Page 5 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۲۶۵ (دوره جديد
P. 5
صفحه 5ـ Page 5ـ شماره 1۷۳1
جمعه ۱۲تا پنجشنبه ۱۸ژوئن ۲۰۲۰
مرجانبازیگروخوانندهدرگذشت جمعآوری کرده بودیم به دوستانمان نگاهی به فعالیتهای یک زوج هنری؛ =یکبار رئیس منکرات با
بفروشیم تا زندگی بگذرد .ولی از بس اسلحه فرزانه رانشانه گرفته
زندگی برای ما مشکل شده بود که فرزانه تأییدی و بهروز بهنژاد بود و میخواست شلیک
من اغلب اوقات را در خارج از تهران کند که یکی از هنرپیشهها
فیلم سینمایی «سلام بر عشق» به کارگردانی در کوهستانها میگذراندم و فرزانه در شده بود سرش کلاه بگذارد .اشکال میکرد و تماشاگران با نمایشهایی دستش را گرفته بود و مانع
عزیزالله بهادری در سال 1۳5۳ خانه میدان فردوسیاش .به سفارش گرفتند که گردنش لخت و تحریک شلیک شده بود .از دست
من ،خدمتکار فرزانه پس از پایان روز کننده است .شال گردن بست .فرزانه با کیفیت بهتر و محتواهای عمیقتر ما عاصی بودند چون فرزانه
او در طول فعالیت سینمایی خود با = مرجان از جمله کاری در را روی او قفل میکرد تا او به راستی خوی نترسی داشت؛ یادش زیر بار حجاب نمیرفت و
بازیگران معروف و سرشناسی چون بازیگران سینما بود که از خانه خارج نشود چون هروقت که بخیر .همان روز هم وقتی فرزانه آمد آشنا میشدند ،فکر میکنید چه تنها راضی شده بود سرش
محمدعلی فردین ،ناصر ملکمطیعی، صدای خود را دوبله میکرد بیرون میرفت مردم دورش جمع اعتراض کند گفتند زن که حق صحبت کلاه بگذارد .اشکال گرفتند
رضا بیک ایمانوردی ،سعید راد ،رضا و در نهایت با خواندن ترانه میشدند و به همین دلیل گرفتاری کردن ندارد .خلاصه دیدیم با بد کسانی تحولیدرتئاترایرانبهوجودمیآمد؟ که گردنش لخت و تحریک
فاضلی و ایرج قادری به ایفای نقش «کویر دل» (رفتی و بی پیش میآمد .تنها شانسی که در آن طرف هستیم.با اجرای هشت نُه کار -بله ،ولی واقعیت چیز دیگری بود. کننده است .شال گردن
تو دلم پر درده) به عنوان دوره داشتیم محبت و علاقه عدهای در تئاتر پارس ،خرداد ۶۰فرا رسید که ما مشکلات زیاد و مهمتری داشتیم
پرداخت. خواننده با اقبال عمومی از پاسدارها به ما بود که ما را خبردار رژیم همراه سرکوب سیاسی شروع کرد که در نهایت باعث توقف کار ما شدند. بست!
مرجان از جمله بازیگران سینما بود روبرو شد و پس از آن میکردند که قرار است چه شود؛ مثل ًا به تعطیل کردن مراکز فعالیتهای کمیتههای انقلاب اسلامی که در هر =تنها شانسی که در آن
که صدای خود را دوبله میکرد و در فعالیت خود را به عنوان تئاتری در لالهزار و تبدیل بعضی از آنها گوشه و کنار شهر مانند قارچ روئیده دوره داشتیم محبت و علاقه
نهایت با خواندن ترانه «کویر دل» بریزند خانه و یا دستگیرمان بکنند. به چلوکبایی و یا انبار وسایل الکتریک بودند ،سرخود و یا با فرمان از بالا عدهای از پاسدارها به ما بود
(رفتی و بی تو دلم پر درده) به عنوان خواننده ادامه داد. بدترین این اتفاقات گمان میکنم .تئاتر پارس ما را هم بستند بدون میریختند و اذیتمان میکردند .مثل ًا که ما را خبردار میکردند
=مرجان پس از وقوع در اوایل ۶5اتفاق افتاد که ما رفته اینکه حتی اجازه بیرون آوردن وسائل یکی از پردهها نمایش «فناشدگان» در که قرار است چه شود؛ مثل ًا
خواننده با اقبال عمومی روبرو شد و به انقلاب اسلامی در ایران بودیم به دیدار دوستی آسوری برای یک میخانه اتفاق میافتاد که بخشی بریزند خانه و یا دستگیرمان
شهرت رسید .از این خواننده ،آلبومهای از هر نوع فعالیت هنری تسلیت گفتن به مناسبت درگذشت شخصیمان را داشته باشیم. از دکور آن بطریهای حامل آب
«شباهنگ» و «شبهای خطخطی» ممنوع شد و به دلیل شوهر خواهرش از سرطان .نگو اینها =بعد از لالهزار چکار کردید؟ رنگین بود .در یکی از جلسات تمرین، بکنند.
پیش از انقلاب منتشر شد .حضور وی فعالیتهای سیاسی در ما را تعقیب میکنند و ریختند در آن -خانهنشین شدیم و تدریجاً کمیتهچیها ریختند و بطریها را به =یکبار بعد از آنکه ما را
به عنوان خواننده در شوهای تلویزیونی سال 1۳59دستگیر و در مجلس و ما را همراه ۹نفر دستگیر تلخیهای زندگی بدون کار نمایان عنوان مشروب الکلی و مدرک جرم به دادستانی بردند از فرزانه
به شهرت وی افزود بطوری که فعالیت زندان اوین زندانی شد .وی کردند و به منکرات خیابان وزرا بردند و شد .این را نیز اضافه کنم که از آنجا برداشتند .آنها به همهی ما تذکر دادند خواستند که علیه بهاییها
خود را تنها به عنوان خواننده ادامه داد. در سال 1۳8۰ایران را برای زندانی کردند .بعد از چندی همه را آزاد که درآمد ما در تئاتر پارس خوب ولی بهخصوص از فرزانه خواستند که در روزنامهها اعلامیه بدهد
مرجان پس از وقوع انقلاب اسلامی در کردند بجز من و فرزانه .ما بلاتکلیف بود با دو نفر از دوستان سینمایمان، صبح روز بعد به کمیته برود .آقای قانع که نداد .بعد از این رویداد
ایران از هر نوع فعالیت هنری ممنوع همیشه ترک کرد. مانده بودیم تا اینکه پاسداران اسلحه زندهیاد شهریار پارسی پور و نصرالله به من گفت که بهتر است من با فرزانه تصمیم ما برای خروج از
شد و به دلیل فعالیتهای سیاسی در به دست ما را از آنجا تحویل گرفتند و شیبانی ،تصمیم گرفتیم یک کلوب نروم زیرا اگر هر دو ما را میگرفتند
سال ۱۳5۹دستگیر و در زندان اوین آنگونه که برخی رسانههای خبری سوار مرسدس بنزمان کردند .در حکم سینمایی ویدئویی به نام «کینو ویدئو» نمایش میخوابید؛ او خودش با فرزانه ایران قطعی شد.
زندانی شد .وی در سال ۱۳۸۰ایران نوشتند ،شهلا صافی ضمیر با نام هنری جالبی که دستشان بود -که با رنگ باز کنیم .دفتری داشتیم که در ظاهر رفت .آنجا هم به فرزانه تذکر داده =وقتی وطنات را دوست
«مرجان» از ستارگان سینمای قبل از قرمز تایپ شده و به امضای موسوی انتشاراتی و تکثیر نوارهای موسیقی بودند که چرا با جوراب کوتاه آنجا داری ،وطنات سر جایش
را برای همیشه ترک کرد. انقلاب و خواننده قدیمی بر اثر ایست خوئینیها ،دادستان تهران ،رسیده بود- کلاسیک بود ولی در اصل نوارهای رفته! خلاصه کلام خواسته بودند که است و فقط رژیم تغییر
قلبی در سن ۷۲سالگی در تبعید جرم ما را مجهولالامکان ذکر کرده ویدئو را به صورت مخفیانه به در خانه عرض اندامی کنند .یکبار هم بازیگران
بودند! حالا خودشان هر چند باری که اعضای خود میرساندیم .فیلمهای ما ما جوانی را از توی جمعیت بیرون میکند.
درگذشت. ریخته بودند خانهی فرزانه ومن ،در به زبان اصلی و بدون سانسوربودند .به کشیدند که اسلحه داشت و میخواسته
مرجان (شهلا صافی ضمیر) بازیگر همان آدرس مجهولالامکان بود! همان مرور حدود ۳۸۰عضو یافتیم و صاحب به فرزانه آسیب برساند که این داستان آدوم صابونچیان -چندی پس
و خواننده قدیمی در پی یک عمل موقع هم داشتند ما را به همان آدرس بیش از ۷۰۰فیلم شدیم .یک دستگاه از درگذشت فرزانه تأییدی هنرمند
جراحی و ایست قلبی در بیمارستانی در میبردند .داستان طولانیست و بعد از آپارات ۳5میلیمتری هم خریده بودیم هم جالب است و هم غمبار. نامآشنای سینما و تئاتر ایران ،در
لسآنجلس آمریکا در سن ۷۲سالگی آنکه ما را به دادستانی بردند از فرزانه و فیلمها را تبدیل به ویدئو میکردیم. ما بعد ازچند ماه کارسنگین در آنجا گفتگویی با بهروز بهنژاد که او نیز
خواستند که علیه بهاییها در روزنامهها همزمان هم فیلمهای روز را که در دیگر ادامه ندادیم .همان زمان در تئاتر چهرهای شناخته شده در هنر نمایش
درگذشت. اعلامیه بدهد که نداد .بعد از این رویداد خارج روی اکران سینماها بودند به پارس لالهزار ،دوستان ما مرتضی عقیلی است و سالها یار و همدم فرزانه
مرجان از ۱۲سالگی فعالیت خود را به تصمیممابرایخروجازایرانقطعیشد. دست میآوردیم و در تهران به صورت و بهرام وطن پرست مشغول کار بودند تأییدی بوده ،به مرور کارنامه هنری این
عنوان گوینده کودک در تلویزیون ملی چندی بعد با نامههای جعلی از وزارت که ماموران دادگاه انقلاب ریخته بودند
ایران آغاز کرد و با حمایت شهلا ریاحی ارشاد اسلامی و تلویزیون به عنوان نوار ویدئو اجاره میدادیم. و جلوی کار لیلا فروهر و همایون را زوج بعد از انقلاب اسلامی پرداختیم.
بازیگر و کارگردان ،در سن ۲۱سالگی انتخاب مکان فیلمبرداری و بازدید از ولی با شناسایی و دستگیری یکی از گرفته بودند و تقریباً تئاتر تعطیل شده =آقای بهنژاد ،بعد از انقلاب
با بازی در فیلم سینمایی «دنیای پر آن ،خودمان را رساندیم به چابهار و پس دو رانندهی ما که فیلمها را به خانههای بود .به همین دلیل از ما خواستند که تا زمانی که در ایران بودید چه
امید» بازیگری در سینما را آغاز نمود. از یک شب اقامت ،فرزانه را در میان اعضای کلوب «کینو ویدئو» میرساند، به گروهشان بپیوندیم .آنجا به مذاق
مرجان در این فیلم به کارگردانی احمد راه تحویل قاچاقچیان دادم که او را به او به شدت تحث فشار قرار گرفت که ما سازگارتر بود .اولین کار را هم به فعالیتهای هنری داشتید؟ شما و
شیرازی با محمدعلی فردین و تقی کراچی برسانند .البته این سفر او بدون محل نوارها و دستگاههای تکثیر و خواست دوستان ،من با عنوان «دیار
ظهوری همبازی شد .نعمت حقیقی ماشین و با شتر بود .من هم سه ماه بعد آپارات را فاش کند که بر اثر آن محل خاموشان» نوشتم و با سبک روحوضی فرزانه تأییدی در آن دوره فعالیتی
تهیهکنندگی این اثر را بر عهده داشت. توانستم ازطریق مرز هوایی خودم را به دفتر ما لو رفت و قصه کوتاه به تعطیلی و سیاهبازی کارگردانی کردم .ما این کار
آلمان و سپس انگلستان که فرزانه به «کینو ویدئو» کشید .به قول دکتر رضا را مقداری شبیه کارهای سابق لالهزار گسترده در تئاترهای لالهزار
براهنی که یکبار در لندن ملاقاتی کردیم که از فضای قدیمی آن تئاترها
آنجا رسیده بود برسانم. داشتیم ،به من گفت تا شما بودید ما زیاد دور نباشد .به هر حال آوازی داشتید .کار نمایش در آن زمان
باید بگویم یکی از بدشانسترین اقل ًا فیلم میدیدیم؛ بعد از اینکه کلوب میخواندیم و سیاه و حاجی لوندیهای
آدمهایی که در زندگیام روبرو شدم شما بسته شد ما دسترسی به فیلمهای خودشان را داشتند .این نمایش هم با چگونهبود؟
فرزانه بود .یعنی هر کاری که پیش اُریژینال و خوب را از دست دادیم .بعد استقبال خوبی روبرو شد .ولی آنجا هم -ابتدا لازم میدانم از تسلیت و
میآمد یک بدشانسی هم در آن حتماً از بسته شدن «کینو ویدئو» ما بدون خالی از دردسر نبود و مرتب مامورین همدردی کیهان لندن به منانسبت
بود .فکر کنید که ما خواستیم که درآمد ماندیم و زندگی برای من و کمیته و یا وزارت ارشاد اسلامی و درگذشت فرزانه تأییدی سپاسگزاری
از آن شرایط خفقان و رنجآور داخل فرزانه بسیار مشکل شد .من به نشانهی اداره تئاتر میریختند و اذیتمان کنم .فکر میکنم این تسلیتی است به
ایران و فشارهای کمیتهها و پاسدارها اعتراض در کنار خیابان و روی ماشینم میکردند؛ چون آدمهای بادمجان دور
فرار کنیم .قرار بود که فرزانه از کویر شروع کردم به فروش کفشهای قابچین کم نبودند .بعدها فهمیدیم همه جامعهی هنری ایران.
با ماشین بگذرد زیرا من قبل ٌا یک عده ایتالیایی .محل دستفروشیام را به که میآیند و صدای نمایشهای ما در جواب پرسش شما برمیگردم به
از بچههای سیاسی فامیل را با ماشین عمد نزدیک تئاتر کوچک تهران واقع را ضبط میکنند و با متنی که دارند آن سالهای تلخ و پُر از رنج که البته
از طریق کویر فراری داده بودم .ولی در بازار صفویه انتخاب کرده بودم که تا مطابقت میدهند و وقتی با هم جور در توسط فرزانه و من جسته و گریخته
اینبار گفتند که چون پاسداران در روز چند سال پیش از آن روی صحنه آن نمیآمد -چون ما سر صحنه با توجه اینجا و آنجا گفته شده .تابستان 5۸
با هلیکوپتر کویر را کنترل میکند، بازی میکردم .البته روز سوم به جرم به مسائل روز بدیههسازی میکردیم -از بود که متوجه شدیم اوضاع دارد
شبها امنتر است .ولی فرزانه را بجای تظاهر به فقر دستگیر شدم .فرزانه هم ما اشکال میگرفتند .ما تصمیم گرفتیم تغییر میکند و در گوشه و کنار شهر
ماشین با شتر از ایران خارج کردند و به درگلفروشی دوراهی یوسف آباد کار که ورود با اسلحه و دستگاه ضبط را و در لالهزار بعضی از تئاترها که قبل
پاکستان رساندند .در کراچی هم فرزانه گرفته بود که صاحب مغازه تحت فشار ممنوع کنیم .دلیلش هم این بود که از انقلاب کاباره -تئاتر بودند ،دارند باز
از مسمومیت آب آلوده در بیمارستان کمیته مجبور شد عذر فرزانه را بخواهد. من آگاه شدم که نوار صدای کارهای میشوند .همان موقع از طرف تئاتر
بستری شد .این مسمومیت کم نبود مشکلات یکی دو تا نبود .تقریباً در سابق و هم این کارهای جدیدمان را سعدی که قبل ًا کاباره لیدو در شاه
که برای ورود غیرمجاز به پاکستان همان زمان به دوبلهی فیلمهای روسی در بیرون میفروشند .ما با این بهانه آبادبود با ما تماس گرفتند و از ما
به زندان «دارالامان» افتاد .آنجا البته و هندی برای کسب درآمد پناه بردم. توانستیم جلوی ورود ضبط صوت و برای اجرای نمایشنامهای که آقای نادر
با پرداخت رشوه توانستیم از زندان درآمد مختصری به دست آوردیم که اسلحه را به دلیل احترام به تئاتر قانع از روی یک اثر روسی با عنوان
البته کافی نبود چون نه اجازه کار، بگیریم .آنجا هم اتفاقات بدی افتاد. «آناستاژیا» بازنویسی کرده بود دعوت
خارجاش کنیم. نه اجازهی خروج و نه اجازهی فروش یکبار رئیس منکرات با اسلحه فرزانه کردند .نکته جالب اینکه قبل از اینکه
در آن چند ماهی که فرزانه به اموالمان را داشتیم و واقعاً دست و را نشانه گرفته بود و میخواست شلیک این نمایشخانه کاباره لیدو بشود در
انگلستان نرسیده بود این گرفتاریها بالمان بسته بود .تنها میتوانستیم کند که یکی از هنرپیشهها دستش زمان جوانی امثال زندهیاد نقشینه تئاتر
برایش پیش آمده بود .من البته از عتیقههایی را که من و فرزانه با عشق را گرفته بود و مانع شلیک شده بود. سعدی نام داشت .آقای قانع در همان
طریق بچهپاسدارها با فرزانه در تماس از دست ما عاصی بودند چون فرزانه ابتدا گفت که اگر قبول کنم نمایش را
تلفنی بودم .در پاکستان بسیار سختی زیر بار حجاب نمیرفت و تنها راضی اجرا کنیم مختار هستم متن را هر جا
کشید .به هر حال در اوت ۱۹۸۶به که لازم دیدم تغییر دهم .من هم به هر
لندن رسید و من هم سه ماه بعد از حال باید متن را بازنویسی میکردم که
عنوانش شد «فناشدگان»؛ نمایشی بود
طریق آلمان به او پیوستم. در چهار پرده .به زودی پس از آماده
=در چه وضعیت و با چه روحیه شدن نمایش ،برخلاف انتظارمان هر
ای زندگی شما در لندن شروع شد؟ روز بلیتهای سه سئانس پیشفروش
و استقبال بسیار خوبی از آن میشد.
-از ابتدای ورودمان تنها امیدمان آن ما در برابر تماشاچیان و فضایی ناآشنا
بود که کارهای تئاتری را شروع کنیم. قرار گرفتیم که تجربهی نوینی بود.
اشتیاق فرزانه بسیار شدید بود و به تماشاگران ،تماشاگران واقعی بودند
همین دلیل ما گروه تئاتر «گالان» را که قبل ًا ما را روی پرده سینما و صفحه
تأسیس کردیم که اولین کارمان شب تلویزیون دیده بودند و حالا میتوانستند
نوروز ۱۳۶۷در پُرچسترهال لندن با از نزدیک ما را روی صحنه تئاتر ببیند و
طرفیت ۶۰۰نفر بود که با استقبال نفس گرمشان را به ما برسانند .ما حتی
خوبی روبرو شد .عنوان برنامه آن تماشاچیانی داشتیم که صندلیهای
شب «نمایش و موسیقی» بود که در
آن حاجی فیروز همراه فرشته آسمانی خاصی را همیشه رزرو میکردند.
ایفای نقش میکردند .ادامهدرصفحه ۱۷ =اگر در بستر یک وضعیت عادی
و آزاد و فشار کاری کمتر فعالیت
تئاتری شما در لالهزار ادامه پیدا
وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی