Page 5 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۴۲ (دوره جديد
P. 5

‫صفحه ‪ 5‬ـ ‪ Page 5‬ـ شماره ‪۱۷۰۸‬‬
‫جمعه ‪ ۲۰‬دسامبر ‪ ۲۰۱۹‬تا پنجشنبه ‪ ۲‬ژانویه ‪۲۰۲۰‬‬

‫سومین ناکامی پس از اسکار «فروشنده»؛ «در‬                                                                                 ‫«سیما جان!» ما اینجا نخواهیم ماند‬

‫جستجوی فریده» از اسکار ‪ ۲۰۲۰‬جا ماند!‬                                                                                                                                                                      ‫[به عزی ِز شورانگیزم زندهنام‪:‬‬
                                                                                                                                                                                                                           ‫محمدعاصمی]‬
‫«در جستوجوی فریده»‬                                                               ‫= شرکت سینمای امروز‬                    ‫رضا مقصدی و محمد عاصمی‬
                                                                                 ‫ایران در مراسم اسکار‬                                                                                                     ‫رضا مقصدی ‪ -‬از نخستین نامهای‬
‫به حساب اعتبار داشتن جمهوری‬           ‫فرهادی و برای سومین بار پیاپی‪،‬‬             ‫به موضوع حیثیتی برای‬                   ‫من هرگز جز با خندههای اش ِک‪،‬‬           ‫خاکسترشان دوباره و هزارباره سر بر‬          ‫که برایت خط کردم تا این نامه‪،‬‬
‫اسلامی میگذارند‪ .‬آنها همواره‬          ‫کارت برندهای حتی برای حضور در‬              ‫مدیران وزارت فرهنگ و‬                   ‫نخندیدهام ولی همیشه لبخندی بودهام‬      ‫میآوردند ُو بال میگشودند‪ .‬برای دلی‬         ‫سالهای زیادی میگذرد‪ .‬سالهایی‬
‫در تلاش بودهاند تا ثابت کنند که‬                                                  ‫ارشاد اسلامی تبدیل شده‬                 ‫که با فروتنی بسیار لبها را بوسیدهام‪.‬‬   ‫که حضو ِر خورشیدی درخشان را به‬             ‫که از زخم ُو زنجیر‪ .‬از فراز ُو فرو ِد‬
‫اهدای جوایز بطور کلی و همچنین‬                   ‫فهرست اولیه هم نداشت!‬            ‫و در تلاش هستند تا ثابت‬                ‫دلم میخواست یک ن ِت موسیقی باشم‬        ‫انتظار نشسته بود انگار هیچ چیزی‬            ‫عاطفههای سربلند‪ .‬از پیروزیهای‬
‫اهدای اسکار به اصغر فرهادی‪ ،‬نه به‬     ‫با وجود همهی انتقادها به معرفی‬             ‫کنند‪ ،‬اهدای جوایز مختلف‬                ‫و در هر قلبی آشیان کنم و بدانم که‬      ‫مطمئنتر از آرزوهای پاک ُو تابناک‬           ‫نه چندان دلخواه‪ ،‬از شکستهای‬
‫واسطهی زیرمتنها و اعتبار هنری‬         ‫شتابزده و حتی ظاهرا مخفیانهی‬               ‫به هنرمندان از جمله اسکار‬                                                     ‫نبود‪ .‬میدانستم آرزوهایی از این دست‪،‬‬        ‫استخوانسو ِز جانکاه‪ .‬از غ ِم غری ِب‬
‫فیلمسازان برندهی جوایز‪ ،‬بلکه به‬       ‫فیلم مستند «در جستجوی فریده»‬               ‫به اصغر فرهادی‪ ،‬نه به‬                                 ‫چگونه باید بلرزانم‪».‬‬    ‫تکیهگاهی استوار ُو زیباست و هرچیز‬
‫دلیل ‪ ۴‬دهه مدیریت آنان بر سینمای‬      ‫به عنوان نماینده سینمای جمهوری‬             ‫واسطهی زیرمتنها و حتی‬                  ‫«همهی لرزش دست ُو دلم» در آن‬                                                                      ‫غربت گذر کردهاند‪.‬‬
‫کشور بوده و در نتیجهی این مدیریت‬      ‫اسلامی در مراسم اسکار ‪ ،۲۰۲۰‬پس‬             ‫اعتبار هنری این فیلمسازان‬              ‫سالها از آمیخت ِن آئینهوارم با معنای‬          ‫زیبا شایستهی دلباختن است‪.‬‬           ‫امروز که به حیرت‪ ،‬به سالهای رفته‪،‬‬
‫هنرمندانه است که محصولاتی که در‬       ‫از اعلام فیلمهای راهیافته به بخش‬           ‫بلکه به دلیل ‪ ۴‬دهه مدیریت‬              ‫مهربا ِن مفاهیمی از این دست بود و‬      ‫به گفتهی همولایت ِی ارجمندت‬                ‫درمینگرم از آن نامهی نخست تا این‬
‫جمهوری اسلامی ساخته میشوند‬            ‫فیلمهای غیرانگلیسی زبان‪ ،‬مشخص‬              ‫آنان بر سینمای ایران‬                   ‫بیشک آن ن ِت موسیق ِی دلخواهت بر‬                                                  ‫نامه‪ ،‬و از نخستین شعری که از من‬
‫میتوانند موفقیت کسب کرده و برنده‬      ‫شد که این فیلم حتی به فهرست‬                ‫بوده و و در نتیجهی این‬                 ‫جانهای شیفتهی آن روزگار هنوز نیز‬                                 ‫«نیما»‪:‬‬          ‫در «مجله کاوه» چاپ کردهای چهل‬
                                      ‫اولیهی نامزدهای اسکار ‪ ۲۰۲۰‬هم راه‬          ‫مدیریت هنرمندانه است که‬                                                              ‫«آنکه نشناخته زیبایی را‬             ‫سال میگذرد‪ .‬یادت میآید؟ گمان‬
                     ‫جایزه شوند!‬                                                 ‫محصولاتی که در جمهوری‬                                ‫به یادگار مانده است‪.‬‬      ‫نیست زیبایی‪ ،‬در هیچ کجاش»‬
‫اما در سالهای اخیر ناکامیهای‬                                ‫نیافته است‪.‬‬          ‫اسلامی ساخته میشوند‬                    ‫اندو ِه سیا ِه تنهاییهای تو دست از‬     ‫با چنین معیاری از زیستن بود که‬                                     ‫نمیکنم‪.‬‬
‫پی در پی سینمای جمهوری اسلامی‬         ‫سینمای امروز ایران پس از کسب‬               ‫میتوانند موفقیت کسب‬                    ‫سرم بر نمیداشت و مرا همسایهی‬           ‫آرزومندانه‪ ،‬پای در راهی گذاشتم که‬          ‫خوب یادم نیست نخستین بار ِکی و‬
‫نشان میدهد که از این خبرها نیست‬       ‫اسکار در سال ‪ ۲۰۱۷‬توسط اصغر‬                                                       ‫دیوار به دیوا ِر تنهاییهای دامنهدار‬    ‫زندگی را نه تنها برای خویش بلکه‬            ‫در کجا با نامت آشنا شدهام‪ .‬اما این را‬
‫و کسب جایزه از جمله اسکار هیچ‬         ‫فرهادی با فیلم «فروشنده»‪ ،‬در طول‬            ‫کرده و برنده جایزه شوند!‬              ‫تو میکرد و بر سئوالهای سردم‬            ‫برای جامعهی بشری زیبا میخواستم ُو‬          ‫میدانم که آشنایی با نامت‪ ،‬همزمان‬
‫ارتباطی با سیستم مدیریت فرهنگی‬        ‫سه سال‪ ،‬حتی به فهرست اولیه هم‬              ‫= د ر سا ل ها ی ا خیر‬                  ‫پاسخهای سردتر میگذاشت و‬                ‫میخواهم و با همهی آواری که بر جان‬          ‫با زبانه گرفت ِن آت ِش عاطفههای انسانی‬
‫ندارد؛ بلکه برعکس! به دلیل همین‬       ‫راه پیدا نکرده است‪ .‬عدم راهیابی‬            ‫نا کا می ها ی پی د ر پی‬                ‫نمیدانستم در ِد تنهاییهای تو از‬        ‫ُو جهانم ریخته شد هنوز نیز بر این‬          ‫در من بوده است‪ .‬آتشی که از دیروز‪-‬‬
‫مدیریت‪ ،‬هنرمندان خلاق و مستقل‬         ‫فیلمهای پیشنهادی به آکادمی‬                 ‫سینمای جمهوری اسلامی‬                   ‫چیست؟ یا از کیست؟ اما زمانی که‬         ‫باورم‪ :‬داشت ِن آرزوهایی از این دست‪،‬‬        ‫دیرو ِز دوردست‪ -‬تا هنوز در من‪،‬‬
‫از ارائه آثار خود به بازار جهانی باز‬  ‫اسکار‪ ،‬دو تئوری را تقویت میکند‪:‬‬            ‫نشان میدهد که از این‬                   ‫خود به چنین اندو ِه سیاهی دچار آمدم‬    ‫به زندگی‪ ،‬معنا میبخشد و هستی را‬
                                      ‫یکی اینکه سینمای ایران به واسطهی‬           ‫خبرها نیست و کسب جایزه‬                 ‫دانستم در تنهاییهای تو‪ ،‬رازی ناگفته‪،‬‬   ‫از مفاهیم انسانی‪ ،‬سرشار خواهد کرد‬                            ‫دامنگستر است‪.‬‬
                         ‫ماندهاند!‬    ‫مشکلات داخلی و سانسور اعمالشده‪،‬‬            ‫از جمله اسکار هیچ ارتباطی‬              ‫خفته بود که رندانه نخواستی پرده از‬                                                ‫یادم هست در آن سالها به‬
‫فهرست فیلمهای اعلام شده‪ ،‬که‬           ‫محصول قابل عرضهای در سطح‬                   ‫با سیستم مدیریت فرهنگی‬                 ‫سیمایش برافکنی و شاید در خلو ِت‬                   ‫وگرنه به گفتهی سعدی‪:‬‬            ‫جستجوی نام ُو نشانهات و نامهایی‬
‫پنج نامزد نهایی از میان آنها انتخاب‬   ‫استانداردهای مراسم اسکار ندارد؛‬            ‫ندارد؛ بلکه برعکس! به دلیل‬                                                    ‫«چه میا ِن نق ِش دیوار ُو میا ِن‬           ‫از این دست‪ ،‬نشریا ِت پیش از مرداد‬
‫میشوند‪ ،‬به نقل از وبسایت گلددربی‪،‬‬     ‫و دیگر اینکه همانطور که بسیاری‬             ‫همین مدیریت‪ ،‬هنرمندان‬                      ‫خامو ِش خویش بارها گفته باشی‪:‬‬                                                 ‫‪ ۳۲‬را با شوقی سرشار ورق میزدم تا‬
                                      ‫از ناظران همواره مطرح کردهاند‪،‬‬             ‫خلاق و مستقل از ارائه‬                  ‫«که من آن راز‪ ،‬توان دیدن ُو‬                                    ‫آدمیت»‬             ‫مگر ر ِد پایی از تو و کسانی چون تو را‬
                  ‫از این قرار است‪:‬‬    ‫اساسا جایزه دادن به فیلمهایی که در‬         ‫آثار خود به بازار جهانی باز‬                                                   ‫در آن سالها در هوای خاکستر ِی‬              ‫در آنها بیابم ‪.‬شاید نسی ِم طراوتی تازه‪،‬‬
                                      ‫جمهوری اسلامی تهیه میشوند‪ ،‬از‬                                                                         ‫گفتن نتوان»‬        ‫لاهیجان ُو لنگرود هر صفحهای از‬             ‫به جوانههای جانم بنشیند و پاییز ُو‬
‫جمهوری چک ‪The Painted Bird‬‬            ‫جمله اسکار «جدایی نادر از سیمین»‬                             ‫ماندهاند!‬            ‫«سیماجان! حق با توست من همیشه‬          ‫«سیماجان»‪ -‬روشن و تابناک‪ -‬با جانم‬
                                      ‫(‪ )۲۰۱۲‬و «فروشنده» (‪ )۲۰۱۷‬به‬                                                      ‫تنهایم‪ .‬اما تنهاییهای من تنها نیستند‪.‬‬  ‫ورق میخورد چندانکه زمزمههای زلال‬                      ‫بیبرگی‪ ،‬از میان برخیزد‪.‬‬
       ‫استونی ‪Truth and Justice‬‬       ‫دلایل سیاسی و حتی تب ضدترامپ‬               ‫فیلم مستند بلند «در جستجوی‬             ‫در دنیای تنهایی خود شور ُو غوغایی‬      ‫آن‪ ،‬جا ِن جوانم را با عط ِر عاطفههای‬       ‫این بود ُو بود تا «سیماجان» تو را‬
                                                                                 ‫فریده» ساخته آزاده موسوی و‬             ‫دارم‪ .‬این سکوت ُو خاموشی‪ ،‬توفان‬        ‫انسانی‪ ،‬پیوندی پایدار میزد و چونان‬         ‫یافتم‪ .‬کتابی کوچک با عاطفههای‬
          ‫فرانسه ‪Les Misérables‬‬                    ‫دموکراتها بوده است‪.‬‬           ‫کوروش عطایی به عنوان نمایندهی‬          ‫میزاید‪ .‬در ابرهای سیاه‪ ،‬رعد میغ ٌرد‬    ‫جوشنی اطمینانآفرین‪ ،‬مرا از میدا ِن‬         ‫بزرگ‪ .‬که همواره همراهم بود و وقت‬
                                      ‫این در حالیست که شرکت یافتن‬                ‫سینمای امروز ایران‪ ،‬از حضور در‬         ‫ُو برق میخندد‪ .‬من هم مدتها‬             ‫کارزارهای غمگی ِن زمانه‪ ،‬گذر میداد‬         ‫ُو بیوقت‪ .‬در خانه ُو مدرسه‪ .‬در کوچه‬
‫مجارستان ‪Those Who‬‬                    ‫فیلمهای ساخت ایران در مراسم‬                ‫رقابت اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‬     ‫ابرآلودم‪ .‬آسمان اندیشهام گرفته ُو در‬   ‫وتب ُو تابهای درونت را به تب ُو‬            ‫ُو بازار‪ ،‬در محفلهای دوستانه گشوده‬
                                      ‫اسکار به یک موضوع حیثیتی برای‬              ‫زبان اسکار بازماند و بهفهرست اولیه‬     ‫هم است‪ .‬اما تو خوب میدانی که این‬                                                  ‫میشد‪ .‬و با هم‪ ،‬دستادست ُو مست‬
                         ‫‪Remained‬‬     ‫مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد‬                                                        ‫آسمان خواهد بارید و پس از باریدن‪،‬‬               ‫تابهای درونم میپیوست‪.‬‬             ‫از کوچهباغهای عاطفههای پُرشور‪ ،‬از‬
                                      ‫اسلامی و نظام تبدیل شده و آن را‬                                   ‫راه نیافت‪.‬‬      ‫گلهای سرخ عشق ُو امید را خواهد‬         ‫«تب کردهام‪ .‬گرمای سوزندهای از‬              ‫نور‪ ،‬از غرور‪ ،‬عبور میکردیم و من از‬
      ‫مقدونیهی شمالی ‪Honeyland‬‬                                                   ‫فیلم مستند بلند «در جستجوی‬             ‫رویاند‪ .‬آسمان اندیشهام خلق میکند ُو‬    ‫درونم شعله میکشد‪ .‬غیر از تب‪ ،‬آت ِش‬         ‫زبان آن‪ -‬تازه‪ -‬تازه‪ -‬سو ِز شعلههای‬
                                                                                 ‫فریده» ساختهی آزاده موسوی و‬                                                   ‫دیگرینیزدرجویبا ِر کبو ِد شریانهایم‬        ‫پنها ِن جان را میشناختم ُو آرام‪ -‬آرام‬
           ‫لهستان ‪Corpus Christi‬‬                                                 ‫کوروش عطایی به عنوان نماینده‬                  ‫میآفریند‪ .‬ابر است و میبارد‪.‬‬     ‫میلغزد‪ .‬این آتشی است که اسم آن را‬          ‫پا به ُگسترهی این دنیای شگفت‬
                                                                                 ‫سینمای جمهوری اسلامی ایران‬                      ‫سیماجان! بخند! بخندیم!‬        ‫غم گذاشتهام‪ .‬این غم‪ ،‬سالهاست‬
                 ‫روسیه ‪Beanpole‬‬                                                  ‫در رقابت اسکار بهترین فیلم‬                                                    ‫که درونم را میکاود ُو به هست ِی پُر‬                              ‫میگذاشتم‪.‬‬
                                                                                 ‫غیرانگلیسیزبان به فهرست اولیهی‬         ‫زیرا ش ِب تاریک را باید درخشان‬         ‫ماجرایم چنگ میاندازد و پیکرم را‬            ‫هرچند دوران جوانی‪ ،‬زما ِن شادی‬
                  ‫سنگال ‪Atlantics‬‬                                                ‫نامزدهای اسکار ‪ ۲۰۲۰‬راه پیدا نکرد‬      ‫ساخت و تنهایی را به غوغایی شورانگیز‬    ‫در دست استخوانیاش میفشارد‪.‬‬                 ‫ُو سرمستیست اما من این دوره را به‬
                                                                                                                                                               ‫این ت ِب سالهاست که مرا میگدازد‪.‬‬           ‫شادمانی ُو سرمستی‪ ،‬سپری نکردهام‪.‬‬
               ‫کره جنوبی ‪Parasite‬‬                                                                     ‫و حذف شد‪.‬‬                                ‫بدل کرد»‪.‬‬       ‫تب عشق‪ ،‬به هرچه زیباست‪ ،‬به‬                 ‫شاید بیآنکه خود بدانم ‪،‬وار ِث آرزوهای‬
                                                                                 ‫به این ترتیب سینمای امروز ایران‬        ‫آیا یکی از جلوههای آن غوغای‬            ‫هرچه خوب ُو به هرچه پاک است‪.‬‬               ‫به بار ننشسته‪ ،‬غرورهای شکسته و‬
           ‫اسپانیا ‪Pain and Glory‬‬                                                ‫پس از اسکار ‪ ۲۰۱۷‬برای اصغر‬             ‫شورانگیز‪ ،‬اجرای « ِدکلمه»ی شعر پُر‬     ‫تو خوب میدانی «سیماجان» که یک‬              ‫عاطفههای آتشگرفته بودهام‪ .‬وگرنه‬
                                                                                                                        ‫ماجرایت‪« :‬اشک هنرپیشه» با صدای‬         ‫دریا اشک ُو رنجم‪ .‬دریایی که طغیان‬          ‫دلیلی نداشت در جوانسالی که‬
‫آنا کارینا ستارهی موج نو سینمای فرانسه درگذشت‬                                                                           ‫هوش ُربا ِی شاهین سرکیسیان نبود‬                                                   ‫هرچه رنگی از شوخی ُو شنگی دارد‬
                                                                                                                        ‫که نسل ما را به نوعی ُمبتلای خویش‬                           ‫خواهد کرد»‪.‬‬           ‫«سیماجان»اتآنگونهمرابهدلخستگی‬
‫آنا کارینا بازیگر مشهور موج نوی سینمای فرانسه‬                                    ‫= کارینا در دهه شصت‬                    ‫کرده بود؟ شعری که شهر به شهر‬           ‫و من که تنها چند صدا با بندر‬               ‫ُو شیدایی‪ ،‬به دنبال داشته باشد و آنجا‬
                                                                                 ‫میلادی با بازی در آثار ژان‬             ‫دست به دست ُو سینه به سینه ورق‬         ‫«چمخاله» و موجهای سربلندش‬                  ‫که از انسانهای دلخواه‪ ،‬از آه‪ ،‬از تب‬
‫ساختهی گدار بود و پس از بازی در‬       ‫زندگی» و «زن‪ ،‬زن است»‪« ،‬آلفاویل»‬           ‫لوک گدار فیلمساز مهم‬                   ‫میخورد و ساعا ِت انشاء مدرسهها را‬      ‫فاصله داشتم معنا ِی ُمستعا ِر طغیا ِن‬      ‫ُو تابهای شورانگیز سخن میگفت‬
‫فیلم «زن‪ ،‬زن است» با گدار ازدواج‬      ‫از تأثیرگذارترینهایشان هستند‪.‬‬              ‫موج نو سینمای فرانسه به‬                ‫از عط ِر عاطفههای سربلند خویش‪،‬‬         ‫آن دریای درون را در مییافتم و خود‬          ‫آتش به جا ِن جوا ِن من در افک َن َد‪.‬‬
‫کرد‪ .‬بازی در این اثر‪ ،‬جایزه بهترین‬    ‫وزیر فرهنگ فرانسه با انتشار توئیتی‬         ‫شهرت جهانی دست پیدا‬                                                           ‫را‪ -‬در خیال‪ -‬به دریای طغیانیات‬             ‫خوب یادم نیست «سیماجان»ات تا‬
‫بازیگر زن جشنواره فیلم برلین را‬       ‫درباره مرگ کارینا نوشت‪« :‬سینمای‬            ‫کرد‪ .‬حاصل سالها همکاری‬                                         ‫میآکند؟‬        ‫میانداختم و به زمزمه با خود‬                ‫ِکی با من بود و در چه هنگام‪ ،‬سیمای‬
‫در سال ‪ ۱۹۶۱‬برای او در سن ‪۲۱‬‬          ‫فرانسه یتیم شد‪ ،‬سینمای ما یک‬               ‫کارینا و گدار هفت فیلم بلند‬            ‫تا جایی که هنوز وقتی گوش به‬                                                       ‫صمیمانهاش در گرد ُو غبا ِر سالهای‬
                                                                                 ‫سینمایی و یک فیلم کوتاه‬                ‫دیوا ِر زمان میخوابانم صدای فریبای‬                            ‫میخواندم‪:‬‬
             ‫سالگی به همراه آورد‪.‬‬      ‫هنرپیشه افسانهای را از دست داد‪».‬‬          ‫داستانی است که «پییرو‬                  ‫«فریده» از لاهیجان و صدای صمیمی‬                                                                  ‫حادثه‪ ،‬پنهان گشت‪.‬‬
‫روابط عاشقانهی ژان لوکگدار و آنا‬      ‫آنا کارینا در سال ‪ ۱۹۴۰‬در دانمارک‬          ‫دیوانه»‪« ،‬گذران زندگی» و‬                                                        ‫ما زنده از آنیم که آرام نگیریم‬           ‫اما به یاد میآورم وقتی که خش ِم‬
‫کارینا جزو روابط بحثبرانگیز دنیای‬     ‫به دنیا آمد و در سن ‪ ۱۷‬سالگی برای‬          ‫«زن‪ ،‬زن است»‪« ،‬آلفاویل»‬                  ‫«سیما» از لنگرود به گوش میرسد‪:‬‬       ‫موجیم که آسودگ ِی ما عد ِم‬                 ‫خروشا ِن جوانانه در زبان ُو زندگ ِی‬
‫هنر و سینماست که فراز و فرودهایش‬      ‫فعالیت به عنوان بازیگر راهی پاریس‬          ‫از تأثیرگذارترینهایشان‬                                                                                                   ‫ما راه یافت و فریادهای سیلوارهی ما‬
‫در آثار مشترک آنها مشهود است‪.‬‬         ‫شد‪ .‬پیش از اینکه توسط گدار کشف‬                                                               ‫«گریم تمام شده بود‬                                    ‫ماست‬             ‫«دیوار یا سی ِم خاردار» نمیدانست‬
‫کارینا و گدار در سال ‪ ۱۹۵۶‬از هم‬       ‫شود‪ ،‬یک مدل موفق در پاریس بود‪.‬‬                               ‫هستند‪.‬‬               ‫هنرپیشه‪ ،‬آمادهی رفتن به‬                ‫تو را به تنهایی‪ ،‬نما ِد اب ِر دنبالهدا ِر‬  ‫و هرچه را از زشت ُو زیبا‪ -‬هرچند‬
‫جدا شدند ولی همواره روابط خوبی با‬     ‫گدار اولین بار به آنا کارینا بازی در فیلم‬                                                                                ‫یک نسل میشناختم با همهی‬                    ‫صادقانه اما گیج ُو گ ُنگ‪ -‬میسوخت‬
‫هم داشتند‪.‬او در بیش از هفتاد فیلم‬     ‫سینمایی «از نفسافتاده» را پیشنهاد‬          ‫آنا کارینا بازیگر و ستارهی موج نو‬                            ‫صحنه بود‬         ‫سرشت ُو سرنوش ِت بارانیاش‪ .‬هر چند‬          ‫ُو خاکستر میکرد یکچند‪ ،‬چهرهی‬
‫سینمایی ایفای نقش کرد و «بیگانه»‬      ‫داد که او حاضر به بازی در آن نشد‪.‬‬          ‫سینمای فرانسه بر اثر ابتلا به سرطان‪،‬‬      ‫خبر مر ِگ کودکش را شنید»‬            ‫همچون مظاه ِر زندهی زندگی‪ ،‬زمینی‬           ‫«انعطاف»پذی ِر آن نیز از چشمهای ما‬
‫ساخته لوکینو ویسکونتی از دیگر‬         ‫اولین فیلم او که در سال ‪۱۹۶۰‬‬               ‫در سن ‪ ۷۹‬سالگی درگذشت‪ .‬او با‬           ‫آری‪ ،‬این نامهها که «مظه ِر دردهای‬      ‫بودی اما انگار آسمان‪ ،‬با ِر امانتی را بر‬
                                      ‫ساخته شد‪« ،‬سرباز کوچک»‬                     ‫بازی در آثار ژان لوک گدار بخش‬          ‫عمیق ُو سوزا ِن» یک نسل است به‬         ‫دو ِش استوارت گذاشته بود تا جایی‬                                 ‫پنهان ماند‪.‬‬
   ‫فیلمهای مهم او به شمار میرود‪.‬‬                                                 ‫مهمی از تاریخ سینمای جهان را‬           ‫نسلی دیگر انتقال یافته بود‪ .‬نسلی‬       ‫که در این میان‪ ،‬تو را از برداشتن بار‬       ‫اما من‪ -‬و به یقین کسانی دیگر‪-‬‬
                                                                                 ‫شکل داد‪.‬آنا کارینا بازیگر و ستارهی‬     ‫که دستافشان ُو پایکوبان میرفت‬          ‫دیگران نیز اِبایی نبود‪ .‬به یقین‪ ،‬معنای‬     ‫هرگاه در فاصلهی دو خشم فریا ِد‬
                                                                                 ‫موج نو سینمای فرانسه‪ ،‬کارگردان و‬       ‫تا کامیابیها ُو ناکامیها‪ ،‬یأسها ُو‬                                                ‫حادثهبار‪ ،‬کمر راست میکردیم‪،‬‬
                                                                                 ‫فیلمنامهنویس بر اثر ابتلا به سرطان در‬  ‫امیدهای تازهای را خود به تجربه‬           ‫مهربا ِن شعر «نیما» بر تو میتا بید‪:‬‬      ‫چهرهی پُر عاطفهی «سیما»یت از‬
                                                                                 ‫سن ‪ ۷۹‬سالگی در پاریس درگذشت‪.‬‬           ‫بنشیند‪ .‬نسلی که باران ُو عشق را‬           ‫«ماهمه‪ ،‬بار به دوشا ِن همیم»‬            ‫میا ِن آنهمه هیاهوی تاریک‪ ،‬به روشنی‬
                                                                                 ‫کارینا در دهه شصت میلادی با بازی‬       ‫دوست میداشت و از بیباری ُو‬             ‫«سیماجان! نه آتشم‪ ،‬ونه اشکم‪.‬‬               ‫بر ما میتابید و از دوردست‪ ،‬دستی به‬
                                                                                 ‫در آثار ژان لوک گدار فیلمساز مهم‬       ‫بیبرگی‪ ،‬بیزار بود و در یگانگیهای‬       ‫سیاه ِی اندوهم که بسا ِن ابری تیره‬
                                                                                 ‫موج نو سینمای فرانسه به شهرتی‬          ‫شورانگیز «به یکی آری» می ُمرد «نه به‬   ‫میبارم و آنسان که دیدهای زی ِر‬                ‫دوستی‪ ،‬به جان ِب ما تکان میداد‪.‬‬
                                                                                 ‫جهانی دست پیدا کرد‪ .‬حاصل سالها‬         ‫زخ ِم صد خنجر» و «طلس ِم دروازهاش‬      ‫رگبارهایم سرخ ِی گلهای عشق را‬
                                                                                 ‫همکاری کارینا و گدار هفت فیلم بلند‬                                            ‫میپرورانم… تو خوب میدانی که‬                ‫اگر بگویم‪« :‬سیماجان» برای من‪،‬‬
                                                                                 ‫سینمایی و یک فیلم کوتاه داستانی‬                 ‫کلا ِم کوچک دوستی بود»‪.‬‬                                                  ‫برای نسل من– که دل به آرزوهای‬
                                                                                 ‫است که «پییرو دیوانه»‪« ،‬گذران‬                                                                                            ‫آبی بسته بود‪ -‬به لحا ِظ حضو ِر پرشو ِر‬
                                                                                                                        ‫ادامه در صفحه ‪۲3‬‬                                                                  ‫عاطفههای ناب در آن‪ ،‬آن زمان نقطهی‬

                                                                                                                                                                                                                         ‫عطفی بود‪ ،‬باور کن!‬
                                                                                                                                                                                                          ‫«سیماجان! آرزوهای بشری نباید‬
                                                                                                                                                                                                          ‫محدود باشند وگرنه خواهند پوسید‬
                                                                                                                                                                                                          ‫ُو خاکستر خواهند شد‪ .‬جلوی سیل‬
                                                                                                                                                                                                          ‫را نمیتوان گرفت‪ .‬صدای توفان را‬
                                                                                                                                                                                                          ‫نمیتوان پوشاند و بر عشقهای بزرگ‬
                                                                                                                                                                                                          ‫ُو پاک نمیتوان سدی بست ولو اینکه‬
                                                                                                                                                                                                          ‫این سد از خون ُو آتش باشد ‪.‬آرزوها‬
                                                                                                                                                                                                          ‫از خاکستر شان نیزبه وجود خواهند‬

                                                                                                                                                                                                                                     ‫آمد»‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                          ‫آرزوهای تو به ققنو ِس افسانهای‬
                                                                                                                                                                                                          ‫شباهت میبردند که از درو ِن‬

                                                                                 ‫وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10