حافظ و اسلام (۶)

- آیا کسی را که: نماز نمی‌خواند، از ماه رمضان بیزار است، حج نرفته، به معاد اعتقاد ندارد، در مقایسه با سایر شعرا که صدها بیت در باره صفات پیامبر و معراج او سروده‌اند تنها در دو بیت به پیامبر اسلام اشاره می‌کند حال آنکه در پانزده بیت از عیسی یا مسیح نام می‌برد، از اشعار خودش خوشتر در قرآن ندیده است، عشق را فریادرس می‌داند و نه خداوند قرآن را، قرآن را رها کرده، حتا یک بیت در مدح خلفا نسروده حال آنکه سایر شعرا غزل و قصیده در ستایش از آنها سروده‌اند، شراب می‌نوشد و سایرین را هم به این کار دعوت می‌کند و سرزنش‌کنندگان را نادان می‌نامد، و زیر بار امر به معروف نمی‌رود را می‌توان مسلمان خواند؟!

جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹ برابر با ۱۵ ژانویه ۲۰۲۱


ا. ل. ج. – در این نوشته کوشش شده است تا از طریق مطالعه ابیات حافظ به این پرسش پاسخ دهیم که آیا او آنگونه که بسیاری از حافظ‌شناسان ادعا می‌کنند، به اسلام اعتقاد داشته است؟ مطرح کردن این پرسش از آن جهت ضروری است که نام حافظ با قرآن و در نتیجه با اسلام گره خورده است.(۱)

انتخاب تخلص«حافظ » توسط این شاعر یک تصمیم آگاهانه و هدفمند است. تخلص او اگر هر چیز دیگری جز «حافظ» می‌بود، چه بسا دیوان غزلیاتش امروز در کنار قرآن، و گاه در جای آن، قرار نمی‌گرفت. خواننده اشعار حافظ هربار که یکی از غزل‌های او را می‌خواند با بیتی روبرو می‌شود که به او یادآوری می‌کند که شاعر، حافظ قرآن است. او، به منظور اثربخشی بیشتر، در دو بیت ادعای حفظ قرآن را می‌کند و در ده‌ها غزل از مضامینی استفاده می‌کند که خواننده قرآن‌خوان را به یاد آیاتی از این کتاب می‌اندازد. خواننده ابیات حافظ او را پیوسته در ارتباط با قرآن تصور می‌کند و نتیجه می‌گیرد که او شاعری مسلمان و قرآن‌دوست است. طیف وسیعی از حافظ‌خوانان در همین مرحله از شناخت از حافظ می‌مانند و ضمن لذت بردن از ابیاتش اکثراً او را یک مسلمان قرآن‌دوست و برخی هم حتّا یک «آخوند» تصور می‌کنند. همین تصور، که نتیجه برنامه‌ریزی و آینده‌نگری حافظ است، باعث شده‌ تا دیوان اشعار او با وجود ده‌ها بیت «کفرآمیز» از گزند متشرعین در امان بماند.

اما حافظ بذر «کفر» را در همان باغ سبزی که برای مسلمانان ساخته است می‌کارد. او در یکی از همان ابیات از فقدان عشق در قرآن انتقاد و در دیگری، اشعارش را با آیات آن مقایسه می‌کند.(۲)  برخی از خوانندگان که زمان بیشتری با ابیات حافظ می‌گذرانند به تدریج متوجه سایر ابیات «کفر‌آمیز» او نیز می‌شوند. از این گروه، آنهایی که انعطاف‌پذیری ذهنی بیشتری دارند موفق به دریافت پیام‌های رهایی‌بخش او در آن ابیات می‌شوند، و آنهایی که این ابیات را از فیلتر اعتقادات خود می‌گذرانند معنی مورد نظر حافظ را در ذهن خود ناخواسته عوض می‌کنند تا مبادا از مسلمانی و قرآن‌دوستی او کم شود.  آنچه بیشتر از هر چیز دیگری خواننده را به حافظ جلب می‌کند بدون شک زیبایی همه‌جانبه ابیات، عمق افکار، توانایی خلق زیباترین تصاویر با حداقل واژه‌ها، و طنز اوست ولی آنچه دیوانش را طی بیش از شش سده در مقابل سوء ظن «علما» محافظت کرده و آن را در کنار قرآن قرار داده است تخلص اوست. مشخص کردن اعتقاد و یا عدم اعتقاد حافظ به اسلام از این جهت ضروری است که بسیاری از حافظ‌شناسان و شارحان اشعار حافظ خود مسلمانان معتقدی هستند که تظاهر حافظ به قرآن‌دوستی را به منزله مسلمان بودن او می‌پندارند و در تفسیرهای خود خوانندگان را ناخواسته، و در مواردی هم از روی عمد، گمراه می‌کنند.

در اسلام سُنت اعتقاد بر سه پایه توحید، نبوّت، و معاد بنا شده که به آنها اصول دین گفته می‌شود.  به نظر می‌رسد که حافظ از این میان نه به نبوت اعتقاد دارد و نه به معاد.

نبوّت

شما هم احتمالاً بیت «سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد بس است و آل محمد» را شنیده‌اید. این بیتِ آخر از یک قصیده یازده بیتی در ستایش پیامبر اسلام است. سعدی قصیده دیگری نیز در ستایش از پیامبر اسلام سروده که بیست و دو بیت دارد. او در قسمتی از دیباچه «گلستان» نیز از پیامبر به عنوان سرور کائنات نام می‌برد: «در خبرست از سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم،…» سایر شعرای مهم هم‌عصر و قبل از حافظ نیز در نعت (وصف) پیامبر اسلام غزل و قصیده سروده‌اند.  فهرستی از عمده مطالبی که دو شاعر معاصر حافظ، خواجوی کرمانی و سلمان ساوجی، و هفت شاعر از سده‌‌های قبل از او در ستایش از پیامبر، و برخی در باره معراج وی، سروده‌اند در پی‌نوشت آمده است.(۳) این فهرست شامل ابیات بسیاری که این شعرا در غزل‌ها و قصیده‌های دیگر خود در وصف پیامبر اسلام سروده‌اند نمی‌شود.

در این میان حافظ تنها شاعری است که حتّا یک غزل یا قصیده‌  در وصف پیامبر اسلام نسروده است. در حالی که، برای مثال، نظامی‌ بیش از چهارصد بیت در ستایش از پیامبر و معراج او سروده و میانگین تعداد این نوع ابیات از نُه شاعری که نام آنها در پی‌نوشت آمده است بدون شک بیش از صد است، حافظ تنها در دو بیت(۴) به پیامبر اسلام اشاره می‌کند:

حافظ اگر قدم زنی در ره خواندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

درین چمن گل بی‌خار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است

این تعداد اندک بیت در باره پیامبر توسط حافظ دور از انتظار نیست، او اگر به پیامبر اسلام ایمان داشت  از قرآن انتقاد و آن را رها نمی‌کرد.(۵)  مطالعه برخی از آثار مولوی تفاوت‌های اساسی در نگاه این دو شاعر نسبت به نبوّت پیامبر اسلام را به خوبی نشان می‌دهد.

مولوی در «المجلس السابع» از «مجالس سبعه» در توصیف پیامبر می‌گوید: «محمد مصطفی، خیّر اولین و آخرین، خاتم النبیین خلاصهٔ موجودات، مظهر آیات بینات، دریای بی‌پایان بی قیاس…»  او همچنین در مثنوی خود داستان‌های بسیاری از معجزات پیامبر آورده، و از جمله، در دفتر سوم، آفریدن مَشکی که هرگز از آب خالی نمی‌شود به منظور نجات کاروان بزرگی از اعراب که دچار بی‌آبی شده‌اند و ایمان آوردن مادر کودک دوماهه‌ای که زبان باز می‌کند و درود خدا را بر پیامبر می‌فرستد و اضافه می‌کند که نام حقیقی و باطنی او عبدالعزیز است.  مولوی در یکی از سخنرانی‌هایش که در کتاب «فیه مافیه» آمده است می‌گوید: «مصطفی صلیّ اللّه علیه و سلمّ کافران را شکسته بود و کُشش وغارت کرده اسیران بسیار گرفته بند در دست و پای کرده و در میان آن اسیران یکی عم او بود عباّس رضی اللهّ عنه ایشان همه شب در بند و عجز و مذلت میگریستند و میزاریدند و اومید از خود بریده بودند و منتظر تیغ و کشتن میبودند مصطفی علیه السّلام در ایشان نظر کرد و بخندید ایشان گفتند دیدی که درو بشریتّ هست وآنچه دعوی می‌کرد که در من بشریت نیست بخلاف راستی بود اینک در ما نظر می‌کند ما را درین بند و غلّ اسیر خود می‌بیند شاد می‌شود همچنانک نفسانیان چون بر دشمن ظفر یابند و ایشان را مقهور خود بینند شادمان گردند و در طرب آیند مصطفی صلوات اللهّ علیه ضمیرایشان را دریافت گفت نی حاشا که من ازین رو می‌خندم که دشمنان را مقهور خود می‌بینم یا شما را بر زیان می‌بینم من از آن شاد می‌شود بل خنده‌ام از آن می‌گیرد که می‌بینم به چشم سِر که قومی ‌را از تون و دوزخ و دوددان سیاه بغل و زنجیرکشان به زور سوی بهشت و رضوان و گلستان ابدی می‌برم و ایشان در فغان و نفیر که ما را ازین مهلکه در آن گلشن و مأمن چرا می‌بری.»

مولوی این داستان را در دفتر سوم مثنوی هم آورده و در آن از جانب پیامبر اسلام می‌گوید:

زان همی‌کردم صفوف جنگ چاک
تا رهانم مر شما را از هلاک
زان‌ نمی‌بُرّم‌ گلوهای‌ بشر
تا مرا باشد کر وفرّ و حشر
زان‌ همی‌ بُرّم‌ گلوی‌ چند تا
زان‌ گلوها عالمی‌ یابد رها

بسیاری مثنوی مولوی را قرآن به زبان پارسی می‌دانند.  نیت مولوی هم احتمالاً همین بوده است وگرنه این اثر را یک کتاب «الهی  و ربّانیِ» به حساب نمی‌آورد.  او در بخشی از مقدمه دفتر سوم می‌گوید: «حمد و جلال از آنِ خدایی که مرا در تلفیق کتاب الهی و ربّانیِ مثنوی توفیق داد؛… و درود خدا بر سرور ما محمد و خاندان و اصحاب پاک و پاکیزه‌اش باد جملگی.»  این اثر اما نزد پارسی‌زبانان نه تنها جانشین قرآن نشد که در کنار آن هم قرار نگرفت.

رفتار پیامبر اسلام در داستانی که مولوی نقل می‌کند ریشه در وقایع تاریخی دارد.  عبدالکریم سروش، «روشنفکر دینی» در واکنش به انتقادات مطرح شده به سخنرانی خود درباره نسبت میان «دین و قدرت» می‌گوید: «بله محمد اقتدارگرا بود، و بر تعریف من یک عارف مسلح بود، یک جنبش دینی مسلحانه به راه انداخت، و می‌خواست جهانی را بر الگوی اندیشه خود بسازد.  معنی پیغمبری هم همین است: جهانی را بر الگوی اندیشه خویش ساختن و نظم نوینی را بر قرار کردن.  اهل مقاومت بود، اهل ایستادگی بود… نبی به سیف (شمشیر) بود. یعنی می‌گفت من با تکیه بر شمشیر، علاوه بر تکیه به سخن و منطق، با تکیه بر شمشیر امر خود را پیش خواهم برد، او چنانکه اشاره کردم گفت:…من آماده‌ام که حتا اگر لازم باشد سر ببرم، بجنگم، و کار خود را فرو نمی‌گذارم.  یک مرد اقتدارگرا و مقتدر البته اهل مدارا هم هست، اهل مذاکره هم هست، اهل مشاوره هم هست… اهل رحمت و عفو و شفقت و مدارا  هم هست. معنای سخن من که او اقتدارگرا بود این نبود که به همه زور می‌گفت و همه جا شمشیر به کار می‌برد، گردن می‌زد… این برداشت‌ها نباید از آن سخنان بشود.  یک بمبی در تاریخ منفجر کرد  و از همان ابتدا که رسالت به سیف را به عهده گرفت می‌دانست می‌خواهد چکار بکند. می‌دانست که فقط نمی‌خواهد ایمان را در قلوب مسلمان‌ها و مؤمنان وارد کند، بلکه اهل تسلیم کردن مخالفان بود.  پیامبر اسلام هم اسلام آورد و هم ایمان آورد… اعراب گفتند که ما ایمان آوردیم، او گفت شما ایمان نیاوردید بلکه اسلام آوردید؛  به معنی این که ما از ترس  قتل و از ترس اسیر شدن اظهار اسلام کردیم، و پیغمبر اسلام، هم تسلیم بدنی را می‌خواست و هم تسلیم قلبی را می‌خواست. هم می‌خواست که مومنان خاضع شوند، عشق بورزند، اعتقاد پیدا بکنند و مهم‌‌ترین آموزه عمده پیامبر را که توحید بود بپذیرند واگرنه دست‌کم ساکت بنشینند، کارشکنی نکنند و الا سر و کارشان با شمشیر پیامبر بود، و این نکته‌ای است که تاریخ هم نشان می‌دهد. آن روایتی  را هم که خواندم که ایشان گفتند: من مامور شده‌ام که با مردم بجنگم تا بگویند لااله الاالله، یعنی همانقدر که لفظاً اظهار تسلیم بکنند دیگر از دست من مصونند. این روایتی است که مورد توجه و اذعان و قبول عموم است. در اسم‌های پیغمبر گفته‌اند که ایشان پیامبر رحمت بود که درست است ولی در کنارش هم گفته‌اند نبی الملحمه، یعنی نبی جنگ بود… شاید امروز به چشم ما پاره‌ای از کارهای آن روز پیامبر خشن بیاید، که می‌آید؛ چه آنها که در تاریخ گفته شده و چه آنها خصوصا که در فقه آمده. بله خشن می‌آید ولی من نوبت گذشته اشاره کردم که این خشونت یک امر سیال است، یعنی عملی در روزگاری خشن می‌نماید و در روزگار دیگری خشن نمی‌آید. مسلما آنچه که پیامبر در زمان خود می‌کرده مطابق نظر و رسم و آداب اعراب آن دوران خشونت غیرمنطقی محسوب نمی‌شده است.»

بیانات سروش نشان می‌دهد که داستان مولوی درباره پیامبر اسلام مبتنی بر واقعیت و مورد قبول فقها و تاریخ است. ایشان بدون استناد به هیج مرجعی، ادعا می‌کنند که از نظر اعراب بریدن سر یک انسان در زمان پیامبر خشونت غیرمنطقی به حساب نمی‌آمده است. چه خوب بود اگر دکتر سروش پس از تعریف خشونت منطقی، فهرستی از انواع خشونت‌های منطقی و غیرمنطقی در زمان‌های مختلف فراهم می‌کردند تا همه بهره‌مند شویم.

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

حافظ که به خاطر رفتار خداوند قرآن با اقوام عاد و ثمود این کتاب را رها می‌کند(۵) بی‌گمان تحمل چنین خشونتی را از طرف هیچ انسانی، و به خصوص پیامبر، ندارد.  تعداد ابیاتی که حافظ در آنها از سایر پیامبران نام می‌برد بیشتر از دو بیتی است که او در آنها به پیامبر اسلام اشاره می‌کند. او در پنج بیت از مضمون موسی و کوه طور و در هفت بیت از مضمون کشتیبانی نوح در توفان استفاده کرده است. شخصیت مسیح اما برای حافظ بیش از دیگر پیامبران جذابیت دارد. او در پانزده بیت(۶) از عیسی یا مسیح نام می‌برد که در سه بیت از آنها از مضمون معراج مسیح به آسمان چهارم، یعنی آسمانی که خورشید در آن قرار گرفته است، و در باقی از مضمون نَفَسِ زندگی‌بخش او استفاده کرده است. ولی استفاده حافظ از این مضامین به این معنا نیست که او نوح و موسی و عیسی را فرستاده‌های خداوند می‌داند. او در یک بیت از غزل معروف خود به مطلع «سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد/ وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد» می‌گوید:

فیض روح‌القُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد

کلمه روح‌القُدُس در چند آیه از قرآن و از جمله در قسمتی از آیه ۸۷ از سوره بقره آمده است: «وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» یعنی «عیسی پسر مریم را به معجزات و ادلّه روشن، حجت‌ها دادیم و او را به واسطه روح‌القدس توانایی بخشیدیم» (ترجمه الهی قمشه‌ای).

مهم‌ترین توانایی مسیح از نظر حافظ زنده کردن مردگان است. اما منظور حافظ از مردگان نه مردگان جسمانی که انسان‌های فاقد عشق است:

هر آنکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

از نظر حافظ آنچه به عیسی توانایی می‌دهد تا مردگان را زنده کند عشق است:

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

طبیب راه‌نشین درد عشق نشناسد
برو به دست کن ای مرده‌دل مسیح‌دمی

شارحان روح‌القُدُس را جبرئیل معنی کرده‌اند.  جبرئیل اما فرشته مأمور ابلاغ  وحی است و به اراده خداوند فقط بر پیامبران ظاهر می‌شود. به باور من منظور حافظ از روح‌القُدُس عشق است که لطفش شامل حال «دیگران» هم می‌شود.  حافظ بر این باور است انسانی که به عشق زنده شود می‌تواند سایرین را نیز به عشق زنده کند، و در این راه مزیتی برای هیچکس وجود ندارد، حتَا مسیح. حافظ که خود به عشق زنده شده است کوشش می‌کند تا از طریق اشعارش آیندگان را نیز به عشق زنده کند.  حتا آنهایی هم که با وجود تمام شواهد مبنی بر عدم اعتقاد حافظ به اسلام او را مسلمانی قرآن‌دوست تصور می‌کنند از این عشق بی‌بهره نمی‌مانند، بقیه اما سهم بیشتری نصیب‌شان می‌شود چون به پیام‌های پنهانی او پی می‌برند. حافظ به نبوّت اعتقاد ندارد، چه به نبوّت پیامبر اسلام و چه دیگر پیامبران.  او هیچکس را  سرور کائنات نمی‌داند.

معاد

حافظ در بیت نهم و دهم از غزلی به مطلع «در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی/ خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی» می‌گوید:

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت
بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی

داستانی هم وجود دارد که بر اساس آن حافظ بیت نهم را، که در نسخه اولیه غزل نبوده است، به توصیه شیخ زین‌الدین تایبادی اضافه کرد تا به خاطر بیت آخر، که از نظر متشرعین کفر محسوب می‌شود، دچار دردسر نشود.  به گمان داستان‌نویسان، با اضافه کردن این بیت دیگر کسی نمی‌توانست حافظ را متهم به کفرگویی کند زیرا نقل کفر، کفر محسوب نمی‌شود.  این داستان بدون شک ساختگی است. حافظ حرف خود را از زبان شخص ترسا می‌زند و بعد هم می‌گوید که از این حدیث، یعنی حرفی که شخص ترسا مبنی بر عدم اعتقاد خودش به روز قیامت و شک در مسلمان بودن حافظ می‌زند موافق است. این دیگر نقل کفر نیست، بلکه تأیید نظر کفرآمیز شخص ترسا است.  اضافه کردن بیت نهم از آن جهت ضروری است که حافظ، در صورتی که مورد اتهام واقع شود، می‌تواند ادعا کند که منظور او از «حدیث» اقدام و عمل ترسا، یعنی مبادرت او به از بین بردن آبروی حافظ در کوچه و بازار، بوده است و نه محتوای سخن‌های او (گر چه بدنامیست نزد عاقلان/ ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را).  حافظ به صورت غیرمستقیم می‌گوید که مسلمان نیست و به روز قیامت هم اعتقادی ندارد.  او  در دو بیت دیگر نیز ناباوری خود نسبت به وعده بهشت را بیان می‌کند:

چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد و شیرم

من که امروزم بهشت نقد حاصل می­‌شود
وعده‌­ی فردای زاهد را چرا باور کنم

و در بیت زیر اطمینان خود از اینکه روز قیامتی وجود ندارد:

فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن

بهاءالدین خرمشاهی از حافظ‌شناسان مدافع فرضیه «حافظ مسلمان قرآن‌دوست» در مقاله «حافظ و انکار معاد؟» از کتاب «ذهن و زبان حافظ» در نهایت به این نتیجه می‌رسد که: «باری تأویل کننده یا منکر معاد جسمانی را نمی‌توان منکر معاد علی‌الاطلاق دانست، و منکر معاد را که منکر یک اصل ازاصول دین است نمی‌توان بی‌دین دانست چه أساس دین اسلام بر شهادتین است، چنانکه از رسول اکرم (ص) نقل شده: أمرت أن أقاتل‌الناس حتی یقولوا لااله الاالله، فاذا قالوا بها فقد عصموا منی دمائهم و أموالهم (مأمورم که با مردم بی‌اعتقاد مبارزه کنم تا لااله الاالله بگویند و چون گفتند مال و جانشان از جانب من در امان است) یا از این معروفتر: قولولااله الاالله تفلحوا (لااله الاالله بگویید و رستگار شوید).»

خرمشاهی به منظور تبرئه حافظ از کفر تعریف اسلام را به حداقل، یعنی توحید، تقلیل می‌دهد. کافیست لااله الاالله بگویی تا جان و مالت از جانب پیامبر اسلام در امان بماند و رستگار شوی (این همان روایتی است که سروش هم به آن استناد می‌کند). مهم کلامی‌ است که بر زبان می‌آوری، و نه آنچه در دل داری. حساسیت حافظ به ریا در جامعه اسلامی زمان خودش به خاطر رواج این نوع تفکر است.

بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور
که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی

حافظ ابیاتی هم دارد که در آنها حکم نهی از شراب، امر به معروف و نهی از منکر، و همچنین بسیاری از فرایض مانند نماز و روزه و حج  را که از فروع دین محسوب می‌شوند زیر سؤال می‌برد. در اینجا به مطالعه برخی از این ابیات می‌پردازیم.

نوشیدن شراب

حافظ در بیت هشتم از غزلی به مطلع «دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را/ دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا» می‌گوید:

آن تلخ‌وش که صوفی ام‌الخبائث­اش خواند
اَشهی لَنا وَ اَحلی مِن قُبلَتهِ العَذاری

بهاءالدین خرمشاهی در «حافظ‌نامه» درباره مصراع اول این بیت می‌گوید: «تلخ‌وش کنایه از می ‌است. و ام‌الخبائث یعنی مادر و منشاُ تباهی‌ها و صفت خُمر است و اصل آن متخذ از حدیث نبوی است.» و مصراع دوم را اینگونه معنی می‌کند «برای ما دل‌انگیزتر و شیرین‌­تر است از بوسه دوشیزگان.» در نتیجه از نظر ایشان معنی این بیت می‌تواند اینگونه خلاصه شود: «برای من شراب، که پیامبر اسلام آن را منشأ تباهی‌ها می‌دانست، از بوسه دوشیزگان شیرین‌­تر است».  حافظ در این بیت نشان می‌دهد که نه به دستور قرآن توجهی دارد و نه اهمیتی برای حرف پیامبر اسلام قائل است. دکتر استعلامی‌ بر این باور است که این حدیث در منابع کهن نیست و در شرح این بیت می‌گوید: «حافظ اگر به چنان حدیثی برخورده بود حرمت پیامبر را نگه می‌داشت و در مصراع دوم سخنی مخالف آن نمی­‌گفت.» وی از حرمت پیامبر دفاع می‌­کند اما فراموش می­کند که حافظ حرمت قرآن را نیز نگه نداشته زیرا قرآن نیز نوشیدن شراب را ممنوع کرده است. دکتر استعلامی ‌در شرح این بیت بیشتر وظیفه یک مبلغ مذهبی را  انجام می‌دهد تا یک شارح ابیات حافظ.

یک چهارم از ابیات حافظ در باره شراب و متعلقات آن است. از جمله:

بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود

به دور گل منشین بی‌شراب و شاهد و چنگ
که همچو روز بقا هفته‌ای بود معدود

مَطَلَب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه‌کشی شهره شدم روز الست

جز فلاطون خم‌نشین شراب
سرّ حکمت به ما که گوید باز

به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس

نیست در کس کرم و وقت طرب می‌گذرد
چاره آن است که سجاده به می‌ بفروشیم

اگرچه شراب در برخی از ابیات حافظ شراب عرفانی‌ست، شناسایی شراب انگوری در ابیات او کار چندان مشکلی نیست.  بعضی از شارحان اشعار حافظ حساسیت بسیاری به موضوع شراب در ابیات او نشان می‌دهند.  آنها چه به خاطر اعتقادات شخصی و چه به لحاظ سایر محدودیت‌‌ها این نوع ابیات را یا محتاطانه شرح می‌دهند و یا تا آنجا که بتوانند از دادن شرح آنها طفره می‌روند.  شاعران بسیاری ابیاتی در باره شراب انگوری سروده‌اند اما به باور من هدف اصلی حافظ از سرودن ده‌ها بیت در اینباره ابراز مخالفت خود با حکم اسلام در ممنوعیت شراب است.  او سرزنش کردن باده‌نوش را بی‌خردی می‌داند:

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
این چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست

حافظ در بیت دیگری می‌گوید که قرآن را رها کن و شراب بنوش، که رها کردن قرآن شامل رها کردن حکم منع شراب نیز می‌شود:

ز دست شاهد نازک‌عذار عیسی‌دم
شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود

حافظ نه تنها می‌گوید که خودش شراب می‌خورد، خواننده را نیز به شراب‌خواری تشویق می‌کند:

می‌ خور که هرکه آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

نگویمت که همه ساله می‌پرستی کن
سه ماه می ‌خور و نه ماه پارسا می‌باش

برای حافظ که مرید  پیر مغان است نوشیدن شراب مجاز است:

گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

او شراب را نه نجس، که پاک می‌داند:

جام می‌ گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم

نماز

حافظ در دو بیت می‌گوید که نماز خواندن عبادت زاهد است:

زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من

زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد

او در بیت اول اضافه می‌کند که نماز زاهد بی‌فایده است و کاری از پیش نمی‌برد.  معلوم نیست که حافظ نماز همه را بی‌فایده می‌داند یا فقط نماز زاهد را ولی آنچه مسلم است این است که حافظ خودش نماز نمی‌خوانده است.  حافظ در بیت دیگری ریختن شراب روی سجاده را نه نجس کردن آن که رنگین کردن، به معنی زینت دادن به آن، می‌داند.  روی سجاده‌ای که با شراب آلوده (آراسته) شده هم که نماز خواندن جایز نیست:

به می ‌سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

روزه

به مقاله «حافظ، ماه رمضان، و شب قدر» مراجعه کنید.

https://kayhan.london/1399/09/21/%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8%d8%8c-%d9%85%d8%a7%d9%87-%d8%b1%d9%85%d8%b6%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b4%d8%a8-%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%9b-%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8-%d8%af%d9%84%e2%80%8c%d9%85%d9%8f%d8%b1%d8%af

حج  

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد

از نظر او بیت الحرام همیشه در دسترس است:

گرد بیت الحرام خُم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز

او گرد بیت الحرام خُم را نه با پا که با سر طواف کرده و امیدوار است باز هم موفق به این کار شود.

 نهی از منکر

خداوند اسلام در قسمت اول از آیه ۱۱۰ از سوره آل عمران خطاب به مسلمانان می‌گوید: «شما نیکوترین امتی هستید که پدیدار گشته‌اید، به نیکوکاری امر می‌کنید و از بدکاری باز می‌دارید و ایمان به خدا دارید».

حافظ اما در اینباره نظر دیگری دارد:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

او، بر خلاف زاهد، مخاطب خود را از عدم انجام فرایض دینی نمی‌ترساند و می‌گوید که اگرچه رفتن به بهشت مستلزم انجام این فرایض است، من کوی دوست در این دنیا را به بهشت موعود ترجیح می‌دهم:

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم

از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

واعظ، مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم

قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس

زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار
ما را شرابخانه قصور است و یار حور

بده ساقی می‌ باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن‌آباد و گلگشت مصلا را

حافظ، مسلمان؟!

آیا کسی را که: نماز نمی‌خواند، از ماه رمضان بیزار است، حج نرفته، به معاد اعتقاد ندارد، در مقایسه با سایر شعرا که صدها بیت در باره صفات پیامبر و معراج او سروده‌اند تنها در دو بیت به پیامبر اسلام اشاره می‌کند حال آنکه در پانزده بیت از عیسی یا مسیح نام می‌برد، از اشعار خودش خوشتر در قرآن ندیده است، عشق را فریادرس می‌داند و نه خداوند قرآن را، قرآن را رها کرده، حتا یک بیت در مدح خلفا نسروده حال آنکه سایر شعرا غزل و قصیده در ستایش از آنها سروده‌اند، شراب می‌نوشد و سایرین را هم به این کار دعوت می‌کند و سرزنش‌کنندگان را نادان می‌نامد، و زیر بار امر به معروف نمی‌رود را می‌توان مسلمان خواند؟!

اینکه حافظ‌شناسان چگونه موفق شده‌اند با وجود انبوهی از شواهد مبنی بر نامسلمان بودن این شاعر، تصویر «حافظ مسلمان قرآن‌دوست» را در ذهن اکثر حافظ‌دوستان حک کنند موضوعی است که نیازمند به بحث مفصلی است که در این نوشته نمی‌گنجد.  آنچه در اینجا می‌توان گفت این است که حافظ خودش هم در ایجاد این تصویر نقش داشته است.  همانگونه که پیشتر هم گفته شد او با انتخاب هدفمند تخلص خود، ادعای از بر داشتن قرآن، و استفاده از مضامین قرآنی، چهره‌ای قرآن‌دوست به خواننده نشان می‌دهد و این چهره در ذهن بسیاری از آنها، با وجود ده‌ها بیت «کفرآمیز» او، تبدیل به چهره یک مسلمان معتقد می‌شود. لازم است بر این موضوع تأکید کنم که حافظ که برخلاف سایر شعرا، مدح خدا و پیامبر و خلفا را نگفته و در ابیات «کفرآمیز» خود از قرآن و اسلام انتقاد کرده، صرفاً از طریق تظاهر به قرآن‌دوستی موفق به رسیدن به چنین جایگاه رفیعی نزد مسلمانان پارسی‌زبان شده است. او در مقابل ریاکاران چاره‌ای جز دورویی متقابل نداشته و به این کار خود اعتراف نیز می‌کند:

حافظم در مجلسی دردی‌کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم

می‌ خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند


(۱) دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی در مقاله «حافظ چندین هنر» که در مهرماه سال ۱۳۴۹ در «راهنمای کتاب» به چاپ رسید، این امکان را بررسی کرده که شاید «شهرت خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی به «حافظ » بیشتر از آنکه مربوط به «قرآن‌خوانی» و «حفظ قرآن» او باشد، مربوط به خوانندگی و موسیقی‌دانی او بوده است.» باستانی پاریزی پس از ذکر نام موسیقیدانان و خوانندگان بسیاری که لقب «حافظ» داشته‌اند، در صفحه  ۱۵ این مقاله می‌گوید: «با مراتبی که ذکر شد، گمان می‌رود بشود احتمال داد که عنوان حافظ برای این رند شیرازی هم بیشتر از جهت تسلط او بر موسیقی داده شده باشد.» اظهارات باستانی پاریزی در مورد تسلط حافظ بر موسیقی بدون شک صحیح است، اما ادعای او در مورد از بر داشتن قرآن بیشتر این فرضیه را تقویت می‌کند که این تخلص لقبی نیست که دیگران به عنوان خواننده به او داده باشند.
(۲) به مقاله‌های «رقابت حافظ با قرآن» و «ابیات قرآنی حافظ» مراجعه کنید.
(۳) نمونه‌‌هایی از مطالبی که سایر شعرا در قالب شعر، و در مواردی به صورت نثر، درباره صفات پیامبر اسلام و معراج او گفته‌اند. لازم به تذکر است که این جستجو از طریق تارنمای «گنجور» انجام گرفته است و در نتیجه محدود به آثاریست که در فهرست این تارنما قرار دارد. در اینجا از گردانندگان این تارنما و تارنماهای مشابه که در جهت بالا بردن سطح آگاهی ادبی فارسی‌‌زبانان کوشش می‌کنند قدردانی می‌شود.
عراقی: قصیدهٔ شماره ۱۲- در نعت رسول اکرم: قصیده شماره ۱۶- در نعت رسول اکرم: در نعت محمد مصطفی در آغاز کتاب «عاشقنامه»
سعدی:  قصیده شماره ۱۱- در ستایش حضرت رسول: قصیده شماره ۱۶- در ستایش حضرت رسول: دیباچه «گلستان»
سلمان ساوجی: جمشید و خورشید  بخش ۴- در نعت پیامبر: قصیده شماره ۲۸- در نعت پیامبر : ترکیبات شماره ۱- در نعت حضرت رسول
سنایی: قصیده شماره ۲- در تفسیر چند سوره و نعت رسول اکرم و مدح قاضی عبدالودود: قصیده شماره ۱۰۳- در نعت رسول اکرم: قصیده شماره ۱۰۴- در نعت رسول اکرم: حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیه‌السّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران
عطار: «منطق‌الطیر» در نعت رسول: «الهی‌نامه» آغاز کتاب در نعت سید المرسلین صلی‌اللّه علیه و سلم: «الهی‌نامه» آغاز کتاب در معراج حضرت رسالت علیه‌الصلوه والسلام: «هیلاج‌نامه» در معراج حضرت خاتم صلی الله علیه و آله: «جوهرالذات» دفتر اول درخواست کردن آدم از حضرت حق نشان خاتم النبّیین علیه السّلام را: «مظهرالعجایب» در نعت حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم
مولوی: «مثنوی معنوی» دفتر اول بخش ۳۵ تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل: غزل شماره ۳۴۱: چندین بیت از ده‌ها غزل که در آنها از پیامبر اسلام نام می‌برد: چندین داستان در مثنوی درباره پیامبر و معجزات او.
نظامی: «خسرو و شیرین » بخش ۵- در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم: «خسرو و شیرین» بخش ۱۱۸- معراج پیغمبر: «لیلی و مجنون» بخش ۲- نعت پیغمبر اکرم (ص): «هفت پیکر» بخش ۲- در نعت پیغمبر اکرم: «هفت پیکر» بخش ۳- معراج پیغمبر اکرم: «شرف‌نامه» بخش ۴- در معراج پیغمبر اکرم: «خردنامه» بخش ۳- در نعت پیغمبر اکرم: «مخزن الاسرار» بخش ۴- در نعت رسول اکرم
خواجوی کرمانی: غزل شماره ۲- فی نعمت الرسول صلی الله علیه و آله: غزل شماره ۳– تمامی‌ ابیات این غزل هفده بیتی درباره پیامبر اسلام است.
خاقانی: «قصاید» شماره ۱- در یکتاپرستی و ستایش حضرت خاتم الانبیاء: «قصاید» شماره ۳- در پند و اندرز و مدح پیامبر بزرگوار: «قصاید» شماره ۴- در حکمت و موعظه و مدح خاتم الانبیا: «قصاید» شماره ۵- در نعت پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و آله: «قصاید» شماره ۶- در پند و اندرز و معراج حضرت ختمی‌مرتبت: «قصاید» شماره ۱۳۷- در وصف خاک مقدسی که از بالین حضرت ختمی‌ مرتبت آورده بود: «قصاید» شماره ۱۵۶- در شکایت از جهان و نعت خاتم پیغمبران
(۴) برخی بیت «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد» را هم به اشتباه درباره پیامبر اسلام می‌دانند. به مقاله «برخی از موانع پیش روی خوانندگان اشعار حافظ» مراجعه کنید.
(۵) به مقاله «شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود» مراجعه کنید.
(۶) ابیات حافظ که در آنها از عیسی یا مسیح نام برده شده است:
مسیحای مجرد را برازد
که با خورشید سازد هم وثاقی

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

هوا مسیح نفس گشت و باد نافه‌گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

طبیب راه‌نشین درد عشق نشناسد
برو به دست کن ای مرده دل مسیح‌دمی

سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم
عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست

با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست

از روانبخشی عیسی نزنم دم هرگز
زان که در روح‌فزایی چو لبت ماهر نیست

بار غمی‌ که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی‌دمی‌ خدا بفرستاد و برگرفت

همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد
که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت

جان رفت در سر می‌ و حافظ به عشق سوخت
عیسی‌دمی‌ کجاست که احیای ما کند

ز دست شاهد نازک‌عذار عیسی‌دم
شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود

انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه‌ای
آب خضر ز نوش لبانت کنایتی


♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۳ / معدل امتیاز: ۳٫۷

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=226053

5 دیدگاه‌

  1. وحدت دوست

    اشعار حافظ را هر کسی‌ برای تائید اعتقادات و دیدگاه خود تفسیر و تعبیر می‌کند.
    در این مورد اختلاف نظر بسیار است، ولی‌ بیزار بودن حافظ از “تظاهر، تزویر و ریا” را همگان قبول دارند.

    حال اگر پژوهش گرانی، بی‌ دین بودن یا مشروب خواری را بیشتر می‌پسندند، لازم نیست برای ترویج یا توجیه آن از “حافظ” یاد کنند.


    تا “حکیم عمر خیام” را دارید، “خواجه” را نیازارید …

  2. حسین

    حافظ همین است باهوش و اگاه و در جامعه فکری محدود تلاش می کند با ابزاری که در اختیار دارد آگاهی ببخشد. و بسی خرسند میشود که مورد تایید بسیاری نشده است در گستره این چند صد سال و آینده.
    حافظ برای همین عقایدش زیباست

  3. ایران

    حافظ دوران متفاوتی از نظر سیر اندبشه و باور داشته .او در پایان عمر از اسلام برگشته و زرتشتی شده است . پیر مغانهای فراوان در اشعارش دلیل این ادعاست و یا انچه محمد گلندام در باره اش گفته .حکایت از پوچ بودن اسلام در نظر حافظ است .

  4. محمود

    در پاسخ به علی:
    هرچه کردم، همه از «دولت رندان» کردم

    طبق نظر حافظ شناسان درست‌تر است
    زیرا حافظ خود را پیرو مذهب رندی و پیر مغان میداند و بارها بر آن اشاره کرده است.

    و از آنجایی که این بیت آخر غزل نیست و اسم حافظ در آن برده شده، بسیار مشکوک است به تحریف
    زیرا حافظ در بیت آخر همواره نام خود را قید می‌کند

  5. علی

    چرا بر حافظ دروغ برمی‌بندید؟! او، در کجای دیوانش گفته: «خوشتر از شعر خود در قرآن ندیده»؟! می‌گوید: «ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ! به قرآنی که اندر سینه داری»؛ تحریف آشکار نیست این؟!

    و این که چه تحریفی برای این نمونه بیت‌ها دارید:?
    صبح‌خیزیّ و سلامت طلبی چون حافظ،
    هرچه کردم، همه از دولت قرآن کردم

    در میان شاعران جهان، کس چو بنده جمع نکرد
    لطایف حکمی با نکات قرآنی

    در نمازم، هم ابروی تو با یاد آمد؛
    حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

    و….؟!

Comments are closed.