Page 5 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۴۵ (دوره جديد
P. 5

‫صفحه ‪ 5‬ـ ‪ Page 5‬ـ شماره ‪1811‬‬
‫جمعه ‪ ۱4‬تا پنجشنبه ‪ ۲۰‬ژانویه ‪۲۰۲۲‬‬

‫شاهزاده رضا پهلوی‪ :‬ایرج پزشکزاد همیشه در‬                                                                                                                                                                 ‫ایرج پزشکزاد‬
       ‫آسمان ادبیات ایران میدرخشد‬                                                                                                                                                                         ‫خالق «دایی‬
                                                                                                                                                                                                          ‫جان ناپلئون»‬
‫ایرج پزشکزاد نویسنده‪ ،‬طنزپرداز‬                                                 ‫=شاهزاده رضا پهلوی‬                          ‫ایرجپزشکزاددرکنارنادرنادرپور‪،‬محمدعاصمی‪،‬تورجفرازمند‪،‬هادیخرسندی‬                  ‫مشهورترین‬
‫و نگارنده رمان مشهور «داییجان‬                                                  ‫در ارتباط با درگذشت‬                                                                                                        ‫رمان فارسی‬
‫ناپلئون» چهارشنبه ‪۲۲‬دیماه ‪۱4۰۰‬‬                     ‫ایرج پزشکزاد‬                ‫ایرج پزشکزاد نویسنده و‬                      ‫ایران نیز هست که به دامان انقلاب‬       ‫ایرج پزشکزاد کتاب «داییجان ناپلئون»‬
‫در غربت و در سن ‪ ۹4‬سالگی در‬                                                    ‫پژوهشگر مشهور ایرانی‬                        ‫اسلامی و افرادی مانند «عبدالقادر‬       ‫را پیشتر به صورت پاورقی در مجله‬           ‫و منتقد‬
‫لسآنجلس چشم از جهان فرو بست‪.‬‬            ‫شاهزاده رضا پهلوی پس از درگذشت‬         ‫در توئیتر نوشت‪« :‬ایرج‬                       ‫بغدادی» درافتاد! اسدالله میرزا در‬      ‫فردوسی در سال ‪ ۱34۹‬با امضای‬               ‫تیزهوش‬
‫نویسنده و طنزپرداز و خالق شاهکار‬        ‫ایرج پزشکزاد نویسنده و پژوهشگر‬         ‫پزشکزاد با آثار خود بهویژه‬                  ‫توضیح اینکه چرا از همسرش جدا‬           ‫مستعار «الف پ آشنا» منتشر کرد‪ .‬این‬       ‫سیاست و‬
‫«داییجان ناپلئون» در سال ‪۱3۰۶‬‬           ‫مشهور ایرانی و خالق اثر به یادماندنی‬   ‫رمان بینظیر «داییجان‬                        ‫شده درباره زنی که زمانی همسرش‬          ‫رمان در بهمن ‪ ۱35۱‬به صورت رسمی‬             ‫جامعه‬
‫در تهران متولد شد‪ .‬ایرج پزشکزاد‬         ‫«داییجان ناپلئون» در توئیتر نوشت‪:‬‬      ‫ناپلئون» در خاطره جمعی‬                      ‫بود ولی با یک «مرد عرب» فرار کرد‪،‬‬      ‫به چاپ رسید و در زمان ساخت سریال‬
‫تحصیلات آکادمیک خود را در ایران‬         ‫«ایرج پزشکزاد با آثار خود بهویژه رمان‬                                              ‫توضیح میدهد‪« :‬من با ظرافت با زنم‬       ‫به چاپ ششم و تا زمان انقلاب به چاپ‬     ‫=ایرجپزشکزادنویسنده‪،‬‬
‫و فرانسه و در رشته حقوق به پایان‬        ‫بینظیر «داییجان ناپلئون» در خاطره‬            ‫ایرانیان ماندگار شد»‪.‬‬                 ‫حرف میزدم و او با زمختی و خشونت؛‬                                              ‫مورخ‪ ،‬حقوقدان و حالق‬
‫رساند و مدتی هم به شغل قضاوت‬                                                   ‫=شاهزاده با اشاره به‬                        ‫من روزی یکبار حمام میرفتم او ماهی‬                            ‫دهم رسید‪.‬‬        ‫کتاب مشهور «داییجان‬
                                               ‫جمعی ایرانیان ماندگار شد»‪.‬‬      ‫تبعید پزشکزاد پس از‬                         ‫یکبار؛ من حتا پیازچه نمیخوردم‪ ،‬او‬      ‫رمان «داییجان ناپلئون» در بین مردم‬     ‫ناپلئون» ‪ ۲۲‬دیماه در سن‬
                      ‫مشغول بود‪.‬‬        ‫شاهزاده با اشاره به دوران تبعید‬        ‫انقلاب ‪ 57‬نوشت‪« :‬او ‪4۲‬‬                      ‫کیلو کیلو پیاز و سیر و ترب میخورد؛‬     ‫زمانی بیشتر شناخته شد که مجموعه‬        ‫‪ 94‬سالگی در لسآنجلس‬
‫پزشکزاد در ادبیات ایران به خاطر‬         ‫پزشکزاد پس از انقلاب ‪ 5۷‬نوشت‪:‬‬          ‫سال را به اجبار دور از‬                      ‫من شعر سعدی میخواندم‪ ،‬او باد گلو‬       ‫تلویزیونی آن به کارگردانی ناصر تقوایی‬
‫طنزهای دلنشیناش مشهور است‪.‬‬              ‫«او ‪ 4۲‬سال را به اجبار دور از وطنش‬     ‫وطنش سپری کرد با این‬                        ‫در میکرد… آنوقت در چشم زنم من‬          ‫و بازیگری هنرمندان برجسته مانند‬                        ‫درگذشت‪.‬‬
‫به ویژه رمان «داییجان ناپلئون» که‬       ‫سپری کرد با این آرزو که روزی آزادانه‬   ‫آرزو که روزی آزادانه به‬                     ‫بیهوش بودم او باهوش! من بیشعور‬         ‫پرویز فنیزاده‪ ،‬پرویز صیاد‪ ،‬غلامحسین‬    ‫=ایرج پزشکزاد رمان‬
‫بسیاری آن را نخستین و پیشروترین‬         ‫به ایران باز گردد‪ .‬هرچند که این آرزو‬   ‫ایران باز گردد‪ .‬هرچند که‬                    ‫بودم او باشعور! من زمخت بودم‪ ،‬او‬       ‫نقشینه‪ ،‬نصرتالله کریمی‪ ،‬محمدعلی‬        ‫«دایی جان ناپلئون» را در‬
‫رمان طنز در ادبیات فارسی میدانند‪.‬‬       ‫محقق نشد اما نام پزشکزاد تا همیشه در‬   ‫این آرزو محقق نشد اما‬                                                              ‫کشاورز‪ ،‬پروین ملکوتی‪ ،‬بهمن زرینپور‬     ‫سال ‪ 1349‬نوشت‪ .‬این رمان‬
‫این رمان که در سال ‪ ۱34۹‬منتشر‬           ‫آسمان ادبیات و هنر ایران میدرخشد‪».‬‬     ‫نام پزشکزاد تا همیشه در‬                                              ‫ظریف!»‬        ‫و سعید کنگرانی در سال ‪ ۱355‬از‬          ‫از پرفروشترین کتابهای‬
‫شد‪ ،‬آنقدر جذاب بود که در نهایت‬                                                 ‫آسمان ادبیات و هنر ایران‬                    ‫او در تبعید از همراهان دکتر شاپور‬                                             ‫ایرانی است که با طنزی‬
‫ناصر تقوایی را واداشت تا در سال‬                                                                                            ‫بختیار بود و در انتشار روزنامه «قیام‬         ‫تلویزیون ملی ایران پخش شد‪.‬‬       ‫شوخ و گاه سیاه تیپهای‬
‫‪ ،۱355‬با اقتباس از این رمان‪ ،‬یک‬                                                              ‫میدرخشد‪».‬‬                     ‫ایران» همکاری داشت‪ .‬کتاب «مروری بر‬     ‫این مجموعه تلویزیونی پس از گذشت‬        ‫جامعه ایرانی و فرهنگ رایج‬
‫مجموعه تلویزیونی بسازد که مورد‬                                                                                             ‫خاطرات ‪ ۱5‬خرداد ‪ »۱34۲‬را در همان‬       ‫نزدیک به ‪ 5۰‬سال نیز همچنان‬
‫استقبال گسترده قرار گرفت و جزو‬                                                 ‫شاهزاده رضا پهلوی در پی درگذشت‬              ‫دوران نوشت‪ .‬پزشکزاد همچنین مدتی‬        ‫صدرنشینمحبوبترینسریالهایطنز‪،‬‬               ‫را به ریشخند میگیرد‪.‬‬
‫ماندگارترین مجموعههای تلویزیونی‬                                                ‫ایرج پزشکزاد نویسنده اثر برجسته‬             ‫نیز مقالاتی در کیهان لندن مینوشت‪.‬‬      ‫سیاسی و اجتماعی است و شخصیتها‪،‬‬         ‫=شاید این سخنان‬
                                                                               ‫«داییجان ناپلئون» در یک پیام‬                ‫وی خود را وامدار فردوسی‪ ،‬سعدی‪،‬‬         ‫موقعیتها و دیالوگها و عبارات آن‬        ‫«اسدالله میرزا» از‬
             ‫ایران به شمار میرود‪.‬‬                                              ‫توئیتری نوشت که آرزوی بازگشت ایرج‬           ‫حافظ و ولتر و مولیر میدانست و از آنها‬  ‫مانند «دروغ چرا تا قبر آآآ…»‪« ،‬کار‬     ‫شخصیتهای اصلی «دایی‬
‫«خانواده نیک اختر»‪« ،‬حافظ ناشنیده‬                                              ‫پزشکزاد به ایران تحقق نیافت ولی نام‬                                                ‫کار اینگلیساس»‪« ،‬سانفرانسیکو» و‬        ‫جان ناپلئون» که نقش یک‬
‫پند»‪« ،‬طنز فاخر سعدی» و «پسر‬                                                   ‫پزشکزاد همواره در آسمان ادبیات و‬                               ‫تأثیر گرفته بود‪.‬‬    ‫«مومنت» وارد فرهنگ عامه شده است‪.‬‬       ‫کارمند وزارت خارجه را‬
‫حاجی باباجان» از جمله دیگر آثار‬                                                                                            ‫«حاج ممجعفر در پاریس» (خاطرات)‪،‬‬        ‫این سریال و همچنین کتاب «داییجان‬       ‫بازی میکرد بتوان یکی از‬
‫پزشکزاد و «شوایک سرباز پاکدل»‬                                                           ‫هنر ایران خواهد درخشید‪.‬‬            ‫«ماشاءالله خان در بارگاه هارونالرشید»‬  ‫ناپلئون» پس از انقلاب ممنوع شد و‬       ‫نقاط اوج این رمان و یک‬
‫اثر یاروسلاو هاشک از جمله مهمترین‬                                                                                          ‫(رمان)‪« ،‬بوبول»(طنزیات اجتماعی)‬        ‫هرگز اجازه پخش مجدد پیدا نکرد‪.‬‬         ‫پیشبینی بدیع در انتقاد از‬
                                                                                                                           ‫«آسمون ریسمون»(طنزیات ادبی)‪،‬‬           ‫کارگردانش ناصر تقوایی نیز تا مدتها‬     ‫جامعهای دانست که به نوعی‬
                ‫ترجمههای اوست‪.‬‬                                                                                             ‫«داییجان ناپلئون» (رمان)«ادب‬                                                  ‫بازتاب سرنوشت تاریخ‬
                                                                                                                           ‫مرد به ز دولت اوست تحریر شد»‬                             ‫ممنوع از کار بود‪.‬‬    ‫معاصر ایران نیز هست که‬
 ‫«طناب دار» از توماج و بیلقب؛ پی ِر ناخلف! تولید‬                                                                           ‫(نمایشنامه)‪« ،‬انترناسیونال بچهپرروها»‬  ‫رمان «داییجان ناپلئون» به زبانهای‬      ‫به دامان انقلاب اسلامی و‬
‫ایرانم‪ ،‬بیانقضا! جنازم هم نمیذاره بکنی بیتاریخم!‬                                                                           ‫(طنزیات سیاسی)‪« ،‬شهر فرنگ از‬           ‫دیگر دنیا از جمله انگلیسی‪ ،‬ایتالیایی‪،‬‬  ‫افرادی مانند «عبدالقادر‬
                                                                                                                           ‫همه رنگ» (طنزیات سیاسی و‬               ‫روسی و فرانسوی ترجمه و منتشر‬           ‫بغدادی» درافتاد! اسدالله‬
 ‫گوله میشه صدامون تو قلب این حصار‬                                              ‫توماج صالحی هنرمند رپ که درباره‬             ‫اجتماعی)‪« ،‬خانواده نیکاختر» (رمان)‪،‬‬                                           ‫میرزا در توضیح اینکه چرا‬
    ‫میبینیم همدیگه رو باز اونور دیوار‬                                          ‫مردم و مشکلات و آرزوها و امیدهای‬            ‫«رستمصولتان»(طنزیات اجتماعی)‪،‬‬                                 ‫شده است‪.‬‬        ‫از همسرش جدا شده درباره‬
    ‫رفیق کلید خون تو قفل آزادی بذار‬                                            ‫آنها میخواند‪ ،‬بار دیگر نماهنگ یا‬                                                   ‫ایرج پزشکزاد کار نویسندگی را در اوایل‬  ‫زنی که زمانی همسرش بود‬
     ‫میگیرمت تو آغوشم من با افتخار‬                                             ‫ویدئوموزیکی منتشر کرده که اگرچه‬                                                    ‫دهه ‪ ۱33۰‬با نوشتن داستانهای کوتاه‬      ‫ولی با یک «مرد عرب» فرار‬
                                                                               ‫قلب را از اینکه چرا جوانانی باید به‬                                                                                       ‫کرد‪ ،‬توضیح میدهد‪« :‬من با‬
 ‫گوله میشه صدامون تو قلب این حصار‬                             ‫ویدئو‬            ‫«طناب دار» فکر کنند سخت به درد‬                                                                                            ‫ظرافت با زنم حرف میزدم و‬
    ‫میبینیم همدیگه رو باز اونور دیوار‬                      ‫طناب خان‬            ‫میآورد اما در عین حال سبب امید‬                                                                                            ‫او با زمختی و خشونت؛ من‬
    ‫قسم به پرواز هفت پنج دو‪ ،‬به عدد‬     ‫منو ببر اونجایی که من تما ِم مام!‬      ‫به اکنون و آینده میشود؛ چرا که‬                                                                                            ‫روزی یکبار حمام میرفتم او‬
                                           ‫طناب دار طناب دار طناب دار‬          ‫با صدای بلند وجود و حضور خیل‬                                                                                              ‫ماهی یکبار؛ من حتا پیازچه‬
‫ب هزار و پونصد گل خونی توی یه سبد‬       ‫میگیرمت تو آغوشم من با افتخار‬          ‫جوانانی را یادآوری میکند که تولید‬                                                                                         ‫نمیخوردم‪ ،‬او کیلو کیلو‬
   ‫قسم به وطن‪ ،‬قسم به این زندان ابد‬                                            ‫ایرانند؛ تاریخ انقضا ندارند؛ از چیزی‬                                                                                      ‫پیاز و سیر و ترب میخورد؛‬
   ‫تا قتل عام خاوران برمیگردیم عقب‬                                             ‫برای رسیدن به حقوق انسانی خود و‬                                                                                           ‫من شعر سعدی میخواندم‪،‬‬
                                                                               ‫عدالت نمیهراسند؛ چنین ایرانیانی‬                                                                                           ‫او باد گلو در میکرد…‬
 ‫قسم ب اون لحظهای که گرفته بودنت‬                                               ‫همواره وجود داشتهاند که بسیاری‬                                                                                            ‫آنوقت در چشم زنم من‬
    ‫کسی جلو نمیومد‪ ،‬شعار دادن همه‬                                              ‫از آنها در نبردی به شدت نابرابر‬                                                                                           ‫بیهوش بودم او باهوش! من‬
                                                                               ‫سینه سپر کردند و در دل خاک‬                                                                                                ‫بیشعور بودم او باشعور! من‬
 ‫قسم به اون تیری که جا مونده تو تنت‬                                            ‫آرام گرفتند‪ .‬اما هیچ سرکوبی از‬
‫پناه نبردی به کسی چون میفروختنت‬                                                ‫تیرباران و طناب دار تا شلیک در‬                                                                                                ‫زمخت بودم‪ ،‬او ظریف!»‬
                                                                               ‫خیابان و… آنها را از تلاش برای‬
    ‫قسم به طناب دار به شجاعت ستار‬                                              ‫رسیدن به آزادی خود و همنوعان‬                                                                                              ‫ایرج پزشکزاد نویسنده و خالق کتاب‬
      ‫مادرای داغدار‪ ،‬قسم به قتل افکار‬                                          ‫و هموطنانشان باز نمیدارد‪ :‬هموط ِن‬                                                                                         ‫«داییجان ناپلئون» مشهورترین کتاب‬
                                                                                                                                                                                                         ‫طنز فارسی در سن ‪ ۹4‬سالگی در‬
    ‫قسم به اونی که ایستاد جلوی جبار‬                                                  ‫من‪ ،‬تو وطنمی‪ ،‬ما بیکرانیم!‬
    ‫که محاکمه کنیم حاکمو کف دربار‬                                                                                                                                                                           ‫لسآنجلس دور از وطن درگذشت‪.‬‬
‫قسم ب خونا که ریختی و تقاص ندادی‬                                                                                                                                                                         ‫ایرج پزشکزاد؛ ‪ ۲۲‬دی ‪۱3۰۶ - ۱4۰۰‬‬
                                                                                                                                                                                                         ‫ایرج پزشکزاد نویسنده‪ ،‬مورخ‪ ،‬حقوقدان‬
      ‫آدم به آدم میرسه راه فرار نداری‬                                                                                                                                                                    ‫و حالق کتاب مشهور «داییجان‬
  ‫هموط ِن من‪ ،‬تو وطنمی‪ ،‬ما بیکرانیم‬                                                                                                                                                                      ‫ناپلئون» ‪ ۲۲‬دیماه در سن ‪ ۹4‬سالگی‬
  ‫طنا ِب دارو میبوسم تا تو تنها نباشی‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                                    ‫در لسآنجلس درگذشت‪.‬‬
                                                                                    ‫قسم به خون‪ ،‬قسم به شی ِر مادرم‬         ‫ایرجپزشکزاددرکنارنادرنادرپور‪،‬محمدعاصمی‪،‬تورجفرازمند‪،‬هادیخرسندی‬                 ‫نویسنده و طنزپرداز و خالق شاهکاری‬
                                                                               ‫خفهنمیمونمحتیوقتیکشیدهماشهرم‬                                                                                              ‫همچون دایی جان ناپلئون در سال‬
                                                                               ‫جلو کفتار میمیرم ولی یه شی ِر با شرف‬        ‫«گلگشتخاطرات»(طنزیاتاجتماعی)‪،‬‬          ‫برای مجلهها و برگردان نوشتههای ولتر‪،‬‬   ‫‪ ۱3۰۶‬در تهران متولد شد‪ .‬ایرج‬
                                                                                                                           ‫«پسر حاجی باباجان»(نمایشنامه)‪« ،‬به‬       ‫مولیر و چند رمان تاریخی آغاز کرد‪.‬‬    ‫پزشکزاد تحصیلات آکادمیک خود را‬
                                                                                   ‫یه سیلی هم به من بزن پی ِر ناخلف‬        ‫یاد یار و دیار»(خاطرات) و «بلیط‬                                               ‫در ایران و فرانسه در رشته حقوق به‬
                                                                                 ‫ببین رحم من تمامه‪ ،‬سهمم از جهان‬           ‫خانعمو» (نمایشنامه) از جمله آثار‬       ‫او هنگام کار در وزارت امور خارجه‪،‬‬      ‫پایان رساند‪ .‬او مدتی به عنوان قاضی‬
                                                                               ‫تو با هر چی میخوای بزن‪ ،‬سنگرم دستام‬                                                ‫ستون طنز «آسمون ریسمون» در مجله‬        ‫و دیپلمات در وزارت خارجه پیش از‬
                                                                               ‫شاید حتی اشکم ببینی‪ ،‬به خون‬                              ‫بهجامانده از او هستند‪.‬‬    ‫فردوسی را نیز مینوشت‪ .‬کتابهای‬
                                                                                                                           ‫همچنین ترجمه کتابهای «روزولت»‬          ‫«ادب مرد به از دولت اوست»‪،‬‬                        ‫انقلاب نیز فعالیت داشت‪.‬‬
                                                                                                       ‫آغشتهست‬             ‫نوشته سارا دلانو روزولت‪« ،‬ملک مقرب‬     ‫«ماشاءاللهخان در بارگاه هارونالرشید»‬   ‫ایرج پزشکزاد رمان «دایی جان ناپلئون»‬
                                                                               ‫ولیتسلیمنمیشم!مرگ؟جا ِنعشقاست‬               ‫در جمع شیاطین»‪« ،‬دختر گرجی»‪،‬‬           ‫و کتاب «انترناسیونال بچه پرروها» از‬    ‫را در سال ‪ ۱34۹‬نوشت‪ .‬این رمان که از‬
                                                                               ‫صدام تو خیابونه‪ ،‬خب خفم کنی‬                 ‫«زندانی کازابلانکا» و «ماروا» نوشته‬                                           ‫پرفروشترین کتابهای ایرانی است‪ ،‬با‬
                                                                                                                           ‫موریس دوکبرا‪« ،‬دزیره» اثر آن ماری‬                     ‫دیگر آثار او هستند‪.‬‬     ‫طنزی شوخ و گاه سیاه تیپهای جامعه‬
                                                                                                      ‫بیفایدهست‬            ‫سلینکو‪« ،‬افسونگران دریا» نوشته‬         ‫پزشکزاد روزنامهنگار و پژوهشگر نیز بود‬  ‫ایرانی و فرهنگ رایج را به ریشخند‬
                                                                               ‫ما میلیونها بذر کاشتیم‪ ،‬آمادهی ایفای‬        ‫آلفرد ماشار‪« ،‬جمیله» از هانری بوردو‪،‬‬   ‫و علاقهاش به طنز باعث شد تا کتاب‬
                                                                                                                           ‫«عدالت اجرا شدهاست» از ژان مکر‪،‬‬        ‫تحقیقی درباره طنز در آثار سعدی‬                                  ‫میگیرد‪.‬‬
                                                                                                            ‫نقش‬            ‫«دو سرنوشت» از ویلکی کالینز‪« ،‬فردا‬     ‫به «طنز فاخر سعدی» و «حافظ‬
                                                                               ‫بیسایه‪ ،‬پخش مثل تیرای پخش ُک ِنت‪،‬‬           ‫گریه خواهم کرد» نوشته لیلیان راث‬       ‫ناشنیده» را به نگارش در آورد‪ .‬او در‬
                                                                                                                           ‫و «شوایک سرباز پاکدل» از یاروسلاو‬      ‫حالیکتابهایتحقیقیمتعددیدرباره‬
                                                                                                             ‫تَش‬                                                  ‫فرهنگ ایران نوشت که مجبور به ترک‬
                                                                               ‫مترسکاتحلقآویزن‪،‬دونهدونهتیرایبرق‬              ‫هاشک توسط او منتشر شده است‪.‬‬          ‫کشورش شد و هرگز اجازه بازگشت به‬
                                                                               ‫خط‪،‬سمت‪،‬جناح‪،‬وصلبههیچجانیستم‬                 ‫«مروری در تاریخ انقلاب روسیه»‪،‬‬
                                                                                                                           ‫«مصدقبازمصلوب‪:‬چندمقالهسیاسی»‪،‬‬                          ‫وطن خود را نیافت‪.‬‬
                                                                                  ‫تولی ِد ایرانم‪ ،‬بیانقضا‪ ،‬بیخ تا ریشهام!‬  ‫«مروری در تاریخ انقلاب فرانسه»‪« ،‬طنز‬   ‫شاید این سخنان «اسدالله میرزا»‬
                                                                                   ‫جنازم هم نمیذاره بکنی بیتاریخم‬          ‫فاخر سعدی»‪« ،‬حافظ ناشنیدهپند»‪،‬‬         ‫از شخصیتهای اصلی «دایی جان‬
                                                                               ‫حتی آتیش‪ ،‬آهک‪ ،‬اسید‪ ،‬ذوب‪ ،‬له کنیم‪،‬‬          ‫«مروری در انقلاب مشروطیت ایران»‬        ‫ناپلئون» که نقش یک کارمند وزارت‬
                                                                                                                           ‫و «ریشههای اختلاف چین و شوروی»‬         ‫خارجه را بازی میکرد بتوان یکی از‬
                                                                                                            ‫یه جا‬          ‫هم در کارنامه ایرج پزشکزاد به چشم‬      ‫نقاط اوج این رمان و یک پیشبینی‬
                                                                               ‫یاتیکهتیکمکنی‪،‬هرتیکموبسپریبهخاک‬                                                    ‫بدیع در انتقاد از جامعهای دانست که‬
                                                                               ‫دونه دونه سبز میشم نتونی بش ُمریم نگاه‬                              ‫میخورد‪.‬‬        ‫به نوعی بازتاب سرنوشت تاریخ معاصر‬

                                                                                     ‫من‪ ،‬تما ِم من‪ ،‬تما ِم من‪ ،‬تما ِم مام‬
                                                                                            ‫من؟ من؟ من‪ ،‬تما ِم مام!‬

                                                                                   ‫سر طناب دار‪ ،‬آخرین سرپنامه‪ ،‬آخ‬
                                                                               ‫که اگه برسه دستای بازم به اون طناب دار‬
                                                                               ‫میبوسمش‪ ،‬طناب دار‪ ،‬طناب جان‪،‬‬

                                                                               ‫وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10