میدان را به «انسان‌نماها» واگذار نکنیم!

یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۵ برابر با ۱۷ آپریل ۲۰۱۶


فاطمه زندی – اگر کسی در این دنیا باشد که نسبت به غرق شدن انسان‌ها در دریا بی‌تفاوت باشد، اگر کسی باشد که از شنیدن خبر از هم پاشیدن خانواده‌ها در مسیر مهاجرت و رسیدن به اروپا اندوهگین نشود، اگر کسی باشد که نخواهد جنگی که جان هزاران نفر را می‌گیرد و میلیون‌ها نفر دیگر را آواره و آینده کودکان بیشماری را تباه می‌کند پایان یابد، بدون تردید او هر چیزی هست غیر از انسان.

ساده‌ترین و خنثی‌ترین نامی که به این نوع موجودات می‌توان داد «انسان‌نما»ست؛ انسان‌نماهایی که این روزها تعداد خطرناک‌ترین‌هایشان به شکلی وحشتناک افزایش یافته و شغل تمام وقتشان جنگ‌افروزی، کشتن میلیونی آدم‌ها و آواره و بی‌خانمان کردن مابقی است؛ انسان‌نماهایی که مانند انسان‌ها سلسله مراتبی عمل می‌کنند و در درجات مختلفی به انسان‌نمایی‌ مشغولند.

در تعریف انسان‌نما جدااز درجات و سلسله مراتب

 Reuters©

Reuters©

ش، می‌توان گفت هر کسی که تلاش کند هر موجود دیگری در این جهان را برای خواسته خود یا خودخواهی‌اش مورد بهره‌کشی، سوء استفاده، آزار و در مراتب وخیم‌تر شکنجه و قتل قرار دهد و هر کسی که به این رفتار بی‌تفاوت و بی‌اعتنا باشد، می‌تواند نام «انسان‌نما» بگیرد و طبعاً هر کس که از شمول این تعریف خارج باشد، صرف نظر از رتبه و درجه انسانیت، شایسته نام انسان خواهد بود. البته تمایل ذاتی به زیاده‌خواهی و پیشرفت در باره انسان‌ و انسان‌نماها هر دو صادق است و هر دو امکان صعود و نزول دارند و درجاتشان بر اساس شرایط متغیر خواهد بود. حال باید پرسید آیا انسان و انسان‌نمایی ذاتی و لایتغیر است؟ خطر سُر خوردن به دامن انسان‌نمایی از کجا آغاز می‌شود و چه تضمینی هست که اگر امروز کسی انسان است فردا به یک انسان‌نما تبدیل نشود؟ چطور امکان دارد برخی از انسان‌ها آب به آسیاب انسان‌نماها می‌ریزند؟

پاسخ این سوال به دو عامل بستگی دارد: درجه انسانیت انسان‌ها و شناخت مکانیزم‌های عملی انسان‌نماها در بسط خواسته‌هایشان. بعضی از انسان‌ها ساده‌لوحند و فریب انسان‌نمایی را می‌خورند. بعضی دیگر جنبه عاطفی‌شان شدیداً بر سایر جنبه‌هایشان غلبه دارد و همه چیز را از دریچه عاطفه می‌بینند و کمتر تفکرمدار و منطق‌گرایند. بعضی دیگر از انسان‌ها دوست ندارند کاری به کار بقیه انسان‌ها و انسان‌نماها داشته باشند و سرشان فقط به زندگی خودشان است. بعضی دیگر عادت ندارند که چندوجهی به مسائل نگاه کنند و دم دست‌ترین زوایا را می‌بینند و توجه به ابعاد تو در تو و پیجیده از حوصله‌شان خارج است. برخی دیگر در مرز انسان و انسان‌نمایی قرار دارند، زیاده خودخواهند و به دنبال منفعت خویش، ولی نه به آن اندازه که از دیگری بهره‌کشی کنند و آگاهانه به کسی آزار برسانند. بعضی دیگر هم که کم نیستند، خوش‌باورند و هر چه را که می‌شنوند باور می‌کنند و همینطور تا آخر.

متأسفانه مکانیزم‌های رفتاری انسان‌نماها بیشمار است، اما ابزاری که در اغلب این مکانیزم‌ها مورد استفاده واقع می‌شود صحنه‌سازی و حقه‌بازی مبتنی بر ریاکاری است. به همین دلیل شناخت و تشخیص صحنه‌سازی‌ها و پرهیز از به دام‌افتادن، برای «انسان» باقی ماندن و سُر نخوردن در دامن «انسان‌نمایی» ضروری می‌نماید. مثال بسیار نزدیک این نوع صحنه‌سازی‌ها، جنگ داخلی سوریه است. الان کسی می‌داند و می‌تواند به درستی بگوید که در سوریه چه خبر است؟ می‌توان به روشنی گفت کدام جبهه در سوریه حتی به شکل نسبی برحق است و نماینده خواست اکثریت مردم سوریه؟ اصلاً حرف حساب این طرف‌های درگیر چیست و هدفشان از جنگ و خونریزی چیست؟ به اعتقاد من این جنگ افروزان یا انسان‌نما هستند و خود صحنه‌پرداز جنایت و یا بازیچه صحنه‌سازی انسان‌نماهای دیگری هستند با عنوان اختصاصی «سرمایه‌گذاران جنگی»، کسانی که جنگ را طراحی می‌کنند، سرمایه‌شان را به میدان می‌برند و کلان‌ترین سودهایشان را هم از همین میدان جنگ به دست می‌آورند که این فقط مختص سوریه نیست. این روزها به هر طرف که سر بچرخانیم در هر گوشه دنیا می‌توان از این صحنه‌پردازی‌ها دید، صحنه‌هایی که فیلمنامه‌هایشان غالباً بر اساس اختلافات عقیدتی و قومی نوشته می‌شود. از شرق تا غرب که نگاه کنیم در یک گوشه، بودایی مسلمان را، در چند گوشه، مسلمان مسیحی را و در برخی جبهه‌ها هم، مسیحی مسلمان را به خاک و خون می‌کشد. عمده‌ترین جبهه‌ها هم به درگیری انواع گروه‌های مسلمان اختصاص دارد. دعواهای قومی هم که مستقلاً یا توأم با دعواهای عقیدتی روی صحنه هستند. انگیزه همه این دعواها که وحشی‌گری، هم‌نوع‌کشی، تخریب و ویرانی حاصل اصلی آن است ظاهراً مبتنی بر خودبرتربینی عقیدتی یا نژادی و قومی است، اما در اصل خودخواهی «سرمایه‌گذاران جنگی انسان‌نمایی» است که طراح صحنه هستند و فقط سود خود را می‌جویند. مجریان این طرح‌ها که در متن صحنه هستند، مشکل دیگری دارند. آنها هر چند ممکن است در بدو امر انسان‌نما نبوده باشند، ولی با تعطیل کردن بخش‌هایی از وجود انسانی خود و بازیچه و فریب‌خوار انسان‌نماها شدن، به مخوف‌ترین انسان‌نماها تبدیل شده‌اند.

نکته دارای اهمیت در این نوشتار، مربوط به جالب‌ترین قسمت کل این فرآیند است یعنی آنجا که انسان‌نماها به غیر از میدان اصلی، تمام میدان‌های فرعی را هم برنامه‌ریزی می‌کنند. ابعاد و زوایای صحنه را در کنترل خود دارند و تلاششان برای فریب و بازی دادن اذهان، از خط مقدم جبهه‌ها تا دورترین نقاط پشت جبهه‌ها، همه را هدف قرار می‌دهد. باز هم به مثال سوریه باز می‌گردم. گردش مالی جنگ سوریه شامل رقم سرسام‌آور کل سلاح‌هایی که در این چند سال توسط همه طرف‌های درگیر استفاده و یا فروخته شده، تمام سرمایه‌های ملی و فردی که در این جنگ نابود شده و باید روزی در این کشور بازسازی شود، هزینه‌های مستقیم و غیرمستقیمی که کشورهای هم‌جوار سوریه و سازمان ملل برای ساماندهی به پناهندگان در این سال‌ها پرداخته و بعد از این باید بپردازند، پول‌هایی که قاچاقچیان انسان به اشکال مختلف در این چند سال جابجا کرده‌اند، گردش مالی‌ رسانه‌ای که از پوشش اخبار سوریه و حواشی زیاد آن به وجود آمده، هزینه‌هایی که سازمان‌ها و مراکز یا کشورهای میانجی برای فیصله دادن به این دعوا پرداخته‌اند، هزینه‌های دارویی و درمانی که برای زخمی‌ها مورد نیاز بوده و بسیاری سرمایه‌های دیگر می‌شود. «سرمایه‌گذاران جنگی» علاوه بر جنایت‌های جبران‌ناپذیری که بانی آن بوده‌اند، مسبب این چرخش مالی عظیم و به میدان کشیده شدن بسیاری دیگر در این صحنه هستند، چه مستقیماً سودش به جیب آنها برود و چه انسان‌نماهای از نوع دیگر، از آبی که آنها گل‌آلود کرده‌اند ماهی خودشان را بگیرند. با این اوضاع، ما کجای داستان ایستاده‌ایم و طرف که هستیم؟ در این میان ما که تنها از طریق رسانه‌ها با این صحنه‌پردازی‌ها مواجه می‌شویم و غالباً اسیر تصاویری هستیم که برایمان ساخته می‌شود تکلیفمان چیست؟

گریزی از این نیست که رسانه‌ها بسته به اینکه هوادار کدام طرف باشند، جهت‌دهی به اذهان عمومی را در دست دارند و سخن من در باره رسانه‌های جناحی نیست. مشکل اینجاست که رسانه‌های بی‌طرف یا آنها که تلاش می‌کنند بی‌طرفانه عمل کنند نیز گاه به دلایل مختلف، در دام بازی‌هایی می‌افتند که به درستی معلوم نیست منافعش قرار است به جیب کدام طرف دعوا برود. در صحنه جدال سوریه، مثال‌های زیادی از این نظر قابل اشاره است. مثلاً واژه «قاچاق» تصویرگر انسان‌نماهایی است که با اشکال مختلف دست به نقل و انتقالات غیرقانونی کالاها می‌زنند. «قاچاق انسان» غیرقانونی بودن و شنیع بودن این کار را بیشتر نمایان می‌کند زیرا در اینجا کالا به انسان تغییر می‌کند. یک گام بعد، تصویری وحشتناک‌تر داریم وقتی می‌شنویم این قاچاقچیان انسان، «اقبال‌جویانی» را بر قایق‌های کوچک و نامناسب سوار می‌کنند تا از مرزهای دریایی عبورشان دهند و به سرزمین آرزوهایشان برسانند و قایق‌ها در بین راه واژگون شده و دریا را به قبرستان تبدیل می‌کنند.

تا اینجا «قاچاقچی انسان» مجرم است، اما ما خبری از دستگیری این مجرمان و برنامه برخورد با آنها نمی شنویم! عمل مجرمانه‌ای که در خبرها به جای تمرکز بر مجرم، بر سوژه جرم یعنی اقبال‌جویان بداقبال متمرکز می‌شود؛ یک کار و یک عمل رخ داده ولی از دو منظر کاملاً مختلف به آن نگاه می‌شود. از زاویه‌ای دیگر، تا همین اواخر که واژه «مهاجر اقتصادی» برای اولین بار مطرح شد، «اقبال‌جو» و «پناه‌جو» یکی در نظر گرفته می‌شد و در طی این مدت آمار بالای اقبال‌جویانی که بر بستر مهاجرت دسته جمعی به اروپا، بخت خود را جسته‌اند به تفکیک مورد بررسی قرار نگرفته است. مسلماً بازگویی این آمارها و بررسی کارشناسانه آنها و نگاه متفاوت به این دو نوع مهاجر، که اکنون در مسیر سیلی واحد به سمت اروپا در حرکتند، نکات ریز و درشتی را از منظر سیاسی، اجتماعی، جامعه‌شناسی و اقتصادی برجسته می‌کند، که تا کنون از توجه به آن عمداً روگردانی شده است.

به علاوه کسی نمی‌پرسد تفاوت میان اقبال‌جویانی که امکان پرداخت دستمزد قاچاقچیان را دارند و هدفشان از پذیرش رنج‌ها و مخاطرات چنین سفرهای دریایی، رسیدن به ساحل خوشبختی است با پناهجویانی که حتی از حداقل امکانات زندگی در کمپ‌های خود محرومند و ساحل آرامشی می‌جویند، در چیست؟ و نکته مهم‌تر و ریشه‌ای‌تر، بی‌توجهی به اهداف واقعی این مهاجرت عظیم به اروپا و اینکه چرا در این زمان و چرا به این شکل رخ داد و زودتر از این اتفاق نیفتاد؟ چرا در این چند سال که سوریه درگیر جنگ داخلی است واقع نشد؟ آیا چنین حرکت گروهی بدون سازماندهی و یک برنامه منسجم قابل انجام بود و چه کسی برنامه‌ریزی آن را با چه اهدافی دنبال کرده است؟ و اینکه چرا اوضاع میلیون‌ها انسانی که در کمپ‌های کشورهای اطراف سوریه در طی این سال‌ها روز را به طرز اسفناکی به شب می‌رسانند و اوضاع میلیون‌ها نفری که در داخل مرزهای سوریه زنده بودنشان از امروز به فردا قطعی نیست، به اندازه اقبال‌جویان و پناه‌جویانی که متأسفانه در دریا غرق می‌شوند یا خانواده‌های خود را از دست می‌دهند، چنین در مرکز توجه و دلسوزی قرار نمی‌گیرد؟

بالاتر از اینها، چرا با وجود آشکار بودن نقش ترکیه و یونان در  مهاجرت گروهی اقبال‌جویان و پناه‌جویان که فجایع انسانی بیشماری را به همراه داشته، درباره انگیزه و دستاوردی که این کار برایشان داشته سخنی به میان نمی آید. به درستی معلوم نیست در پشت این صحنه که جان انسان‌ها را چنین بی‌ارزش می‌سازد، چه معامله‌ای در کار است که چنین صحنه‌پردازی عظیمی برای آن انجام می‌شود و این جابجایی وسیع که آلمان سهم بزرگی از آن را می‌خواست، در انتهای داستان، برای اروپا چه به همراه خواهد داشت. آیا مذاکره‌ای که در ماه گذشته برای ارجاع پناه‌جویان سرگردان در یونان به ترکیه و در ازای آن اسکان‌دهی پناه‌جویان کمپ‌نشین انجام گرفت، از ابتدا قابل انجام نبود؟ آیا تردیدی بر ضرورت اسکان‌دهی به پناهندگان سوری وجود داشت که می‌بایست در پس چنین صحنه‌پردازی پرحاشیه‌ای در نهایت به تصمیم آن رسید؟

کوتاه سخن اینکه، به واقع تمام تصاویر و واژه‌هایی که بزرگ‌نمایی می‌شوند، واژه‌هایی که مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند، حقایقی که نادیده گرفته می‌شوند، حقایق دیگری که تنها پاره‌ای از آنها در مرکز توجه قرار می‌گیرد، انگیزه‌ها و دلایلی که سخنی از آنها به میان نمی‌آید یا پنهان می‌شوند و مواردی از این دست، زوایایی از بازی چند وجهی انسان‌نماهای جنگ افزوز، برای حفظ و تداوم منافع چندجانبه خود از جنگ است؛ بازی‌هایی که برای همساز و همراه کردن اذهان عمومی در لایه‌های ظریف‌تر طراحی می‌شوند.

بازمی گردم به آغاز سخن. درجه انسانیت انسان‌ها متفاوت است. باید به تمامی انسان بود و در بالاترین کیفیت، سعی در فعال کردن همه استعدادها و ظرفیت‌های ذهنی، روانی و شعوری. ساده‌لوحی و فریب‌خواری، عاطفه‌‌مداری صرف و به دور از تفکرمداری و منطق‌گرایی، انفعال و بی‌توجهی، عدم نگاه از زوایای گوناگون، خوش‌باوری و عدم ریزبینی و نکته‌سنجی برخی از عواملی هستند که درجه کیفیت انسان‌ها را تهدید کرده و به همین دلیل آنان را در دام بازی‌های «انسان‌نماها» می‌اندازند. برای اینکه بازی به نفع انسان‌نماها تمام نشود و برای آنکه میدان به آنها واگذار نشود، چاره‌ای به جز فرار از دام‌های فریب از طریق پرسشگری، تحلیل‌گری، هوشمندی و هوشیاری روزافزون‌تر وجود ندارد. دام یکی است، چه برای آنها که مستقیماً پایشان به میدان کشیده شده و تبدیل به انسان‌نما شده‌اند و چه برای امثال ما که ناظرانی بیش نیستیم.

استکهلم آوریل ۲۰۱۶

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=40221