Page 5 - (کیهان لندن - سال سى و هفنم ـ شماره ۲۷۱ (دوره جديد
P. 5
صفحه 5ـ Page 5ـ شماره 1۷۳۷
جمعه ۲4تا پنجشنبه 3۰جولای ۲۰۲۰
ایوب امدادیان: رن ِگ سؤال تازه دارد مرگ
هنرمند باید بتواند آزادانه حرف بزند و کار کند
=«بزرگترین استاد (رضا مقصدی) آوا ِز بیآغاز را آرام مینوشیم
من طبیعت است! من از با ،مزهی آهن ِگ ناپیدا.
کودکی تا به امروز هیچگاه در روبرو ،هر آرزو خوشبو.
از طبیعت فاصله نگرفتم و ای وای… هنگامی که یک پیمانه ،میافتد. هر سینه از آیینه ،لبریزست.
معتقدم همیشه در طبیعت زه ِر هرا ِس سنگ ،در هر چشم.
چیزهای تازهای برای کشف در جستجوی ناکجا ،بار دگر ،پیمانه میگیریم– در جا ِن ما هر واژه ،رن ِگ ارغوان دارد-
از دس ِت مس ِت ساق ِی گلرنگ. وقتی ،د ِل ما را کسی با نام میخوا َند.
و یادگیری وجود دارد».
=«در ایران سه بار هستی ،جوا ِب نا ِب ناکامیست. ناشا ِد بیرنگیم-
نمایشگاه برگزار کردم. رن ِگ سوا ِل تازه دارد مرگ. آنجا که دل ،خالی ز آهنگست.
یکبار در سال ۲۰۰۷که
خودم حضور نداشتم، با «نیمهی دیگر»
دومین بار در سال ۲۰15و پیمانه در پیمانه ،سرمستانه میرقصیم.
آخرین بار در ماه مه سال
۲۰19بود .برای دو نمایشگاه میلا ِد موزو ِن چمن ،زیباست.
آخر پس از سالها به ایران پایا ِن پرواز پرستو ،تلخ.
سفر کردم .نکتهای که توجه
مهاجرت مرا بسیار جلب کرد تفاوت
میان مخاطب ایرانی و
میتوانستیم برخوردار شویم. هم دارم که به ناتورالیسم و رئالیسم فرانسوی بود .در ایران تعداد در سوگ سعید قائممقامی؛ اینجا تهران نیست!
من و بسیاری از همنسلانم فکر نزدیک هستند .من سالهای زیادیست جوانانهایی که به نمایشگاه اما صدای ایران است!
میکردیم که با تغییر حکومت در ایران که مداوم کار میکنم و تنها چیزی که آمده بودند بسیار زیاد بود.
زندگی بهتری پیش روی ما خواهد بود برایم مهم است نقاشی کردن است. آنها سوالهای بسیار جالبی و آموزش دادم و خود نیز حتی یک برای به راه انداختن تلویزیون ملی =سعید قائممقامی
اما متاسفانه این اتفاق نیافتاد و حتی هیچگاه به یک سبک خاصی پایبند مطرح میکردند .ذهن آنها روز کار را تعطیل نکردم مگر چند ایران همراه شد بطوری که وی رایکی در یادداشتی پر درد در
فضا تنگتر و سختتر از گذشته شد. باری که بیماریهای گوناگونم امانم را فیسبوک خود با بیان
در دوره انقلاب نمایشگاهی هم از من نبودهام. پر از سوال است». بریده بودند .به دنبال بحران خانوادگی از بنیانگذارانش میدانند. عبارت «آه ...ای حس
در دانشگاه تهران گذاشتند که تا پیش بحران مالی نیز زندگی مرا فرا گرفته «سعید قائممقامی» خیلی زود به تیره وظیفهشناسی که
از آن عملا امکان برگزاری نمایشگاه = چه مضامینی یا تصاویری کتایون حلاجان -ایوب امدادیان بود… در اتاقکی زندگی میکردم که عنوان گوینده خبر و گزارشگر و مجری عظیمتر و سهمگینتر از
برای من وجود نداشت زیرا مضمون برای شما الهامبخش هستند؟ هنرمند نقاش و ساکن پاریس است بیشتر شبیه زندان بود… حتی توان برنامههای گوناگون در تلویزیون به عشق هستی» مینویسد:
آثار من در آن زمان بیشتر اجتماعی که نقاشی را از کودکی آغاز کرده. پرداخت هزینه داروها و هزینه رفت و نامی آشنا تبدیل شد .وی در حین کار سرنوشت من ،مبارزه با
و سیاسی بود .متاسفانه پیش از انقلاب -بزرگترین استاد من طبیعت است! در آثار وی گاه تاثیرات کوبیسم و گاه آمدم را نداشتم… در یکی از تیرهترین به تحصیلات دانشگاهی نیز ادامه داد و جمهوری اسلامی است.
برای هنرمندانی که میخواستند من از کودکی تا به امروز هیچگاه اکسپرسیونیسم را میتوان دید .اما ادوار زندگیم بودم ،اما شنوندگانم رشته روزنامهنگاری و روابط عمومی را سرنوشت همه چیز مرا از
مستقل و خارج از سیستم کار بکنند از طبیعت فاصله نگرفتم و معتقدم امدادیان محدود به سبکها نیست؛ در پرشین رادیو شنیدند که چون در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی به من گرفته است تا فرصت
مشکلات بسیاری وجود داشت ،اگر همیشه در طبیعت چیزهای تازهای او مجذوب رنگهاست .ایوب امدادیان شیر غ ّریدم و به مبارزه ادامه دادم». پایان رساند .سعید قائممقامی مدیریت این مبارزه را داشته باشم
کمی وارد مسائل سیاسی و یا اجتماعی برای کشف و یادگیری وجود دارد .اما در سال 13۲۹در شهر تبریز در سعید قائممقامی در این یادداشت رادیو تلویزیون ملی ایران را در چند و من فرصت این مبارزه
میشدید دیگر به راحتی نمیتوانستید کارهای من در ذهنم نقش میبندند خانوادهای پر جمعیت به دنیا آمد. پر درد با بیان عبارت «آه … ای استان از جمله استان ساحلی ،کرمان، را به هیچ بهایی ،به هیچ
کار کنید .دوران خوبی نبود هرچند که و از طبیعت کپی نمیکنم؛ به دنیای بجز وی سه برادر دیگرش نیز نقاش حس تیره وظیفهشناسی که عظیمتر آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی بر شخص و به هیچ ثروت و
با امروز ایران به هیچ وجه قابل مقایسه اطرافم نگاه میکنم و تصاویر از فیلتر هستند و یک خواهر نیز از این خانواده و سهمگینتر از عشق هستی» ادامه عهده داشت و تا انقلاب مدیر بخش
نیست اما آن دوران هم بیمشکل نبود ذهن من میگذرد و من با ایدههایم میدهد« :سرنوشت من ،مبارزه با اخبار سراسری رادیو ایران بود اما با مکنتی نمیفروشم...
و این مشکلات به روی ذهن و روان آنها را پرورش میدهم و سپس به روی مجسمهساز است. جمهوری اسلامی است .سرنوشت اینهمه همزمان به اجرای برنامههای
هنرمندان تاثیر میگذاشت .هنرمند آثاری که ایوب امدادیان در ایران همه چیز مرا از من گرفته است تا مختلف نیز میپرداخت از جمله الاهه بقراط – سعید قائممقامی،
متاثر از جامعه است و هنرمندی تابلو میآورم. خلق کرده بیشتر تب و تاب جامعهای فرصت این مبارزه را داشته باشم «صبح به خیر ایران» که محبوب صدای آشنای دوران کودکی و
که کمی احساس تعهد به فرهنگ درگیر بحران و التهاب را نشان میدهد. و من فرصت این مبارزه را به هیچ میلیونها شنونده در سراسر کشور بود. جوانی و میانسالی و سالمندی چند
و جامعه خود داشته باشد نمیتواند =چه زمانی تصمیم گرفتید آثار پس از مهاجرت وی اما بیشتر بر بهایی ،به هیچ شخص و به هیچ ثروت قائممقامی با وقوع انقلاب اسلامی در نسل ایرانی جهانی را که با وی ،مانند
چشمش را به روی مسائل و مشکلات مهاجرت کنید و هدف شما از این پایه طبیعت استوار هستند .سنگها، و مکنتی نمیفروشم… و کلام آخر: سال ۵7مانند هزاران فعال عرصههای میلیونها ایرانی دیگر ،بر سر مهر
ببندد .هنرمند متعهد در هر حیطهای دریاها ،کوهها و جنگلها عناصر اصلی دوباره روز از نو و روزی از نو ،من توان فرهنگی و هنری از کار کنار گذاشته
که باشد باید نسبت به مشکلات تصمیم چه بود؟ را تشکیل میدهند ،گاه حضور انسانی ترک این مبارزه را ندارم… برای من شد .با اینهمه ده سال در ایران ماند نبود ،وداع گفت.
واکنش نشان دهد و بتواند جامعهاش -بعد از وقوع انقلاب من در ایران نیز در این میانه دیده میشود .اما نورها زندگی بدون مبارزه در کنار مردم و سرانجام در سال 13۶7مجبور شد قائممقامی چند سال پیش در
بودم .مدت کوتاهی نیز در دانشگاه نقش تعیینکننده و حضور چشمگیری میهنم دیگر مفهومی ندارد من دوباره ایران را ترک کند و پس از دو سال پاسخ سیاوش آذری در گزارشی برای
را نقد کند. هنرهای زیبا تدریس طراحی و از جای دیگری شروع خواهم کرد .این که در اروپا و کانادا بسر برد ،مقیم کیهان لندن که حال وی را پرسیده
نقاشی میکردم .اما مشکلات بسیار در آثار ایوب امدادیان دارند. روزها سخت سرگرم راهاندازی رادیوی بود گفت« :آن را که نپرس چون هر
= آیا هنرمند میتواند با سانسور زیاد بود ،بیش از گذشته؛ به هیچ ایوب امدادیان هنرمندی ناظر بر دیگری هستم .یکبار دیگر تمام توان کالیفرنیا شد. چه بیماری و درد است دارم .فشار
و محدودیتها ادامه حیات دهد؟ عنوان نمیتوانستید آزادانه به تدریس رویدادها و تحولات زمانهی خویش خود را جمع میکنم تا پرواز را از سر سعید قائممقامی در غربت نیز بیکار خون دارم .قند خون دارم .سراسر
مباحث هنر بپردازید .خیلی زود هم است .چندی پس از انقلاب سال بگیرم؛ همیشه در کنار شما بودهام ننشست و نخست با «رادیو صدای وسط سینهام از زیر گلو تا سر ناف
-خیر! شما میتوانید با زبان استعاره از تدریس کنار گذاشته شدم .پس از 13۵7با دیدن فاصلهی عمیق بین (پنجاه سال) و باز هم خواهم بود…» ایران» همکاری کرد .از سال ۲۰۰۸ را جراحی کردهام… به هر حال
و اشاره بنویسد و یا از سمبلها کمک آن به همراه برادرم کلاسهای طراحی، آنچه ظاهرا آرمانها و اهداف آن انقلاب سعید قائم مقامی مدتی بعد رادیو «پرشین رادیو» را به راه انداخت و
بگیرید تا بتوانید حرفی را بزنید مانند نقاشی و مجسمهسازی دایر کردیم. بود و حکومتی که بر سر قدرت آمد، «صدای مردم» را به راه انداخت و پس از مدتی از سال « ۲۰11رادیو روزگارم اینگونه میگذرد…»
حافظ؛ حال اینکه چه کسانی میفهمند جالب است بدانید خیلی از شاگردان تصمیم به مهاجرت گرفت .مهاجرت همچنان با مردم و شنوندگانش ماند. صدای مردم» را مدیریت کرد.سعید دیدار با سعید قائم مقامی؛ رسانه
یا نمیفهمند حرف دیگریست .این نوع من از دانشگاه به آن کلاسها میآمدند به هدف کسب تجربه بیشتر و زیست او کاری دیگر نمیتوانست و تا زمانی قائممقامی آرزویی جز آزادی و آبادی
کار کردن هم برای خود هنر است و زیرا محدودیت کمتری وجود داشت و در جایی دیگر او را به کشور فرانسه که به ُکما رفت و جهان را ترک گفت ایران و بازگشت به کشور خود نداشت. پول میخواهد که نداریم!
همین هم بود که توانست هنر را طی آزادانهتر میتوانستیم کار کنیم .در رساند .کشوری که حدود 37سال به هیچ چیز جز آبادی و آزادی ایران او پس از پایان همکاری با پرشین اوایل ماه ژوییه در شبکههای
قرنها زنده نگاه دارد .این محدودیتها همان دوران بود که به دلایل مختلف است ساکن آن است .ایوب امدادیان و رهایی آن از ش ّر جمهوری اسلامی و رادیو در متنی که آوریل ۲۰1۲در اجتماعی اعلام شد که سعید
در اروپا هم وجود داشت اما مربوط به به همراه همسرم تصمیم گرفتیم که میگوید «هر روز کار میکنم؛ ساعتها فیسبوک خود با عنوان «این صدای قائممقامی در بیمارستان بستریست و
قرنها پیش است .هنرمند باید بتواند از ایران خارج شویم .کشور فرانسه را نقاشی میکنم و هنوز رنگها و تباهکاریهایش نیندیشد. پرشین رادیوست که همچون بغض به ُکما رفته .علی همدانی روزنامهنگار
برای اقامت انتخاب کردیم به دو دلیل؛ تصویرهایی که درذهن و خاطر خود از سعید قائممقامی پارهی تن وطناش نفسگیری در گلو مانده است» با روز ۹ژوییه در توییتی نوشت« :سعید
آزادانه حرف بزند و کار کند. یکی اینکه فکر میکردیم فضای هنری طبیعت ایران و خصوصا آذربایجان دارم بود و اگرچه فرصت نیافت تا یکبار اندوه نوشت« :یکبار دیگر راه فریادم قائم مقامی مدیر پیشین رادیو تهران
در فرانسه مساعدتر است و دلیل دیگر دیگر بگوید «اینجا تهران است ،صدای بسته شد ،یکبار دیگر نهالی که با خون و از برجستهترین صداهای رادیوی
ادامه در صفحه 17 اینکه برادرم داوود در این کشور زندگی برای من الهامبخش هستند». ایران» اما صدای چنین عاشقانی که دل کاشتم و به جان آبش دادم و تمام پیش و پس از انقلاب در غربت ،در
میکرد و از تجربیات و کمکهای او =چطور از میان هنرها نقاشی را «حس تیرهی وظیفهشناسی» هستی دار و ندار ناچیزم را صرف پروردنش کماست .آرزویش این است که یکبار
آنها را رقم میزند ،همواره فراتر از کردم ،به تبر این و آن (شما بخوانیدش دیگر پشت رادیو بگوید اینجا تهران
انتخاب کردید؟ پهنهی خاک ایران ،چه امروز و چه «تقدیر») از ریشه جدا شد».
-من در خانوادهای پر جمعیت وی ادامه میدهد« :شب و روز کار است ،صدای ایران».
به دنیا آمده و در فضای هنری رشد فردا به گوش میرسد. کردم ،کادر فنی استخدام و تربیت سعید قائم مقامی ،متولد پنجم
کردم .مرحوم برادر بزرگترم ،داوود، سعید قائممقامی 17ژوییه ۲۰۲۰در کردم… برنامه را پی ریختم و امرداد 13۲۲در تهران ،کارش را
مشوق اصلی ما در پای گذاشتن به سن77سالگیدرلسآنجلسدرگذشت. طراحی کردم ،برنامهساز انتخاب کرده در رادیو ایران آغاز کرد و با صدای
منحصر به فرد و دلنشین و با صلابتی
حیطه هنر بود. که داشت ،با برنامههای بامدادی رادیو
من نقاشی را از کودکی شروع کردم.
بعدها وارد هنرستان تبریز شدم. خیلی زود در دلها جا باز کرد.
سپس به تهران رفته و در آنجا موفق وی مانند بسیاری از کسانی که
به گرفتن دیپلم از هنرستان تهران عشقشان هنر و ادبیات است اما زندگی
شدم .پس از آن برای ادامه تحصیل به راه آنها را به سوی سیاست کج میکند،
دانشگاه هنرهای زیبای تهران رفتم .در از نوجوانی به نوشتن نمایشنامه و
هنرستان استادان بسیار خوبی داشتم داستان پرداخت و بعدها گروه تئاتر
و بسیار از آنها یاد گرفتم به ویژه استاد «کاوه» را برپا کرد و نمایشنامههای
علی قهاری مجسمهساز که بسیار از او متعددی را به روی صحنه برد.
آموختم .در زمینه نقاشی نیز با استادان قائممقامی سالها بعد ترانههای «مرد
خوبی کار کردم اما میتوانم بگویم در تنهای شب» و «ببار ای برف» را
دانشگاه بطور مستقل کار میکردم .من سرود که حبیب محبیان آنها را خواند.
هیچگاه در یک سبک خاص نماندم؛ سعید قائممقامی پس از آنکه با
به عنوان مثال در دورهای خیلی به پایان دوران دبیرستان در سال 1341
اکسپرسیونیستها شبیه بودم .بعضی به استخدام رادیو درآمد ،با تلاش
آثارم متاثر از کوبیسم و همچنان آثاری
وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی