رضا مقصدی – سیفالدین فَرغانی از شاعران برجستهی قرن های هفتم وُ هشتم (ه.ق) از فَرغانه وولایت سمرقند است.
او در قالبهای شعر پارسی: قصیده، غزل، رباعی و… شعرهای بسیار دارد. اما یکی از شعرهای سربلند ِ او قصیدهی جانانهایست که به هنگام ِ بیدادگریهای سپاهیان مغول و چشم در چشم ِ آن جانیان نوشته شده است.
تاریخ ادبیات ایران، به پاس ِ این گزارش ِ دردناک وُ بیدار ِشاعرانه از بیدادِ زمانه، همواره نام عزیزِ او را شایستهی سپاس دانسته است.
این هم فرازهایی از آن شعر ِماندگار:
هم مرگ، بر جهان ِشما نیز بگذرد
هم رونق ِ زمانِ شما نیز بگذرد
***
وین بوم ِمحنت از پی ِ آن، تا کُند خراب
بر دولت-آشیان ِ شما نیز بگذرد
***
باد ِخزان ِ نکبت ِ ایام، ناگهان
بر باغ وُ بوستان ِشما نیز بگذرد
***
آبِ اجل که هست گلوگیر ِ خاص وُ عام
بر حلق وُ بر دهان ِشما نیز بگذرد
***
ای تیغتان چو نیزه، برای ستم، دراز!
این تیزی ِسنانِ شما نیز بگذرد
***
چون دادِ عادلان، به جهان در، بقا نکرد
بیداد ِ ظالمان ِشما نیز بگذرد
***
آن کس که اسب داشت، غبارش فرو نشست
گرد ِسُم ِ خران ِ شما نیز بگذرد
***
بادی که در زمانه ، بسی شمعها بکُشت
هم بر چراغدان ِ شما نیز بگذرد
***
زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت
ناچار، کاروان شما نیز بگذرد
***
بر تیر ِ جورتان ز تحمل، سپر کنم
تا سختی ِ کمان شما نیز بگذرد
***
این نوبت از کسان، به شما ناکسان رسید
نوبت، ز ناکسان ِ شما نیز بگذرد
***
در مملکت، چو غرّش ِ شیران، گذشت وُ رفت
این عوعوی ِسگان ِ شما نیز بگذرد.