Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۳۷ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره ۱۷۰۳
جمعه ۲۴تا پنجشنبه ۳۰آبا نماه 139۸خورشیدی
الف گفت :ما اين همه لطف در حق انديشه و تازيانه :خاطرات اكبر محمدي ()۴ اين پاسدار با تندي تمام به كمالي
تو كرديم تو اعتصاب غذا ميكني گفت شما حق اوليه را از آقاي اكبر
كه الف گفت :من پشيمانم و قول دو پاسدار زنداني را به دليل طرفداري محمدي گرفتهايد .به او حكم اعدام
م يدهم با اين افراد خائن و ضدانقلاب از من به زندان انفرادي انداختند! دادهايد اكنون ديگر حكم دارد و
نباشم و به حالت گريه از قورچيان حدود 9روز است اعتصاب غذا كرده.
اولين اعتصاب غذاي من 23روز طول كشيد ،بدنم مثل مرد هاي در لااقل اجازه بدهيد به خواستههاي
عذرخواهي كرد. حال گنديدن ،بوي تعفن گرفته بود برحق خودش برسد و شما حتي
اين خبر را آقاي كشوري و ملكي انسانيت را فراموش كردهايد .به خاطر
و رضازاده ،زماني كه از انفرادي به من م يگفتند تقاضاي عفو كن تا آزادت كنيم ،گفتم اين آقاي همين سخن او (پاسدار زنداني) را به
برگشتيم در اتاق به ما دادند .در خامن هاي است كه بايد از من درخواست بخشش كند خاطر دفاع از من 15روز به انفرادي
آنجا حسين يكتا ،محمدرضا كمراني، انتقال دادند .دهمين روز اعتصاب غذا
محمد اصفهاني ،عليرضا كرمي، رفتن و شكنجه شدن و به هلاكت رسيدنش به را كه در سينه داشت پنهان نكرد .نوشت و به چاپ آن زمـان كه بنهـادم سـر به پـاي آزادي بود ،آقاي كمالي آمد كه اكبر اعتصاب
مرتضي كيانفر ،مهرداد لهراسبي و دست جلادان ندهد. سپرد تا سندي باشد از جناياتي كه در اين دوره دست خود ز جان شستم ،در هواي آزادي
فرخ شفيعي و عدهاي ديگر حضور از تاريخ ايران و به نام اسلام و به دست مدعيان فرخي يزدي غذا را بشكن.
داشتند و شنيدند كه الف پيش اما او بر تصميم خود استوار ماند .چاپ شدن اكبر محمدي ،شهيد راه آزادي ،فرمان قتل خود من گفتم تا به خواست اوليه خودم
قورچيان چگونه التماس ميكرد كه كتاب همان بود و قرار گرفتن در مسير مرگ همانا. حكومت اسلامي صورت گرفته است و م يگيرد. را با نوشتن خاطرات زندان و به چاپ رساندن آن
من جزء خائنين و ضدانقلاب نيستم بخشي از كتاب «انديشه و تازيانه» را كه اندكي انتشار كتاب«انديشه و تازيانه» وصيت نامه نرسم اعتصاب غذا را نم يشكنم.
و اين خبر را به تمام بچههاي سالن قبل از كشته شدن اكبر محمدی در زندان انتشار اكبر محمدي و در عين حال حكم اعدام وي بود. در خارج از كشور امضا كرد. در اين موقع حالم خيلي خراب
بستگان و دوستانش اصرار كردند كه از اين كار او نيز مانند زنده ياد سعيدي سيرجاني بود ،و يكسره استفراغ ميكردم كه
گفتند. يافت ،در چند شماره م يخوانيد. درگذرد و بهانه براي بازداشت مجدد و به زندان م يدانست كه با جان خود بازي م يكند ولي آنچه برادر ديگر آن پاسدار به خاطر من
ولي متأسفانه الف اين كار را ناشر :شركت كتاب «كاليفرنيا» شروع كرد به اعتراض ،كه متاسفانه او
چندين بار انجام داد و حتي يك را هم به سلول انفرادي انتقال دادند.
ساعت به انفرادي نرفت .قانون فوت كرد .ولي صددرصد حكومت اين گفتم :ميگويند تقاضاي عفو كن. داشتند و حتي قبل از حكم قطعي كه گفتند ،تمام شر طهاي تو مورد بعد از ظهر آن روز ديدند كه من
زندان اين است كسي كه اعتصاب آقا را از بين برد .بقيه اعضا دستگير ما قول م يدهيم آزاد كنيم .گفتم اين وكيل م يگرفتند ولي من از همه چيز قبول است. اعتصاب غذا را نم يشكنم بعد از 3روز
غذا ميكند بايد فورا به انفرادي شده حدود يك سال پيش آزاد شدند كه در بند عمومي بودم مرا به سلول
انتقال داده شود .ولي الف هربار به جز آقاي رضا عاملي كه حبس منوچهر محمدی اکبر محمدی من قبل از ورود به بند عمومي به انفرادي (سلول )28انتقال دادند و
به دروغ گفت در اعتصاب هستم ابد دارد و الان هم در زندان رجايي من نيستم كه بايد تقاضاي عفو كنم محروم بودم؟ منزل زنگ زدم و بعد گفتم روز فلان حدود 13روز در انفرادي 209بودم
و متاسفانه برخي بدون اطلاع از بلكه خامن هاي و ديگران هستند كه ميتوانيد به ملاقات من بياييد و و جمعا 23روز در اعتصاب غذا بودم.
كارهاي ناشايست او به اين موضوع شهر است. 2يا 3روز از اعتصاب غذا يعني همين طور م يتوانيد براي من وكيل روزهاي اول در انفرادي مرا به زور
دامن م يزدند و در زندان نبودند تا اولين سالگرد 18تير من و منوچهر بايد درخواست عفو بنويسند. پس از پايان اعتصاب غذا بود كه بگيريد .بعد از تلفن مرا به بند عمومي به بهداري م يبردند چون من اجازه
بدانند كه الف كيست و چگونه دارد محمدي و مهرداد لهراسبي و فرخ آقاي نمازي به من گفت :اكبر ،هيچ رئيس بند 209اطلاعات آقاي كمالي نم يدادم سرم وصل كنند يا آمپول
با زندانبانها همكاري ميكند و بچ هها شفيعي اعتصاب غذا كرديم .مدت وقت هر فشاري آوردند تقاضاي عفو انتقال دادند. بزنند مرا در داخل سالن 209آن هم
17روز در اعتصاب غذا بوديم .با آقاي نكن و من قول دادم اين كار را نكنم خواست به دفترش رفتم. 2روز پس از اينكه به بند عمومي
را ميفروشد. الف هم دست داديم كه لااقل تا 18 رئيس بازجويان 209هم حضور آمدم شروع كردم به غذا خوردن. با چش مبند نگهداشتند.
تير در اعتصاب غذا باشيم .زماني كه و نخواهم كرد. داشت .رئيس بند 209شروع به اول شير و غذاهاي نرم خوردم .ولي 3يا 4نفر زنداني و مامور بالاي
سومين مرحله اعتصاب غذا رئيس آموزشگاه آقاي قورچيان ما مدت 4ماه در بند 209اطلاعات صحبت كرد كه اكبر ما دوست داريم استفراغ تمام روز بعد از اعتصاب غذا سرم بودند دست و پاي مرا محكم
من و منوچهر ،به خاطر حكم را خواست كه اعتصاب غذا نكنيد ادامه داشت و تا يك هفته هم بعد از م يگرفتند بعد سرم وصل م يكردند.
ظالمانه و فشار زندان براي سومين براي شما گران تمام ميشود ،من و آن نيز حالت تهوع داشتم كه كم كم روز به روز حالم خرابتر ميشد و
بار دست به اعتصاب غذا زديم .اين منوچهر به او گفتيم هر كاري دوست دائم فرياد ميزدم و شعارهاي تند بر
بار من مدت 7روز در اعتصاب غذا داريد بكنيد .بعد رو به آقاي الف كرد از بين رفت.
و گفت :آقاي الف ،تو كه از خودمان يك روز بعد از آنكه به بند عمومي عليه مسئولين نظام ميدادم.
بودم و منوچهر 23روز. هستي ،هرچه خواستي به تو داديم، آمدم يكي از همان برادران پاسدار به زمان اعتصاب غذا اگر آرام و ساكت
من اطلاع دادكه خبر شبكه تلويزيون باشي خيلي بهتر است چون هرچه
چهارمين مرحله اعتصاب غذا تو چرا؟ تهران حدود يك هفته پيش اعلام حرف م يزني حالت تهوع و استفراغ
يادم نيست سومين سالگرد 18تير گفت :چرا نامه مرا گرفتيد و اجازه كرد كه حكم آن دانشجوي اغتشاشگر شديدتر ميشود .همين طور روز
بود يا نه ،كه من و منوچهر به مدت نداديد رد كنم كه قورچيان گفت: در ديوان عالي كشور تاييد شد و حكم به روز از نظر جسماني ضعيف و
16روز در اعتصاب غذا بوديم .آن همين الان زنگ بزن يك نفر بيايد ضعيفتر ميشدم .روز بيستم يا
هم در سلول انفرادي .چون هركس او قطعي شده است. بيست و يكم اعتصاب غذا بود كه مرا
اعتصاب غذا كند به انفرادي انتقال نامه شما را بگيرد. موقعي كه اين حرف را شنيدم به بهداري 209بردند و مامورين مرا
آقاي الف گفت :باشد ،من اعتصاب بغض گلوي مرا گرفت با فرياد گفتم روي ترازو قرار دادند .وزن من 35
داده م يشود. غذا نميكنم .كه اين موقع ناراحت خدايا ،من كه وكيل نداشتم و حتي كيلو شده بود .چون تهوع و استفراغ
شدم و گفتم :تو قول دادي تحت در دادگاه به حكم اعتراض كردم شديد داشتم دكتر دستور تزريق
پنجمين مرحله اعتصاب غذا و فقط يك كلمه نوشتم اعتراض سرم و آمپول ضدتهوع داد .پرستار
خردادماه 82بود كه من و منوچهر آنجا سرگرم زدن آمپول عضله به من
در مرخصي استعلاجي بوديم. آخرین عکس زنده یاد اکبر محمدی حین انتقال به زندان اوین آرامگاه زنده یاد اکبر محمدی بود كه دكتر سرش فرياد زد احمق،
تظاهرات در همه شهرها شروع شده اصلا گوشتي در باسن او وجود ندارد
بود و منوچهر مصاحبههاي زيادي با هر شرايطي نبايد تا قبل از 18تير بودم لااقل 30بار مرا خواستند كه تو يك روز هم زندان نباشي و تنها دارم .و گفتم كه دفاعيه را در زندان كه آمپول عضله م يزني؟ اين جوان
راديو و تلويزيون هاي فارسي زبان اعتصاب غذا شكسته شود. تقاضاي عفو كنم كه هميشه با جواب راه اين است نامهاي خطاب به رهبر مينويسم و تقديم دادگاه ميكنم. فقط پوست و استخوان است .بايد
بنويسي كه من اشتباه كردم و از شما دارو را داخل سرم بزني .من از روز
داشت. آقاي الف گفت :من به خواستهام منفي من روبرو شدند. نه اجازه دفاع به من دادند و نه نوزدهم ديگر نم يتوانستم راه بروم و
زماني كه مرخصي منوچهر تمام كه رسيدم كاري با كسي ندارم .گفتم: و تا الان مدت 6سال و اندي است تقاضاي عفو دارم. اجازه داشتن وكيل و حتي يك هفته چشمانم كاملا تار شده بود و پاي من
شد چند دقيقه بعد از برگشت به الف ،تو يك دغل باز و خائن هستي. كه در زندان هستم ،لااقل 100بار مرا من به شدت عصباني شدم و هم از حكم نگذشته چگونه تاييد اصلا تحمل ايستادن نداشت .دو سه
بند ،او را خواستند و با چش مبند از من و منوچهر و مهرداد لهراسبي خواست هاند كه تقاضاي عفو نمايم ،از گفتم :اين من نيستم كه تقاضاي شده است ولي حكمهاي ديگر چند نفر مامور كمكم م يكردند .چون من
زير هشت افسر نگهباني به بند 325 و فرخ شفيعي را (كه دانشجوي فوق جمله قاضي ناظر زندان و رئيس زندان عفو ميكنم بلكه خود آقاي خامنهاي سال طول ميكشد تا در ديوان عالي حتي توان بچه يك ساله را هم نداشتم.
سپاه انتقال دادند .حدود 45روز در ليسانس عمران بود) به انفرادي بردند از من و منوچهر خواستند كه تقاضاي و تمام كساني كه مرا شكنجه كردند روزهاي آخر اعتصاب غذا از يك طرف
انفرادي بود و به خاطر مصاحب هها 2 و بعد از 17روز به بند برگرداندند و عفو كنيم كه هميشه با جواب قاطعانه يا دستور شكنجه دادند بايد تقاضاي تاييد يا رد شود. چون شوفاژ خراب بود و داشتند سلول
سال حكم جديد 30 ،ضربه شلاق و الف خودش در بند عمومي بود .هر از طرف من و منوچهر روبرو شدهاند. حالا يكسره فرياد ميزدم ،چون انفرادي را شوفاژكشي ميكردند،
30هزار تومان جريمه گرفت و 45 روز خبر به خانوادهاش و دوستانش زماني كه در بند 209بودم گروه عفو كنند. خودم را واقعا تنها و ب يكس يافته سروصداي كارگران شوفاژكار مرا به
ميرساند كه من و بقيه در اعتصاب مهدويت كه آي تالله ميلاني رهبري آقاي كمالي گفت :اكبر ،كله شقي بودم و ميديدم حكومت فاسد مرز جنون رسانده بود و از طرف ديگر
روز در انفرادي بود. غذ هستيم .آقاي الف وضعيتش خراب آن را به عهده داشت در بند 209 نكن چون معلوم نيست اجراي حكم چه بلائي برسرم آورده و يكسره با اعتصاب غذا كه در روزهاي آخر هر 5
حدود يك ماه ،نه من و نه خانوادهام است و دارد م يميرد! بچههايي كه بودند .اينها در زندان توحيد هم چه روزي است .اگر تقاضاي عفو كني فريادهايم با حاكمان نظام حرف دقيقه حالت استفراغ داشتم .با اينكه
هيچ خبري از منوچهر نداشتيم .به در بند عمومي بودند ميگفتند الف بودند .اعضاي گروه مهدويت هم زياد نه تنها حكم شكسته م يشود ،حتي ميزدم .چون واقعا احساس تنهايي چيزي در معدهام وجود نداشت ولي
خاطر همين پدرم و خواهرم سيمين در جمع غذا م يخورد ،حتي زماني شكنجه شدند از جمله افراد گروه ميكردم .چرا اين همه شكنجه و
از آمل حركت كردند و ميخواستند كه ما را به انفرادي م يبردند او در حاج هدايت سرتيپ سپاهي بود و آزاد خواهي شد. چرا اين حكم ظرف يك هفته و سريع تهوع كشنده بود.
بروند دادگاه انقلاب از وضعيت دفتر قورچيان حضور داشت .زماني من با ناراحتي تمام دوباره حرفهاي تاييد شد؟ چرا ديگران همه شكنجه هر 5دقيقه حالت استفراغ به
منوچهر باخبر شوند و همين طور به كه شما را به انفرادي انتقال دادند، همين طور رضا عاملي. خودم را تكرار كردم ،بعد به بند كم و سبك ميشدند و چرا همه از من دست م يداد .اگر يك قطره آب
ملاقات من بيايند و سري به زندان آقاي الف آنجا بود كه قورچيان به آيتالله ميلاني در مدت زنداني عمومي برگشتم .آقاي نمازي و مخبر چند ماه قبل در ملاقات آزاد بودند در ميخوردم از معده و رودهام خارج
بزنند .نزديك ميدان انقلاب بود بودنش مريض شد و در بيمارستان آمدند پيش من و گفتند :اكبر با تو تلفن آزاد بودند و همين طور وكيل م يشد .احساس م يكردم رودهام از
كه مامورين وزارت اطلاعات آنها را دهانم دارد خارج ميشود و حتي
چه كار داشتند. روزهايآخرنگهبانانهمنم يتوانستند
بازداشت كردند. در سلول را باز كنند چون بوي تعفن
علت بازداشت اين بود كه شما چرا كشنده بدن من ،عين كسي كه مرده
16تير كه نزديك به روز 18تير بود و باشد و چند روز جسد او بماند ،شده
هميشه نزديك به يك ماه پيش از آن بود .همانگونه كه به يك جسد چند روز
شهر شلوغ ميشد ،به تهران آمدهايد. مرده نم يتوان نزديك شد ،اين حالت
حتما قصد آشوب آفريني داريد .واقعا به من نيز دست داده بود .و دهانم بوي
اينها چقدر از ما و خانواده ما وحشت بد كشنده داشت .روز بيست و يكم بود
دارند .بعد از 2روز خانواده ما متوجه كه دكتر بند 209اطلاعات ،فشار خون
شدند كه پدرم و خواهرم توسط مرا گرفت .به افسر نگهبان 209گفت
مامورين وزارت اطلاعات دستگير فشار به 2رسيده است و وضعيت او
شده و در بند 209اطلاعات هستند.
پدرم چون ناراحتي قلبي داشت خيلي وخيم است.
براثر فشار ،قلبش شديدا گرفته بود، روز بيست و سوم بود كه سربازجوي
فورا او را به دستور بهداري زندان 209و آقاي حاج منصور و رئيس
به بيمارستان آتيه واقع در شهرك 209اطلاعات (آقاي كمالي) آمدند
غرب كه اين بيمارستان متعلق به به سلول من و به من گفتند :اكبر،
دكتر ولايتي است بردند .پدرم از ما تمام شرايط تو را قبول داريم،
آنجا با منزل تماس گرفت و گفت:
من در بيمارستان هستم و چند اعتصاب غذا را بشكن.
مامور اطلاعات هم در كنارم هستند گفتم :اولا بايد قسم به قرآن
بخوريد ،به شرف و ناموستان قسم
و سيمين هم در بند 209است. ياد كنيد تا حرفتان را باور كنم و
وقتي اين خبر را شنيدم واقعا همين طور بايد مرا به بند عمومي
تحملم تمام شد .تماس تلفني با
دفتر خامن هاي و خاتمي گرفتم و آنچه 209انتقال دهيد.
داشتم نثارشان كردم و همين طور هر دوم همين الان اجازه بدهيد به
لحظه شعارهاي تندي بر عليه نظام و منزلمان زنگ بزنم .بعد هم ملاقات
آزاد شود و همين طور وكيل بگيرم
مسئولين كشور ميدادم.
دنباله دارد