کامیار بهرنگ- روزنامه ایندیپندنت پس از ۳۰ سال انتشار آخرین شماره چاپی خود را منتشر کرد و از این پس تنها از طریق اینترنت قابل دسترسی خواهد بود. روزنامه ایندیپندنت در سال ١٩٨۶ توسط سه تن از روزنامهنگاران سابق روزنامه دیلیتلگراف تاسیس شد. اوج انتشار این روزنامه در سال ۱۹۸۹ بود که به تیراژی نزدیک به ۴۰۰هزار نسخه رسید. در سال ۲۰۱۰ الکساندر لبدوف، میلیاردر روسی این روزنامه را همراه با «ایونینگ استاندارد» که یک روزنامه رایگان در لندن است خریداری کرد.
جدا از توقف انتشار نسخه چاپی روزنامه ایندیپندنت، این موضوع بهانهای به دست داد تا نگاهی به آینده روزنامهنگاری چاپی بیندازیم به ویژه آنکه کیهان لندن نیز که سی سال به طور مرتب هر هفته انتشار مییافت، در ۳۱ مرداد ۹۲ (اوت ۲۰۱۳) به دلایلی مشابه انتشار نسخه چاپی خود را متوقف کرد تا در اینترنت به فعالیت خود ادامه دهد.
به منظور بررسی این پدیده با امیر طاهری، روزنامهنگار و سردبیر روزنامه کیهان (میان سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷) به گفتگو نشستم.
– قبل از اینکه به سراغ موضوع کلیتر بررسی جایگاه روزنامههای چاپی برویم اگر اجازه بدهید به طور مشخص در مورد روزنامه ایندیپندنت صحبت کنیم. آیا شرایط امروز این روزنامه بخشی از روند کلی جهان روزنامهنگاری است یا شرایط خاصی موجب توقف انتشار چاپی این روزنامه شد؟
– در مورد روزنامه ایندیپندنت به طور مشخص چند مورد را میتوان گفت؛ اول اینکه این روزنامه در زمانی آغاز به کار کرد که جامعهی بریتانیا شدیدا بین طرفداران خانم تاچر که میخواست نظام سوسیالیستی که حزب کارگر به وجود آورده بود را از بین ببرد و یک اقتصاد بازار و سرمایهمحور را جایگرین کند و از طرف دیگر هم مخالفان او تقسیم شده بودند. در هیچ زمانی بریتانیا حتی در قرن نوزدهم و زمان [اوارت] گلاستون و [بنیامین] دیزرائیلی که بر سر اقتصاد و حتی استعمار اختلاف بود جامعه به این حد دو قطبی نشده بود. به هر صورت ایندیپندنت تلاش میکرد یک صدای میانه را مطرح و صدای بخشی از جامعه را نمایندگی کند که میدانستند جامعه نیاز به اصلاحات دارد و سیستمی که در آن دولت مالکیت بخشهای عظیمی از اقتصاد را داشت دیگه قابل ادامه نبود اما از طرف دیگر نمیخواستند به طور کلی سیستم ریشهکن شود. بنابراین ایندیپندنت توانست این خوانندگان را پیدا کند اما میدانید که یک تیراژ ۱۰۰ هزارتایی در بریتانیایی که مجموع تیراژ در آن زمان ۱۳ تا ۱۵ میلیون بود، رقم بالایی نبود. در طی سالهای بعد تاچرسیم حذف شد و آن اختلاف شدید دیگر وجود نداشت و با آمدن تونی بلر، حزب کارگر به اصلاحات حزبی بزرگی دست زد. برای مثال بند ۴ اساسنامه حزبی که خواستار مالکیت عمومی بود را به طور کلی حذف کرد و تونی بلر تبدیل به یک جانشین سوسیال دموکرات برای خانم تاچر شد. در نتیجه دیگر جایی برای روزنامه ایندیپندنت نبود و سرانجام هم یک ثروتمند روس این روزنامه را خرید و در زمینه سیاست خارجی هم روزنامه مجبور شد که زیاد ضد روسی نباشد و دوستان روسیه را زیاد اذیت نکند؛ حتی این روزنامه بسیار طرفدار جمهوری اسلامی شد چرا که خط مشی جدید این روزنامه ضد آمریکایی بود. به این ترتیب بود که خوانندگان روزنامه ایندیپندنت کمتر و کمتر شدند؛ وقتی که ایندیپندنت یک روزنامه کوچک به نام «آی» را منتشر کرد که تنها به روی مسائل خبری تاکید میکرد هم از لحاظ سبک نگارش، هم تعداد خوانندگان و البته پیدا کردن پایههای اقتصادی بسیار موفق شد. بنابراین جریان ایندیپندنت یک جریان مخصوصی است و نمیتوان آن را به صورت عمومی بررسی کرد.
– به هر حال، بعد از اعلام خبر توقف انتشار کاغذی روزنامه ایندیپندنت بحثهای قدیمی کاغذ یا دیجیتال دوباره زنده شد. شما به عنوان روزنامهنگاری که سالها تجربه کار در روزنامههای گوناگون دارید این روند را چگونه میبینید؟
-این درست است که روزنامهها مانند هر پدیدهی دیگری در دنیا، زاده میشوند، بزرگ میشوند، پیر میشوند و میمیرند. بسیاری از روزنامهها از دوران دانشجویی من در انگلستان (۱۹۶۰) تا به امروز ناپدید شدند اما روزنامههای جدیدی هم به وجود آمدهاند. با وجود اینکه برخی روزنامههای قدیمی از بین رفتهاند اما روزنامهی جدیدی چند ماه پیش در بریتانیا آغاز به کار کرد، در فرانسه هم سال پیش، و در آمریکا هم چند روزنامه جدید منتشر شده است. به نظر من نمیتوان یک حکم کلی داد که پایان دوران کاغذی روزنامهها فرا رسیده است. اما الگوی تولید روزنامه عوض شده است و آنهایی که نمیتوانند خودشان را با این الگو تطبیق دهند در بازار جایی نخواهند داشت. روزنامهنگاری دیجیتال هم نتوانسته است برای خود فرمولی پیدا کند که بتواند خرج خودش را بدهد. روزنامه در واقع ۳ کار اصلی را انجام میداد: یکی آنکه مردم را از آنچه الان اتفاق میافتد مطلع میکرد، این کار را الان رادیو، تلویزیون و اینترنت انجام میدهند. امروز با وجود میلیونها نفر که خودشان را «روزنامهنگار» میدانند و در واقع همان شهروند- خبرنگار هستند، اطلاعرسانی از طریق اینترنت انجام میشود. کار دیگر روزنامه این بود که بگوید چرا آن اتفاق میافتد که حالا با وجود این اتاقهای فکر، اندیشکدههای مختلف و حتی دانشگاهها به نحو دیگری انجام میشود. کار سومی که روزنامهها انجام میدادند این بود که بگوید چگونه آن اتفاقات رخ داده است که لازمهی این کار هم وجود خبرنگاران متعدد است آن هم در دورانی که همهی روزنامهها به دنبال پایین آوردن هزینههای خود هستند و سعی میکنند خبرنگار به جایی نفرستند. زمانی بود که در جریان جنگ میان اعراب و اسرائیل نزدیک به چهار هزار خبرنگار خارجی در اسرائیل حضور داشتند اما امروز تعداد خبرنگاران بسیار کم شده است. سال گذشته تنها در بریتانیا نزدیک به هفت هزار روزنامهنگار بیکار شدند و حتی رسانهای همچون بی.بی.سی. که هزینه آن را دولت و از طریق مالیات غیرمستقیم تامین میکند در حدود دو هزار نفر را بیکار کرده است. امروز شرایط در حال دگرگونی است و نمیتوان گفت که به کدام طرف خواهد رفت اما آن چیزی که من میدانم این است که بعضی از روزنامهها هم موفق هستند و تیراژ آنها رو به بالا میرود، برای مثال فایننشال تایمز، وال استریت ژورنال و نیویورک تایمز هر کدام توانستند به یک شکلی بازار بهتری برای خودشان پیدا کنند. هنوز نمیتوان به طور قطع گفت که چه باید کرد اما فقط یک راه به نظر میرسد و آن هم این است که روزنامههایی موفق خواهند شد که به یک بازار مخصوص (niche market) توجه داشته باشند. روزنامههایی که به نیازهای خاص یک بخشی از بازار جواب میدهند.
– به طور مشخص وضعیت در ایران و خاورمیانه را چگونه میبینید؟ صحبت از تعطیلی روزنامه السفیر به میان آمد که پس از چند روز اعلام شد به کار خود ادامه میدهد. در مورد برخی دیگر از روزنامهها هم صحبت از پایان انتشار چاپی مطرح است. آن صحبتی که در پاسخ پیش مطرح کردید در مورد این روزنامهها نیز صادق است؟
– در کشورهای عربی مطبوعات به آن معنی تعریفی ندارد؛ برای مثال در مصر ۹۰ درصد مطبوعات متعلق به دولت است مهم نیست که فروش برود یا نه، آگهیهای دولتی دارند و سردبیر را دولت تعیین میکند. به این شکل است که سردبیر فلان روزنامه مصری ناگهان میشود سفیر این کشور در بلغارستان! در کشورهای دیگر که مطبوعات وجود دارد میتوانم به کویت اشاره کنم که آنجا هم بیشتر خانوادههای ثروتمند در واقع یارانه و یا کمک غیرمستقیم میدهند و یا دولت به صورت پنهانی کمک میکند. در مورد لبنان هم تقریبا و شاید هم بتوان گفت تحقیقا تمام روزنامهها از دولتهای مختلف پول میگرفتند و البته هنوز هم میگیرند. یعنی یک سری از عربستان سعودی و قطر پول میگیرند و یک سری دیگر از جمهوری اسلامی کمک مالی دریافت میکنند. این موضوع جدیدی نیست، حتی در زمان شاه هم دولت شاهنشاهی چکی را برای برخی روزنامههای لبنانی طرفدار ایران که علیه جمال عبدالناصر دیکتاتور مصر یا صدام حسین دیکتاتور عراق مطلب مینوشتند امضا میکرد. بنابراین به طور مشخص در مورد السفیر که به آن اشاره شد باید بگویم اگر تصمیم به تعطیلی ندارد به این معنی است که یک نفر یا یک دولت حاضر شده است یک چک برای این روزنامه صادر کند.
در ایران هم تا سالهای ۱۳۴۰ روزنامهها بیشتر متکی به کمکهای مستقیم و غیرمستقیم دولتی بودند. بعد از رشد اقتصادی سریع ایران و پیدایش بخش خصوصی و طبقه متوسط که به عنوان خواننده وارد میدان شد روزنامهها توانستند یک پایگاه اقتصادی مستقل پیدا کنند. برای مثال وقتی من سردبیر کیهان شدم تصمیم گرفته شد که حجم آگهیهای دولتی را نصف کرده اما بهای آن را دو برابر کنیم. در واقع ما در آن زمان به دولت یارانه میدادیم چرا که قیمت آگهیهایی که از دولت میگرفتیم نسبت به بخش خصوصی کمتر بود. در آن زمان بخش آگهیها و نیازمندیهای کیهان به ۱۰ تا ۱۲ صفحه میرسید، این موضوع جدیدی بود و ۸ سال هم بیشتر دوام نیاورد و به انقلاب اسلامی خورد. بعد از آن هم که مطبوعات به گروههای مختلف همچون سپاه پاسداران، دولت و گروههای دیگر همچون روحانیون ثروتمندی که دستی در بازار هم دارند، وابسته هستند؛ بنابراین در ایران هم ما مطبوعات آزاد نداریم که بتوانند وارد بازار شوند و از خودشان دفاع کنند.
در کشورهای دیگر همچون چین هم که واقعا مطبوعات معنی ندارد، در روسیه تا حدودی ما شاهد تعدادی روزنامه مستقل هستیم اما آنجا هم دولت و گروههای تجاری وابسته به آن نقش مهمی در کنترل روزنامهها دارند. در هندوستان اما روزنامههای خوبی وجود دارند که از نظر کیفیت و انتشار کاغذی خیلی خوب مقاومت کردهاند و نقطهی امیدی وجود دارد. در آمریکای جنوبی هم باز ما روزنامههای خوبی را میبینیم. در واقع میخواهم بگویم به طور کلی نمیتوان تصویری یک رنگ از وضعیت مطبوعات در دنیا نشان داد.
-با سپاس از شما آقای طاهری برای اینکه وقت خود را در اختیار کیهان لندن گذاشتید.