Page 5 - (کیهان لندن - سال سى و هفنم ـ شماره ۲۷۱ (دوره جديد
P. 5

‫صفحه ‪ 5‬ـ ‪ Page 5‬ـ شماره ‪1۷۳۷‬‬
‫جمعه ‪ ۲4‬تا پنجشنبه ‪ 3۰‬جولای ‪۲۰۲۰‬‬

                              ‫ایوب امدادیان‪:‬‬                                                                                                                  ‫رن ِگ سؤال تازه دارد مرگ‬

‫هنرمند باید بتواند آزادانه حرف بزند و کار کند‬

                                                                             ‫=«بزرگترین استاد‬                            ‫(رضا مقصدی)‬                                           ‫آوا ِز بیآغاز را آرام مینوشیم‬
                                                                             ‫من طبیعت است! من از‬                                                                                        ‫با‪ ،‬مزهی آهن ِگ ناپیدا‪.‬‬
                                                                             ‫کودکی تا به امروز هیچگاه‬                                    ‫در روبرو‪ ،‬هر آرزو خوشبو‪.‬‬
                                                                             ‫از طبیعت فاصله نگرفتم و‬                     ‫ای وای… هنگامی که یک پیمانه‪ ،‬میافتد‪.‬‬                      ‫هر سینه از آیینه‪ ،‬لبریزست‪.‬‬
                                                                             ‫معتقدم همیشه در طبیعت‬                                                                              ‫زه ِر هرا ِس سنگ‪ ،‬در هر چشم‪.‬‬
                                                                             ‫چیزهای تازهای برای کشف‬                   ‫در جستجوی ناکجا‪ ،‬بار دگر‪ ،‬پیمانه میگیریم–‬       ‫در جا ِن ما هر واژه‪ ،‬رن ِگ ارغوان دارد‪-‬‬
                                                                                                                                        ‫از دس ِت مس ِت ساق ِی گلرنگ‪.‬‬    ‫وقتی‪ ،‬د ِل ما را کسی با نام میخوا َند‪.‬‬
                                                                                 ‫و یادگیری وجود دارد‪».‬‬
                                                                             ‫=«در ایران سه بار‬                                        ‫هستی‪ ،‬جوا ِب نا ِب ناکامیست‪.‬‬                            ‫ناشا ِد بیرنگیم‪-‬‬
                                                                             ‫نمایشگاه برگزار کردم‪.‬‬                                      ‫رن ِگ سوا ِل تازه دارد مرگ‪.‬‬           ‫آنجا که دل‪ ،‬خالی ز آهنگست‪.‬‬
                                                                             ‫یکبار در سال ‪ ۲۰۰۷‬که‬
                                                                             ‫خودم حضور نداشتم‪،‬‬                                                                                                ‫با «نیمهی دیگر»‬
                                                                             ‫دومین بار در سال ‪ ۲۰15‬و‬                                                                    ‫پیمانه در پیمانه‪ ،‬سرمستانه میرقصیم‪.‬‬
                                                                             ‫آخرین بار در ماه مه سال‬
                                                                             ‫‪ ۲۰19‬بود‪ .‬برای دو نمایشگاه‬                                                                           ‫میلا ِد موزو ِن چمن‪ ،‬زیباست‪.‬‬
                                                                             ‫آخر پس از سالها به ایران‬                                                                                  ‫پایا ِن پرواز پرستو‪ ،‬تلخ‪.‬‬
                                                                             ‫سفر کردم‪ .‬نکتهای که توجه‬
‫مهاجرت‬                                                                       ‫مرا بسیار جلب کرد تفاوت‬
                                                                             ‫میان مخاطب ایرانی و‬
        ‫میتوانستیم برخوردار شویم‪.‬‬      ‫هم دارم که به ناتورالیسم و رئالیسم‬    ‫فرانسوی بود‪ .‬در ایران تعداد‬              ‫در سوگ سعید قائممقامی؛ اینجا تهران نیست!‬
‫من و بسیاری از همنسلانم فکر‬            ‫نزدیک هستند‪ .‬من سالهای زیادیست‬        ‫جوانانهایی که به نمایشگاه‬                           ‫اما صدای ایران است!‬
‫میکردیم که با تغییر حکومت در ایران‬     ‫که مداوم کار میکنم و تنها چیزی که‬     ‫آمده بودند بسیار زیاد بود‪.‬‬
‫زندگی بهتری پیش روی ما خواهد بود‬       ‫برایم مهم است نقاشی کردن است‪.‬‬         ‫آنها سوالهای بسیار جالبی‬                 ‫و آموزش دادم و خود نیز حتی یک‬           ‫برای به راه انداختن تلویزیون ملی‬     ‫=سعید قائممقامی‬
‫اما متاسفانه این اتفاق نیافتاد و حتی‬   ‫هیچگاه به یک سبک خاصی پایبند‬          ‫مطرح میکردند‪ .‬ذهن آنها‬                   ‫روز کار را تعطیل نکردم مگر چند‬          ‫ایران همراه شد بطوری که وی رایکی‬     ‫در یادداشتی پر درد در‬
‫فضا تنگتر و سختتر از گذشته شد‪.‬‬                                                                                        ‫باری که بیماریهای گوناگونم امانم را‬                                          ‫فیسبوک خود با بیان‬
‫در دوره انقلاب نمایشگاهی هم از من‬                               ‫نبودهام‪.‬‬              ‫پر از سوال است‪».‬‬                ‫بریده بودند‪ .‬به دنبال بحران خانوادگی‬              ‫از بنیانگذارانش میدانند‪.‬‬   ‫عبارت «آه ‪ ...‬ای حس‬
‫در دانشگاه تهران گذاشتند که تا پیش‬                                                                                    ‫بحران مالی نیز زندگی مرا فرا گرفته‬      ‫«سعید قائممقامی» خیلی زود به‬         ‫تیره وظیفهشناسی که‬
‫از آن عملا امکان برگزاری نمایشگاه‬      ‫= چه مضامینی یا تصاویری‬               ‫کتایون حلاجان ‪ -‬ایوب امدادیان‬            ‫بود… در اتاقکی زندگی میکردم که‬          ‫عنوان گوینده خبر و گزارشگر و مجری‬    ‫عظیمتر و سهمگینتر از‬
‫برای من وجود نداشت زیرا مضمون‬                ‫برای شما الهامبخش هستند؟‬        ‫هنرمند نقاش و ساکن پاریس است‬             ‫بیشتر شبیه زندان بود… حتی توان‬          ‫برنامههای گوناگون در تلویزیون به‬     ‫عشق هستی» مینویسد‪:‬‬
‫آثار من در آن زمان بیشتر اجتماعی‬                                             ‫که نقاشی را از کودکی آغاز کرده‪.‬‬          ‫پرداخت هزینه داروها و هزینه رفت و‬       ‫نامی آشنا تبدیل شد‪ .‬وی در حین کار‬    ‫سرنوشت من‪ ،‬مبارزه با‬
‫و سیاسی بود‪ .‬متاسفانه پیش از انقلاب‬    ‫‪ -‬بزرگترین استاد من طبیعت است!‬        ‫در آثار وی گاه تاثیرات کوبیسم و گاه‬      ‫آمدم را نداشتم… در یکی از تیرهترین‬      ‫به تحصیلات دانشگاهی نیز ادامه داد و‬  ‫جمهوری اسلامی است‪.‬‬
‫برای هنرمندانی که میخواستند‬            ‫من از کودکی تا به امروز هیچگاه‬        ‫اکسپرسیونیسم را میتوان دید‪ .‬اما‬          ‫ادوار زندگیم بودم‪ ،‬اما شنوندگانم‬        ‫رشته روزنامهنگاری و روابط عمومی را‬   ‫سرنوشت همه چیز مرا از‬
‫مستقل و خارج از سیستم کار بکنند‬        ‫از طبیعت فاصله نگرفتم و معتقدم‬        ‫امدادیان محدود به سبکها نیست؛‬            ‫در پرشین رادیو شنیدند که چون‬            ‫در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی به‬  ‫من گرفته است تا فرصت‬
‫مشکلات بسیاری وجود داشت‪ ،‬اگر‬           ‫همیشه در طبیعت چیزهای تازهای‬          ‫او مجذوب رنگهاست‪ .‬ایوب امدادیان‬          ‫شیر غ ّریدم و به مبارزه ادامه دادم‪».‬‬    ‫پایان رساند‪ .‬سعید قائممقامی مدیریت‬   ‫این مبارزه را داشته باشم‬
‫کمی وارد مسائل سیاسی و یا اجتماعی‬      ‫برای کشف و یادگیری وجود دارد‪ .‬اما‬     ‫در سال ‪ 13۲۹‬در شهر تبریز در‬              ‫سعید قائممقامی در این یادداشت‬           ‫رادیو تلویزیون ملی ایران را در چند‬   ‫و من فرصت این مبارزه‬
‫میشدید دیگر به راحتی نمیتوانستید‬       ‫کارهای من در ذهنم نقش میبندند‬         ‫خانوادهای پر جمعیت به دنیا آمد‪.‬‬          ‫پر درد با بیان عبارت «آه … ای‬           ‫استان از جمله استان ساحلی‪ ،‬کرمان‪،‬‬    ‫را به هیچ بهایی‪ ،‬به هیچ‬
‫کار کنید‪ .‬دوران خوبی نبود هرچند که‬     ‫و از طبیعت کپی نمیکنم؛ به دنیای‬       ‫بجز وی سه برادر دیگرش نیز نقاش‬           ‫حس تیره وظیفهشناسی که عظیمتر‬            ‫آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی بر‬   ‫شخص و به هیچ ثروت و‬
‫با امروز ایران به هیچ وجه قابل مقایسه‬  ‫اطرافم نگاه میکنم و تصاویر از فیلتر‬   ‫هستند و یک خواهر نیز از این خانواده‬      ‫و سهمگینتر از عشق هستی» ادامه‬           ‫عهده داشت و تا انقلاب مدیر بخش‬
‫نیست اما آن دوران هم بیمشکل نبود‬       ‫ذهن من میگذرد و من با ایدههایم‬                                                 ‫میدهد‪« :‬سرنوشت من‪ ،‬مبارزه با‬            ‫اخبار سراسری رادیو ایران بود اما با‬       ‫مکنتی نمیفروشم‪...‬‬
‫و این مشکلات به روی ذهن و روان‬         ‫آنها را پرورش میدهم و سپس به روی‬                       ‫مجسمهساز است‪.‬‬           ‫جمهوری اسلامی است‪ .‬سرنوشت‬               ‫اینهمه همزمان به اجرای برنامههای‬
‫هنرمندان تاثیر میگذاشت‪ .‬هنرمند‬                                               ‫آثاری که ایوب امدادیان در ایران‬          ‫همه چیز مرا از من گرفته است تا‬          ‫مختلف نیز میپرداخت از جمله‬           ‫الاهه بقراط – سعید قائممقامی‪،‬‬
‫متاثر از جامعه است و هنرمندی‬                                ‫تابلو میآورم‪.‬‬    ‫خلق کرده بیشتر تب و تاب جامعهای‬          ‫فرصت این مبارزه را داشته باشم‬           ‫«صبح به خیر ایران» که محبوب‬          ‫صدای آشنای دوران کودکی و‬
‫که کمی احساس تعهد به فرهنگ‬                                                   ‫درگیر بحران و التهاب را نشان میدهد‪.‬‬      ‫و من فرصت این مبارزه را به هیچ‬          ‫میلیونها شنونده در سراسر کشور بود‪.‬‬   ‫جوانی و میانسالی و سالمندی چند‬
‫و جامعه خود داشته باشد نمیتواند‬        ‫=چه زمانی تصمیم گرفتید‬                ‫آثار پس از مهاجرت وی اما بیشتر بر‬        ‫بهایی‪ ،‬به هیچ شخص و به هیچ ثروت‬         ‫قائممقامی با وقوع انقلاب اسلامی در‬   ‫نسل ایرانی جهانی را که با وی‪ ،‬مانند‬
‫چشمش را به روی مسائل و مشکلات‬          ‫مهاجرت کنید و هدف شما از این‬          ‫پایه طبیعت استوار هستند‪ .‬سنگها‪،‬‬          ‫و مکنتی نمیفروشم… و کلام آخر‪:‬‬           ‫سال ‪ ۵7‬مانند هزاران فعال عرصههای‬     ‫میلیونها ایرانی دیگر‪ ،‬بر سر مهر‬
‫ببندد‪ .‬هنرمند متعهد در هر حیطهای‬                                             ‫دریاها‪ ،‬کوهها و جنگلها عناصر اصلی‬        ‫دوباره روز از نو و روزی از نو‪ ،‬من توان‬  ‫فرهنگی و هنری از کار کنار گذاشته‬
‫که باشد باید نسبت به مشکلات‬                              ‫تصمیم چه بود؟‬       ‫را تشکیل میدهند‪ ،‬گاه حضور انسانی‬         ‫ترک این مبارزه را ندارم… برای من‬        ‫شد‪ .‬با اینهمه ده سال در ایران ماند‬                     ‫نبود‪ ،‬وداع گفت‪.‬‬
‫واکنش نشان دهد و بتواند جامعهاش‬        ‫‪ -‬بعد از وقوع انقلاب من در ایران‬      ‫نیز در این میانه دیده میشود‪ .‬اما نورها‬   ‫زندگی بدون مبارزه در کنار مردم‬          ‫و سرانجام در سال ‪ 13۶7‬مجبور شد‬       ‫قائممقامی چند سال پیش در‬
                                       ‫بودم‪ .‬مدت کوتاهی نیز در دانشگاه‬       ‫نقش تعیینکننده و حضور چشمگیری‬            ‫میهنم دیگر مفهومی ندارد من دوباره‬       ‫ایران را ترک کند و پس از دو سال‬      ‫پاسخ سیاوش آذری در گزارشی برای‬
                       ‫را نقد کند‪.‬‬     ‫هنرهای زیبا تدریس طراحی و‬                                                      ‫از جای دیگری شروع خواهم کرد‪ .‬این‬        ‫که در اروپا و کانادا بسر برد‪ ،‬مقیم‬   ‫کیهان لندن که حال وی را پرسیده‬
                                       ‫نقاشی میکردم‪ .‬اما مشکلات بسیار‬                 ‫در آثار ایوب امدادیان دارند‪.‬‬    ‫روزها سخت سرگرم راهاندازی رادیوی‬                                             ‫بود گفت‪« :‬آن را که نپرس چون هر‬
‫= آیا هنرمند میتواند با سانسور‬         ‫زیاد بود‪ ،‬بیش از گذشته؛ به هیچ‬        ‫ایوب امدادیان هنرمندی ناظر بر‬            ‫دیگری هستم‪ .‬یکبار دیگر تمام توان‬                            ‫کالیفرنیا شد‪.‬‬    ‫چه بیماری و درد است دارم‪ .‬فشار‬
  ‫و محدودیتها ادامه حیات دهد؟‬          ‫عنوان نمیتوانستید آزادانه به تدریس‬    ‫رویدادها و تحولات زمانهی خویش‬            ‫خود را جمع میکنم تا پرواز را از سر‬      ‫سعید قائممقامی در غربت نیز بیکار‬     ‫خون دارم‪ .‬قند خون دارم‪ .‬سراسر‬
                                       ‫مباحث هنر بپردازید‪ .‬خیلی زود هم‬       ‫است‪ .‬چندی پس از انقلاب سال‬               ‫بگیرم؛ همیشه در کنار شما بودهام‬         ‫ننشست و نخست با «رادیو صدای‬          ‫وسط سینهام از زیر گلو تا سر ناف‬
‫‪ -‬خیر! شما میتوانید با زبان استعاره‬    ‫از تدریس کنار گذاشته شدم‪ .‬پس از‬       ‫‪ 13۵7‬با دیدن فاصلهی عمیق بین‬             ‫(پنجاه سال) و باز هم خواهم بود…»‬        ‫ایران» همکاری کرد‪ .‬از سال ‪۲۰۰۸‬‬       ‫را جراحی کردهام… به هر حال‬
‫و اشاره بنویسد و یا از سمبلها کمک‬      ‫آن به همراه برادرم کلاسهای طراحی‪،‬‬     ‫آنچه ظاهرا آرمانها و اهداف آن انقلاب‬     ‫سعید قائم مقامی مدتی بعد رادیو‬          ‫«پرشین رادیو» را به راه انداخت و‬
‫بگیرید تا بتوانید حرفی را بزنید مانند‬  ‫نقاشی و مجسمهسازی دایر کردیم‪.‬‬         ‫بود و حکومتی که بر سر قدرت آمد‪،‬‬          ‫«صدای مردم» را به راه انداخت و‬          ‫پس از مدتی از سال ‪« ۲۰11‬رادیو‬              ‫روزگارم اینگونه میگذرد…»‬
‫حافظ؛ حال اینکه چه کسانی میفهمند‬       ‫جالب است بدانید خیلی از شاگردان‬       ‫تصمیم به مهاجرت گرفت‪ .‬مهاجرت‬             ‫همچنان با مردم و شنوندگانش ماند‪.‬‬        ‫صدای مردم» را مدیریت کرد‪.‬سعید‬        ‫دیدار با سعید قائم مقامی؛ رسانه‬
‫یا نمیفهمند حرف دیگریست‪ .‬این نوع‬       ‫من از دانشگاه به آن کلاسها میآمدند‬    ‫به هدف کسب تجربه بیشتر و زیست‬            ‫او کاری دیگر نمیتوانست و تا زمانی‬       ‫قائممقامی آرزویی جز آزادی و آبادی‬
‫کار کردن هم برای خود هنر است و‬         ‫زیرا محدودیت کمتری وجود داشت و‬        ‫در جایی دیگر او را به کشور فرانسه‬        ‫که به ُکما رفت و جهان را ترک گفت‬        ‫ایران و بازگشت به کشور خود نداشت‪.‬‬              ‫پول میخواهد که نداریم!‬
‫همین هم بود که توانست هنر را طی‬        ‫آزادانهتر میتوانستیم کار کنیم‪ .‬در‬     ‫رساند‪ .‬کشوری که حدود ‪ 37‬سال‬              ‫به هیچ چیز جز آبادی و آزادی ایران‬       ‫او پس از پایان همکاری با پرشین‬       ‫اوایل ماه ژوییه در شبکههای‬
‫قرنها زنده نگاه دارد‪ .‬این محدودیتها‬    ‫همان دوران بود که به دلایل مختلف‬      ‫است ساکن آن است‪ .‬ایوب امدادیان‬           ‫و رهایی آن از ش ّر جمهوری اسلامی و‬      ‫رادیو در متنی که آوریل ‪ ۲۰1۲‬در‬       ‫اجتماعی اعلام شد که سعید‬
‫در اروپا هم وجود داشت اما مربوط به‬     ‫به همراه همسرم تصمیم گرفتیم که‬        ‫میگوید «هر روز کار میکنم؛ ساعتها‬                                                 ‫فیسبوک خود با عنوان «این صدای‬        ‫قائممقامی در بیمارستان بستریست و‬
‫قرنها پیش است‪ .‬هنرمند باید بتواند‬      ‫از ایران خارج شویم‪ .‬کشور فرانسه را‬    ‫نقاشی میکنم و هنوز رنگها و‬                         ‫تباهکاریهایش نیندیشد‪.‬‬         ‫پرشین رادیوست که همچون بغض‬           ‫به ُکما رفته‪ .‬علی همدانی روزنامهنگار‬
                                       ‫برای اقامت انتخاب کردیم به دو دلیل؛‬   ‫تصویرهایی که درذهن و خاطر خود از‬         ‫سعید قائممقامی پارهی تن وطناش‬           ‫نفسگیری در گلو مانده است» با‬         ‫روز ‪ ۹‬ژوییه در توییتی نوشت‪« :‬سعید‬
        ‫آزادانه حرف بزند و کار کند‪.‬‬    ‫یکی اینکه فکر میکردیم فضای هنری‬       ‫طبیعت ایران و خصوصا آذربایجان دارم‬       ‫بود و اگرچه فرصت نیافت تا یکبار‬         ‫اندوه نوشت‪« :‬یکبار دیگر راه فریادم‬   ‫قائم مقامی مدیر پیشین رادیو تهران‬
                                       ‫در فرانسه مساعدتر است و دلیل دیگر‬                                              ‫دیگر بگوید «اینجا تهران است‪ ،‬صدای‬       ‫بسته شد‪ ،‬یکبار دیگر نهالی که با خون‬  ‫و از برجستهترین صداهای رادیوی‬
‫ادامه در صفحه ‪17‬‬                       ‫اینکه برادرم داوود در این کشور زندگی‬         ‫برای من الهامبخش هستند‪».‬‬          ‫ایران» اما صدای چنین عاشقانی که‬         ‫دل کاشتم و به جان آبش دادم و تمام‬    ‫پیش و پس از انقلاب در غربت‪ ،‬در‬
                                       ‫میکرد و از تجربیات و کمکهای او‬        ‫=چطور از میان هنرها نقاشی را‬             ‫«حس تیرهی وظیفهشناسی» هستی‬              ‫دار و ندار ناچیزم را صرف پروردنش‬     ‫کماست‪ .‬آرزویش این است که یکبار‬
                                                                                                                      ‫آنها را رقم میزند‪ ،‬همواره فراتر از‬      ‫کردم‪ ،‬به تبر این و آن (شما بخوانیدش‬  ‫دیگر پشت رادیو بگوید اینجا تهران‬
                                                                                                ‫انتخاب کردید؟‬         ‫پهنهی خاک ایران‪ ،‬چه امروز و چه‬          ‫«تقدیر») از ریشه جدا شد‪».‬‬
                                                                             ‫‪ -‬من در خانوادهای پر جمعیت‬                                                       ‫وی ادامه میدهد‪« :‬شب و روز کار‬                      ‫است‪ ،‬صدای ایران‪».‬‬
                                                                             ‫به دنیا آمده و در فضای هنری رشد‬                       ‫فردا به گوش میرسد‪.‬‬         ‫کردم‪ ،‬کادر فنی استخدام و تربیت‬       ‫سعید قائم مقامی‪ ،‬متولد پنجم‬
                                                                             ‫کردم‪ .‬مرحوم برادر بزرگترم‪ ،‬داوود‪،‬‬        ‫سعید قائممقامی ‪ 17‬ژوییه ‪ ۲۰۲۰‬در‬         ‫کردم… برنامه را پی ریختم و‬           ‫امرداد ‪ 13۲۲‬در تهران‪ ،‬کارش را‬
                                                                             ‫مشوق اصلی ما در پای گذاشتن به‬            ‫سن‪77‬سالگیدرلسآنجلسدرگذشت‪.‬‬               ‫طراحی کردم‪ ،‬برنامهساز انتخاب کرده‬    ‫در رادیو ایران آغاز کرد و با صدای‬
                                                                                                                                                                                                   ‫منحصر به فرد و دلنشین و با صلابتی‬
                                                                                                ‫حیطه هنر بود‪.‬‬                                                                                      ‫که داشت‪ ،‬با برنامههای بامدادی رادیو‬
                                                                             ‫من نقاشی را از کودکی شروع کردم‪.‬‬
                                                                             ‫بعدها وارد هنرستان تبریز شدم‪.‬‬                                                                                              ‫خیلی زود در دلها جا باز کرد‪.‬‬
                                                                             ‫سپس به تهران رفته و در آنجا موفق‬                                                                                      ‫وی مانند بسیاری از کسانی که‬
                                                                             ‫به گرفتن دیپلم از هنرستان تهران‬                                                                                       ‫عشقشان هنر و ادبیات است اما زندگی‬
                                                                             ‫شدم‪ .‬پس از آن برای ادامه تحصیل به‬                                                                                     ‫راه آنها را به سوی سیاست کج میکند‪،‬‬
                                                                             ‫دانشگاه هنرهای زیبای تهران رفتم‪ .‬در‬                                                                                   ‫از نوجوانی به نوشتن نمایشنامه و‬
                                                                             ‫هنرستان استادان بسیار خوبی داشتم‬                                                                                      ‫داستان پرداخت و بعدها گروه تئاتر‬
                                                                             ‫و بسیار از آنها یاد گرفتم به ویژه استاد‬                                                                               ‫«کاوه» را برپا کرد و نمایشنامههای‬
                                                                             ‫علی قهاری مجسمهساز که بسیار از او‬                                                                                     ‫متعددی را به روی صحنه برد‪.‬‬
                                                                             ‫آموختم‪ .‬در زمینه نقاشی نیز با استادان‬                                                                                 ‫قائممقامی سالها بعد ترانههای «مرد‬
                                                                             ‫خوبی کار کردم اما میتوانم بگویم در‬                                                                                    ‫تنهای شب» و «ببار ای برف» را‬
                                                                             ‫دانشگاه بطور مستقل کار میکردم‪ .‬من‬                                                                                     ‫سرود که حبیب محبیان آنها را خواند‪.‬‬
                                                                             ‫هیچگاه در یک سبک خاص نماندم؛‬                                                                                          ‫سعید قائممقامی پس از آنکه با‬
                                                                             ‫به عنوان مثال در دورهای خیلی به‬                                                                                       ‫پایان دوران دبیرستان در سال ‪1341‬‬
                                                                             ‫اکسپرسیونیستها شبیه بودم‪ .‬بعضی‬                                                                                        ‫به استخدام رادیو درآمد‪ ،‬با تلاش‬
                                                                             ‫آثارم متاثر از کوبیسم و همچنان آثاری‬

                                                                             ‫وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10