فاطمه زندی – نمیدانم من از اخبار بیخبرم یا واقعاً همینطوری است که هر وقت به هر شیوهای پای «مدرنیسم» به نقطهای در جهان که به هر دلیلی مثل بقیه نیست باز میشود، یا اینکه آنها خودشان درهایشان را به روی جهان به اصطلاح متمدن باز میکنند؛ فرقی نمیکند کوبا باشد یا افغانستان، اولین و مهمترین تجلی آن برای زنان، گسترش مد و فشن و حضور یکباره و شدید صنعت زیبابی، و همه مظاهر مرتبط با آن است.
صد البته بین افغانستان و کوبا تفاوتهای معلومی هست، از جمله اینکه به محض باز شدن درهای یادشده در افغانستان، کمپانی «شانل» نخواست یا نتوانست شوی مد خود را در آنجا برگزار کند.
در افغانستان یعنی فضایی که سالها طالبان بر آن حاکم بود، زنان پیچیده در برقع که برای نفس کشیدن هم باید از مردها اجازه میگرفتند در چهاردیواری خانه و سنتهای برتافته از مذهب چنان به دام افتاده بودند که پیش پا افتادهترین حق و حقوق انسانیشان هم محلی از اعراب نداشت. در چنین فضایی طبیعی است که طیف گستردهای از زنان افغان بعد از خروج از کنترل طالبان، آزادیهای انسانیشان را طلب کنند. تا اینجای داستان همه چیز منطقی است. مشکل زمانی چهره نشان میدهد که رابطه بین مطالبات انسانی و حقوق بشری زنان با دنیای مد و زیبایی، و شو و فشن شو غیرقابل درک میشود! چرا در جاهایی که زنان از ابتداییترین حقوق خود یا بخشهای مهمی از حقوق انسانیشان بیبهره بودهاند، اولین سهم آنان از تجلیات تمدن، هجوم یکباره صنایع مد و لباس و آرایش و زیبایی و فشن شو و انواع شوهای دیگر است؟ و حتی چرا آخرین تجلی آن باید مربوط به این مقولات باشد؟ به باور من پیچیده شدن زنان در برقع و نقطه ظاهراً مقابلش، یعنی گره خوردن زنان با دنیای مد و زیبایی و تجلیات موازی آن، دو چهره از یک اندیشه واحد هستند؛ اندیشهای که زن را در اسارت تَن قرار میدهد.
در همه جدالهایی که بر سر حجاب در گوشه و کنار دنیا برپاست، حسابیترین حرفی که شنیده میشود این است که چرا زنان نباید اختیاردار بدن خود باشند. این حرف، ظاهری منطقی و درست دارد اما چون در دنیای پر از شعارهای توخالی امروز باید پرسید: چه کسی میگوید، برای چه میگوید و منافع این حرف نصیب چه کسی میشود، من به دنبال مدافعان حقیقی این ایده میگردم؛ کسانی که فقط به دلیل باور به آزادی نوع انسان و تلاش برای تحقق زنان به این سخن باور دارند و برای آن تلاش میکنند، که البته ظاهراً تعدادشان زیاد هم نیست. امروزه بلایی دامنگیر دنیا شده که زمانی به آن لفاظی گفته میشد ولی به اعتقاد من عنوان «بیحیثیت کردن واژهها» برایش مناسبتر است. امروز بسیار بیشتر از گذشته، واژهها قربانی میشوند تا سپر بلای دروغگویی و ظاهرسازی شوند. حرفهای قشنگ و خوشظاهر و فریبنده بسیاری زده میشوند تا مخفیگاهی باشند برای کسانی که تنها هدفشان، حفظ و توسعه منافع شخصی یا گروهیشان است. با اینکه این نوع بیحیثیت کردن واژهها بیشتر در عرصه سیاست دیده شده، ولی امروزه گستره کاربرد آن در اکثر حوزهها از جمله حقوق بشر هم دیده میشود. در این میان سرمایهداران دنیای مد و تئوریپردازان خدمتگزار آنان هم به خوبی از آن بهره میبرند. با آنچه که امروز شاهد آن هستیم به گمان من در نتیجه زورآزمایی بر سر تخریب حقوق زنان بین دو حوزه ظاهراً متضاد؛ یعنی طالبانیسم و فشنیسم، غلبه با فشنیسم است. مصداق اخیر این زورآزمایی، ورود یک سری از طراحان مد اروپا به بازار لباسهای پوشیده برای زنان محجبه در کشورهای اروپایی است. اینکه در یک جای جهان عدهای با زور و خشونت برقع بر سر زنان میکنند و در بسیاری نقاط دیگر دست اندرکاران دنیای مد، با لطافت و ظرافت تمام، از زنان رختآویزی میسازند برای گذاشتن و برداشتن هزاران جور لباس و زینتآلات رنگارنگی که نه با گذر فصلها، که با وزش هر نسیمی تغییر رنگ و شکل میدهند، هر دو یک نتیجه برای زنان دارد و آن هم تخفیف هویت زن است به تَنَش و اسارت هویت زن در تار و پود تنپوشاش، چه مقدارش کم باشد و چه زیاد!
اینکه گرایش زنان به زیبایی ذاتی است یا اکتسابی، در صورت این مسئله تغییری ایجاد نمیکند. چنانچه حتی تمایل به جذابیت ظاهری در اتم به اتم وجود زنان هم حک شده باشد، به چه دلیل معقولی میبایست این همه توجه و انرژی به آن اختصاص یابد تا جایی که زمینه توجه به نیازهای حیاتی، ضروری و لازم در وضعیت اسفناک فعلی را تا به این اندازه محدود کند. مشخص است آنچه در این معامله نصیب طراحان و مجریان و دلالان مد میشود، از مخزن انرژی موجود در «وقت، پول و توجه» زنان هزینه میشود، انرژیای که چون نامحدود نیست خسران در آن به مانعی بزرگ تبدیل میشود. اگر حجاب بخصوص از نوع طالبانیاش زنان را به انقیاد میکشد، میتوان چنین در نظر گرفت که هر آنچه توان و امکانات زنان را در جهتی به غیر از اعتلای هویتی به مصرف میرساند و از توجه به آنچه شایسته و بایسته است باز میدارد، در نقش قید عمل میکند. در حال حاضر به غیر از معدود زنان قدرتمند و نامآوری که به کار خود مشغولند، خیل عظیمی از زنان با سوار شدن بر امواج دریای ظاهرگرایی و مددوستی، همیشه در سطح شنا میکنند؛ دریایی که سهم اعظم گنجهای نهفته و آشکارش نصیب مردان میشود. اگر زیر برقع نمیتوان نفس کشید، سوار بر موجهایی هم که ناخواسته ما را بدین سو و آن سو میکشند هم نمیتوان به درستی نفس کشید؛ هر چند که زندان طالبانیسم مخوفتر و وحشتناکتر از امواج سهمگین فشنیسم جلوه کند.
حجاب یا بیحجابی، مسئله این نیست
حجاب و بیحجابی هیچ کدام تعیین کننده نیستند و به خودی خود هیچ اثری بر سرنوشت زنان ندارند. به دست گرفتن مهار سرنوشت مهمترین مسئله زنان در کشورهای تحت سلطه قدرت دینی و سنتی است؛ نخست در دست داشتن قدرت تصمیمگیری برای خویشتن و در باره سرنوشت فردی و سپس امکان تصمیمگیری و برنامهریزی برای اوضاع جامعه به عنوان نیمی از جمعیت آن. این هر دو، تمامیتِ توجه و تمرکز زنان را میطلبد و به افزایش دانش و مهارت و گسترش آگاهی، پرورش و رشد قابلیتهای نهفته و خاموش، و بخصوص رشد توانمندیهای اقتصادی زنان نیاز دارد. اما قبل از همه اینها سوخت و انگیزه موتور این حرکت یعنی خودباوری است که باید شروع به حرکت از اعماق به سطح کند؛ خودباوریای که حتی در بسیاری از زنان فعال و ماهر در عرصه اجتماعی هم دچار ضعفهای اساسی است چرا که پتک سنت و فشارهای اجتماعی طی قرنها چنان بر فَرقِ خودباوری زنان کوفته که به دشواری میتوان اثری از آن دید. بدون داشتن انرژی لازم و پرداخت هزینه کافی چگونه میتوان این همه کار را انجام داد؟ این راهی دراز و ناهموار و پرتلاطم و بسیار پرهزینه است اما پیمودنش ناممکن نیست به شرط آنکه زنان بیشتری از آنچه که «نباید» بگذرند تا به آنچه «باید» بپردازند. اگر زن سنتی به خانه و آشپزخانه و بچهها مشغول بماند و زن ظاهراً غیرسنتی «فشنیسم» را با «مدرنیسم» اشتباه بگیرد و اجازه دهد که او را به «تَن» مشغول کنند، چه کسی را باید مسئول ادامه اوضاع فعلی دانست؟
مصرف شدن در دنیای طراحی شده توسط مردان، برای اهداف مردانه و با مدیریت مردان چیزی است که امروز محصولاتش را میبینیم. جدای از وضعیت اسفناک زنان در شرق سنتی، در غرب مدرن هم بعد از دههها تلاش، هنوز تا برابری حقوق انسانی زن و مرد فاصله قابل توجهی وجود دارد. هر تغییری در این ساختار نیازمند ورود زنان به عرصه مدیریت و تصمیمگیریهای کلان است و دستاندازهای زیادی که بر سر راه تحقق آن بخصوص در کشورهای اسلامی دیده میشود آنچنان زیاد است که نمیتواند و نباید مجال زیادی برای پرداختن به هر چه که زن را مصرفیتر میکند و انرژیاش را مصروف بیهودهها میکند باقی بگذارد.
استکهلم، مه ۲۰۱۶