Page 5 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۸۹ (دوره جديد
P. 5

‫صفحه ‪ 5‬ـ ‪ Page 5‬ـ شماره ‪1655‬‬
‫جمعه ‪ 30‬نوامبر تا پنجشنبه ‪ 6‬دسامبر ‪2018‬‬

‫کشاورز شاعر و مجروح جنگ ایران و عراق‪ :‬ما را نه‬                                                                       ‫اصلان اصلانیان از میان ما رفت‬

‫غم دوزخ و نه حرص بهشت است!‬                                                                                                                                 ‫درزندان‪ ،‬اصلا رفتار روشنفکرانه‬       ‫رضا مقصدی‪ -‬نسل ما ترانه‌ی‬
                                                                                                                                                           ‫نداشت اما احتمالا با پرونده‌ی اهل‬    ‫شورانگیزش را با صدای شجریان به‬
‫محمدعلی نعمت‌اللهی‬                                                              ‫=«در زمان انقلاب‪،‬‬                             ‫اصلان اصلانیان‬               ‫تئاتر (سعید سلطانپور‪ ،‬ناصررحمانی‬
                                                                                ‫عضو گروه سرود شهر‬                                                          ‫نژاد) دستگیر شده بود‪ .‬در آنجا‬                              ‫خاطر دارد‪:‬‬
‫بعد از پایان تحصیلات دبیرستان به‬         ‫خیابان پون ‌هزار الیگودرز بودند‪ .‬بعد‬   ‫بودم و «خمینی ای امام»‬               ‫چندان به چند و چون و چگونگی‬           ‫بیشتر با سعید م ‌یگشت‪ .‬انسانی‬
‫انجمن ادبی الیگودرز رفت‪« :‬انجمن‬          ‫از پیروزی انقلاب برادرانش جزو‬          ‫م ‌یخواندیم‪ .‬یکی از اولین‬            ‫تاثیر یک شعر یا ترانه در ذهن و زبان‬   ‫مهربان و خاکی و مردمی بود‪ .‬در‬        ‫شب است و چهره‌ی میهن‪،‬‬
‫ادبی پیشتر از ما تاسیس شده بود و‬         ‫مؤسسین سپاه الیگودرز بودند اما‬         ‫کسانی که از دیوار ساواک‬              ‫مردم‪ ،‬درنگ کرد‪ .‬پیچیدگی‌هایی‬          ‫حیاط زندان‪ ،‬گهگاه با هم قدم‬                                     ‫سیاهه‬
‫در این نجمن هر که شعری داشت‬               ‫مدتی بعد به دلایلی کنار کشیدند‪».‬‬      ‫بالا رفتند برادران من بودند‬          ‫دارد که به زبان درنمی‌آید‪ .‬گاهی‬       ‫می‌زدیم اما یادم نمی‌آید از شعر‬
                                         ‫خود محمدعلی نعم ‌تاللهی به‬             ‫ما انقلابی بودیم ولی ما را به‬        ‫یک شعر‪ ،‬چنان در مردم راه م ‌ییابد‬     ‫با هم حرف زده باشیم‪ .‬از کارش‬             ‫نشستن ‪،‬در سیاه ‌یها گناهه‬
                      ‫م ‌‌یخواند‪».‬‬       ‫کیهان لندن م ‌‌یگوید‪« :‬در زمان‬         ‫قول روحانی از قطار انقلاب‬                                                  ‫با کامیون‪ ،‬در بیرون م ‌یگفت و از‬            ‫تفنگم را بده تا ره بجویم‬
‫او به عنوان یکی از موسسین کارگاه‬         ‫انقلاب‪ ،‬عضو گروه سرود شهر بودم‬         ‫پیاده کردند و خوشحالیم‬                           ‫که شگفتی م ‌یآفریند‪.‬‬      ‫فرهنگ راننده‌های کامیون حرف می‬
‫نقد الیگودرز نیز در این حوزه فعال بود‬    ‫و «خمینی ای امام» م ‌‌یخواندیم‪،‬‬        ‫که دستمان به خون کسی‬                 ‫خنده‌های اصلان هنوز با من است‪.‬‬        ‫زد و می‌خندید‪ .‬آنجا بود دانستم که‬     ‫که هر که عاشقه پایش به راهه‬
‫تا اینکه بعد از مدتی به گفته خودش‬        ‫یکی از اولین کسانی که از دیوار‬         ‫آلوده نشده و به کسی آزار‬             ‫حیف شد که از دست ما رفت‪ .‬خیلی‬                                                                ‫برادر بی‌قراره‬
‫«فشار آوردند و کارشکنی کردند؛ در‬         ‫ساواک بالا رفتند برادران من بودند؛‬                                                                                    ‫چرا چهر‌هی روشنفکرانه! ندارد‪.‬‬                     ‫برادر شعله‌واره‬
‫انجمن ادبی‪ ،‬جایی برای کلاس قرار‬          ‫ما انقلابی بودیم ولی ما را به قول‬                    ‫نرساند ‌هایم‪».‬‬                                    ‫حیف‪.‬‬       ‫امروز به ملاقات «سایه» به‬
‫نم ‌‌یدادند‪ ،‬ارشاد همه چیز را سانسور‬     ‫حسن روحانی از قطار انقلاب پیاده‬        ‫=محمد علی نعم ‌تاللهی‬                ‫«در مردگانِ خویش نظر می‌بندیم‬         ‫بیمارستانی در شهر کلن رفتم‪.‬‬                    ‫برادر دش ِت سین ‌هاش‪-‬‬
‫م ‌‌یکردند‪ ،‬کارگاهی که درست کرده‬         ‫کردند و ما خوشحالیم که دستمان به‬       ‫سا ‌لهاست بر زمینی‬                                                         ‫با او از سوگنامه‌ی دردمند ِ فرج‬                             ‫لاله زاره‪.‬‬
‫بودیم را از بین بردند‪ ،‬کلا ‌سها‪ ،‬معلم‬    ‫خون کسی آلوده نشده و به کسی آزار‬       ‫که ارث پدری اوست به‬                                  ‫با طرح ِ خند ‌ه‌ای‬    ‫سرکوهی درباره‌ی اصلان گفتم‪ .‬او‬
‫نقد نداشت‪ ،‬شعر را بر روی تخته‬                                                   ‫همراهی دو برادر دیگرش‬                 ‫و نوب ِت خود را انتظار می‌کشیم‬       ‫را به درستی می‌شناخت‪ .‬از حجب‬         ‫با اصلان در سال ‪ ۵۳‬همبند بودم‪.‬‬
‫م ‌‌ینوشتیم یا کپی م ‌‌یکردیم و به‬                 ‫فرخ نیکمرام‬                  ‫که حالا بازنشسته هستند‬                                                     ‫و حیای ذاتی‌اش گفت‪ .‬اندوهی سیاه‬      ‫نامش را به عنوان شاعر‪ ،‬ی ‌کبار در‬
‫بچ ‌ههای کارگاه م ‌‌یدادیم و خودمان‬                                             ‫کشاورزی م ‌یکند‪ .‬م ‌یگوید‬                         ‫ب ‌یهیچ خنده‌ا ‌ی»‪.‬‬      ‫بر چهره‌اش نشست‪ .‬گفتم «سایه»‬         ‫جنگی دیده بودم ‪.‬گویا در جنگ‬
                                                              ‫نرساند‌هایم‪».‬‬     ‫زمینش دچار ب ‌یآبی شده‬                                                     ‫جان! یادت هست این ترانه چگونه‬        ‫«چاپار» که تنها دو شماره از آن به‬
        ‫با هم به نقد م ‌‌یپرداختیم‪».‬‬     ‫محمدعلی نعم ‌تاللهی به خاطر‬            ‫و دو هکتار از محصول‬                                                        ‫به «چاووش‪ /‬گروه شیدا» راه یافت؟‬      ‫کوشش احمدرضا دریایی درآمده بود‪.‬‬
‫وی را از همان سا ‌لها حتی برای‬           ‫سوابق سیاسی در سال دوم دبیرستان‬        ‫امسالشان خشک شده‬                                                           ‫(چون اورا در گستره‌ی باورهای‬         ‫چند شعر این دوشماره‌ی «چاپار» را‬
‫اشتغال در یک کار ساده نیز از حضور‬        ‫و در بحبوحه جریانات و کشتار دهه‬        ‫است با این حال م ‌یگوید‪:‬‬                                                   ‫سیاسی‪ ،‬اعتقادی دیگر بود)‪ .‬گفت‬        ‫خسرو گلسرخی و من به احمدرضا‬
‫در ادارات دولتی منع کرده بودند‪« :‬هر‬      ‫‪ ۶۰‬از تحصیل محروم شد‪ ،‬همان زمان‬        ‫اگر همی ‌نها را هم نداشتیم‬                                                 ‫یادم نیست‪ .‬گفتم چه شد که این‬         ‫داده بودیم‪ .‬احتمال می‌دهم خسرو‬
‫جا برای کار م ‌‌یرفتم در گزینش رد‬        ‫در ‪ ۱۷‬سالگی به همراه دو برادرش به‬                                                                                 ‫ترانه‪ ،‬آنگونه گل کرد؟ گفت نم ‌یتوان‬  ‫آن شعر را از او گرفته باشد چون‬
‫م ‌‌یشدم به این دلیل که چند نفر از‬       ‫عنوان بسیجی به جبه ‌ههای جنگ‬                ‫از گرسنگی م ‌یمردیم‪.‬‬                                                                                       ‫نخستین بار این نام را از دهان خسرو‬
‫اطرافیانم از زندانیان مجاهد در دهه‬                                                                                                                                                              ‫شنیده بودم‪ .‬به او گفتم ارمنی‌ست؟‬
‫‪ ۶۰‬بودند و به من هم م ‌‌یگفتند که تو‬                               ‫رفتند‪.‬‬                             ‫م ‌ی‌آشوبد‬
                                         ‫نعم ‌تاللهی در ادامه اضافه م ‌‌یکند‪:‬‬                            ‫ب ‌یقرار‬                                                                                        ‫یادم نیست چه پاسخ داد‪.‬‬
          ‫هم از مجاهدین هستی!»‬           ‫«آب و خاکم در خطر بود‪ .‬دختران‬
‫محمدعلی نعم ‌تاللهی سا ‌لهاست‬            ‫هویزه و سوسنگرد مورد حمله‬                         ‫لبریز پرواز چلچل ‌هها‬     ‫علیرضا رضایی طنزپرداز درگذشت‬
‫بر روی زمینی که ارث پدری اوست‬            ‫عراق ‌یها قرار م ‌یگرفتند‪ .‬ما به خاطر‬                   ‫میراث زنجیر را‬
‫به همراه دو برادر دیگرش که حالا‬          ‫آب و خاک رفتیم جنگ؛ از اول جنگ‬                                                                                                                         ‫=علیرضا رضایی که‬
‫بازنشسته هستند کشاورزی م ‌‌یکند‪.‬‬         ‫تا سال ‪ ۶۹‬در میدان جنگ بودیم و به‬           ‫بر صخر ‌هی شهاب سنگ‌ها‬                                                                                     ‫پس از رویدادهای «جنبش‬
‫م ‌‌یگوید زمینش دچار ب ‌یآبی شده و‬                                                                     ‫م ‌یتکاند‬                                                                                ‫سبز» و سال ‪ ۸۸‬از ایران‬
‫دو هکتار از محصول امسالشان خشک‬                       ‫میهن خدمت کردیم‪».‬‬                                                                                                                          ‫خارج شد‪ ،‬در ایمیلی به‬
‫شده چون آب به زمین نم ‌یرسد با‬           ‫او در سال ‪ ۶۵‬در جریان عملیات‬                        ‫گسترده با ‌لهاشان‬                                                                                  ‫کیهان لندن نوشته بود که‬
‫این حال م ‌‌یگوید‪« :‬اگر همینها را هم‬     ‫کربلای ‪ ۵‬در شلمچه مجروح شد‪:‬‬                                                                                                                            ‫«دوستانش» به وی توصیه‬
                                         ‫«در آن عملیات از ناحیه پا مجروح‬        ‫فیروزه رمضان‌زاده‪ -‬آنچه خواندید‬                                                                                 ‫م ‌یکنند کیهان لندن‬
    ‫نداشتیم از گرسنگی م ‌‌یمردیم‪».‬‬       ‫شدم‪ ،‬منتها تحت پوشش هیچ ارگان‬          ‫شعری از محمدعلی نعم ‌تاللهی؛‬                                                                                    ‫نخواند! ولی او به حرفهای‬
‫او در ادامه توضیح م ‌‌یدهد‪« :‬بسیار‬       ‫و سازمانی قرار نگرفتم و نیستم؛ همه‬     ‫کشاورز شاعر اهل الیگودرز و مجروح‬
‫اتفاقات تلخ‪ ،‬تجربه کرد‌هام؛ چه در‬        ‫مدارک جانبازیم را دارم ولی دنبال‬                                                                                                                              ‫آنها گوش نم ‌یدهد!‬
‫جبهه جنگ و چه در عرصه تولید‪.‬‬             ‫نکردم و بعد از جبهه رو به کشاورزی‬               ‫جنگ ایران و عراق است‪.‬‬
‫سال ‪ ۸۵‬تقریبا ‪ ۴۰‬راس گاو شیری‬                                                   ‫فرخ نیکمرام‪ ،‬مترجم و فعال سیاسی‬      ‫شدن پای ‌ههای دینی و اعتقادی آنها‬                     ‫علیرضا رضایی‬         ‫علیرضا رضایی نویسنده و طنزپرداز‪،‬‬
‫خود را بر اثر سوء مدیریت در تب‬                                    ‫آوردم‪».‬‬       ‫پیشین ساکن امریکا به همراه گودرز‬     ‫م ‌یشوند‪ .‬به عنوان مثال در تلویزیون‬                                        ‫وبلا ‌گنویس و سازنده سری‬
‫برفکی از دست دادم‪ .‬این بیماری‬                                                   ‫چراغی شاعر ساکن ایران این شاعر‬       ‫جمهوری اسلامی حر ‌فهایی را به‬         ‫در نقش شهرام امیری در این برنامه‬     ‫کمد ‌یهای «شفا ‌فسازی» بر اثر‬
‫از سیستان و بلوچستان پاکستان‬             ‫این شاعر ایرانی پس از بازگشت‬           ‫را شناسایی و اشعار او را جم ‌عآوری‬   ‫خورد مردم م ‌یدهند که هیچ پایه و‬      ‫غوغایی به پا کرد و به شدت مورد‬
‫به کردستان رسید‪ ،‬بیمه هم پاسخ‬            ‫از جبه ‌ههای جنگ ایران و عراق‬          ‫کرد‌هاند‪ .‬پیشتر فرخ نیکمرام به‬       ‫اساس دینی ندارد‪ .‬به نظر من اعتقاد‬     ‫توجه مردم قرار گرفت‪.‬علیرضا رضایی‬                ‫بیماری قلبی درگذشت‪.‬‬
‫مناسب نداد‪ .‬بعد آمدند واکسن تب‬           ‫به دبیرستان رفت و تحصیل در‬             ‫همراه عموی خود مهرشاد نیکمرام‬        ‫یک قوت قلب است اما اینکه به عنوان‬     ‫در برنامه «شفا ‌فسازی» که بطور‬       ‫علیرضا رضایی نویسنده‪ ،‬طنزپرداز‬
‫مالت زدند ولی همه گاوهایم تب مالت‬        ‫رشته ادبیات را شروع کرد اما به‬         ‫‪ ۵۷‬شعر کوتاه گودرز چراغی شاعر‬        ‫نمونه شخصی یک زنجیر به گردن‬           ‫مستقل اجرا و تهیه و در کانال یوتیوب‬  ‫و کمدین ایرانی مقیم فرانسه بر اثر‬
‫گرفتند و مردند‪ .‬به وزارت کشاورزی‬         ‫گفته خودش «در توالت دبیرستان‬           ‫و دیگر بازمانده جنگ ایران و عراق‬     ‫خود ببندد و ادای سگ بارگاه ائمه‬       ‫خود منتشر م ‌یکرد‪ ،‬با تابوهایی چون‬   ‫بیماری قلبی درگذشت‪ .‬این طنزپرداز‬
‫شکوائیه بردم و به آقای رکنی معاون‬        ‫شعارهایی نوشته بودند و انگشت اتهام‬     ‫را جم ‌عآوری و ترجمه کرده بودند‪.‬‬     ‫را دربیاورد من با این رفتار مخالفم و‬  ‫مذهب و روحانیون م ‌یپرداخت‪ .‬مردم‬     ‫و کمدین‪ ،‬به خاطر اجرای طنزهای‬
‫وزیر جهاد کشاورزی گفتم فکر کنید‬                                                 ‫مجموعه اشعار محمدعلی نعم ‌تاللهی‬     ‫به شدت آن را دس ‌تمایه طنز خواهم‬      ‫او را در دور‌ههای مختلف با عناوین‬    ‫سیاسی بارها بازداشت شد و در نهایت‬
‫زیرگروه حز ‌بالله لبنانم! داد زدم که‬               ‫به سوی من گرفته شد‪».‬‬         ‫به نام«دموکراسی واژگان» شامل ‪۵۰‬‬                                            ‫بلاگر‪ ،‬شهرام امیری و شفا ‌فسازی به‬
‫گاوهای مرا به عمد یا غیرعمد با‬           ‫بعد از اخراج از رشته ادبیات به ناچار‬   ‫شعر به کوشش مهرشاد و فرخ نیکمرام‬                                ‫کرد‪».‬‬                                                        ‫از ایران مهاجرت کرد‪.‬‬
                                         ‫تغییر رشته داد و در رشته ریاضی‬         ‫اکنون به زبان انگلیسی ترجمه و در‬     ‫علیرضا رضایی که پس از رویدادهای‬                               ‫یاد دارند‪.‬‬   ‫علیرضا رضایی در دور‌های نویسنده‬
             ‫واکسن از بین بردید!»‬        ‫فیزیک تحصیلات خود را در مقطع‬           ‫فروشگاه اینترنتی «آمازون» منتشر‬      ‫«جنبش سبز» و سال ‪ ۸۸‬از ایران‬          ‫علیرضا رضایی پیشتر به کیهان‬          ‫برنام ‌ه «پارازیت» ساخته کامبیز‬
                                         ‫متوسطه ادامه داد اما در این رشته‬                                            ‫خارج شد‪ ،‬در ایمیلی به کیهان لندن‬      ‫لندن گفته بود که «خیل ‌یها‬           ‫حسینی از تولیدات تلویزیون صدای‬
‫این کشاورز شاعر ادامه م ‌‌یدهد‪:‬‬          ‫موفق نشد چرا که به گفته خودش‬                                  ‫شده است‪.‬‬      ‫نوشته بود که «دوستانش» به وی‬          ‫تصورشان بر این است که من ائمه‬        ‫آمریکا بود و سپس مت ‌نهای برنامه‬
‫«هیچکس جوابگو نیست‪ ،‬برای‬                 ‫رشت ‌هی او نبود‪ ،‬وقتی به خاطر‬                                               ‫توصیه م ‌یکنند کیهان لندن نخواند!‬     ‫را مورد تمسخر قرار م ‌یدهم و به‬      ‫«پلتیک» و در نهایت برنام ‌ههای‬
‫پروند‌هام به فرمانداری رفتم و گفتند‬      ‫شکایت علیه اخراج از دبیرستان به‬               ‫کلامت روشنی است‬               ‫ولی او به حرفهای آنها گوش نم ‌یدهد!‬   ‫اعتقادات مردم توهین م ‌یکنم در‬       ‫کمدی با عنوان «شفا ‌فسازی» را‬
‫اصل ًا پروند‌های نبوده در حالی که برای‬   ‫آموزش و پرورش رفت به او گفتند‬                                               ‫علیرضا رضایی روز ششم آذر ‪ ۹۷‬بر‬        ‫حالی که من به نوعی مدافع اعتقادات‬
‫غرامت گاوها از قرار ‪ ۲۰۰‬هزارتومان‬        ‫«تو م ‌یخواهی مبارزه کنی نه اینکه‬               ‫سپیده سر کشیده‌ای؟!‬         ‫اثر بیماری قلبی در شهر لیل فرانسه‬     ‫مردم هستم‪ .‬چرا که احساس م ‌یکنم‬                     ‫تهیه و اجرا م ‌یکرد‪.‬‬
‫پرداخت کردند‪ .‬به فرمانداری رفتم‬                                                                          ‫م ‌ی‌آیی‬                                          ‫این دیگران هستند که با اجرای یک‬      ‫علیرضا رضایی در رشته مهندسی‬
‫گفتم گاوها را خودتان کشتار کردید‬                            ‫درس بخوانی!»‬                                                                    ‫درگذشت‪.‬‬        ‫سری برنام ‌ههای خاص به مقدسات‬        ‫عمران تحصیل کرد ولی بعدها به‬
‫و مدرک دادید‪ ،‬گاوهای من بر اثر‬           ‫نعم ‌تاللهی از دوران نوجوانی شعر‬               ‫آرام در محوطه‌ی کلمات‬                                              ‫مردم توهین م ‌یکنند و باعث سست‬       ‫عنوان کارگردان و طنزپرداز به فعالیت‬
‫واکسن دولت مردند! از سال ‪ ۹۴‬تا‬           ‫گفتن را شروع کرد‪ ،‬از همان سا ‌لها‬        ‫بساط چهارشنبه سور م ‌‌یکنی‬                                                                                    ‫پرداخت‪ .‬پس از خروجش از ایران‪ ،‬با‬
‫الان درگیر این پرونده هستم‪ .‬هر گاو‬       ‫به سرودن شعر نو گرایش داشت‬                                                                                                                             ‫برنامه «پارازیت» همکاری کرد که‬
‫‪ ۱۵‬تا ‪ ۲۰‬میلیون تومان قیمت دارد‪،‬‬         ‫«اشعار شاملو را دوست داشتم او را‬                           ‫گلدان و بتن‬                                                                                 ‫یکی از پربینند‌هترین برنام ‌ههای طنز‬
‫فقط دامپزشکی پول گوشتش را به‬             ‫بزرگترین شاعر عصر خودم م ‌‌یدانم‪».‬‬               ‫اینترنت‪ ،‬سرب و آینه‬                                                                                   ‫دوران خود بود‪ .‬بازی علیرضا رضایی‬
‫من داد؛ دقیقا دو میلیون و ‪ ۷۰۰‬هزار‬
‫تومان! هنوز در دیوان عدالت اداری‬                                                                       ‫همه چیز‬       ‫شکایتمحمدرضاشجریانازصداوسیمایجمهوری‬
‫درگیرم و گاوداری من بسته است اما‬                                                                         ‫م ‌ی‌آیی‬                 ‫اسلامی در بلاتکلیفی‬
‫وام ‌ی که بابت گاو و گوسفندها گرفته‬                                                                        ‫و من‬
                                                                                                                                     ‫مستقر شده است‪.‬‬        ‫که دادگاه تجدیدنظر پرونده شکایت‬      ‫=پرونده شکایت شجریان‬
          ‫بودم بر گردن من است!»‬                                                 ‫به دموکراسی واژ ‌هها م ‌‌یسپارمت‬     ‫شـهریورماه امسـال‪ ،‬پس از گذشت‬         ‫محمدرضا شجریان از صدا و سیمای‬        ‫از صدا و سیما به شعبه ‪۶۸‬‬
‫محمدعلی نعم ‌تاللهی در پایان‬                                                                                         ‫‪ ۹‬سـال‪ ،‬شـکایت اسـتاد آواز ایران از‬   ‫جمهوری اسلامی به شعبه ‪ ۶۸‬دادگاه‬      ‫دادگاه تجدید نظر ارجاع‬
‫گفتگو با کیهان لندن م ‌‌یگوید‪« :‬این‬                                             ‫فرخ نیکمرام‪ ،‬مسئول جم ‌عآوری‬         ‫صدا و سـیمای جمهوری اسالمی از‬         ‫تجدیدنظر استان تهران ارجاع شده‬
‫هم فشاری است که حاکمیت بر مردم‬                                                  ‫اشعار محمدعلی نعم ‌تاللهی در‬         ‫سـوی دادگاه رد شـده و قاضی اعلام‬                                                           ‫داده شده‪.‬‬
‫م ‌‌یآورد‪ .‬فشار دیگر باید چطور باشد؟!‬                                           ‫گفتگو با کیهان لندن هدف از جمع‬       ‫کـرد که شـجریان به واسـطه پخش‬                                    ‫است‪.‬‬      ‫=زمان رسیدکی به این‬
‫ولی ما را نه غم دوزخ و نه حرص‬                                                   ‫آوری اشعار وی و دیگر شاعران‬          ‫آثـارش از صـدا و سـیما بـه شـهرت‬      ‫او گفته که هنوز وقت دادگاه تجدید‬     ‫پرونده بعد از گذشت سه‬
                                                                                ‫گمنام ایرانی را معرفی ادبیات زنده‬    ‫رسـیده و سـا ‌لها نیـز از زمـان‬       ‫نظر برای دادرسی به این پرونده‬
                    ‫بهشت است‪».‬‬                                                  ‫و ناشناخته ایران به جامعه جهانی‬      ‫پخـش این آثار گذشـته اسـت! پس‬                                                ‫ماه هنوز مشخص نیست‪.‬‬
                                                                                                                     ‫از صـدور ایـن حکـم‪ ،‬وکیـل مدافـع‬                      ‫تعیین نشده است‪.‬‬
                                                                                                         ‫م ‌‌یداند‪.‬‬  ‫شـجریان بـه آن اعتـراض کـرد تـا‬       ‫آقاسی وکیل دادگستری پانزدهم‬          ‫وکیـل مدافـع محمدرضا شـجریان‬
                                                                                ‫به گفته وی‪ ،‬تجربیات محمدعلی‬          ‫پرونـده در دادگاه تجدیـد نظـر‬         ‫آبا ‌نماه گفته بود که پرونده این‬     ‫م ‌یگویـد پرونـده ایـن اسـتاد آواز‬
                                                                                ‫نعم ‌تاللهی که در اشعارش بازتاب‬                                            ‫شکایت دوباره به جریان افتاده و‬       ‫ایرانـی از صـدا و سـیمای جمهـوری‬
                                                                                ‫پیدا کرده تجربه فرزندان باوجدان‬                         ‫بررسـی شود‪.‬‬        ‫به دادگاه تجدید نظر استان تهران‬      ‫اسالمی بـه دادگاه تجدیـد نظـر‬
                                                                                ‫بازمانده از انقلاب اسلامی و سربازان‬  ‫کارشناسان عدم رسیدگی عادلانه به‬       ‫ارسال شده است‪ .‬با این همه‪ ،‬هنوز‬      ‫ارجـاع داده شـده امـا هنـوز تعییـن‬
                                                                                ‫ب ‌یتوقع بازمانده از جنگ ایران و‬     ‫این پرونده را نشان سرپوش گذاشتن‬       ‫مشخص نیست که دادگاه تجدید نظر‬
                                                                                ‫عراق است که در طول نزدیک به ‪۳۰‬‬       ‫بر سوء استفاده صدا و سیمای‬            ‫وقت رسیدگی تعیین م ‌یکند یا بدون‬                   ‫وقـت نشـده اسـت‪.‬‬
                                                                                ‫سال نوشته شده و نشا ‌ندهنده بلوغ‬     ‫جمهوری اسلامی از هنرمندان و‬           ‫حضور طرفین دعوا‪ ،‬تصمیم م ‌یگیرد‪.‬‬     ‫محمدحسین آقاسی وکیل مدافع‬
                                                                                                                                                           ‫شعبه ‪ ۶۸‬دادگاه تجدیدنظر در‬           ‫محمدرضا شجریان استاد آواز ایرانی‬
                                                                                    ‫سیاسی این کشاورز جانباز است‪.‬‬                 ‫«حق مؤلف» م ‌یدانند‪.‬‬      ‫ما‌ههای اخیر در دادگاه انقلاب تهران‬  ‫روز س ‌هشنبه ششم آذرماه اعلام کرد‬
                                                                                ‫این پژوهشگر و مترجم در معرفی‬
                                                                                ‫محمدعلی نعم ‌تاللهی م ‌‌یگوید‪« :‬وی‬
                                                                                ‫ششمین عضو از یک خانواده ‪ ۹‬نفره‬
                                                                                ‫در شهر الیگودرز است‪ .‬محمدعلی‬
                                                                                ‫و برادرانش جزو اولین انقلاب ‌یهای‬

                                                                                ‫وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10