رضا مقصدی – دستی به روی آینهها سنگ میزند./
دستی که از تبارِ تباهی وُ وحشت است/
دیوارههای شهرِ ترا رنگ میزند./
هرچند آفتاب
در سینهی سپیدهات گُل میکند به شوق
وان شادیِ شکفتهی مهتابِ ناب را
در جانِ عاشقانِ جهان میپراکنَد
هیهات
دستی به روی آینهها سنگ میزند.
در شعرهای «ناظمِ حکمت» شناورم
وقتی که میسرود:
امواجِ مهربانِ شبانگاهی
هرچند در هراسِ همیشهست
دریا، خیا لِ خواب ندارد.
در شعرهای ناظم حکمت
امشب، شناورم
تلخست تلخ، تلخ
هر واژهای که عطرِ وطن دارد.
امشب، تمامِ خاطرههای پریده رنگ
پاییزِ دیگریست
بر برگ برگِ دفتر وُ دیوانش.
سر میکِشد چو شعلهی شبگیر
آن جانِ بیقرار ِفروزانش.
دستی به روی آینهها سنگ میزند
اما هر آینه
در روبروی آینههای شکفتهایم.
اول مرداد ۹۵
*ناظم حکمت شاعر بزرگ ترکیه که در سال ۱۹۶۳ میلادی در گذشت.