Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۴۹ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪149‬‬
                                                                                                                                                             ‫جمعه ‪ 27‬بهم ‌نماه تا پنجشنبه‪‌3‬اسفندماه ‪1396‬خورشیدی‬

‫بودند که من کامل ًا به منبع قدرت‬                                                                                              ‫خاطراتی از‬                                                             ‫از تهران اطلاع دادند که والاحضرت‬
‫و ناچار به اخبار سیاسی از همه‬                                                                                           ‫دکتر احمدعلی بهرامی‪:‬‬                                                         ‫شاهدخت شمس پهلوی به اتفاق‬
‫بیشتر نزدیک هستم‪ .‬در واقع غیر از‬                                                                                                                                                                     ‫آقای پهلبد وزیر فرهنگ و هنر و‬
‫ش ‌بهایی که در سفارت میهمانی برپا‬                                                                                     ‫«در جست و جوی‬                                                                  ‫هیأتی از روزنامه‌نگاران و دوستان‬
‫بود‪ ،‬اغلب در جلساتی با والاحضرت‬                                                                                                                                                                      ‫به مغرب تشریف م ‌یآورند‪ .‬با ژنرال‬
‫مولای عبدالله و نخس ‌توزیر و ژنرال‬                                                                                    ‫عدالت و انسانیت»‬                                                               ‫مولای حفیظ رئیس دفتر مخصوص‬
‫او فقیر و رئیس ستاد ارتش و وزیر‬                                                                                                                                                                      ‫تشریفات و پسر عموی اعلیحضرت‬
‫خارجه و وزیر اطلاعات دوره‌هایی‬                                                                                                ‫(‪ 1‬و ‪)2‬‬                                                                ‫ملک حسن دوم ملاقات کرده و‬
‫داشتیم که در بعضی از آنها تا پسی‬                                                                                                                                                                     ‫ترتیب پذیرایی و مسافر ‌تهای داخلی‬
‫از شب پوکر بازی م ‌یکردیم و در واقع‬                                                                                                                 ‫=مأموریت در مراکش‬                                ‫و شرفیابی به حضور اعلیحضرت را‬
‫من مثل عضو دولت مراکش شده‬                                                                                             ‫=پیامسلطانحسندومبهمحمدرضاشاهدربارهفلسطین‬                                       ‫دادم‪ .‬ضمناً نامه‌ای به والاحضرت‬
‫بودم و راجع به همه مطالب مذاکره‬                                                                                                                                                                      ‫شاهدخت نوشته و اطلاعات لازم را‬
                                                                                                                                      ‫=مسافرت والاحضرت شمس پهلوی‬                                     ‫درباره چگونگی مسافرت و آوردن و‬
                      ‫م ‌یکردیم‪.‬‬                                                                                      ‫=‪ 350‬هزاردلارکمکمالیپادشاهایرانبهیاسرعرفات‬                                     ‫مبادله هدایا و نوع زندگانی در مراکش‬
‫این نفوذ به انداز‌های بود که سفیر‬                                                                                                                                                                    ‫را به اطلاع رسانیده و مخصوصاً تأکید‬
‫آمریکا به نام مستر تاسکا از من وقت‬                                                                                    ‫خاطرات دکتر احمد علی بهرامی‪ ،‬وزیر و سفیر و دولتمرد دوران پیش از‬                ‫کردم که سگ همراه نیاورند‪ .‬مطلب‬
‫ملاقات م ‌یخواست و تقاضا م ‌یکرد‬                                                                                      ‫انقلاب در کتابی با عنوان «در جست و جوی انسانیت و عدالت» به کوشش عطا‬            ‫مهم دیگر این بود که در میهمان ‌یها‬
‫دفعۀ آینده اگر موقعیت داشت راجع‬                                                                                                                                                                      ‫و در شهرستا ‌نهای مختلف رجال و‬
‫به هواپیمایی آمریکا با اعلیحضرت‬                                                                                                                                  ‫آیتی در تهران چاپ شده است‪.‬‬          ‫صاحبان خانه‪ ،‬سر میز غذا با دست‬
‫ملک حسن صحبت کنید و قس‬                                                                                                ‫بخشی از این خاطرات به دوران سفارت دکتر بهرامی در مراکش مربوط‬                   ‫بهترین گوش ‌تها را جدا کرده و در‬
‫علیهذا‪ .‬من هم با همه رفتار بسیار‬                                                                                                                                                                     ‫بشقاب میهمان می‌گذارند و باید‬
‫خوب داشته و همیشه رموز آداب را‬                                                                                                                           ‫م ‌یشود که برای مطالعه شما برگزید ‌هایم‪.‬‬    ‫حتماً میل فرمایند والا به صاحب‬
‫رعایت م ‌یکردم‪ .‬ک ‌مکم به زندگانی در‬
‫رباط عادت کرده بودم و با اخباری که‬     ‫و متن آن این بود که مبلغ ‪ 350‬هزار‬       ‫والاحضرت را گرفته و به داخل هواپیما‬    ‫پاسخ اظهار کردم‪ ،‬البته! فرمودند‪ :‬این‬   ‫تشکیل دهم‪ .‬هر روز به رئیس دفتر‬                  ‫خانه توهین تلقی م ‌یشود‪.‬‬
‫از منابع دست اول بدست م ‌یآوردم‬        ‫دلار به حساب من ریخته شده است‪.‬‬          ‫بردم‪ .‬معظم لها خیلی با محبت از من‬      ‫امر مستلزم این است که مسافرتی به‬       ‫ایشان آقای انصاری سفارش م ‌یکردم‬        ‫در پاسخ‪ ،‬نظرات مرا تأیید کرده و‬
‫و به تهران می‌فرستادم احساس‬            ‫بنابراین پاسخ اعلیحضرت مثبت‬             ‫تشکر کردند و فرمودند که در تهران‬                                              ‫که هدایا را حاضر کنند و لیست و‬          ‫فرموده بودند به هر نحو ممکن اقدام‬
‫می‌کردم که اعلیحضرت همایونی‬            ‫بود و من می‌توانستم مراتب را به‬         ‫همشیره من ناهید بهرامی را که با‬                            ‫تهران بنمائید‪.‬‬     ‫آدرس گیرندگان و حتی چند سطری‬            ‫شود که با دست غذایی در بشقاب‬
‫هم ارزش کار مرا دانسته و احساس‬          ‫اعلیحضرت ملک حسن اعلام نمایم‪.‬‬          ‫ایشان آشنایی داشت بیشتر ملاقات‬         ‫مطلب از این قرار است‪ :‬وضع فعلی‬         ‫که باید نوشته شود به ایشان داده بودم‬
‫کرده بودند‪ .‬گاهی هم به شهرهای‬          ‫حال موضوع مهم برای من این‬               ‫خواهند کرد‪ .‬بالاخره آقای پهلبد هم‬      ‫فلسطین در مقابل اسرائیل به صورت‬        ‫ولی به قدری اهمال شد که شب آخر‬                        ‫ایشان گذارده نشود‪.‬‬
‫دیگر م ‌یرفتم یا در ویلای محمدیه به‬    ‫بود که این پول بدست یاسر عرفات‬                                                 ‫فعلی نم ‌یتواند ادامه داشته باشد‪ .‬صلح‬  ‫مجبور شدم خودم در هتل به اتفاق‬          ‫روز معهود به فرودگاه رفته و به‬
‫اتفاق برادرم شاپور میهمان والاحضرت‬     ‫و سران الفتح برسد و زیاد خاطر جمع‬            ‫سوار شدند و هواپیما پرواز کرد‪.‬‬    ‫جهانی در خطر است و بالاخره یک‬          ‫ایشان هدایا را بست ‌هبندی کنم که خیلی‬   ‫اتفاق یکی از وزراء و رؤسای تشریفات‬
‫مولای عبدالله بودیم‪ .‬شهر فاس خیلی‬      ‫نبودم که وسط راه حیف و میل نشود‪،‬‬        ‫حالا من مانده بودم با یک مأموریت‬       ‫دولت فلسطینی باید تشکیل شده‬            ‫طول کشید و در حدود نزدیک نصف‬            ‫دربار از هیأت استقبال کردیم‪ .‬غیر از‬
‫نظر مرا جلب کرد‪ .‬مثل اینکه مهد‬         ‫بعد از چند بار مذاکره قرار شد یکی از‬    ‫مهم و فکر دربارۀ اینکه برای چه مطلبی‬   ‫و اسرائیل مناطقی را که در جنگ‬          ‫شب بالاخره توانستیم هدایا را ارسال‬      ‫جناب آقای پهلبد اشخاص دیگری را‬
‫تمدن اسلامی آفریقا بوده است‪ .‬در‬        ‫رجال مراکشی که در آن موقع در لبنان‬      ‫تقاضای اجازه مسافرت به تهران را‬        ‫اشغال کرده پس بدهد‪ .‬فکر کنیم که‬        ‫کنیم‪ .‬هدایا تعدادی کاسه بشقاب و این‬     ‫که م ‌یشناختم عبارت بودند از آقای‬
‫بازار بسیار بزرگی که ب ‌یشباهت به‬      ‫سفیر بود و از دوستان نزدیک عرفات‬                                               ‫یک شرکت بسیار بزرگی تشکیل شده‬          ‫نوع چیزها بود که آقای پهلبد با علاقه‬    ‫علینقی‪ ،‬سعید انصاری رئیس دفتر‬
‫تهران و اصفهان نبود اجناس زیادی‬        ‫محسوب م ‌یشد به رباط آمده و ترتیب‬                                 ‫بنمایم‪.‬‬      ‫و شاهنشاه ایران و من مقداری از سهام‬    ‫زیاد در کارگا‌ههای هنری وزارتخانه‬       ‫ایشان که بعدها در رم به سفارت‬
‫وجود داشت و کتابخان ‌هها و مدارس‬                                               ‫بالاخره چند مطلب اداری و سیاسی‬         ‫آن را م ‌یخواهیم تهیه کنیم‪ .‬به نظر من‬                                          ‫رسید و خانم ایران علاء دختر مرحوم‬
                                                       ‫کار را با من بدهد‪.‬‬      ‫را بهانه کرده و تقاضای مسافرت چند‬      ‫اعلیحضرت محمدرضا شاه اگر مثل من‬                        ‫درست کرده بودند‪.‬‬
              ‫رونق زیادی داشت‪.‬‬         ‫وجوه درسه قسط از طریق ایشان‬             ‫روزه را کردم‪ .‬البته بلافاصله پاسخ‬      ‫مقداری از سهام را تهیه کنند‪ ،‬یعنی‬      ‫ولی متأسفانه به علت تأخیر‪ ،‬هدایا‬                  ‫جناب آقای حسین علاء‪.‬‬
‫تقریباً به کارمندان سفارت کاری‬         ‫ارسال گردید و هر بار رسید آن به‬         ‫مثبت واصل گردید و من بلیت گرفته‬        ‫شروع به کمک مالی به یاسر عرفات‬         ‫زمانی به گیرندگان رسید که دیگر آنها‬     ‫در هتل هیلتون بهترین اتاق‌ها‬
‫نداشتم یعنی جز امور اداری داخلی‬        ‫امضای عرفات یا سران درجه یک الفتح‬       ‫و به تهران حرکت کردم‪ .‬هیچیک‬            ‫بکنیم منافع بیشماری را در آینده در‬     ‫وقتی برای تشکر و دادن هدیه نداشتند‪.‬‬     ‫را برای ایشان تخصیص داده بودند‪.‬‬
‫کسی برای من نمی‌توانست کاری‬            ‫بدست من رسید‪ .‬خیالم راحت شد و در‬        ‫از کارمندان سفارت به هیچ وجه از‬                                               ‫از این اهمال خیلی ناراضی بودم‪ .‬برای‬     ‫آقای بالافرج یکی از بزرگترین رجال‬
‫انجام دهد‪ .‬با چند نفر از بانوان‬        ‫موقع مقتضی سوابق را به دربار دادم و‬     ‫علت اصلی مسافرت من با خبر نبود‪.‬‬                          ‫برخواهد داشت‪.‬‬        ‫خداحافظی و ملاقات با اعلیحضرت‬           ‫مراکش میهمانی ترتیب داده بود و‬
‫مراکشی نیز دوستی داشتم که هر‬                                                   ‫در تهران هم با دربار یا نخس ‌توزیر و‬   ‫توضیحاتمفصلیازلحاظجغرافیایی‬                                                    ‫من هم چند شب بعد آقای بالافرج‬
‫یک از آنها را گاهی دعوت کرده و‬                                                                                                                                                                       ‫و یکی از شوهر خواهرهای پادشاه و‬
                                       ‫یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین (‪)1929 - 2004‬‬                           ‫سلطان حسن دوم پادشاه پیشین مراکش‬                                               ‫عد‌های از رجال را به شام دعوت کردم‬
             ‫مذاکره م ‌یکردیم ‪!...‬‬                                                                                                                                                                   ‫و چند مسافرت هم به شهرهای فاس‬
‫ضمناً بعضی از دوستان من مانند‬          ‫خیال م ‌یکنم اینک در بایگانی محرمانه‬    ‫وزیر امور خارجه صحبتی از مأموریت‬       ‫و سیاسی دادند که راستش را بخواهید‬      ‫ملک حسن دوم عصر همان روز قبل‬            ‫و طنجه و غیره انجام شد‪ .‬در شهر‬
‫جناب آقای مشیری و جناب آقای‬            ‫دربار یا وزارت امور خارجه م ‌یتوان به‬                         ‫خود نکردم‪.‬‬       ‫من زیاد از این مسائل سر در نم ‌یآوردم‬   ‫از بست ‌هبندی و غیره شرفیاب شدیم‪.‬‬      ‫فاس‪ ،‬استاندار ضیافت شامی ترتیب‬
‫دکتر تعلیمی یک بار به طور خصوصی‬                                                                                                                                                                      ‫داد و با انگشتان خویش قسم ‌تهای‬
‫به مراکش آمدند‪ .‬مادرم نیز دوبار‬                       ‫آن دسترسی داشت‪.‬‬          ‫فقط با سفیر مراکش چند ساعتی از‬              ‫و به گوش دادن اکتفا م ‌یکردم‪.‬‬     ‫عصرانه صرف شد و والاحضرت و‬              ‫خوش مزه گوشت داغ گوسفند را جدا‬
‫به مراکش تشریف آوردند و برای‬           ‫در هر حال مناسبات با فلسطین ‌یها‬        ‫مسائل سیاسی مهم و روابط دو کشور‬        ‫قول دادم که راجع به این موضوع‬          ‫من از همه همراهان دیگر نزدی ‌کتر‬        ‫کرده و در بشقاب والاحضرت گذاشت‪.‬‬
‫من دیدار معظ ‌ملها موهبت بزرگی‬         ‫از طریق من شروع شد و حتی قرار‬           ‫صحبت کردم‪ .‬درک کردم که او هم‬           ‫با هیچ کس صحبتی نکنم و وسایل‬           ‫به اعلیحضرت نشسته بودیم و وزیر‬          ‫والاحضرت به قدری مظلومانه به من‬
‫بود‪ .‬همچنین مرحوم دکتر صدر و‬           ‫بود خود یاسر عرفات به تهران برود‪.‬‬       ‫مطلع نیست و خوشحال شدم که واقعاً‬       ‫مسافرت را به صورتی که دلیل باطنی آن‬    ‫امور خارجه آقای دکتر لاراکی که مرد‬      ‫نگاه کردند که دلم سوخت ولی به‬
‫همشیره دیگرم مرحوم ناهید بهرامی و‬      ‫ولی بعد از چند ماه در جراید مصاحبه‬      ‫اعلیحضرت ملک حسن مطلب را فقط‬           ‫را حتی دولت خودم نداند فراهم نمایم‪.‬‬    ‫فو ‌قالعاده خو ‌شرو و با محبتی بود نیز‬  ‫ایشان اشاره کردم که تشکر کرده و‬
‫خواهرزاد‌هام دکتر بهمن صدر به اتفاق‬    ‫مفصل اعلیحضرت همایونی را دیدم که‬        ‫به من فرمود‌هاند‪ .‬تقاضای شرفیابی کرده‬  ‫بعد از مذاکرات بلافاصله به هتل‬         ‫حضور داشت‪ .‬بعد از نیم ساعت که‬           ‫میل بفرمایند‪ ،‬البته با اکراه زیاد همین‬
‫خواهرزاده مرحوم حسنعلی منصور و‬         ‫به عرفات حملات شدیدی کرده بودند‪.‬‬        ‫و در وقت معین نزد اعلیحضرت رفتم‪.‬‬       ‫هیلتون در رباط رفتم‪ ،‬والاحضرت با‬       ‫شرفیابی خاتمه یافت و اعلیحضرت‬
‫سولانژ‪ ،‬همسر برادرم به اتفاق ستاره‬     ‫از طرف دیگر فلسطین ‌یها برای دریافت‬                                            ‫کمی ناراحتی از من پرسیدند‪ ،‬پس شما‬      ‫نهایت محبت را به همگی نموده و‬                               ‫کار را کردند‪.‬‬
‫برادرزاد‌هام که به قصد کمک به من در‬    ‫وجوه بیشتر فشار می‌آوردند‪ .‬یعنی‬                  ‫در آنجا پیام را عرض کردم‪.‬‬     ‫کجا بودید؟ گفتم اعلیحضرت فرمودند‬       ‫حتی والاحضرت را تا دم در مشایعت‬         ‫ضمناً در یکی از مسافرت‌های‬
‫تهیه وسایل میهمانی یا دکوراسیون‬        ‫چنین تصور م ‌یکردند که این کمک‬          ‫در بادی امر اعیلحضرت احساس‬             ‫نزد ایشان بمانم و وزیر خارجه مراکش‬     ‫نمودند رو به من کرده و فرمودند آقای‬     ‫داخلی در بیرون هواپیما دیدم‬
‫این لطف را کرده بودند به مراکش‬         ‫لااقل به ‪ 5‬میلیون دلار بالغ خواهد بود‪.‬‬  ‫ناراحتی کرده و فرمودند‪ :‬آنچه شما‬       ‫شما را به هتل بدرقه کرد‪ .‬آقای پهلبد‬    ‫سفیر ممکن است خواهش کنم شما‬             ‫والاحضرت کیف نسبتاً بزرگی را در‬
‫آمدند‪ .‬بنابراین‪ ،‬این دیدارها روحیه‬     ‫بر ا ی من علت تغییر عقید ه‬              ‫م ‌یگویید ب ‌یمعنی نیست ولی ضمناً‬      ‫با ناراحتی گفتند خوب پس مسافرت‬         ‫چند دقیقه تشریف داشته باشید‪ .‬البته‬      ‫دست دارند و شال گردن ابریشمی از‬
                                       ‫اعلیحضرت هیچوقت روشن نشد و‬              ‫انجام آن شبیه به آن است که من‬          ‫ما به مغرب چیز مهمی نبوده زیرا‬         ‫اطاعت کردم ولی گفتم باید والاحضرت‬       ‫آن آویزان است‪ .‬معلوم شد یکی از‬
   ‫مرا بیش از پیش تقویت م ‌یکرد‪.‬‬       ‫همین امر موجب گردید که دشمنی‬            ‫کاردی را از پشت سر به ملک حسین‬         ‫اعلیحضرت ملک حسن مطالب مهم‬             ‫را به هتل برسانم‪ .‬وزیر امور خارجه‬       ‫س ‌گهای کوچک خود را همراه آورده‬
‫روابط با تهران نسبتاً خوب بود‪.‬‬         ‫فلسطینی‌ها را با فامیل سلطنتی‬           ‫بزنم که هیچ شایسته دوستی ما نیست‪.‬‬      ‫را با شما در میان گذاشته‌اند و ما‬      ‫مغرب را مخاطب قرار داده و فرمودند‬       ‫و در آن جای داده بودند و شال گردن‬
‫فقط گاهی بعضی دستورات غیرقابل‬          ‫برانگیزد و عد‌های از جوانان را به سمت‬   ‫تا آنجا که عقلم م ‌یرسید توضیحات‬       ‫نم ‌یدانیم چه گزارشی به اعلیحضرت‬       ‫شما همراه هیأت به هتل بروید‪ .‬ولی‬        ‫برای این بود که سر کیف تا حدی باز‬
‫اجرا صادر م ‌یشد که با وجود مأمور‬      ‫خود کشیده و به آنها را‌ههای انقلاب و‬    ‫بیشتری دادم که مقصود حفظ صلح‬           ‫بدهیم‪ .‬گفتم اعلیحضرت ملک حسن‬           ‫والاحضرت از این امر آگاه نبودند و‬       ‫باشد و سگ محبوب ایشان بتوانند‬
‫سازمان امنیت آنها را اجرا نم ‌یکردم‪.‬‬   ‫آد ‌مکشی و هرج و مرج را بیاموزند‪ .‬ولی‬                                          ‫راجع به مسافرت والاحضرت و هیأت‬         ‫من هم وقت خداحافظی با ایشان را‬
‫از جمله روزی تلگرافی رسید که تا‬        ‫اعلیحضرت ملک حسن روابط دوستانه‬                       ‫جهانی و عدالت است‪.‬‬        ‫هیچ مطلبی به من نفرمود‌هاند و کارهای‬                                                                ‫تنفس کند‪.‬‬
‫دستور ثانوی از لحاظ حفظ امنیت‬          ‫خود را با یاسر عرفات ادامه داد و من‬     ‫فرمودند‪ :‬بسیار خوب بروید‪ ،‬من‬           ‫دیگری داشتند که با من به مذاکره‬                              ‫پیدا نکردم‪.‬‬       ‫در طنجه‪ ،‬در هتل بسیار خوبی که‬
‫در سفارت بسته باشد و هیچ ایرانی‬        ‫شاهد بودم که سالی چند بار رئیس‬          ‫تصمیم خواهم گرفت و به شما اطلاع‬        ‫پرداختند‪ .‬برای اینکه خیال شما راحت‬     ‫مذاکره درباره تشکیل دولت‬                ‫باغ آن پر از گ ‌لهای زیبا بود اقامت‬
                                       ‫الفتح به مراکش م ‌یآمد‪ .‬امروز اسرائیل‬   ‫خواهم داد‪ .‬ضمناً عرض کردم که‬           ‫باشد من هیچ گزارشی درباره مسافرت‬                                               ‫کردیم و یک بانوی محترمه قدیمی و‬
                    ‫را راه ندهید‪.‬‬      ‫و الفتح مشغول مذاکره هستند و اگر‬        ‫هیچیک از مقامات ایران از موضوع‬         ‫والاحضرت و شما به رباط به اعلیحضرت‬                            ‫فلسطین‬           ‫مسن از فامیل اعلیحضرت حسن دوم‬
‫هر چه فکر کردم دیدم این کار‬            ‫اتفاق خاصی نیفتد شاید در سا ‌لهای‬                                              ‫یا به دولت نخواهم داد تا اینکه به‬      ‫بعد از رفتن همه‪ ،‬در سالن پذیرایی‬        ‫به دیدن آمدند و بعد از یک ربع ساعت‬
‫از من بر نم ‌یآید و هیچ اتفاقی هم‬      ‫آینده به توافق برسند و بالاخره مردم‬                        ‫اطلاعی ندارند‪.‬‬      ‫سلامتی خودتان در مراجعت گزارش‬          ‫قصر فقط اعلیحضرت ملک حسن و‬              ‫گفتند‪ :‬مثل اینکه من شما را ناراحت‬
‫نمی‌توانست بیافتد زیرا هموطنان‬         ‫فلسطین کشوری پیدا خواهند کرد‪.‬‬           ‫معظم له فرمودند‪ :‬این فکر‪ ،‬یک‬                                                  ‫من باقی مانده و نشسته و مشغول‬
‫همه دوستان من محسوب م ‌یشدند و‬         ‫بنابراین م ‌یتوان گفت که اعلیحضرت‬       ‫فکری نیست که اعراب کرده باشند‪،‬‬           ‫مسافرت را با پادشاه در میان نهید‪.‬‬                                              ‫کرد‌هام و برنام ‌ههای دیگری دارید‪.‬‬
‫رفتار من همیشه با همه دوستانه بوده‬     ‫ملک حسن از سا ‌لها قبل پی ‌شبینی‬        ‫حتماً مسأله مهم دیگری در زیر آن‬        ‫روز بعد برای بدرقه به فرودگاه رفتیم‪.‬‬                       ‫مذاکره شدیم‪.‬‬        ‫والاحضرت بلافاصله گفتند‪ :‬بله‪ ،‬ما‬
‫است‪ ،‬یا اینکه دستور م ‌یرسید که هر‬     ‫درستی کرده و با خریدن چند سهم به‬        ‫خوابیده است‪ .‬شاید تصور م ‌ینمودند‬      ‫در پای هواپیما آقای پهلبد سرگرم‬        ‫اعلیحضرت فرمودند‪ :‬آقای سفیر‪ ،‬آیا‬        ‫امشب شام را در بیرون هتل صرف‬
‫کس به جای خلیج فارس کلمۀ خلیج‬          ‫قول خودش مملکت خود را از آشوب‬                                                  ‫صحبت با چند نفر مراکشی بود و‬           ‫ممکن است از شما خواهش کنم که‬            ‫می‌کنیم و بانوی محترمه از جای‬
‫عربی را استعمال کرد یا نوشت فوراً او‬                                               ‫که آمریکای ‌یها هم موافقت دارند‪.‬‬   ‫مأموران هواپیمایی که پروازشان تأخیر‬    ‫به عنوان نماینده فو ‌قالعاده من حامل‬    ‫برخاسته و خداحافظی کرد‪ .‬نه تنها‬
‫را در دادگستری تعقیب کنید‪ .‬این کار‬                       ‫نجات داده است‪.‬‬        ‫به رباط مراجعت کردم‪ .‬در واقع‬           ‫داشت مرتباً به من اشاره م ‌یکردند‬      ‫پیامی برای اعلیحضرت همایونی باشید‪.‬‬      ‫هیچ تعارفی به ایشان نشد بلکه هیچ‬
‫غیرممکن بود و به کلی وجهه ایران را‬     ‫نفوذ من در مراکش روز به روز زیادتر‬      ‫نتیجه‌ای بدست نیاورده بودم و‬           ‫ولی آقای پهلبد با وجود حضور من‬         ‫این پیام در شرایط سیاسی امروز به‬        ‫کس هم قصد مشایعت ایشان را نکرد‪.‬‬
‫از بین م ‌یبرد‪ .‬این است که با مطالعات‬  ‫م ‌یشد‪ .‬همه سفرای خارجی درک کرده‬        ‫همه چیز گنگ بود‪ .‬نمی‌دانستم به‬         ‫مشغول صحبت بود‪ .‬این بود که بازوی‬       ‫قدری مهم است که میل ندارم دولت‬          ‫تعجب کردم که همراهان چطور این‬
‫سریع و زیاد جزو‌های به زبان فرانسه‬                                             ‫اعلیحضرت ملک حسن چه جوابی‬                                                     ‫من و یا دولت ایران از آن مطلع شوند‬      ‫آداب معمولی را به جای نیاوردند‪ .‬این‬
‫تهیه کرده و آن را فتوکپی کردم‪ .‬در‬                                              ‫بدهم! ولی بعد از دو هفته نام ‌های از‬                                          ‫و هیچ سابق ‌های از آن باقی بماند‪ .‬در‬    ‫بود که خودم بانو را مشایعت کرده‬
‫این رساله از شروع تاریخ نام خلیج‬                                               ‫بانک سویس در ژنو به رباط ارسال شد‬                                                                                     ‫و حتی در اتومبیل سوارش کرده و‬
‫فارسی و شهاد ‌ت عد‌های از مورخان‬                                                                                                                                                                     ‫احترامات لازم را به جای آوردم که‬
‫خارجی و مخصوصاً عربی را درج کرده‬
‫و نقش ‌ههای قدیمی را اضافه کرده و‬                                                                                                                                                                         ‫خیلی ممنون و سپاسگزار شد‪.‬‬
‫نتیجه کامل ًا منطقی گرفته بودم که‬                                                                                                                                                                    ‫روی هم رفته والاحضرت بانویی‬
                                                                                                                                                                                                     ‫بسیار موقر و ساده و دوس ‌تداشتنی‬
   ‫نام این خلیج‪ ،‬خلیج فارس است‪.‬‬                                                                                                                                                                      ‫بود‪ .‬به من تأکید کرده بودند که اهل‬
‫چو ن بعضی ا ز ا حز ا ب و‬                                                                                                                                                                             ‫نطق و صحبت نیستند و در هر مورد‬
‫روزنام ‌هنوی ‌سها هم در مراکش که‬                                                                                                                                                                     ‫من به جای ایشان چند کلم ‌های بیان‬
‫مخالف با دولت پادشاهی خودشان‬                                                                                                                                                                         ‫می‌کردم‪ .‬می‌فرمودند برای نطق و‬
‫بودند یا آزادی بیشتر م ‌یخواستند‬                                                                                                                                                                     ‫خطابه و این تشریفات خواهر من‬
‫همیشه نام خلیج عربی را استعمال‬                                                                                                                                                                       ‫والاحضرت اشرف این کارها را بلد‬
‫می‌کردند‪ .‬من به جای تعقیب در‬                                                                                                                                                                         ‫است و من اصل ًا علاقه‌ای به این‬
‫دادگستری با نام ‌‌های مؤدبانه و منطقی‬
‫و ارسال یک نسخه از رساله به‬                                                                                                                                                                                               ‫کارها ندارم‪.‬‬
‫آنها م ‌یفهماندم که اشتباه کرد‌هاند‪.‬‬                                                                                                                                                                 ‫آقای پهلبد ناراحت و ناراضی‬
‫چندین نسخه هم به تهران فرستادم‬                                                                                                                                                                       ‫بود از اینکه برنام ‌ههای خاصی برای‬
‫که اگر تصویب می‌کنید به تمام‬                                                                                                                                                                         ‫ایشان ترتیب داده نشده است و باید‬
‫سفارتخان ‌ههای ایران ارسال نمایند‬                                                                                                                                                                    ‫همیشه در معیت والاحضرت باشند‬
                                                                                                                                                                                                     ‫و حتی با زبان ب ‌یزبانی گله خود را‬
 ‫و به همین ترتیب هم عمل کردند‪.‬‬                                                                                                                                                                       ‫ابراز م ‌یداشتند‪ .‬ولی کاری از دست‬
‫ادامه در صفحه ‪17‬‬                                                                                                                                                                                     ‫من ساخته نبود و نم ‌یتوانستم برای‬
                                                                                                                                                                                                     ‫ایشان مسافرت و ملاقا ‌تهای جداگانه‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18