تاجی که ملت از سر خود انداخت

جمعه ۳ آبان ۱۳۹۸ برابر با ۲۵ اکتبر ۲۰۱۹


هوشمند رحیمی‌- در آستانه یکصدمین زادروز شاهنشاه آریامهر و پنجاه و دومین سالگرد تاجگذاری وی قرار داریم. با وجود گذشت چهار دهه از درگذشت او و وقوع انقلاب ننگین ۵۷ با خدعه و نیرنگ اسلامیون و طرفداران چپ، همچنان چه رژیم غاصب جمهوری اسلامی‌ انیران و چه اپوزیسیون مخالف با طیف پادشاهی‌خواه، سعی در تخریب و تکرار دروغ‌هایی دارند که زمانی گفته‌اند و البته این ریشه در فرهنگ ما دارد که هرگز اشتباه خود را نپذیریم و پوزش خواستن بابت اشتباه را کوچک شدن خود بدانیم. نگاهی به بعضی از اقاریر چند تن از انقلابیون خالی از لطف نیست.

عزت اله سحابی (ملی – مذهبی): «برنامه‌های شاه به نفع ایران بود و ما آن زمان متوجه نمی‌شدیم و از روی کینه و عناد با آن‌ها دشمنی و مخالفت می‌کردیم.»

اکبر گنجی: «ما دروغ می‌گفتیم، ما به دروغ می‌گفتیم حکومت شاه ۱۵۰هزار زندانی سیاسی دارد. ما به دروغ می‌گفتیم حکومت شاه دکتر شریعتی را کشت. همه این دروغ‌ها را گفته ایم، آگاهانه هم گفتیم.»

اسماعیل خوئی (شاعر، کمونیست سابق): «در پیشگاه ملت بزرگ ایران، از بدی‌هایی که در حق خانواده پهلوی کردم، صمیمانه عذر می‌خواهم. همچنین از شهبانو فرح، از شاهزاده رضا پهلوی، و خانواده پهلوی بارها و بارها معذرت می‌خواهم. لطفاً مرا ببخشید و حلالم کنید.»

محمد نوریزاد: «من یک پوزش‌خواهی بزرگ به پیشگاه رضاشاه بزرگ و فرزندش بدهکارم.»

عمادالدین باقی: «آمار قربانیان دوره شاه دروغ بود، همه ساختگی و دروغ بود.»

کیانوری (رهبر حزب توده): «محمد مسعود را ما کشتیم، همه جا شایعه کردیم و انداختیم گردن شاه.»

روح‌الله حسینیان (آخوند): «اگر قرار بر آباد کردن بود که شاه بهتر می‌توانست ایران را آباد کند.»

مهدی‌هاشمی‌ (از موسسان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی): «شمس آبادی را کشتیم و انداختیم گردن ساواک و شاه.»‌

هاشمی‌رفسنجانی: «در زمان شاه من با پاسپورت ایرانی در اروپا هرکجا که دلم می‌خواست بدون ویزا سفر می‌کردم و کلی بهم احترام می‌گذاشتند.»

محسن سازگارا (از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و عضو شورای گذار): «از «انقلاب» علیه شاه پشیمان هستم!»

حمزه فراهتی (فعال سیاسی و دوست صمیمی‌صمد بهرنگی): «بهرنگی جلوی دیدگانم غرق شد و ما به دروغ گفتیم کار ساواک بوده.»

عباس میلانی (نویسنده و استاد دانشگاه): «ما به دروغ می‌گفتیم که شاه نوکر آمریکاست. من با سند در کتابم ثابت کردم که شاه برای منافع ملت ایران عملا در حال جنگ با دولت آمریکا و دولت‌های اروپایی به ویژه انگلیس بود. من ثابت کردم که دولت آمریکا و انگلیس بارها خواستند شاه را سرنگون یا ترور بکنند ولی موفق نشدند. من با مدرک ثابت کردم که شاه قدمی‌جز برای منافع ایران بر نداشت و ما انقلابیون به دروغ به او تهمت نوکری آمریکا زدیم.»

به هر تقدیر عالم سیاست، عالم ایده‌آلیستی نیست و رئالیستی است. حقیقت این است که هیچ حکومتی خالی از ایراد نیست و نمی‌توان همه چیز را سفید یا سیاه دید، اما نکته مغفول مانده در اینجا این است که در تمام این سال‌ها، صرفاً به سیاه‌نمایی دوران پادشاهی دودمان پهلوی پرداخته‌اند و هرگز نکات مثبت را ذکر نکرده‌اند. بعضی ادعا می‌کنند: «اگر خدمتی هم انجام شده، وظیفه دولت بوده و نباید آن را ملاک دانست» اما این ادعا ایرادی بزرگ دارد، چرا که دودمان پهلوی نیز می‌توانستند مانند شاهان قاجار یا رژیم ملایان فقط به خود و منافع شخصی‌شان فکر کنند و ایران– اگر تا به امروز ایرانی مانده بود– هنوز ویرانه‌ای می‌بود، که در زمان قاجار بود.

این روزها مردم میان اصلاحات و براندازی سرگردان مانده‌اند و گروهی که ادعای دزدیده شدن و مصادره انقلاب توسط خمینی را دارند، بیشتر طرفدار اصلاحات هستند و می‌گویند اگر ما انقلاب کردیم، اشتباه کردیم و حال نباید دوباره این اشتباه را تکرار کرد، پس تن به اصلاحات بدهیم. اما نکته قابل توجه این است که نظام شاهنشاهی ایران پیش از انقلاب ۵۷، که بیشتر شبیه خودزنی یا خودکشی یک ملت بود، گرچه آزادی سیاسی و بیان به صورت نسبی وجود نداشت اما کشور رو به توسعه بود و ظرف مدت حدود ۵۰ سال، کشور را از ویرانه‌ای در حال فروپاشی به کشوری تبدیل کرده بودند که مردم آن خود را با مردم کشورهای اروپایی مقایسه می‌کردند و آزادی‌های مدنی دست کم وجود داشت. سیاه‌نمایی در خصوص خدماتی چون کشف حجاب، یا مسکوت گذاشتن اصلاحات ارضی و یا انقلاب شاه و مردم (انقلاب سفید) و اصلاحاتی که در حال انجام بود، ایران را در مسیر ترقی قرار داده بود.

در چنین وضعیتی زیرساخت‌ها و جنبه پذیرش نقد یا نظر مخالف و فعالیت حزبی در حال شکل‌گیری بود اما مشکل اینجا بود که مانند امروز، توهین را نقد معنا می‌کردند و نظر مخالف را با کلاً باطل می‌دانستند، احزاب نیز، اکثراً از کشورهای خارجی پشتیبانی می‌شدند و بیشتر اپوزیسیون بودند تا حزب فعال در کشور، مثلاً در کتاب «خواب آشفته نفت» اثر ارزشمند دکتر محمدعلی موحد آمده است که در زمان ملی‌سازی نفت، توده‌ای‌ها معتقد بودند نفت جنوب باید ملی شود و از دست انگلستان خارج شود ولی نفت دریاچه کاسپین باید متعلق به روسیه باشد! البته اینکه آیا ملی‌ کردن در آن زمان ضروری بود یا خیر  موضوعی دیگر است و فقط در این میان اشاره به غرامتی که ایران ناگزیر از پرداخت آن به انگلستان شد و همچنین از دست دادن سهامش در شرکت بریتیش پترولیوم گردید، و باید متذکر شد که ایران و ونزوئلا دو کشوری هستند که تعیین کننده انواع قراردادهای نفتی هستند و برای مثال قراردادهای بیع متقابل (Buy Back) از ابداعات دوران پهلوی است که طی آن شرکت خارجی با هزینه خود، دست به اکتشاف، حفاری و تجاری‌سازی میدان نفتی، و ملزم به آموزش نیروهای ایرانی بودند و در ازای آن نفت برداشتی را برای مدتی با درصدی تخفیف خریداری می‌کردند.

از دیگر سوی فاحش‌ترین تفاوت حکومت محمدرضا شاه پهلوی با رژیم جمهوری اسلامی‌ در این است که زمانی که پادشاه متوجه شد مردم دست به انقلاب زده‌اند، نخست اعلام کرد که «صدای انقلاب شما را شنیده‌ام، بیایید همه به ایران فکر کنیم» و بعد برای جلوگیری از خونریزی هم‌میهنانی که دوستشان می‌داشت از کشور خارج شد اما جمهوری اسلامی‌ معترضان را ولو خودی باشند «خس و خاشاک» و عده‌ای یاغی تلقی می‌کند و با دشمن‌سازی خیالی که تمام دنیا در خصومت با جمهوری اسلامی‌ بسر می‌برند، اقدام به سرکوب می‌کند و به قول خمینی که گفت: «بریزید این خون‌ها را» از ریختن خون هم‌میهنان خود هیچ واهمه‌ای ندارند، کما اینکه در طول انقلاب نیز بارها به اعتراف بسیاری از سران جمهوری اسلامی‌ یا وابستگانشان مانند محسن رضایی یا عسگراولادی برای به پا کردن شور انقلابی میان مردم،  با فتوایی که از خمینی گرفته بودند، اقدام به تیراندازی و قتل مردم می‌کردند، یا نمونه بارز آن سینما رکس آبادان است که اقرار کردند چون در آبادان مردم به انقلاب نمی‌پیوستند دست به آن جنایت زدند.

کوتاه سخن اینکه، با دید درست و واقع‌گرایانه، نظام شاهنشاهی پهلوی، واجد تمام زیرساخت‌ها بود و اندکی زمان لازم بود تا اصلاحات کامل شود و همانطور که پادشاه در مصاحبه‌ای اعلام کرده بود در زمان انقلاب ایران حدود ۱۰ الی ۱۵ سال زمان نیاز داشت تا تازه بتواند به دروازه‌های تمدن برسد، اما با وقوع انقلاب، واپسگرایی‌ها آغاز شد و تمام تلاش‌ها برای از میان برداشتن حداقل سکولاریسمی‌ که وارد جامعه شده بود و رفته رفته در میان قوانین نیز داشت جای خود را باز می‌کرد، نه تنها عقیم ماند که بلا اثر شد.

با ذکر دو مثال قضاوت را بر عهده خوانندگان گرامی‌ می‌گذارم که اکنون اصلاحات بهتر است یا براندازی؟ روزی ساختمان پلاسکو سر پا بود و قابل اصلاح، اما آیا اکنون می‌توان از اصلاح آن سخن گفت یا باید کلاً محل ساختمان را خالی کرده و با بنا نهادن زیرساخت صحیح ساختمان جدیدی ساخت؟  کشتی سانچی روی امواج دریا جولان می‌داد و اگر آسیبی به آن وارد می‌شد قابل اصلاح بود، اما اکنون که آن کشتی سوخته و غرق شده است آیا می‌توان سخن از اصلاح آن زد؟ درست است که براندازی جمهوری اسلامی‌ و انقلابی دیگر، به نوبه خود آسیب‌هایی را به صورت اجتناب‌ناپذیر متوجه ما و میهن اشغالی‌مان می‌کند اما تنها گزینه موجود برای دستیابی به ایرانی آزاد و آباد است و کسانی که دل در گرو مهر مام میهن دارند، این مهم را درک کرده‌اند و هرکس در غیر از این جهت حرکت کند، در راستای منافع جمهوری اسلامی‌ گام برداشته است چراکه گفته‌اند دشمنِ دشمن، دوست است.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۳ / معدل امتیاز: ۳٫۷

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=174508

یک دیدگاه

  1. ١٣

    با وجود یک تدارکات چى چطور میشود در یک کشور مافیایى و قبیله اى اصلاحات کرد ؟هـر هـالوى سیاسى هـم میداند که نمى شود
    براندازى و سرنگونى و برقرارى قانون اساسى مشروطه مدرن راه نجات ایران است

Comments are closed.