Page 5 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۹۲ (دوره جديد
P. 5

‫صفحه ‪ 5‬ـ ‪ Page 5‬ـ شماره ‪1658‬‬
‫جمعه ‪ 21‬دسامبر ‪ 2018‬تا پنجشنبه ‪ 3‬ژانویه ‪2019‬‬

‫گفتگو با عشرت رحما ‌نپور نویسند ‌هی‬                                                                                                                                        ‫یلدا‬
       ‫«نه سنگی‪ ،‬نه گوری»‬
                                                                                                                                                                  ‫شعر حافظ به کجای ن َفست می‌ریزد؟‬

                                                                                 ‫=داستا ‌نهای قدیم ‌یام‬                                                           ‫ای که در عاطف ‌هها باز‪ ،‬شناور شده‌ای!‬

                                                                                 ‫را به یک ناشر خانم دادم؛‬                                                         ‫ش ِب یلدا ز پ ِی خاطر ‌هها م ‌یآید‬
                                                                                 ‫خواند و گفت کتاب شما را‬
                                                                                 ‫چاپ نم ‌یکنیم چون ضد زن‬
                                                                                 ‫است‪ .‬بعد آن را به یکی از‬                                                         ‫تا به هر واژ ‌هی حافظ‪ ،‬ن َفسی تازه کنی‬

                                                                                 ‫ناشران قدیم ‌ی دادم؛ قبول‬              ‫(رضا مقصدی)‬                               ‫تپشت با تپ ِش شاخه نباتت زیباست‬
                                                                                 ‫کرد و به ارشاد فرستاد‪ .‬این‬
                                                                                 ‫بار ارشاد کتاب را رد کرد!‬                                                                                               ‫با تو هستم اِی… آی‬
                                                                                 ‫=داستان «پله آخر»‬
                                                                                 ‫روایت یک زن و شوهر است؛‬                                                          ‫این چنی ‌نست حیاتت زیباست‬
                                                                                 ‫مرد دچار معلولیت جسمی‬
                                                                                 ‫‌است و قادر به کارکردن‬

                                                                                 ‫نیست؛ زن از او مراقبت‬                  ‫هنرمندجوان ایرانی برنده جایزه استعدادهای برتر‬
                                                                                 ‫م ‌یکند و محل درآمدی‬
                                                                                 ‫ندارند؛ زن در جستجوی‬
                                                                                 ‫یک کار است و به صورت‬                                                             ‫‪ ۲۰۱۸‬ایتالیا شد‬
                                                                                 ‫موازی صحب ‌تهای زن و‬
                                                                                 ‫مرد در داستان نقل م ‌یشود‪.‬‬
‫«رعنا خانم» و «تلخک» هم م ‌ینوشتم‪.‬‬       ‫و مدام به او سر م ‌یزنند در اتاق او جا‬  ‫در فهرست مطالب سانسور‬                                             ‫سیاوش طلایی‬                                           ‫=هنرمند‪ ۳۷‬ساله ایرانی‬
‫در یک دور‌های در مجله «کاریکاتور»‬        ‫مانده‪ .‬با خودش م ‌یگوید‪« :‬پاشم یکجا‬     ‫شده اداره کتاب نوشته شده‬               ‫این مسابقه «پرتره» نام دارد که با گذشته در ایتالیا شرکت کرده باشند‪.‬‬              ‫ساکن ایتالیا به عنوان یکی‬
‫صفح ‌های با عنوان «زنان طناز»‬            ‫قایمش کنم تا این مرتیکه الدنگ‬           ‫که عبارت «گودی کمر»‬                                                                                                     ‫از ‪ ۵‬استعداد برتر هنرهای‬
‫را‌هاندازی شد که سردبیری آن صفحه‬                                                 ‫در بخشی از توصیفات این‬                                                                                                  ‫تجسمی کشور ایتالیا‬
‫بهمنسپردهشد‪ .‬لوگویآنصفحههم‬                                ‫ملاخورش نکند‪».‬‬
‫کاریکاتوری از من بود که احمد سخاورز‬      ‫«مرتیکه» برادر معتاد و بیکار زن‬          ‫داستان باید حذف م ‌یشد‪.‬‬                                                                                                              ‫انتخاب شد‪.‬‬
‫کشیدهبودند‪.‬داستا ‌نهاییکهم ‌یرسید‬        ‫داستان است که این زن هزین ‌ههای او‬      ‫=داستان «جوج ‌هها»‬                                                                                                      ‫=ایتالیا برندگان این‬
‫م ‌یخواندم‪ ،‬داستا ‌نهای مناسب را‬                                                 ‫روایت زنی تنگدست است‬                                                                                                    ‫جایزه را به دنیای هنر‬
‫ادیت م ‌یکردم‪ ،‬داستا ‌نهایی که سوژه‬                     ‫را نیز تامین م ‌یکند‪.‬‬    ‫که برای گذران زندگی رحم‬
‫خوبی داشتند اما پرداخت خوبی‬              ‫کلمه «ملاخور» هم جزو موارد حذف‬          ‫خود را اجاره م ‌یدهد‪ .‬شبی‬                                                                                                    ‫معاصر معرفی م ‌یکند‪.‬‬
‫نداشتند را بازنویسی و به اسم همان‬        ‫شده از سوی اداره کتاب وزارت فرهنگ‬       ‫متوجه م ‌یشود موبایل یکی‬                                                                                                ‫=سیاوش طلایی این‬
‫نویسنده چاپ م ‌یکردیم‪ .‬این صفحه‬                                                  ‫از مشتریانش در اتاق او جا‬                                                                                               ‫جایزه را برای تابلوی‬
‫از طرف خان ‌مها استقبال خوبی داشت‪.‬‬                     ‫و ارشاد اسلامی است‪.‬‬       ‫مانده‪ .‬با خودش م ‌یگوید‪:‬‬                                                                                                ‫«پرتره» دربافت کرده است‪.‬‬
‫متاسفانه بعد از انقلاب و تعطیل شدن‬       ‫در همین داستان‪ ،‬در توصیف‬                ‫«پاشم یکجا قایمش کنم تا‬
‫مجله «کاریکاتور» و همینطور ازدواج‬        ‫موقعیت زن آمده‪« :‬الانه که بشاشه‬                                                                                                                                 ‫سیاوش طلایی هنرمند ‪ ۳۷‬سال ‌هی‬
‫خودم فعالیت نوشتاری من کم شد‪».‬‬           ‫توی خودش»؛ اداره کتاب وزارت‬                                                                                                                                     ‫ساکن ایتالیا برنده جایزه امانوئل امانوئل‬
‫او بعد از چند سال در سال ‪۱۳۷۲‬‬            ‫فرهنگ و ارشاد اسلامی با حذف این‬
‫تصمیم گرفت داستا ‌نهای خود ربا‬           ‫جمله نوشته است «باید بنویسید‬            ‫این کشور در یازدهمین دوره جایزه تکنیک اکرلیک روی بوم در ابعاد داوران مسابقه هر ساله از میان هزاران این مرتیکه الدنگ [برادر‬
‫همان جمل ‌هبندی و ساختار بدون هیچ‬                                                ‫استعدادهای برتر ایتالیا در سال ‪ ۱۹۰ ۲۰۱۸‬در ‪ ۳۰‬سانت ‌یمتر طراحی شده شرک ‌تکننده پنج نفر را به عنوان معتاد زن] ملاخورش نکند‪».‬‬
‫تغییر و با ذکر تاریخ هر داستان به ناشر‬               ‫خودش را خیس کرد‪».‬‬           ‫کلمه «ملاخور» نیز باید‬                 ‫برنده انتخاب م ‌یکنند که جایز‌هی‬          ‫است‪ .‬این اثر هنرمند ایرانی به همراه‬    ‫شد‪ .‬این جایزه هر ساله به ‪ ۵‬استعداد‬
‫بسپارد‪ .‬داستا ‌نهایی که در مقطع ‪۱۸‬‬       ‫داستان «پله آخر» روایتگر یک زن‬                       ‫حذف م ‌یشد‪.‬‬               ‫آنان از سوی نهادهای حامی هنر تهیه‬         ‫آثار دیگر برندگان این مسابقه از‬        ‫برتر زیر ‪ ۴۰‬سال تعلق م ‌یگیرد‪.‬‬
‫تا ‪ ۲۳‬سالگی نوشته شده بودند‪« :‬ابتدا‬      ‫و شوهر است‪ ،‬مرد دچار معلولیت‬                                                   ‫شده و آنان را به دنیای هنر معاصر‬          ‫‪ ۱۵‬دسامبر تا ‪ ۱۳‬ژانویه ‪ ۲۰۱۹‬در‬         ‫سیاوش طلایی هنرمند جوان ‪۳۷‬‬
‫به یک ناشر خانم مراجعه کردم کتابم‬        ‫جسم ‌ی است و قادر به کارکردن‬
‫را ورق زد و گفت معلومه نثر پخت ‌های‬      ‫نیست؛ زن از او مراقبت م ‌یکند و محل‬     ‫فیروزه رمضا ‌نزاده‪« -‬نه سنگی‪،‬‬                             ‫معرفی م ‌یکند‪.‬‬         ‫نمایشگاه ماتاتوی رم که محل برگزاری‬     ‫سال ‌هی ساکن ایتالیا برنده جایزه‬
‫داری‪ ،‬اما دو سه هفته بعد تماس گرفت‬       ‫درآمدی ندارند؛ زن در جستجوی یک‬          ‫نه گوری» مجموعه داستا ‌نهای کوتاه‬      ‫پیشتر نیز مازیار مختاری در‬                ‫نمایشگا‌ههای غیر دائمی موزه ماکرو‬      ‫امانوئل امانوئل ایتالیا در یازدهمین‬
‫و گفت کتاب شما را چاپ نم ‌یکنم به‬        ‫کار است؛ صحب ‌تهای این زن و مرد به‬      ‫عشرت رحما ‌نپور نویسنده ساکن‬           ‫ششمین دوره جایزه استعدادهای برتر‬          ‫رم است‪ ،‬به نمایش در خواهد آمد‪.‬‬         ‫دوره جایزه استعدادهای برتر ایتالیا در‬
‫دلیل اینکه ضد زن است‪ .‬بعد کتاب را‬        ‫صورت موازی در داستان نقل م ‌یشود‪.‬‬       ‫تهراناستکهدرد ‌یماه‪ ۱۳۹۵‬ازسوی‬          ‫ایتالیا در رشته عکاسی برنده شده‬           ‫جایزه استعدادهای ویژه ایتالیا در‬       ‫سال ‪ ۲۰۱۸‬شد‪ .‬این جایزه مهمترین‬
‫به یکی از ناشران قدیم ‌ی تهران که اسم‬    ‫در جایی از داستان م ‌یخوانیم‪« :‬مرد در‬   ‫انتشارات آفتاب در نروژ به بازار آمد‪.‬‬   ‫بود‪ .‬سیاوش طلایی بهار سال جاری‬            ‫رشت ‌ههای مختلف هنرهای تجسمی‬           ‫مسابقه هنرهای تجسمی هنرمندان‬
‫و رسم ‌ی هم دارد دادم؛ قبول کرد و‬        ‫رختخواب م ‌یغلتد به سمت جایی که‬         ‫مجموعه داستا ‌نهای کوتاه «نه‬           ‫نمایشگاهی از آثار خود را به صورت‬          ‫هر ساله در ایتالیا به هنرمندان‬         ‫زیر چهل سال ایتالیاست که امسال به‬
‫به ارشاد فرستاد‪ .‬این بار ارشاد کتاب‬      ‫زن خوابیده‪ ،‬اما زن نیست‪ ،‬جای اندام‬      ‫سنگی‪ ،‬نه گوری» شامل ‪ ۱۹‬داستان‬          ‫انفرادی در گالری «او» در تهران‬            ‫سراسر دنیا اهدا م ‌یشود که حداقل‬       ‫این هنرمند ایرانی تعلق گرفته است‪.‬‬
‫را رد کرد‪ .‬دو سه هفته بعد از ارشاد‬       ‫زن بر روی تشک نقش انداخته دستش‬          ‫به نا ‌مهای «فاصله»‪« ،‬شیون ی ‌کبار»‪،‬‬                                             ‫در یک نمایشگاه گروهی در پنج سال‬        ‫تابلوی برند‌هی سیاوش طلایی در‬
‫برای مراجعه به اداره کتاب به من وقت‬      ‫را بر روی گودی کمر زن م ‌یگذارد‪».‬‬                                                                    ‫برگزار کرد‪.‬‬
                                         ‫در فهرست مطالب سانسور شده اداره‬
                   ‫ملاقات دادند‪».‬‬        ‫کتاب وزارت ارشاد اسلامی نوشته شده‬       ‫«عبور»‪« ،‬جوج ‌هها»‪« ،‬پیری»‪« ،‬فردا»‪،‬‬
‫این نویسنده ادامه م ‌یدهد‪« :‬اولین‬
‫سوال کارمند اداره کتاب وزارت ارشاد‬          ‫که «گودی کمر» باید حذف شود‪.‬‬          ‫«باران بند آمده بود»‪« ،‬یک روز دیگر»‪،‬‬   ‫یک «نویسنده» به جرم تجاوز و تهدید به اعدام‬
‫این بود که شما چند سالتونه؟ گفتم‪:‬‬        ‫عشرت رحما ‌نپور با اشاره به حذف‬         ‫«کسی با من نرقصید»‪« ،‬بغض»‪،‬‬
‫‪ ۴۳‬سال؛ یک جور عجیبی براندازم‬            ‫یکیازداستا ‌نهاونیزحذفبخ ‌شهایی‬
‫کرد و گفت‪ :‬وقتی این داستا ‌نها را‬        ‫از داستان «بغض» از سوی اداره کتاب‬       ‫«آگهی»‪« ،‬در سیاهی شب»‪« ،‬نه‬                                                       ‫محکوم شد‬
‫م ‌ینوشتید‪ ۱۹-۱۸‬ساله بودید؟ گفتم‪:‬‬        ‫وزارت فرهنگ و ارشاد اسلام ‌ی به‬         ‫سنگی‪ ،‬نه گوری»‪« ،‬خانه»‪« ،‬این وقت‬
‫همه تاریخ دارند م ‌یتوانید تاری ‌خها را‬  ‫کیهان لندن م ‌یگوید‪« :‬بعد از سا ‌لها‬    ‫شب»‪« ،‬هیچ»‪« ،‬گمشده»‪« ،‬پله آخر»‬
‫از سن من کم کنید بین ‪ ۱۸‬تا ‪۲۳‬‬            ‫انتظار و سانسور بخ ‌شهای زیادی از‬
‫سالگی نوشته شد‌هاند‪ .‬بعد شروع کرد‬        ‫کتابم تصمیم گرفتم کتاب خود را‬           ‫و «یک کاسه پر از گل سرخ» است‪.‬‬
‫به تعریف و تمجید که آد ‌مهایی مثل‬        ‫برای انتشار به خارج از ایران بسپارم‪.‬‬
‫شما سرمای ‌ههای این مملکت هستند‪،‬‬         ‫در آذرماه ‪ ۱۳۹۵‬با آقای شکری تماس‬        ‫این کتاب‪ ،‬مجموعه داستا ‌نهایی‬                                                                                           ‫=این نویسنده به بهانه‬
‫ادامه دهید و دلسرد نشوید و چه و چه؛‬      ‫گرفتم و سوالاتم را مطرح کردم‪ ،‬ایشان‬     ‫واقعگرا شامل روای ‌تهایی از احساسات‪،‬‬                                                                                    ‫همکاری در کتاب جدیدش‬
‫گفتم اگر اینطور است چرا کتابم را رد‬      ‫کاملا شفاف به من جواب دادند و در‬        ‫گذشته و بیم و امید شخصی ‌تهای‬                                                                                           ‫با دختران جوان رابطه‬
‫کردید؟ اما جوا ‌بهایی داد که اصلا‬        ‫آخر گفتند ما خودمان سرمای ‌هگذاری‬       ‫مختلفی است که گرفتار مسائل روزمره‬                                                                                       ‫جنسی برقرار م ‌یکرده و‬
                                         ‫م ‌یکنیم شما هیچ هزین ‌های قرار نیست‬    ‫زندگی نظیر ب ‌یپولی و مشکلات روحی‬                                                                                       ‫در صورت خودداری آنان‪،‬با‬
            ‫برایم پذیرفتنی نبودند‪».‬‬      ‫بکنید‪ ،‬کتا ‌بتان را بفرستید ما بررسی‬                                                                                                                            ‫تهدید و ارعاب و بیان اینکه‬
‫عشرت رحما ‌نپور آن زمان از انتشار‬        ‫کنیم‪ ،‬اگر تایید شد چاپ م ‌یشود‪،‬‬                            ‫و روانی هستند‪.‬‬
‫کتابش صرف نظر نکرد و نوشتن را‬            ‫آقای شکری‪ ،‬خیلی سریع کتاب را‬
‫ادامه داد‪« :‬آن روزها شنیده بودم‬          ‫خواندند و ظرف کمتر از یک ماه کتاب‬       ‫داستان «بغض» که به شیوه‬
‫بعضی از نویسندگان پیشکسوت‬                ‫من بدون هیچ ادا و اصولی چاپ شد و‬
‫کلاس آموزش داستا ‌ننویسی دایر‬                                                    ‫ت ‌کگویی نوشته شده روایتگر زنی است‬                                                                                      ‫فیل ‌مهایی را که تهیه کرده‬
‫کرد‌هاند‪ .‬م ‌یخواستم به یکی از این‬             ‫من از ایشان واقعاً سپاسگزارم‪».‬‬    ‫که تصور م ‌یکند شوهرش به او خیانت‬                                                                                       ‫به خانواد ‌ههایشان نشان‬
‫کلا ‌سها بروم و از تجربه نویسندگان‬       ‫این نویسنده که متولد ‪ ۲۹‬شهریور‬          ‫کرده و با خودش حرف م ‌یزند‪« :‬چی‬                                                                                         ‫م ‌یدهد‪ ،‬آنان را مجبور به‬
‫قدیم ‌ی استفاده کنم و ببینم با خودم‬      ‫‪ ۱۳۲۹‬در شهر تهران است در گفتگو‬          ‫ِور م ‌یزنند این روانشنا ‌سها که تخت‬
‫چند چند هستم‪ .‬چون من قبل از آن‬           ‫با کیهان لندن از علاقه خود به قصه‬       ‫دونفره د ‌لها را بهم نزدیک م ‌یکند‬                                                                                              ‫ادامه رابطه م ‌یکرد‪.‬‬
‫به صورت خودجوش نوشتن را شروع‬             ‫شنیدن از زمان کودکی و خواندن‬            ‫ُهرم نف ‌سهای زن و شوهری که توی‬                                                                                         ‫=قاضی مقیسه این‬
‫کرده بودم‪ .‬بالاخره در کلا ‌سهای‬          ‫داستان در دوران دبستان و دبیرستان‬       ‫یک تخت م ‌یخوابند باعث دوام و قوام‬                                                                                      ‫نویسنده را محکوم به اعدام‬
‫هوشنگ گلشیری ثبت نام کردم که‬             ‫م ‌یگوید‪« :‬دبیرستانی که بودم چند بار‬
‫متاسفانه این کلا ‌سها تشکیل نشد‬          ‫داستا ‌نهایی را با نام خودم و نا ‌مهای‬  ‫عشق و زناشوی ‌یشان م ‌یشود پس‬                                                                                           ‫کرده است‪.‬‬
‫چون همزمان شد با بستری شدن وی‬            ‫مستعار برای مجله «جوانان» آن‬            ‫چرا برای ما نشد؟ آنقدر از بوی نفس‬
‫در بیمارستان و بعد از مدتی ایشان‬         ‫زمان که ر‪ .‬اعتمادی سردبیرش بود‬
‫درگذشت‪ .‬بعد از دوستی شنیدم که‬            ‫فرستادم و چاپ شد‪ .‬در سال ‪ ۴۸‬و‬           ‫همدیگر کلافه م ‌یشویم که پشتمان را‬     ‫شاهی ‌نشهر پرونده مشابهی داشته‬            ‫جنسی کرده و حتی درخواس ‌تهای‬           ‫یک نویسنده ‪ ۵۷‬ساله به جرم تجاوز‬
                                         ‫در ‪ ۱۹‬سالگی پس از شرکت در یک‬            ‫م ‌یکنیم به هم و م ‌یخوابیم یکی این‬    ‫که به سه سال زندان محکوم م ‌یشود‬          ‫ویژه جنسی در ملاء عام از آنان‬          ‫جنسی و تهدید دختران جوان از سوی‬
   ‫جمال میرصادقی کلا ‌سهایی دارد‪.‬‬        ‫مسابقه داستا ‌ننویسی از سوی مجله‬        ‫لب تخت یکی آن لب تخت وسطمان‬            ‫که پس از یک سال و نیم‪ ،‬با رضایت‬           ‫داشته است! وی همچنین در صورت‬           ‫شعبه ‪ ۲۸‬دادگاه انقلاب اسلامی تهران‬
                                         ‫«کاریکاتور» برای همکاری به این‬          ‫دو سه نفری جا م ‌یشوند راستی چند‬       ‫شاکیان و آزادی مشروط از زندان آزاد‬        ‫خودداری این دختران‪ ،‬با تهدید و‬         ‫به اعدام محکوم شد‪ .‬دادگاه ارشاد نیز‬
‫ادامه در صفحه ‪23‬‬                         ‫مجله دعوت شدم که آن زمان صاحب‬                                                                                            ‫ارعاب و بیان اینکه فیل ‌مهایی را که‬    ‫وی را به ‪ ۱۵‬سال زندان محکوم کرده‬
                                         ‫امتیاز و مدیرش محسن َد َولّو بود‪ .‬در‬                        ‫ساله که؟…»‬                                  ‫م ‌یشود‪.‬‬         ‫تهیه کرده به خانواد‌ههایشان نشان‬
                                         ‫«کاریکاتور» علاوه بر اسم خودم با اسم‬    ‫«راستی چند ساله که؟…» جزو‬              ‫بر مبنای ماده ‪ ۴‬قانون سمعی و‬              ‫م ‌یدهد‪ ،‬آنان را مجبور به ادامه رابطه‬                             ‫است‪.‬‬
                                                                                 ‫موارد سانسوری از سوی اداره کتاب‬        ‫بصری‪« ،‬هر کس با سوء استفاده از‬                                                   ‫خبرگزاری ایرنا نوشته که یک‬
                                                                                 ‫وزارت فرهنگ و ارشاد اسلام ‌ی شناخته‬    ‫آثار مبتذل و مستهجن تهیه شده از‬                                    ‫م ‌یکرد‪.‬‬      ‫نویسنده ‪ ۵۷‬ساله که هویت وی فاش‬
                                                                                                                        ‫دیگری‪ ،‬وی را تهدید به افشاء و انتشار‬      ‫این نویسنده در دادگاه ارشاد به جرم‬     ‫نشده‪ ،‬به جرم تجاوز جنسی و تهدید‬
                                                                                                        ‫شده است‪.‬‬        ‫آثار مزبور نماید و از این طریق با وی زنا‬  ‫«تشویق به فساد و فحشا» و «تهدید»‬       ‫دختران جوان‪ ،‬از سوی دادگاه انقلاب‬
                                                                                 ‫داستان «جوج ‌هها» روایتگر زنی فقیر‬     ‫نماید به مجازات زنای به عنف محکوم‬         ‫مجموعا به ‪ ۱۵‬سال زندان محکوم شد‬        ‫اسلامی تهران به اعدام محکوم شده‬
                                                                                 ‫و ب ‌یپول است که برای گذران زندگی‬      ‫م ‌یشود ولی اگر عمل ارتکابی غیر از‬        ‫ولی در دادگاه انقلاب اسلامی تهران‬
                                                                                 ‫رحم خود را اجاره م ‌یدهد و در یک‬       ‫زنا و مشمول ح ّد باشد ح ّد مزبور بر‬       ‫وی را مشمول ماده ‪ ۴‬قانون سمعی و‬                                   ‫است‪.‬‬
                                                                                 ‫شب بارانی در اتاق بدون برق و تاریک‬     ‫وی جاری م ‌یگردد و در صورت ‌ی که‬          ‫بصری دانسته و از سوی قاضی مقیسه‬        ‫آنگونه که ایرنا گزارش کرده‪ ،‬این‬
                                                                                 ‫خود نشسته است‪ .‬او از ادامه این کار‬     ‫مشمول تعزیر باشد به حداکثر مجازات‬                                                ‫نویسنده به بهانه جذب نیرو برای‬
                                                                                 ‫خسته شده و با خودش واگویه م ‌یکند‬                                                         ‫به اعدام محکوم شده است‪.‬‬       ‫انجام تحقیقات‪ ،‬نظرسنجی و مصاحبه‪،‬‬
                                                                                 ‫که ناگهان متوجه م ‌یشود گوشی تلفن‬             ‫تعزیری محکوم خواهد شد‪».‬‬            ‫این نویسنده پیش از این نیز در‬          ‫با دختران جوان زیر ‪ ۲۵‬سال ارتباط‬
                                                                                 ‫زن و مردی که رحم او را اجاره کرد‌هاند‬                                                                                   ‫برقرار کرده و آنها را ترغیب به رابطه‬

                                                                                 ‫وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10