Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۲۲ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪۱۶۸۸‬‬
                                                                                                                                                                                ‫جمعه ‪ ۱۱‬تا پنجشنبه‪ ۱۷‬مردا‌دماه ‪139۸‬خورشیدی‬

‫به روي مردم باز كرد‪ .‬مردم اخبار را با تصوير‬                                                                                                                                     ‫علی میرفطروس ـ آقای دکتر‪ ،‬از شما‬
                                                                                                                                                                                ‫سپاسگزارم که پس از سالها تردید‪،‬‬
‫مي‌ديدند و گوش مي‌كردند‪ .‬او بنيانگذار‬               ‫دکتر امیراصلان افشار در گفتگو با علی میرفطروس‪)1( :‬‬                                                                          ‫بالاخره پذیرفتید که خاطراتتان را بیان‬
‫كارخانة جنرال تاير و شرك ‌تهاي داروئي بزرگ‬                                                                                                                                      ‫کنید‪ .‬این خاطرات متعلق به ملت ایران‬
                                                                                                                                                                                ‫است‪ .‬متعلق به نسل یا نس ‌لهایی است‬
                           ‫در ايران بود‪.‬‬            ‫تلفن کارتر به شاه ایران و پاسخ‬
‫محمود خي ّـامي‪ :‬بنيانگذار ايران ناسيونال و‬                                                                                                                                                ‫که از گذشته اطلاعی ندارند‪...‬‬
‫سازندة اتومبيل پكيان؛ او صنعت ماشي ‌نسازي‬                                                                                                                                       ‫دکتر اصلان افشار ـ با لطف و تشویق شما‬
                                                                                                                                                                                ‫و دوستان دیگر و با کمک همسرم کامیلا و‬
‫را در ايران ايجاد كرد‪ .‬وقتي روز ‪ 26‬د ‌يماه‬                                                                                                                                      ‫تشویق دختر عزیزم فاطی‪ ،‬بالاخره موظف شدم‬
                                                                                                                                                                                ‫که خاطراتی از خودم را پس از سالها دوری و‬
‫‪ 1357‬در ركاب اعليحضرت به مصر رفتيم‪،‬‬                                                      ‫تلگرافی شاه‬                                                                            ‫دربدری‪ ،‬برای آیندگان به یادگار بگذارم‪ .‬همین‬
‫در قاهره از اينكه ايران را ترك كرده بوديم‬                                                                                                                                       ‫جا بگویم که آنچه م ‌یگویم عین حقیقت است‬
‫بسيار متأثّر بوديم‪ ،‬اما وقتي اتوبوس‌هاي‬                                                                                                                                         ‫و هیچ دلیلی ندارد که من در نقل خاطرات و‬
                                                                                                                                                                                ‫رویدادها اغراق و زیاد‌هروی کنم چه در تعریف‬
‫ايرا ‌نناسيونال را در خيابا ‌نهاي قاهره مشاهده‬                                                                                                                                  ‫و چه در تکذیب‪ .‬فقط آن چیزهایی را که من‬

‫مي‌كرديم‪ ،‬خوشحال م ‌يشديم‪ .‬آقاي محمود‬                                                                                                                                              ‫شخصاً دیده و یا شنید‌هام بازگو م ‌یکنم‪...‬‬
                                                                                                                                                                                ‫با موافقت مصاحب ‌هکننده و مصاحب ‌هشونده‪،‬‬
‫خي ّـامي‪ ،‬پس از كي عمر خدمت به صنعت‪،‬‬                                                     ‫«خاطرات دکتر امیراصلان افشار» رابط سفارت ایران در هلند با دادگاه لاهه‬                  ‫بخشی از این کتاب ارزشمند را در «کیهان»‬
‫اقتصاد و فرهنگ ايران‪ ،‬مجبور به جلاي‬
                                                                                                                                                                                                           ‫نقل م ‌یکنیم‪.‬‬
‫وطن گرديد‪ .‬او دوست نزدكي «توني بلر»‪،‬‬                                                     ‫کتابی است در‪ 720‬صفحه که در نخستین ب ‌ههنگام ملی شدن صنعت نفت‪ ،‬رئیس‬
                                                                                                                                                                                            ‫تلفن كارتر به شاه‬
‫نخست‌وزير پيشين انگلستان‪ ،‬است و از‬                                                       ‫روزهایسالجدیدشمسی‪،‬ازسوی«نشر شورای حکام سازمان بی ‌نالمللی انرژی‬
                                                                                                                                                                                                ‫دکتر افشار م ‌یگوید‪:‬‬
‫طرف پاپ اعظم و ملكة انگلستان به خاطر‬                                                     ‫اتمی در وین بوده است‪ ،‬از سال ‪1355‬‬            ‫فرهنگ» در کانادا به بازار عرضه شد‪.‬‬        ‫در مهرماه ‪ 1357‬روزي اعليحضرت از‬
‫فعالي ّـ ‌تهاي بشردوستان ‌هاش عاليترين نشان‬                                              ‫تا سال ‪ 1357‬رئیس تشریفات دربار‬            ‫کتا ب ‪ ،‬حا صل گفتگو ی طو لا نی‬               ‫كي عده اساتيد دانشگاهي كه براي شركت‬
‫افتخار را دريافت نموده است‪ .‬آقاي خي ّـامي‬                                                ‫شاهنشاهی و از نزدیکترین محارم شاه‬         ‫(‪180‬ساعت) علی میرفطروس نویسنده و‬             ‫در كنفرانسي به ايران آمده بودند‪ ،‬در كاخ‬
‫در نشر «انسكيلوپدي ايرانكيا» (به همت استاد‬                                                                                         ‫پژوهشگر ورزیده و پرکار است با آخرین‬          ‫سعدآباد پذيرايي مي‌كردند‪ .‬بعد از ظهر بود‪،‬‬
‫احسان يارشاطر) و كمك به امور فرهنگي‪،‬‬                                                                                  ‫ایران بود‪.‬‬                                                ‫چايي م ‌يخوردند و اعليحضرت هم در باغ با‬
                                                                                                                                                                                ‫آنها صحبت مي‌كردند‪ .‬پيشخدمت آمد و به من‬
            ‫خدمات بزرگي كرده است‪.‬‬                                                        ‫رئیس تشریفات دربار شاهنشاهی در او همچنین از معدود کسانی است که تا‬                      ‫گفت‪ :‬شما را از آمركيا پاي تلفن م ‌يخواهند‪.‬‬
                                                                                                                                                                                ‫زود پاي تلفن رفتم كه ببينم يكست‪ ،‬ديدم كه‬
‫علي رضائي‪ :‬با فعالي ّـ ‌تهاي خستگ ‌يناپذير‬                                               ‫آخرین سالهای سلطنت محمدرضاشاه واپسین روزهای زندگی محمدرضاشاه در‬                        ‫آقاي كارتر م ‌يخواهد با اعليحضرت صحبت‬
                                                                                                                                                                                ‫كند‪ .‬من‪ ،‬فوراً پايين آمدم و به اعليحضرت‬
‫اولين و مدر ‌نترين كارخانة فولاد را در ايران‬                                             ‫ملازمت وی ب ‌هسر برد و کمتر کسی چون‬                                       ‫پهلوی‪.‬‬       ‫گفتم‪ :‬كارتر م ‌يخواهند با اعليحضرت صحبت‬
                            ‫بوجود آورد‪.‬‬                                                  ‫او م ‌یتواند اوضاع دربار و وقایع منجر به‬  ‫دکتر افشار‪ ،‬دیپلمات باسابقه که در‬            ‫كنند‪ .‬اعليحضرت از مهمانان معذرت خواستند‬
                                                                                         ‫رفتن شاه و آمدن خمینی را برای ضبط‬         ‫دوران زندگی سیاسی و دیپلماتیک خود‪،‬‬           ‫و گفتند‪ :‬شما چايي‌تان را بخوريد من‬
‫خسروشاهي و برادران‪ :‬مجه ّـزترين كارخانه‬                                                                                            ‫دارایپس ‌تهایمهموحساسازآنجمله‬                ‫برمي‌گردم‪ ،‬تلفني هست كه بايد بروم‪...‬‬
‫و لابراتوار توليد دارو را در ايران ب ‌هوجود آوردند‬                                                           ‫در تاریخ بازگو کند‪.‬‬                                                 ‫اعليحضرت رفتند كه با كارتر صحبت كنند‪.‬‬

       ‫كه در سراسر خاورميانه ب ‌ينظير بود‪.‬‬                                                                                                                                                    ‫=چه صحبتي كردند؟‬
                                                                                                                                                                                ‫ـ بنده خبر ندارم‪ ،‬ولي وقتي اعليحضرت‬
‫سيروس فرمانفرمائيان‪ :‬مو ّفق شد شركت‬                                                      ‫سفارت ایران در آمریکا و آلمان و اتریش‪ ،‬گفتگو‪ ،‬اینچنین آغاز م ‌یشود‪:‬‬                    ‫برگشتند ديدم خيلي خوشحال هستند‬
                                                                                                                                                                                ‫بطوركيه از فرط خوشحالي‪ ،‬دو پله كيي‪ ،‬از‬
‫نفت پارس را در ايران پاي ‌هگذاري كند‪.‬‬                                                                                                                                           ‫پل ‌هها پايين م ‌يآيند‪ .‬اين‪ ،‬علامت رضايت و‬
                                                                                                                                                                                 ‫خوشحالي اعليحضرت از گفتگو با كارتر بود‪.‬‬
‫داشتند كه چه كساني پيش هم بنشينند كه از خوشحالم كه با اعليحضرت در اينجا مذاكره خواهد كرد؟ وقتي اين تاجر معروف تعريف احمد و قاسم لاجوردي‪ :‬از مؤسسان گروه‬                         ‫همان موقع كه اعليحضرت رسيدند‪ ،‬قبل از‬
‫كند كه من ديشب سر ميز شام اعليحضرت صنعتي بهشهر و از نخستين پيشگامان تجارت‬                ‫لحاظ مقام و منصب با هم در كي رديف باشند‪ .‬مي‌كنم و‪...‬‬                                   ‫اينكه با مهمانان در باغ‪ ،‬ادامة صحبت بدهند‪،‬‬
                                                                                                                                                                                ‫به من گفتند‪ :‬شما برويد و زود به كارتر تلگراف‬
‫اي ‌نها چيزهايي هستند كه بعضي ديپلما ‌تها شام كه تمام شد همه رفتيم طبقة بالا‪ ،‬بودم‪ ،‬رئيس جمهور آلمان هم بود‪ ،‬رئيس و صنعت مدرن در ايران بودند‪ .‬آنها با ايجاد‬                     ‫كنيد و بگوييد كه از مذاكرات امروز خيلي‬
‫به روي آن بسيار حساس بودند و بايد مراعات ملك حسين بعد از مذاكرات كوتاهي با كارتر جمهور فلان كشور هم بود‪ ،‬اثر فو ‌قالعاده‌اي شرك ‌تهاي صنعتي بهشهر و «آكام» و خصوصاً‬             ‫خيلي خوشحال هستم و از پشتيباني شما‬
‫م ‌يشد‪ .‬مثل ًا ما در تشريفات با آقاي هوشنگ به سالن بزرگ حاضران پيوست‪ .‬سر ساعت در مردم مي‌گذارد‪ ...‬اعليحضرت فرمودند‪ :‬توليد و ترويج روغن نباتي‪ ،‬خدمات بزرگي به‬                    ‫خيلي متشكرم و اميدوارم كه بر تمام مشكلات‬
‫سلامت و بهداشت مردم ايران كردند‪.‬‬                    ‫انصاري گرفتاري داشتيم براي اينكه ايشان ‪ 12‬كه تحويل سال نو ميلادي بود‪ ،‬در آنجا به امتحان كنيم!‬
                                                                                                                                                                                                            ‫فائق شويم‪...‬‬
‫ايراد م ‌يگرفتند كه جاي من بر سر ميز شام‪ ،‬هم تبركي گفتند و ب ‌هسلامتي هم نوشيدند‪ .‬ما از كرمانشاه كي نفر را دعوت كرديم‪ ،‬بعد‪ ،‬ما تصميم داشتيم كه از اين آقايان‬                    ‫من هم بلافاصله رفتم و با آقاي همايون‬
‫دعوت كنيم تا ضمن ضيافت شام در حضور‬                  ‫جاي پايين است و جاي من سابقاً بالاتر بود‪ .‬صبح روز بعد هم مذاكراتي انجام شد و آقاي حاجي برخوردار را دعوت كرديم‪.‬‬              ‫بهادري متن تلگراف را به انگلیسي تنظيم كردم‬
                                                                                                                                                                                ‫و ماشين كرده آوردم كه اعليحضرت خواندند و‬
‫اعليحضرت‪ ،‬از كارها و فعالي ّـ ‌تهاي خودشان‬                                               ‫ما هم به ايشان توضيح داديم كه شما آن موقع نزديك‌هاي ظهر آقاي كارتر عازم هندوستان‬       ‫پسنديدند و امضاء كردند و گفتند‪ :‬مخابره شود‪.‬‬

‫با اعليحضرت صحبت كنند‪ .‬اعليحضرت‬                     ‫وزير اقتصاد بوديد ولي الآن رئيس شركت نفت شدند‪ .‬وقتي كه از فرودگاه برگشتيم‪= ،‬حاج محمدتقي برخوردار؟‬                                  ‫=اين دقيق ًا در چه ماهي بود؟‬
                                                                                                                                                                                ‫ـ مهرماه‪ ،‬دقيقاً در مه ‌رماه ‪ 57‬بود‪ .‬در آبا ‌نماه‬
‫هستيد‪ .‬از لحاظ حق تقدم سابقة شما مطرح اعليحضرت فو ‌قالعاده راضي و خوشحال بودند‪ .‬ـ بله! حاج محمدتقي برخوردار‪ ،‬مؤسس خيلي از پيشرف ‌تها و تح ّـولات صنعتي ايران‬                    ‫هم كارتر ضمن ملاقات با شاهزاده رضا پهلوي‬
‫نيست بلكه شغلي كه الآن داريد‪ ،‬مطرح است‪ ،‬بعد از رفتن كارتر‪ ،‬پادشاه و ملكة اسپانيا به شركت «پارس الكتركي» كه به «پدر صنايع شاد م ‌يشدند و احساس غرور مي‌كردند كه‬                  ‫از «اقدامات شاهنشاه براي استقرار دموكراسي‬
‫اين حق تقدمي‌كه ما رعايت مي‌كنيم‪ ،‬حق ايران آمدند‪ .‬م ‌يدانيد كه دوستي بسيار زيادي خانگي در ايران» معروف است‪ ،‬او از اولين بانيان متأسفانه طوفان انقلاب اسلامي‪ ،‬همه را بر‬          ‫در ايران» ابراز خوشحالي كردند‪ .‬م ‌يبينيد كه‬
            ‫تقدم ‌ياست كه به عرض اعليحضرت هم رسيده بين اعليحضرت و پادشاه اسپانيا بود‪ ،‬ح ّتي قبل ًا صنعت مدرن در ايران بود كه تلويزيون رنگي در باد داد‪.‬‬                          ‫آقاي كارتر تا آن موقع از اعليحضرت حمايت‬
‫و توشيح فرمودند‪ .‬اگر بالاتر م ‌يخواهيد‪ ،‬بايد بعضي وق ‌تها كه احتياج به كمك مالي بود‪ ،‬از ايران و كارخانة باطري «ري‪.‬او‪.‬واك» را ايجاد اين را هم بگويم كه هميشه در مراسم چهارم‬      ‫مي‌كردند و بعد چطور در عرض دو ماه ايشان‬
‫اين را به عرض اعليحضرت برسانيد و ايشان طرف اعليحضرت هميشه حواله م ‌يشد‪ ،‬آقاي كرد‪ .‬همه با لباس خيلي مرتّب‪ ،‬به ضيافت آبان نشا ‌نها را به افراد و شخصي ّـ ‌تها م ‌يدادند‪.‬‬
‫بفرمايند كه اين حق تقدم را تغيير دهيد‪ .‬فكر علم در «يادداش ‌تها»يش‪ ،‬حتي مبالغي را هم اعليحضرت آمدند و اصل ًا باور نمي‌كردند به حضور اعليحضرت فرامين را گذاشتم كه‬                           ‫در مورد ايران تغيير عقيده دادند!‬
‫كه سر ميز شام اعليحضرت نشست ‌هاند و با توشيح بفرمايند‪ .‬اعليحضرت گفتند خب‪،‬‬                ‫مي‌كنم در كيي از ميهماني‌ها اصل ًا ايشان كه حواله م ‌يشد نوشت ‌هاند‪.‬‬                   ‫كارتر روز ‪ 31‬دسامبر سال ‪ 1978‬به تهران‬
                                                                                                                                                                                ‫آمد‪ ،‬شب سال نو را در تهران گذراند و روز‬
‫بفرستند كاخ‪ ،‬من شب امضا مي‌كنم‪ .‬گفتم‬                ‫شخصيت‌هاي بزرگي دارند شام مي‌خورند‪.‬‬  ‫پيشگامان صنعت مدرن در ايران‬                                        ‫شركت نكردند‪.‬‬        ‫بعد رفت‪ .‬آمدن كارتر كمك بزرگي به روحية‬
‫قربان كم هستند‪ .‬كيدفعه نگاه كردند گفتند‬             ‫اين كار خيلي خيلي اثر خوبي گذاشت و‬                                             ‫نقشة ترتيب ميز را آقاي ممتاز تهيه كرده‬       ‫اعليحضرت كرد‪ .‬آقاي كارتر روزي كه به تهران‬
                                                                                                                                                                                ‫آمد به عقيدة من روز خيلي خوبي بود‪ ،‬روز‬
‫بود‪ .‬علياحضرت تلفن كردند و گفتند كه نقشة اگر به خاطرتان باشد‪ ،‬عرض كردم كه به اعليحضرت فرمودند‪ :‬حتماً اين كار را ادامه چرا اينقدر كم؟! گفتم قربان بيشتر از اين لازم‬              ‫آخر سال بود و مذاكراتي كه كرد خيلي خوب‬
‫ميز شامي‌را كه ترتيب داد‌هايد م ‌يخواهيم اعليحضرت گفته بودم كه بيشتر بايد با مردم دهيد!‪ ...‬بقدري اين كار اثر خوبي گذاشت نبود‪ .‬سابقاً آنقدر فرمان زياد بود كه بايستي‬             ‫بود ولي جاي تعج ّـب بود كه آقاي «سايروس‬
‫نزدكي بود‪ .‬اگر اجازه م ‌يفرماييد‪ ،‬برنام ‌هاي كه ُغر ُغر بعض ‌يها‪ ،‬ديگر اثري در اعليحضرت م ‌يرفتند منزل شب كيي كيي امضاء بكنند‪.‬‬                                                  ‫ونس»‪ ،‬وزير امور خارجه با آقاي كارتر همراه‬
                                                                                                                                   ‫ببينيم‪.‬‬                                      ‫نبود! و اين‪ ،‬نشان دهندة اختلاف بين وزارت‬
‫نقشه را خودم به اتّفاق آقاي ممتاز به حضور درست كنيم كه هفت ‌هاي كي بار نمايندگان نداشت‪ .‬ما اين برنامه را با دو مهمان ديگر هم گفتم قربان‪ ،‬در مقابل ‪ 400‬نشان كه هر‬
‫علياحضرت بردم و ايشان هم ديدند و گفتند‪ :‬طبقات مختلف مردم شرفياب بشوند و‪ ...‬كه آمدند ادامه داديم‪ .‬پادشاه و ملكة اسپانيا كه سال م ‌يداديم‪ ،‬رويهمرفته در تمام وزارتخانه‬                              ‫خارجه و كاخ سفيد بود‪.‬‬
‫جاي آقاي كارتر درست است‪ ،‬ولي من سر پادشاه اسپانيا كه آمدند به اعليحضرت گفتم به ايران آمدند‪ ،‬تابستان بود‪ ،‬رفتيم توي پارك شايد ‪ 60‬نفر را كه لياقت گرفتن نشان دارند‬                ‫در هر حال اين اختلاف بين وزارت خارجه‬
‫ميز شام‪ ،‬جاي ملك حسين را نم ‌يبينم! گفتم‪ :‬كه اگر اجازه م ‌يفرماييد اين برنامة دعوت از صاحبقرانيه نشستيم و خانم هايده و گوگوش در نظر گرفتيم‪ .‬هر نشان بيش از ‪ 2000‬دلار‬            ‫و كاخ سفيد آمركيا وجود داشت‪ .‬آقاي اردشير‬
‫قربان! ملك حسين پادشاه هستند و مهمان نمايندگان طبقات مختلف مردم را انجام دهيم برنام ‌ههايي اجرا كردند كه خيلي مورد توج ّـه خرج برم ‌يدارد‪ .‬نشان چيز ارزاني نيست كه‬              ‫زاهدي سفير ايران در واشنگتن و خانم «باربارا‬
‫رسمي‌شما (آقاي كارتر) بايد دست راست تا هم اعليحضرت با طبقات مختلف مردم آشنا قرار گرفت‪ ،‬حتي گوگوش به زبان اسپانيايي به فرانسه سفارش م ‌يدهيم درست مي‌كنند‪.‬‬                       ‫والترز»‪ ،‬خبرنگار برجستة آمركيائي و دوست‬
‫اعليحضرت بنشينند و اگر من ملك حسين شوند و هم مردم‪ ،‬بيشتر با سازمان دربار و با آواز خواند كه بسيار باعث خوشحالي پادشاه از اين گذشته‪ ،‬من به‌عنوان اميراصلان‬                       ‫خيلي نزدكي اردشير زاهدي هم بودند‪« .‬باربارا‬
‫را دست راست اعليحضرت بگذارم‪ ،‬آقاي كارتر اعليحضرت آشنا شوند‪ ...‬اعليحضرت فرمودند‪ :‬و ملكة اسپانيا شده بود‪ .‬استاد چکنواريان هم افشار‪ ،‬براي اولين بار در تاريخ تشريفات ايران‬         ‫والترز» خبرنگار بسيار معروفي بود كه مقالات‬
‫و تاريخ نشا ‌نهاي ايران از زمان ناصرالدين‬           ‫كه مهمان رسمي‌هستند ايشان بايد سه جا مقصودتان چيست؟ عرض كردم كه ما سر ميز در اين ضياف ‌تها بودند!‬                           ‫او در مورد كشورهاي مختلف در روزنام ‌ههاي‬
                                                                                                                                                                                ‫آمركيا چاپ م ‌يشد‪ .‬او اولين روزنام ‌هنگار زن‬
‫پايين‌تر بنشينند‪ .‬علياحضرت كمي‌عصباني شام بيشتر از ‪ 120‬نفر جا نداريم‪ .‬تعداد زيادي پس از آقاي حاجي برخوردار‪ ،‬تصميم شاه تا محمدرضا شاه‪ ،‬شايد تنها كسي بودم‬                        ‫بود كه در سال ‪ 1972‬نكيسون را در سفر به‬
‫شدند و گفتند‪ :‬پس ملك حسين برود هتل از اين ‪ 120‬جا را اعضای خاندان سلطنتي و گرفتيم كه از ديگر صاحبان صنايع ايران و كه به اعليحضرت عرض كردم‪ ،‬قربان‪ ،‬شما به‬                         ‫چين همراهي كرد و در سفر كارتر به ايران‬
‫هيلتون غذا بخورد؟ گفتم‪ :‬نه قربان! ملك خانواد‌ههاي هيأت دولت و فرماندهان نيروي از كساني كه در ساختن ايران مدرن پيشگام همه نشان التفات فرموديد‪ ،‬شما به كساني كه‬                   ‫با اعليحضرت هم مصاحبه‌هايي انجام داد‬
‫حسين در كاخي كه هستند غذا ‌يشان را ميل زميني‪ ،‬نيروي هوايي‪ ،‬نيروي دريايي‪ ،‬رئيس بود‌هاند دعوت كنيم‪ ،‬مانند آقايان رحيم ايرواني‪ ،‬شايد هم لياق ‌تاش را نداشتند اشتباهاً نشان‬         ‫و گزار ‌شهاي مثبتي راجع به اين مسافرت‬
‫م ‌يفرمايند‪ ،‬بعداًتشريف م ‌يآورند به كاخ و بعد ستاد‪ ،‬رئيس ستاد كل و ژاندارمري و مسؤولان مهندس خليل ارجمند‪ ،‬حبيب القانيان‪ ،‬حبيب مرحمت فرموديد‪ ،‬اما ايران ‌يهايي كه مذاهب‬
‫از شام م ‌يتوانند با آقاي كارتر تنها بنشينند و شركت نفت م ‌يگيرند و تقريباً براي نمايندگان ثابت‪ ،‬محمود خي ّـامي‪ ،‬علي رضائي‪ ،‬احمد ديگر دارند و ب ‌هاصطلاح «اقلي ّـ ‌تهاي مذهبي»‬                              ‫منتشر كرد‪.‬‬
‫مذاكره بكنند ولي سر ميز شام‪ ،‬عملي نيست‪ ...‬مجلس يا اساتيد دانشگاه‌ها جايي باقي و قاسم لاجوردي‪ ،‬خسروشاه ‌يها‪ ،‬سيروس هستند‪ ،‬هيچكدام نشان مملك ‌تشان را ندارند‪،‬‬                     ‫آقاي كارتر با همراهانشان در كاخ گلستان‬
‫اي ‌نها ايراني هستند و اي ‌نها به ايران خدمت‬        ‫علياحضرت خيلي ناراحت شدند و فرمودند‪ :‬نم ‌يماند‪ ...‬فرمودند كه پس چكار بايد كرد؟ فرمانفرمائيان و‪...‬‬                           ‫بودند و مذاكراتشان هم با حضور وزير خارجه‬
                                                                                                                                                                                ‫آقاي خلعتبري‪ ،‬آقاي اردشير زاهدي و ديگر‬
‫نه! من اين چيزها را قبول ندارم‪ ،‬برويد كي عرض كردم‪ :‬قربان! بعد از اين اجازه بفرماييد كه رحيم ايرواني‪ :‬كسي بود كه گيو‌هپوشي را به مي‌كنند و افتخار مي‌كنند كه ايراني هستند‬        ‫مسؤوليني كه با آقاي كارتر بودند‪ ،‬انجام گرفت‪.‬‬
‫جوري درست كنيد!‪ ...‬كه الب ّته درست نكردم‪ .‬در تمامي‌ضياف ‌تهاي اعليحضرت‪ ،‬به ترتيب‪ ،‬كف ‌شپوشي به بهاي ارزان تبديل كرد‪ .‬ايرواني و بعد‪ ،‬ما حاضر نيستيم كه كي نشان ايران را‬          ‫روزي كه آقاي كارتر وارد شدند‪ ،‬همان‬
            ‫در هر حال خبر ورود آقاي كارتر را دادند و فقط كيي از برادران يا خواهران اعليحضرت با در اوائل سال ‪ 1330‬كارخانة ساختن كفش را به اي ‌نها بدهيم‪.‬‬                         ‫روز هم آقاي ملك حسين‪ ،‬پادشاه اردن به‬
‫اعليحضرت و ما داشتيم حركت مي‌كرديم به همسرشان باشند‪ ،‬خاندان سلطنتي محدود از چكسلواكي به ايران آورد و كفش خارجي اعليحضرت فرمودند‪ :‬از كي تا حالا اين فكر‬                          ‫ديدن اعليحضرت آمدند كه م ‌يخواستند شب‬
‫طرف در كاخ كه علياحضرت وارد اطاق شدند‪ .‬مي‌شوند به اعليحضرت‪ ،‬علياحضرت‪ ،‬كيي را از ‪ 10‬تومان به قيمت ‪ 3‬تا ‪ 4‬تومان تهي ّـه به سرتان زده؟ گفتم قربان‪ ،‬كي شخص در‬                       ‫اول سال را با اعليحضرت بگذرانند‪ .‬شب هم‬
‫من با همسرم كاميلا بودم و اعليحضرت‪ .‬از شاهپورها با همسرشان‪ .‬از طرف دولت‪ ،‬مي‌كرد‪ .‬مساحت كوچك و اولي ّـة كارخانه در عرض كيسال دو نشان گرفته اما ما آسوري‬                          ‫ضيافتي در كاخ خصوصي اعليحضرت براي‬
‫علياحضرت كه وارد شدند تقريباً م ‌يتوانم بگويم فقط نخس ‌توزير و وزير خارجه با همسرش‪ ،‬آستانة انقلاب ‪ 57‬به چهارصد هزار متر پارك داريم‪ ،‬ما ارمني داريم‪ ،‬زرتشتي داريم‪ ،‬كليمي‬         ‫آقاي كارتر ترتيب داده شد كه در حدود‬
‫با تشر به من فرمودند‪ :‬مگر من به شما نگفته و بعد‪ ،‬در مهماني و ضيافت بعدي‪ ،‬فقط كيي صنعتي كفش و ‪ 400‬خانة كارگري رسيد كه ‌داريم‪ .‬نمايندگان كليمي‌ها و غيره كه در‬                    ‫‪ 120‬نفر سر شام بودند‪ .‬آقاي ممتاز‪ ،‬كارمند‬
‫بودم كه ملك حسين بايد سر ميز شام باشد!؟ از وزرا باشد‪ ،‬مثل ًا وزير كشور با همسرش‪ .‬به ‪ 1500‬كارگر در آن كار مي‌كردند‪ .‬ايرواني مجلس هستند هيچكدا ‌مشان افتخار گرفتن‬                 ‫تشريفات عضو وزارت خارجه و مأمور در‬
‫الآن كه رفتم بالا ميز را نگاه كردم‪ ،‬ديدم اصل ًا اين ترتيب ملاحظه خواهيد كرد كه چقدر جا فردي بشردوست و نكيوكار بود و مخارج نشان مملكت‌شان را نداشته‌اند‪ .‬گفتم به‬                 ‫تشريفات‪ ،‬يد طولايي در ترتيب دادن ميز شام‬
‫تحصيل و اقامت ‪ 20‬كودك از ‪ 3‬تا ‪ 8‬ساله را هم ‌هشان كي گردنبند نشان همايوني مرحمت‬           ‫خالي خواهد شد‪...‬‬
                                                                                                                                   ‫اسم ايشان نيست‪...‬‬
‫جلوي اعليحضرت گفتم‪ :‬قربان‪ ،‬همانطور اعليحضرت فرمودند‪ :‬بعد چي؟ اينهمه جاي م ‌يپرداخت كه پس از انقلاب‪ ،‬همين اطفال بفرماييد‪ .‬اعليحضرت فرمودند‪ :‬فرمانش را‬
            ‫كه حضورتان عرض كردم نم ‌يتوانستم ملك خالي را با چي م ‌يخواهيد پر كنيد؟ گفتم‪ 14 :‬و ‪ 18‬ساله را با خود به خارج كشور برد بدهيد امضاء كنم‪.‬‬
‫حسين را سر ميز شام بگذارم چون از لحاظ حق بعداً افرادي را دعوت كنيم كه هيچوقت و تمام هزين ‌ههاي تحصي ‌لشان را م ‌يپرداخت‪ .‬بعد اعليحضرت فرمودند‪ :‬همين!؟ گفتم‬
‫تقدم جور در نم ‌يآمد‪ .‬مهمان رسمي‪ ،‬كارتر اعليحضرت را نديده‌اند‪ .‬اينها كساني هستند ايرواني به شوروي و اروپاي شرقي كفش صادر قربان كي تقاضاي ديگري هم دارم‪ .‬گفتم ما‬
‫بود‪ ،‬جاي ملك حسين خيلي پايين م ‌يافتاد‪ ...‬كه به مملكت خيلي خدمت كرده‌اند‪ ،‬اينها را مي‌كرد‪ .‬بعد از انقلاب ‪ 57‬و مصادرة كارخانة نشا ‌نها را با فرامين م ‌يفرستيم منزل افراد‪،‬‬
‫اعليحضرت حرف مرا قطع كردند و خطاب به به ضيافت شام اعليحضرت دعوت مي‌كنيم‪ ،‬عظيم او توسط مل ّاها‪ ،‬ايرواني در قاهره كي اين‌ها فرمان‌ها را نگه مي‌دارند‪ ،‬نشان‌ها را‬
‫م ‌يگذارند فردا م ‌يآيند به كاخ گلستان‪ .‬استدعا‬      ‫علياحضرت فرمودند‪ :‬نه! درسته! افشار كارش از قشرهاي تجارت‪ ،‬تكنكي‪ ،‬دانشگاهي‪ ،‬كارخانة توليد كفش تأسيس كرد‪.‬‬

‫كشاورزي و فرهنگي‪ ...‬اين دفعه از رئيس مهندسخليلارجمند‪:‬بنيانگذاركارخانجات مي‌كنم كه اين فرما ‌نها و اين نشا ‌نها را در‬               ‫را درست انجام داده‪...‬‬

‫بعد از شام‪ ،‬اول نطق اعليحضرت و بعد‪ ،‬نطق دانشگاه و كيي از اساتيد دانشگاه دعوت عظيم ارج و سازندة يخچال‪ ،‬بخاري‪ ،‬آ ‌بگرم‌كن‪ ،‬سالني كه همه مدعـ ّوين هستند‪ ،‬اعليحضرت‬
‫مستقيماً دانه‌دانه به گردن آن‌ها آويزان‬             ‫آقاي كارتر بود‪ .‬اين نطق معمولاً قبل از دسر مي‌كنيم و بعد‪ ،‬از بازار و صاحبان صنايع كولر آبي و د‌هها محصول خانگي ديگر‪.‬‬

‫است‪ .‬جاي من هم ب ‌هعنوان رئيس تشريفات مدرن‪ ...‬فرمودند‪ :‬فكر مي‌كنيد كه اين حبيب القانيان‪ :‬كه با ايجاد شركت بفرمايند!‪ ...‬اعليحضرت موافقت كرد‪.‬‬
‫طوري قرار گرفته بود كه بتوانم ب ‌هراحتي نزد كار‪ ،‬عملي خواهد شد؟ گفتم‪ :‬قربان عملي پلاستيك‌سازي «پلاسكو»‪ ،‬پيشگام صنعت روز بعد‪ ،‬خانم «اِما آقايان»‪ ،‬بعد نمايندة‬
‫اعليحضرت رفت و آمد كنم‪ .‬من بعد از شام‪ ،‬خواهد شد و خيلي هم به نفع ما خواهد بود‪ ،‬پلاستيك‌سازي و آوردن ظروف ملامين در كليمي‌ها‪ ،‬نمايندة زرتشتي‌ها‪ ،‬نمايندة‬
‫نطق اعليحضرت را دادم‪ .‬اعليحضرت بلند شدند ملاحظه بفرماييد شما امروز كي نفر تاجر و ايران بود كه جانشين ظروف لعابي و چيني آسور ‌يها‪ ،‬همه شرفياب‌شدند و اعليحضرت‬
‫و بقي ّـه نشسته بودند‪ .‬اعليحضرت خيرمقدم صاحب كارخانة معتبر يا كي نفر فرهنگي را شكستني شد و از نظر بهداشتي بزرگترين اي ‌نها را خصوصي پذيرفتند و نشا ‌نها را به‬
‫گردن نمايندة ارامنه و‪ ...‬انداختند‪ .‬اشك از‬           ‫گفتند و نط ‌قشان را كردند و بعد هم آقاي دعوت مي‌كنيد‪ ،‬پول مسافرتش را م ‌يدهيد‪ ،‬خدمت را به مردم كرد‪.‬‬

‫كارتر كه جواب گفتند‪ .‬نطق آقاي كارتر حقيقتاً پول هتلش را هم م ‌يدهيد‪ ،‬پول برگشتنش حبيب ثابت‪ :‬كه در جواني رانندة ساد‌هاي چشمان من و آنها جاري م ‌يشد و خوشحالي‬
‫اميدبخش بود كه گفت‪ :‬اعليحضرت كشوري را هم مي‌دهيد‪ ،‬اين شخص برمي‌گردد بود‪ .‬او بنيانگذار و مؤسس تلويزيون ايران بود فراواني كه در چهرة اعليحضرت هويدا بود‪.‬‬
‫ادامه دارد‬                                          ‫دارند كه «جزيرة ثبات» نام دارد‪ .‬من خيلي به شهر و كارخانه‌اش‪ .‬مي‌دانيد چه اثري و با آوردن تلويزيون به ايران‪ ،‬درهاي دنيا را‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18