سرانجام به جایی نرسید. هم همسرش را اعدام کردند، هم اموالش را بردند و هم راه خود و فرزندانش برای ماندن و یا بازگشت به میهن بسته شد.
پریدخت جوان اهل یزد با مادری زرتشتی و پدری بهایی بزرگ میشود و خود نیز پس از آشنایی با آیین بهایی به آن ایمان میآورد. او در ۱۹ سالگی در شیراز با همسر آیندهاش، مهندس حسین وحدتحق ازدواج میکند. همسرش مسلمانزادهای است از یک خانواده روحانی که او نیز بهایی شده بود. هر دو به شدت مؤمن و معتقد به آیین بهایی و در عین حال آگاه به اسلام، و آن را نیز مانند دیگر ادیان محترم میشمارند. بنا بر آیین بهایی، جا به جا در کتاب، از سوی نویسنده و هم چنین به نقل از همسرش در زندان، مرتب تأکید میشود که بهاییان «مطیع حکومت وقت» هستند «حال هر که باشد و هر چه باشد».
اما این اعتقاد و تکرار آن در برابر بازجویان و دادگاههای شرع و انقلاب سبب نمیشود که حکومت اسلامی در ایران به پیروان بهاییت کاری نداشته باشند.
از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی آزار و فشار آغاز میشود. مهندس حسین وحدتحق که هم بهایی بود و هم ارتشی، از دو زاویه زیر نظر قرار میگیرد و سرانجام دستگیر میشود. شرح تلخ و تکاندهنده این ماجرا را باید در خود کتاب خواند. فقط یادآوری میشود که در این کتاب به نقل از کتاب «۱۶۰ سال مبارزه با دیانت بهایی»، در جمهوری اسلامی «بزرگترین کشتار بهاییان در دو دوره انجام گرفت. دوره نخست، دوران ریاست جمهوری اسلامی ابوالحسن بنیصدر و نخستوزیری محمدعلی رجایی [بود که] در این دوره به مدت یک سال و هشت ماه جمعا ۷۰ بهایی به شهادت رسیدند. دوره دوم، دوران ریاست جمهوری حجتالاسلام علی خامنهای و نخستوزیری میرحسین موسوی به مدت هشت سال. بهاییانی که در این مدت به شهادت رسیدند به ۱۱۹ تن بالغ گردید». مهندس حسین وحدتحق یکی از آنها بود که در ۹ اسفند ۱۳۶۰ در زندان قصر تیرباران شد.
همه چیز مانند سرنوشت بسیاری از شهروندان بهایی در ایران، از مزاحمتهای تلفنی از سوی نهادهای امنیتی و بسیجیها و پاسداران، مراجعه مداوم به خانه، پیگرد و دستگیری آغاز گشت و به مصادره خانه شخصی، محرومیت از حقوق اجتماعی، زندان و تیرباران و حتا جلوگیری از دفن پیکر بهاییان و آنگاه بی نام و نشان کردن گورها انجامید.
اسنادی که در این کتاب درباره مصادره خانه و اموال، محروم کردن این خانواده بهایی از حقوق انسانی و سرانجام ساقط کردن آنها از یک زندگی عادی در کشور خودشان و راندن آنان از ایران آمده به اندازهای تکان دهنده است که گاه باور این همه رذالت و پستی و حیله و حقهبازی برای تصاحب و غصب اموال دیگران از جمله به بهای کشتن آنها دشوار به نظر میرسد.
پریدخت وحدتحق و مادر پیرش را در خانه خودشان از استفاده از آن محروم می کنند! اتاق خواب را قفل می کنند، تلفنشان را از آنها میگیرند، پاسدار و کمیتهچی مانند صاحبخانه هر وقت که دلشان خواست میآیند و میروند. به این مادر و دختر فقط اجازه میدهند که در خانه خود از هال و آشپزخانه استفاده کنند! این همه بس نبود، از آنها برای خانه شخصی خودشان، ماهیانه اجاره میگیرند! سرانجام هم آنها را از خانهشان بیرون میکنند.
ماجرای مصادره خانه خانواده وحدتحق و حیلههایی که مأموران شرع میزنند تا ساختمان و وسایلاش را کاملا قانونی به سود خود غصب کنند، خواننده را به یاد تمامی رژیمهای ایدئولوژیک میاندازد که به بهانههای طبقاتی و نژادی و اعتقادی، به جان و مال و حقوق شهروندانی تعرض کردهاند که به طبقه یا نژاد و یا اعتقادات آنها تعلق نداشتهاند. اما هنگامی که توجه شود هنوز پس از سه دهه عین همین ماجرا علیه شهروندان بهایی هم چنان جریان دارد، جای هیچ تردیدی باقی نمیماند که سرکوب بهاییان تا زمانی که این رژیم اسلامی در ایران حکومت میکند، پایان نخواهد داشت.
مادر پریدخت وحدتحق به خانه خویشاوندان فرستاده میشود و پریدخت روزهای متمادی در سرمای زمستان در آسانسور خانهاش زندگی میکند! سرانجام نیز خانه را که حاصل سالها کار و کوشش این زوج بود، مصادره میکنند و وسایلاش را حقیرانه به تاراج میبرند.
پریدخت اما از پای نمینشیند. همه اینها را یادداشت میکند و در نامهها مینویسد، و از این سو و آن سو به هر شکل حتا بسیار خطرناک، از اسناد و مدارک مختلف کپی تهیه کرده و به دوستان خود در خارج از کشور میرساند، از جمله یک کپی از «اعلامیه فوت» همسرش که یکی از کارکنان مسلمان بهشت زهرا اما به شدت خسته از کفن و دفن کشتهشدگانی که هر روز تحویل میگرفت، بنا به قولی که داده بود، خودش به خانه پریدخت وحدتحق برد و در اختیار وی نهاد. در این سند است که آمده:
نوع بیماری: تیرباران؛ پزشک معالج: دادسرای تهران؛ صادره از: دادگاه انقلاب!
پس از سالها که «عدالت خواهی» این بانوی بهایی به جایی نمیرسد، همه اینها را در کنار خاطراتی که هر بار اشک از چشم جاری میکند، گرد آورده و مضمون کتابی میسازد که در مارس ۲۰۱۴ در آلمان به چاپ رسید.
«ماجرای عدالت خواهی من» گذشته از حاشیههایی که درباره دیانت بهایی در آن آمده و هم چنین ریزهکاریهایی که گاه سرنوشت اصلی نویسنده و همسرش را در سایه قرار میدهند، مانند همه کتابها و خاطراتی که به طور مستند از زندان و سرکوب جمهوری اسلامی سخن میگویند، یکی از اسناد واقعی و مهم دوران حکومت جمهوری اسلامی به شمار میرود. اسنادی که دیر یا زود سرانجام در نهادِ مستقلِ «آرشیو ملّی ایران» گرد خواهند آمد تا بیانگر دوران سیاهی باشند که روزی ایرانیان به دلایل سیاسی و عقیدتی از سر گذراندند.
این کتاب در عین حال در کنار شرح بسیاری از فجایعی که بر بهاییان ایران رفته و میرود، سند دیگریست بر رد این ادعای پوچ زمامداران جمهوری اسلامی که هر بار تکرار میکنند، هرگز بهاییان را به دلیل اعتقادات آنان مورد پیگرد و مصادره اموال و دستگیری و زندان و اعدام قرار ندادهاند. علاوه بر تبعیض و فشاری که شهروندان بهایی ایران به طور روزانه تجربه میکنند، «ماجرای عدالتخواهی من» سندی تاریخی و انکارناپذیر بر تلاش سازمانیافته و هدفمند رژیم اسلامی ایران برای نابودی بهاییان و یا راندن آنان از کشور است.
ژانویه ۲۰۱۵
«ماجرای عدالت خواهی من» در فیس بوک
*لینک به «آرشیو ملّی»
**صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی؛ فریدون وهمن؛ نشر باران؛ سوئد ۲۰۰۹
***در این کتابگزاری فقط به چند نمونه از اسناد منتشرشده در کتاب اکتفا شده است.