Page 17 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۶۴ (دوره جديد
P. 17

‫صفحه ‪1۷‬ـ ‪ Page 17‬ـ شماره ‪1۷۳۰‬‬
‫جمعه ‪ ۵‬تا پنجشنبه ‪ ۱۱‬ژوئن ‪۲۰۲۰‬‬

                     ‫گریان ببینم‪.‬‬      ‫از صفحه ‪۵‬‬  ‫به عزیز خاطرههایم‪ :‬مهدی ‪....‬‬                                       ‫تاکسیرانا ِن تهران‪ :‬کرونا نه میداند و نه میفهمد‬
                                                                                                                         ‫که شرمندگی پیش زن و بچه یعنی چه!‬
            ‫دیگر نمیخواهم بمانم‪.‬‬       ‫کدامین سطر یا سطرهای ناهموار را‬                        ‫سلام ای دوست!‬
                                       ‫بیهیچ اما ُو اگری باید از یک شعر‬                                              ‫حق بیمههایشان کمک کند‪ .‬متاسفانه‬       ‫زندگی عقب میافتند» نوشته است‪:‬‬           ‫=بسیاری از رانندگان‬
‫دیگر نمیخواهم که شعری را به‬                                                             ‫سلام ای خاک دلتنگی!‬          ‫رانندگان با این مهمان ناخوانده تنها‬   ‫«برخلاف کارگران که بر روی سرمایه‬        ‫تاکسی تازه در هنگام ثبت‬
                                          ‫خوب کنار گذاشت‪ .‬و میگذاشتی‪.‬‬                                                ‫ماندهاند؛ البته از ویروس که عقل و‬     ‫فردی به نام کارفرما کار میکنند و‬        ‫نام بیمه بیکاری‪ ،‬فهمیدند‬
                    ‫ناکامی بخوانم‪.‬‬     ‫در شعر‪ ،‬پیشکسوت ما بودی‪ .‬پس‬                   ‫سلام ای خوب! ای دلتنگ!‬          ‫هوش اجتماعی ندارد‪ ،‬انتظاری نداریم‪.‬‬    ‫انتهای ماه دستمزدی ثابت اما کم‬          ‫که برخلاف بیمهپردازان‬
                                       ‫از محمود پاینده ُو شهدی لنگرودی‬                                               ‫حتما کرونا نه میداند و نه میفهمد که‬   ‫دریافت میکنند‪ ،‬تاکسیرانان بر روی‬        ‫اجباری‪ ،‬مشمول دریافت‬
‫زینهستیدردآفرینبیزارمایمرگ!‬            ‫ُو ابراهیم شکیبایی و نیز حسین‬                  ‫نمیدانی چه پاییزیست‪.‬‬           ‫شرمندگی پیش زن و بچه یعنی چه‪.‬‬         ‫تاکسیهای زرد و سبز که سرمایه‬            ‫مقرری بیکاری نمیشوند و‬
                                       ‫ُدرتاج– شاعری که ارزشهای ارجمند‬                                               ‫کرونا از عقب افتادن قسط وام و اجاره‬   ‫خودشان و شخص دیگر یا شرکت‬               ‫باید آستینها را بالا بزنند‬
 ‫ای مرگ! جاویدم نما در نیستیها‬         ‫شاعرانگیاش ناشناخته مانده است‪ -‬تو‬     ‫نمیدانیدرختان بلندجادهیگمنام‬            ‫خانه هم چیزی نمیفهمد اما احتمالا‬      ‫است‪ ،‬کار میکنند‪ .‬از آنجا که ُکرونا‬      ‫و به قول خودشان از کف‬
                                                                                                                     ‫مسئولان چنین مواردی را میدانند‪.‬‬       ‫بیشترین آسیب اقتصادی را به حمل‬
‫اینازنین!ایمرگ!بامندوستیکن!‬                   ‫در شعر‪ ،‬پیشکسوت ما بودی‪.‬‬        ‫به سرگردانی شبهای سرگردانی‬             ‫از آنها انتظار داریم که انسانیتری به‬  ‫و نقل عمومی وارد کرد‪ ،‬سرمایههای‬                ‫خیابان پول درآورند‪.‬‬
‫حالا نمیدانم چرا در جوانسالی‪،‬‬          ‫چند روز‪ ،‬پیش از آنکه شاملو ُو آیدا‬                                                                                  ‫تاکسیرانان پنچر شد و تعداد زیادی‬        ‫=نرخ رسمی تورم در‬
‫چنینگفتگویتاریکیبامرگداشتی؟‬            ‫میهمان مهربان خانهات در «وین»‬                        ‫من‪ ،‬مهربان یاران‪-‬‬             ‫معیشت تاکسیرانان نگاه کنند‪».‬‬     ‫خانهنشین شدند‪ .‬بسیاری از آنها تازه در‬   ‫انتهای سال گذشته حدود‬
‫جوانی شاداب ُو برومندات را هم من و‬     ‫باشند در پوستات نمیگنجیدی‪.‬‬                                                    ‫از سوی دیگر رانندگان تاکسی معتقد‬      ‫هنگام ثبت نام بیمه بیکاری‪ ،‬فهمیدند‬      ‫‪ 4۰‬درصد اعلام شده در‬
‫هم «چمخاله»ی خاطرهخیزت به‬              ‫صدای شفاف شادمانات را چونان‬                ‫به آواز حزین برگها با من چه‬        ‫هستند افزایش نرخ کرایه تاکسی‬          ‫که برخلاف بیمهپردازان اجباری‪،‬‬           ‫حالیکهحداکثرافزایشنرخ‬
‫خوبی به خاطر داریم‪ .‬یادم هست‬           ‫باران صبحگاهی‪ ،‬بر من میباریدی‪.‬‬                                                ‫که در روزهای گذشته در شهرهای‬          ‫مشمول دریافت مقرری بیکاری‬               ‫تاکسی ‪ ۲۵‬درصد تصویب و‬
‫سالها پیش وقتی به «وین» آمدم‬           ‫کمتر یادم هست که اینهمه شادی در‬                               ‫میگویند‪.‬‬        ‫مختلف صورت گرفته نیز متناسب‬           ‫نمیشوند و باید آستینها را بالا بزنند‬
‫از تو خواستم مرا به بیمارستانی که‬                                                                                    ‫با بحران معیشتی ایجاد شده برای‬        ‫و به قول خودشان از کف خیابان پول‬                   ‫ابلاغ شده است‪.‬‬
‫«کافکا» در آنجا بستری بود ببری‪.‬‬               ‫صدایت خانه کرده بوده باشد‪.‬‬      ‫نمیدانی چه آورده به سر‪ ،‬باغ مرا‬        ‫رانندگان و حتی متناسب با قوانین‬
‫گفتی از کافکا هراس دارم چون‬            ‫شاعر «خانه» بودی‪ .‬کسی از تبار‬                                                 ‫جدید تاکسیرانی با توجه به شرایط‬                               ‫درآورند‪».‬‬       ‫حمل و نقل درونشهری یکی از‬
‫مرگاندیش است‪ .‬گفتم اگر نوشتهی‬          ‫عاطفههای ناب به خانهات میآمد «با‬                        ‫زخم َسموم باد‪.‬‬                                              ‫محمدحسینیکیازرانندگانتاکسی‬              ‫بخشهایی است که با شیوع ُکرونا‬
‫«گوستاو یانوش» را در گفتگو با‬          ‫عقیق ُو سبزه ُو آیینه» که رنگینکمان‬           ‫نمیدانی چه دارم می َکشم‬                              ‫ُکرونانیست‪.‬‬      ‫تهران به خبرگزاری ایلنا گفته است‬        ‫آسیبی جدی دیده و فعالان این صنف‬
‫کافکا بخوانی‪ ،‬آنگاه خواهی دانست‬        ‫جان عاشقان زمان ما را جلوهای جانانه‬        ‫بیگفتگو‪ ،‬بی َضجه‪ ،‬بیفریاد‪.‬‬         ‫علیرضا قنادان در اینباره گفته که بر‬   ‫‪«:‬من یک تاکسیران ‪ ۵۶‬ساله مبتلا‬          ‫با کاهش شدید درآمد روبرو هستند‪.‬‬
‫کافکا سرشار از زیستن است‪ .‬چنانکه‬       ‫داده است‪ .‬مهمانانات که آمدند‬                                                  ‫اساس مصوبه شورای شهر در سال ‪،۹۹‬‬       ‫به بیماری دیابت هستم‪ .‬از سوم اسفند‬      ‫در همین حال آنها از نبود حمایتهای‬
‫هدایت در «پیام کافکا» آورده است‪.‬‬       ‫گفتی‪ :‬رختخوابشان را در اتاقی که‬                 ‫نمیدانی چه پاییزیست‬           ‫میبایست حداکثر ‪ ۲۵‬درصد به کرایه‬       ‫‪ ۹۸‬تا اول اردیبهشت از منزل خارج‬
‫سرانجام تا َدم در بیمارستان رفتیم که‬   ‫میشناسی‪ ،‬مستانه گستردهام و خودم‬                                               ‫نرخ تاکسیها اضافه میکردیم اما حالا‬    ‫نشدم‪ .‬از اول اردیبهشت تا امروز روزانه‬         ‫بیمهای و معیشتی انتقاد دارند‪.‬‬
‫گویا در گذشته‪ ،‬منطقهی خوش آب‬           ‫از پلهها بالا میروم‪ ،‬در همان جایی که‬   ‫نمیدانی چه توفانها کشیده روح‬           ‫متوسط در کل خطوط نرخ کرایهها ‪۲۳‬‬       ‫با حدود ‪ ۸‬تا ‪ ۱۰‬ساعت کار و طی ‪۱۲۰‬‬       ‫علیرضا قنادان مدیرعامل سازمان‬
‫ُو هوای اتریش بود و برای سینهی به‬      ‫تو میخوابیدی میخوابم‪ .‬در همین‬                                                                                       ‫تا بیش از ‪ ۳۰۰‬کیلومتر مسافت‪ ،‬روزانه‬     ‫تاکسیرانی شهرداری تهران اعلام کرده‬
‫سل نشستهی کافکا‪ ،‬هوایی مناسب‬           ‫جای دنج بود که حرفهای شاملو را‬              ‫معصوم من تنها‪ ،‬من دلتنگ‪.‬‬                    ‫درصد افزایش یافته است‪.‬‬      ‫بین ‪ ۲۰‬تا ‪ ۷۰‬هزار تومان کار کردهام‪.‬‬     ‫است که به دلیل شیوع ُکرونا تعداد‬
‫داشت‪ .‬خواستم اتاقی را که کافکا در‬      ‫به هنگامی که آنها خوابیده بودند بر‬                                            ‫مدیرعامل سازمان تاکسیرانی‬             ‫با این پول هزینه ماشین هم تامین‬         ‫مسافران ‪ ۶۰‬درصد کاهش یافته است‪.‬‬
‫آنجا نفس کشیده بود ببینم‪ .‬هراسی‬        ‫کاغذ آوردی تا «یک هفته با شاملو»‬                               ‫نمیدانی‬        ‫شهرداری تهران همچنین تأکید کرده‬       ‫نمیشود‪ .‬در این مدت از هیج سازمانی‬       ‫علیرضا قنادان گفته است‪« :‬معیشت‬
‫که در پس پشت چشمهایت خانه‬                                                                                            ‫که برخلاف مترو یا اتوبوس که در آنها‬   ‫کمک دریافت نکردهام‪ ۲۳ .‬سال است‬          ‫رانندگان تاکسی تحت تأثیر شرایط‬
‫کرده بود به من میگفت که برگردیم‪.‬‬        ‫در حافظهی روزگار‪ ،‬به یادگار بمانَد‪.‬‬        ‫صمیمیسینهام را داغ یاران‬          ‫بخشی از قیمت تمام شده سفر در‬          ‫که حق بیمه پرداخت میکنم اما تازه‬        ‫اقتصادی‪ ،‬گرانی و ُکرونا قرار دارد؛‬
                                       ‫«ارباب پسر»‪ ،‬نوشتهی بلند‬                             ‫می َکشد بر سنگ‪.‬‬          ‫قالب یارانه از سوی دولت و شهرداری‬     ‫پس از اینهمه مدت و درست زمانی‬           ‫به گونهای که تعداد مسافران آنها به‬
                      ‫و برگشتیم‪.‬‬       ‫داستانیات که به همت انتشارات‬                                                  ‫پرداخت میشود‪ ،‬در خصوص کرایه‬           ‫که میخواستم از بیمه بیکاری استفاده‬      ‫دلیل اجرای فاصلهگذاری اجتماعی‪،‬‬
‫مهدی غبرایی‪ ،‬دوست پُرآوازهی‬            ‫ثالث درآمد بازتاب خوبی داشت‪ .‬به‬       ‫در سال پنجاه ُو دو تو به اتریش‬          ‫تاکسیها یارانهای برای جبران نرخ‬       ‫کنم‪ ،‬اعلام کردند که نوع بیمه شما‪،‬‬       ‫دورکاری ادارات‪ ،‬تردد افراد با وسایل‬
‫ما وقتی ترجمهی «کافکا در کرانه»‪،‬‬       ‫ویژه در میان همشهریان دردآشنا ُو‬      ‫رفتی و من به زندان‪ .‬پس از آن‪،‬‬                                                 ‫شامل بیمه بیکاری نمیشود‪ .‬با این‬         ‫شخصی و مواردی از این دست‪ ،‬حدود‬
‫نوشتهی «هاروکی موراکامی» را‬            ‫هنرشناس‪ .‬که رمز ُو رازهای پنهان‬       ‫سنگ مصیبت بر سرم بارید ُو بارید‬                          ‫کرایه وجود ندارد‪.‬‬    ‫شرایط سه ماه است که نتوانستم اقساط‬      ‫‪ ۶۰‬درصد نسبت به دوره مشابه سال‬
‫منتشر کرد گفتی این کتاب را بخوانم‪.‬‬     ‫ُو آشکارش را به نیکی دریافتند و تو‬    ‫تا در سال شصت ُو پنج خورشیدی به‬         ‫او همچنین تأکید کرده که «مدیریت‬       ‫تاکسی جدیدی که خریداری کردهام‬           ‫قبل کم شده و به همین دلیل حتی‬
‫به شوخی گفتم‪ :‬تو که از کافکا‬           ‫را مهربانتر از پیش شناختند‪ .‬همین‬      ‫آلمان رسیدم و همخانهی غم غریب‬           ‫شهری در نرخگذاریها هم حقوق‬            ‫را پرداخت کنم‪ .‬این است وضعیت‬            ‫با وجود افزایش نرخ امسال باز هم‬
‫فراری بودی! گفتی‪َ « :‬حلا می همرا‬       ‫کتاب خوشدست‪ ،‬پای داستانهای‬            ‫غربت تو شدم‪ .‬من بودم ُو خاطرههای‬        ‫مسافر و هم حقوق راننده تاکسی را در‬    ‫کسب و کار تاکسیرانان تهرانی‪».‬‬           ‫درآمدشان به روزهای مشابه سال ‪۹۸‬‬
‫بحث نَکون‪ .‬اما از ترجمههای مهدی‬        ‫چندگانهات را در چاپخانههای میهن‬       ‫چاک چاک‪ .‬تو بودی ُو غمنوشتههای‬          ‫نظر میگیرد و در حال حاضر فشارهای‬      ‫این گزارش به نقل از راننده دیگری‬
                                       ‫باز کرد‪«.‬ارباب پسر» چنان بازتاب‬       ‫درازدامن‪ ،‬برای آن «خانه» که وطن‬         ‫اقتصادی که بر مردم وارد می شود برای‬   ‫آورده است‪« :‬کرونا ویروس نبود‪ ،‬لودری‬                     ‫هم نرسیده است‪».‬‬
               ‫نمیتوان فرار کرد»‪.‬‬      ‫خوبی داشت که درخواست دوستانهی‬         ‫به ماتم نشستهی ماست‪ .‬تجربهی تو‬          ‫ما قابل درک است اما رانندگان تاکسی‬    ‫بود که خانه و منبع درآمد محقر‬           ‫خبرگزاری ایلنا نیز در گزارشی به‬
‫میزبان مهربان ده روزهی مهدی‬            ‫علی جعفریه مدیر نشر ثالث را دربارهی‬   ‫از دوری ُو در به دری‪ ،‬بیش از همهی‬       ‫هم جزیی از همین مردم هستند؛‬           ‫تاکسیران را با خاک یکسان کرد‪ .‬در این‬    ‫مشکلات درآمدی رانندگان تاکسی‬
‫در «وین» بودی‪ .‬دو همدل ُو همنام‬        ‫زندگی و شعر نصرت رحمانی‪ ،‬به جان‪،‬‬      ‫ما بود‪ .‬حتا پس از انقلاب‪ ،‬تا سالها پا‬   ‫همانطور که میدانید نرخ رسمی تورم‬      ‫شرایط نیاز به حمایتهای دولتی داریم‪.‬‬     ‫به علت شیوع ُکرونا پرداخته و با‬
‫ُو همشاگرد دبیرستانی از یک شهر‪.‬‬        ‫پذیرفتی و نزدیک به پانصد صفحه‬         ‫به وطن نگذاشته بودی‪ .‬از این روی‪،‬‬        ‫در انتهای سال گذشته حدود ‪۴۰‬‬           ‫مثلا دولت باید به آنها در پرداخت‬        ‫تأکید به اینکه «رانندگان تاکسی‬
‫که جغرافیا ُو فراز ُو فرودهای تاریخ‬    ‫دربارهی «مردی که در ُغبار‪ ،‬گم شد»‬     ‫شعرهای «خانه»ات آتش به جانم‬             ‫درصد اعلام شده در حالی که حداکثر‬                                              ‫اگر یک روز کار نکنند از هزینههای‬
‫مردماش را نیک میشناختند ُو‬             ‫قلمی شاعرانه زدی‪ .‬مانده بودی که نام‬   ‫میاندازد‪ .‬سالها چهرهی یکدیگر را‬         ‫افزایش نرخ تاکسی‪ ۲۵‬درصد مصوب و‬
‫میشناسند به ُدرستی ُو راستی‪ .‬از‬        ‫این بررسی شاعرانه را چه بگذاری؟ در‬    ‫ندیده بودیم‪ .‬تنها رابطهی ما با تلفن‬
‫حرفهایت پیدا بود شادی‪ ،‬مثل‬             ‫تماس تلفنیای که با نصرت داشتی‪،‬‬        ‫بود‪ .‬وقتی گاهی در تلفن کردن به‬                            ‫به ما ابلاغ شد‪».‬‬
‫باران تابستان‪ ،‬بر دلت ریخته است‪.‬‬       ‫همینکه به او گفتی اسم یادنامهات‬       ‫من دیر میکردی به طنز میگفتم‬
‫میدانستی نمیبایست این فرصت‬             ‫را چه بگذارم؟ نصرت گفت‪ :‬از من‪،‬‬        ‫نگران نباش! من‪ ،‬خواهرزادهی تاریخی‬         ‫چرا هلیکوپتر برای مهار آتش ندارند ولی برای‬
‫طلایی را از دست داد‪ .‬و ندادی‪.‬‬          ‫چیزی مپرس‪ .‬هرچه خودت میدانی‪.‬‬          ‫«گراهام بل» هستم‪ .‬هر جا باشی‬            ‫شبهنظامیانوموشکوبارگاهطلاییاماکنمذهبیدارند؟‬
‫چون باور داشتی‪ :‬مهدی‪ ،‬در شناخت‬
‫ارزشهای ادبی داستان ُو رمان‪ ،‬جانی‬                            ‫اما میدانم‪:‬‬      ‫پیدایت میکنم‪ .‬و پیدایت میکردم‪.‬‬                                    ‫ویدئو‬      ‫تأمین میکرد ولی به دلیل عدم تامین‬       ‫از هفته اول خرداد هزاران هکتار‬
‫شیدا ُو شیفته دارد‪ .‬و همین شیدایی‬                                            ‫در این پیدا کردنها خود را ُو تو را‬                                            ‫اعتبار از سوی دولت دو سال است که با‬     ‫جنگل و مرتع و نخلستان در سه استان‬
‫را در ترجمهی کتابی از شاعر درخشان‬                    ‫« من‪ ،‬آبروی عشقم‬        ‫ُو خاطرات خوب ُو شاد ُو غمگینمان‬        ‫واقعا چرا میلیاردها دلار صرف‬
‫آلمان‪« :‬راینر ماریا ریلکه» به تماشای‬                                         ‫را مییافتم و بار سنگین حرفهایمان‪،‬‬       ‫تقویت شبهنظامیان و موشکسازی و‬                       ‫ما همکاری نمیکنند‪.‬‬                     ‫ایران در آتش سوخت‪.‬‬
                                               ‫ُهشدار تا به خاک نریزی!»‬      ‫بیشتر بر دوش شبنمزدهی شعر‬               ‫ساختن قارقارک به اسم هلیکوپتر و‬       ‫امایوسفقربانیفرماندههوانیروزارتش‬        ‫در حالی که از بعضی نواحی به‬
       ‫عاشقان این راه گذاشته است‪.‬‬      ‫گفتی‪ :‬عشق را با غم‪ ،‬نسبتی‬             ‫مینشست‪ .‬شعر ُو دوست داشتن‪ ،‬خط‬           ‫همچنین ساختن بارگاه طلایی برای‬        ‫ادعا میکند جمهوری اسلامی قویترین‬        ‫دشواری میتوان عبور کرد‪ ،‬آتش انواع‬
‫حالا نمیدانم کدام بیمارستان‬                                                  ‫قرمز ما بود‪ .‬خطی که از کوچه‪ ،‬پس‬         ‫اماکن مذهبی میشود اما مردم و منابع‬    ‫«ناوگان بالگرد» در خاورمیانه را دارد!‬   ‫گونههایجانوریوگیاهیرابهخاکستر‬
‫اتریش و کدامین اتاق غمناکاش‬            ‫دردمندانه ُو دوستانهست‪ .‬بگذار نام‬     ‫کوچههای آسید عبدالله ُو قصاب محله‬       ‫طبیعی ایران باید در سیل و زلزله و‬     ‫یک خلبان هوانیروز به کیهان لندن‬         ‫تبدیل کرد‪ .‬اما بدون هلیکوپت ِر آبپاش‬
‫آهنگ بیرنگ واپسین نفسهای‬                            ‫این نوشته را بگذارم‪:‬‬     ‫تا کافه فیروز ُو « ُگل یخ» و پس از آن‪،‬‬  ‫آتش و دیگر حوادث اجتنابپذیر از‬        ‫میگوید «در بین هلیکوپترهای‬              ‫امکان دسترسی به این مناطق نیست‪.‬‬
‫خستهات را به سینهی دیوارهای‬                                                  ‫تا «وین» اتریش ُو کلن آلمان کشیده‬                                             ‫هوانیروز بِل ‪ ۲۱۴‬اگر از نظر فنی آماده‬   ‫مسئولان استانی میگویند به‬
‫سیمانیاش سپرده است؟ که‬                 ‫«خدا غم را آفرید‪ .‬نصرت را‬                                                                ‫بین بروند؟ ‪#‬فکر_کنیم!‬      ‫باشد توان حمل مخزن آب دارد اما نه‬       ‫هلیکوپترهای آبپاش نیاز فوری دارند‬
‫میدانم مرا هیچگاه طاقت دیدناش‬                                                                        ‫شده بود‪.‬‬                                              ‫به اندازه حجمی که میلهای روسی‬           ‫اما یا دیر میرسند و تعداشان کافی‬
‫نیست‪ .‬چنانکه تو را تاب دیدن آن‬                                   ‫آفرید»‪.‬‬     ‫من‪ ،‬اهل شعر خواندن نبودم ُو نیستم‬
‫اتاق افسردهی کافکا نبوده است‪.‬‬                                                ‫مگر در شرایطی ویژه‪ .‬اما همواره برای‬                                                   ‫سپاه میتوانند حمل کنند»‪.‬‬          ‫نیست و یا خرابند و یا بنزین ندارند!‬
‫کم کم دارم به آخر نوشتهی‬               ‫نصرت‪ ،‬شادمانه دادکشید‪ :‬همین‪.‬‬          ‫شنیدن شعرهای تو گوش پُرهوشی‬                                                   ‫ولی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی‬         ‫سرهنگ علی عباسنژاد فرمانده یگان‬
‫غمسرشتم نزدیک میشوم‪ .‬اما میدانم‬                                              ‫داشتهام‪ .‬شاید از نخستین کسانی‬                                                 ‫تمایلی برای فرستادن هلیکوپترهایش‬        ‫حفاظت سازمان جنگلها میگوید اگر‬
‫حرفهای بسیاری را ناگفته گذاشتهام‪.‬‬                     ‫همین ُو دیگر هیچ‪.‬‬      ‫بوده باشم که تازهترین شعرهایت را‬                                              ‫ندارد‪ .‬اسحاق جهانگیری معاول اول‬         ‫تجهیزات هوایی زودتر به منطقه اعزام‬
‫شاید جایش در اینجا نبود‪ ،‬نمیدانم‪ .‬اما‬  ‫وقتی «سپیدار»‪ ،‬نخستین دفتر‬            ‫میشنیدم‪ .‬میخواندی ُو میخواندی‪.‬‬                                                ‫حسن روحانی بجای اینکه مستقیم‬            ‫شده بود همان روز اول امکان مهار‬
‫میدانم مرا خواهی بخشید تو مهربانتر‬     ‫شعرت در سال چهل ُو پنج خورشیدی‬        ‫و مرا در پایان‪ ،‬چیزی جز سکوت‬                                                  ‫از وزیر دفاع همکاری بخواهد‪ ،‬به‬
                                       ‫منتشرشد‪ .‬بر ما شعردوستان ُو‬           ‫نبود‪ .‬میگفتی‪ُ « :‬چطو بُو؟»‪ .‬میگفتم‪:‬‬                                           ‫استاندارها گفته به وزیر دفاع بگویند که‬                ‫آتش وجود میداشت‪.‬‬
   ‫از آن بودی که کسی را نبخشایی‪.‬‬       ‫هنرمندان آن شهر‪ ،‬چیزی اضافه شد‪.‬‬       ‫«گاهی سکوت‪ ،‬واژهی گویاییست»‪.‬‬                                                                                          ‫او گفته پیش از این وزارت دفاع‬
‫قالی خوش آب ُو رنگی که برایم‬           ‫چیزی‪ ،‬همسنگ ُو همرنگ غرور‪.‬‬            ‫دوباره که اصرار میکردی‪ ،‬تنها به‬                                                     ‫وجود هلیکوپتر ضروری است!‬          ‫هلیکوپترهای اطفای حریق را برای ما‬
‫آورده بودی در پیش چشم من است‪.‬‬          ‫غروری که تا هنوز در من‪ ،‬دامن ُگستر‬    ‫ظرفیتهای ظریف زیبای آن شعر‬
‫مرا با گلهای قالی‪ ،‬پیوندی پیوسته‬       ‫است‪ .‬حالا که به اینجا رسیدم بگذار از‬  ‫خوانده شده‪ ،‬انگشت میگذاشتم ُو‬
‫پایدار است‪ .‬حرفهای ناگفتهام را‬         ‫همین دفتر‪ ،‬شعری را که به حسین‬         ‫دیگر هیچ‪ .‬چونکه مرا طاقت آن نبوده‬
‫با گلهای قالیات در میان خواهم‬          ‫ُدرتاج شاعر تقدیم کردهای در این متن‬   ‫ُو نیست که روی ساختار ناهموار یک‬
‫گذاشت‪ .‬و با همهی آنها از تو‪ ،‬از‬        ‫غمگرفته‪ ،‬بیاورم که مناسبتی غریب با‬    ‫اثر هنری درنگ کنم تا مبادا موجب‬
‫لنگرود پُرسرود‪ ،‬از بندر چمخاله و از‬                                          ‫آزردگی شود‪ .‬از سوی دیگر‪ -‬بیهیچ‬
                                            ‫حال ُو هوای این سوگنامه دارد‪.‬‬    ‫فروتنی‪ -‬نه آن صلاحیت لازم را در‬
  ‫لاهیجان جانم سخن خواهم گفت‪.‬‬                ‫ای مرگ! با من‪ ،‬دوستی کن!‬        ‫خود میدیدم ُو میبینم و نه آن اهلیت‬
   ‫راستی‪ ،‬به «پَشوتَن» چه بگویم؟‬                                             ‫در خور‪ ،‬را‪ .‬و نیز میدانستم بهتر از‬
                                                   ‫ای مرگ ای زیباخیالم!‬      ‫من میدانی که شعر‪ ،‬کلام ایجاز است‪.‬‬
                                                                             ‫پس‪ ،‬پارهای از سطرهای یک شعر‪ -‬به‬
                                       ‫دیگر نمیخواهم که در تابوت‬
                                                                              ‫ویژه بلند‪ -‬میتواند ُمخل معنا باشد‪.‬‬
                                                        ‫هستی‪ ،‬زندگی را‬       ‫پس از چند شب‪ ،‬دوباره زنگ‬
                                                                             ‫میزدی و همان شعر را با حذف پارهای‬
                                                                             ‫از سطرهای اضافی‪ ،‬دوباره میخواندی‪.‬‬
                                                                             ‫معلوم بود به فراست دریافتهای‪:‬‬

‫در دالاس ایالت تگزاس و مدیر شرکت‬       ‫در ایران‪ ،‬مشکل‪ ،‬کمبود بودجه برای‬      ‫ذخایر عظیم نفت و گاز‪ ،‬باید بتواند‬       ‫همواره میتوانند با این آبهای آلوده و‬  ‫از صفحه ‪1۵‬‬  ‫دشواریهای مربوط به آلودگی‪....‬‬
‫مشاوره ‪Kashex International‬‬            ‫پژوهش و توسعه یا کمبود تخصص‬           ‫چنانکه لازم است برای اداره فاضلاب‬       ‫آسیبرسان در تماس باشند‪ .‬متأسفانه‪،‬‬
‫‪،Petroleum Consulting‬‬                  ‫و تکنوکراتها و یا حتی کمبود آب‬        ‫و دفع زباله‪ ،‬تصفیهخانههای متعدد‬         ‫در حال حاضر این سناریو در مقیاسی‬      ‫که آبهای زیرزمینی قبل از توزیع‬          ‫در بیشتر مناطق تهران‪ ،‬عوامل‬
‫زمینشناس ارشد شرکت ملی نفت‬             ‫نیست‪ ،‬بلکه وجود مقامات فاسد‬           ‫نصب کند‪ .‬نپرداختن به چنین امر‬           ‫جدیتر‪ ،‬احتمالاً در سایر شهرهای‬        ‫برای مردم تصفیه شوند‪ .‬متأسفانه به‬
‫ایران پیش از استقرار جمهوری‬            ‫با مدیریت ضعیف و عدم احساس‬            ‫مهمی‪ ،‬به درستی نگرانیهای زیادی‬                                                ‫دلیل نبود ساماندهی و تداوم مدیریت‬       ‫شیمیایی مانند «نیترات» و همچنین‬
‫اسلامی در ایران و رییس و استاد‬         ‫مسئولیت و از همه مهمتر‪ ،‬بیتوجهی‬       ‫را در بخشهای مختلف جامعه‬                        ‫دیگر ایران هم روی میدهد‪.‬‬      ‫ضعیف در مراکز تصفیهخانههای‬
‫پیشین بخش زمینشناسی دانشگاه‬            ‫به رفاه و تندرستی مردم ایران است‬      ‫ایران برانگیخته است‪ ،‬ولی متأسفانه‪،‬‬      ‫هرساله استفاده از آبهای زیرزمینی‬      ‫مختلف‪ ،‬جایی که امکان استفاده‬            ‫میکروبهای مضر‪ ،‬بهمراه آلایندههای‬
‫پهلوی شیراز است‪ .‬او در امر اکتشاف‬      ‫که کمترین اولویت برای دولت‬            ‫مسئولان رژیم اسلامی همواره‬              ‫برای مصرف روزمره خانوادهها افزایش‬     ‫مجدد از فاضلاب تصفیه شده باشد‪،‬‬
‫نفت‪ ،‬به ویژه در ایران‪ ،‬بیش از ‪۵۰‬‬       ‫محسوب میشود‪ .‬حکومت اسلامی‬             ‫بیتفاوت بودهاند زیرا رفاه و تندرستی‬     ‫مییابد‪ .‬در صورت عدم کنترل‬             ‫وجود ندارد‪ .‬به عنوان نمونه‪ ،‬در تعدادی‬   ‫دیگر‪ ،‬آبهای زیرزمینی را نیز آلوده‬
‫سال تجربه دارد‪ .‬انتشار سه کتاب‬         ‫در ایران‪ ،‬امر مراقبت جدی را باید‬      ‫مردم ایران از نظر آنها کمترین اولویت‬    ‫مشکلات فوق‪ ،‬بدون تردید مزیت‬           ‫از این مراکز تصفیه و یا فرآیند آب‪،‬‬
‫علمی در زمینه صنعت نفت و‬               ‫در استراتژیهای مدیریت آب کشور‬                                                 ‫آبهای زیرزمینی برای مصارف خانگی‬       ‫فاضلاب خام دوباره با فاضلاب تصفیه‬       ‫میکنند‪ .‬گفتنی است که حدود‬
‫رفتار بازار آن در جهان و مقالههای‬      ‫عملی کند و به خاطر بیش از ‪۸۲‬‬                                    ‫را دارد‪.‬‬                                                                                    ‫‪ ٪۳۰‬از آب آشامیدنی خانگی برای‬
‫بیشماری در مجلههای معتبر علمی‬          ‫میلیون ایرانی‪ ،‬دانش فنی را به غیر‬                                                            ‫کاهش خواهد یافت‪.‬‬                     ‫شده مخلوط میشود‪.‬‬          ‫ساکنان تهران از این منابع ناامن‬
                                                                                               ‫سخن پایانی‬            ‫برای کاستن از مسائل ناشی از‬           ‫آلودگی آب جاری در جویبارها و‬            ‫گرفته میشود‪ .‬بدیهی است که رژیم‬
‫از جمله کارهای آکادمیک اوست‪.‬‬            ‫روحانیون و افراد کارشناس بسپارد‪.‬‬                                             ‫مشکلات جاری‪ ،‬رژیم اسلامی باید‬         ‫نهرهای تهران بزرگ نیز نگران کننده‬       ‫اسلامی حاکم در ایران پیش از توزیع‬
                                       ‫*اصل این مقاله به انگلیسی است و‬       ‫مدیریت ناشایست و ناکارآمد در‬            ‫از منابع فعلی آب استفاده بهتری‬        ‫است‪ .‬مخلوط شدن فاضلاب با آب‬             ‫این آبهای زیرزمینی برای مصرف‬
‫علاوه بر این‪ ،‬دکتر کشفی مسئول‬          ‫توسط نادر صدیقی به فارسی برگردانده‬    ‫کنترل زبالهها‪ ،‬بخش بزرگی از‬             ‫بکند و تمام اقدامات معقول را برای‬     ‫جویبارها و آبهای جاری (باران)‪ ،‬بطور‬     ‫مردم اقدام لازم در زمینه تصفیه آن‬
                                                                             ‫منابع با ارزش آبهای زیرزمینی را‬         ‫حمایت از منابع آبی موجود انجام‬        ‫موثری کل محیط شهر را آلوده میکند‬        ‫را به عمل نمیآورد‪ .‬بنابراین هنگام‬
‫گروه انرژیهای فسیلی در پژوهشگاه‬                               ‫شده است‪.‬‬       ‫که عموماً در نزدیک مراکز جمعیتی‬         ‫دهد‪ .‬کشور ثروتمندی مانند ایران‪،‬‬       ‫و افراد عادی به ویژه کودکان خردسال‬      ‫ارزیابی منابع آب در تهران و شهرهای‬
                                       ‫*دکتر منصور کشفی استاد دانشگاه‬        ‫قرار دارند‪ ،‬آلوده کرده است‪ .‬امروزه‬      ‫با منابع طبیعی گسترده و از جمله‬                                               ‫بزرگ ایران باید کیفیت آن در نظر‬
‫ققنوس نخستین اندیشکده ایرانی در‬
                                                                                                                                                                                                                         ‫گرفته شود‪.‬‬
                        ‫آمریکاست‪.‬‬                                                                                                                                                                  ‫اصولا از نظر منطقی‪ ،‬بسیار مهم است‬

                                                                             ‫وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی‬
   12   13   14   15   16   17   18