Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۹۴ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1660‬‬
                                                                                                                                                                                                 ‫جمعه ‪ 21‬تا پنجشنبه‪‌ 27‬د ‌یماه ‪1397‬خورشیدی‬

‫به توس رفت و همین رودربایستی باعث شد‬                                                                                                                                                             ‫وقتي شانزدهم بهمن ماه ‪ 1376‬نخستين‬
                                                                                                                                                                                                 ‫شماره روزنامه جامعه با تيتر بزرگ «سلام بر‬
‫کاندیدای نمایندگی ششمین دورۀ مجلس‬                 ‫روزنام ‌هنگاری که رأی آورد اما وکیل نشد!‬                                                                                                       ‫جامعه» وارد تحريريه روزنام ‌هها شد‪ ،‬بسياري‬
                                                                                                                                                                                                 ‫از روزنام ‌هنگاران با حيرت زياد گوشه سمت‬
               ‫شورای اسلامی از تهران شود‪.‬‬             ‫او گفت‪ :‬رویدادهای این دو دهه به من آموخته است که نباید در برابر‬                                                                            ‫راست صفحه آخر را به يكديگر نشان م ‌يدادند‪.‬‬
                                                             ‫یک حادثۀ تلخ یا شیرین دستخوش هیجان زیاد شوم‬                                                                                         ‫شناسنامه جامعه در يك كادر يك ستوني از‬
‫چطور؟ تعدادی از دوستانش در «ایران‬                                                                                                                                                                ‫بالا تا پايين صفحه كشيده شده بود‪ .‬اسامي‬
                                                                                                                                                                                                 ‫همه همكاران روزنامه‪ ،‬در اين شناسنامه ديده‬
‫فردا» برای دادن فهرست انتخاباتی در دفتر‬                                                                                                                                                          ‫م ‌يشد‪ .‬چيزي كه تا پيش از آن در كمتر‬
                                                                                                                                                                                                 ‫روزنام ‌هاي سابقه داشت‪ .‬علاوه بر اين شناسنامه‬
‫این نشریه جلساتی گذاشته بودند‪ .‬همه چیز از‬                                                                                                                                                        ‫طويل‪ ،‬در بالاي تمام مطالب‪ ،‬نام نويسنده با‬
                                                                                                                                                                                                 ‫حروف نسبتا مناسب ديده م ‌يشد‪ .‬بعدها در‬
‫کی تلفن شروع شد‪ .‬تلفن کی دوست قدیمی‬                                                                                                                                                              ‫كنار نام نويسندگان‪ ،‬عكس آنها نيز چاپ شد‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                 ‫حتي مسئولان روزنامه همشهري كه از‬
‫ب ‌هنام محمد بهزادی‪ ،‬کیی از نویسندگان ایران‬                                                                                                                                                      ‫منظري نخستين روزنامه مدرن ايران محسوب‬
                                                                                                                                                                                                 ‫م ‌يشود‪ ،‬پس از رفتن احمد ستاري با اكراه زياد‬
‫فردا بود که اعظم طالقانی دختر ارشد آی ‌تالله‬                                                                                                                                                     ‫نام صاحبان آثار مندرج در روزنامه خود را قيد‬
                                                                                                                                                                                                 ‫م ‌يكردند‪ .‬بسياري از مطالب فاقد مشخصات‬
‫طالقانی و مدیر مسؤول «پیام هاجر» نیز‬                                                                                                                                                             ‫نويسنده بود و فقط تعداد اندكي از مطالب با نام‬
                                                                                                                                                                                                 ‫نويسند‌هشان منتشر م ‌يشد‪ ،‬آن هم با حروف‬
‫سردبیری نشری ‌هاش را به او سپرده بود‪.‬‬                                                                                                                                                             ‫كوچك در پايين مطلب‪ ،‬نه در بالاي مطلب‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                 ‫برخي از مسئولان روزنامه همشهري و‬
‫محمد بهزادی به او تلفن زد و از او خواست‬                                                                                                                                                          ‫بسياري ديگر از روزنام ‌‌هها در ايران تا پيش‬
                                                                                                                                                                                                 ‫از آن تصور مي‌كردند اگر آثار مندرج در‬
‫تا در این جلسات شرکت کند‪ .‬بهزادی همچنین‬                                                                                                        ‫اشاره‬                                             ‫روزنام ‌هشان را شناسنام ‌هدار كنند لطفي است‬
                                                                                                  ‫نام ژیلا بنی یعقوب در فهرست بازداشت شدگان‬                                                      ‫كه در حق خبرنگاران و نويسندگان خود روا‬
‫گفته بود که دوستانش قصد دارند نام رجایی را‬                                                        ‫میدان ‪ 7‬تیر (تظاهرات زنان در روز ‪ 22‬خرداد) به چشم‬                                              ‫داشت ‌هاند و يا امتياز ويژ‌هاي است كه براي آنان‬
                                                                                                                                                                                                 ‫قائل شد‌هاند‪ .‬غافل از اين كه اين حق طبيعي‬
‫در فهرست انتخاباتی خود بگنجانند‪.‬‬                                   ‫ژیلا‬                                                                      ‫م ‌یخورد‪.‬‬
                                                                ‫بنی یعقوب‬                         ‫ژیلا بنی یعقوب‪ ،‬همانند مسیح علی نژاد‪ ،‬از جمله‬                                                       ‫صاحبان آثار نوشتاري و تصويري است‪.‬‬
‫رجایی ادامه ماجرا را این طور تعریف کرد‪:‬‬                                                           ‫زنانی است که درمطبوعات دوم خردادی درخشیدند و‬                                                   ‫تعدادي از مسئولان تازه همشهري با تدوين‬
                                                                           ‫‪4‬‬                      ‫با سرکوب این جنبش ـ که محصول بی کفایتی خاتمی‬                                                   ‫آيي ‌ننامه ح ‌قالتحرير نويسندگان غيرثابت مقرر‬
‫«شوخی بامز‌های بود‪ ،‬من در جلسات اول‬                                                               ‫و دارو دسته او بود ـ در لیست سیاه حکومت یکدست‬                                                  ‫كرده بودند «اگر نام نويسنده‌اي به همراه‬
                                                                                                                                                                                                 ‫مطلبش چاپ شود به او ح ‌قالتحرير تعلق‬
‫شرکت نکردم‪ .‬بهزادی دوباره تلفن زد و گفت‪:‬‬                                                                                                  ‫قرار گرفتند‪.‬‬
                                                                                                  ‫ژیلا نیز چون «مسیح» کتابی گزارشگونه از‬                                                                                  ‫نخواهد گرفت»‪.‬‬
‫علیرضا! حالا نم ‌یخواهی کاندیدا شوی‪ ،‬خب‬                                                           ‫برخوردهایش با دولت و مجلس و دست‌اندرکاران‬                                                      ‫مسئول صفحه محيط زيست روزنامه‬
                                                                                                  ‫امور‪ ،‬با عنوان «روزنام ‌هنگاران ـ غصه م ‌یخورند و پیر‬                                          ‫همشهري كه بسياري از همكاران غيرثابتش‬
‫نشو‪ ..‬لااقل همین جوری بیا و در این جلسات‬                                                          ‫م ‌یشوند» نوشته و انتشار داده است که برای صفحه‬                                                 ‫در آن صفحه استادان دانشگاه و كارشناسان‬
                                                                                                                                                                                                 ‫صاحب نام بودند‌‪،‬در حالي كه آيين نامه را در‬
‫شرکت کن‪ .‬دیداری تازه می‌کنیم و گپی‬                                                                                      ‫«خاطرات و تاریخ» برگزید ‌هایم‪.‬‬
                                                                                                  ‫این کتاب به وسیله «نشر روزنگار» در تهران به چاپ‬                                                                   ‫دست داشت‪ ،‬م ‌يگفت‪:‬‬
‫م ‌یزنیم‪ ...‬اصرارهایش مرا در رودربایستی قرار‬                                                                                                                                                     ‫«تجسم كنيد كه من از آقاي دكتر… كه از‬
                                                                                                                                          ‫رسیده است‪.‬‬                                             ‫استادان معروف محيط زيست است بپرسم تو‬
‫داد و رفتم‪ .‬در آن جلسه خیلی از دوستان‬                                                                                                                                                            ‫دلت م ‌يخواهد پول مطلبت را بگيري يا نامت‬
                                                                                                                                                                                                 ‫در بالاي مقال ‌هات چاپ شود؟ كدام را ترجيح‬
‫بودند‪ .‬کلی خندیدیم و شوخی کردیم‪ .‬در‬                                                                                                                                                              ‫م ‌يدهي؟ او چه جوابي بايد به من بدهد؟ لابد‬
                                                                                                                                                                                                 ‫پيش خودش فكر م ‌يكند «اگر بگويم پول‬
‫آخر جلسه کیی از دوستان که احترام زیادی‬                                                                                                                                                           ‫م ‌يخواهم‪ ،‬پيش خودشان فكر م ‌يكنند چقدر‬
                                                                                                                                                                                                 ‫پول پرستم كه به خاطرش حاضرم از نامم‬
‫برای او قائلم‪ ،‬خطاب به من و احمد زیدآبادی‬                                                                                                                                                        ‫بگذرم و اگر بگويم پول نم ‌يخواهم شايد پيش‬
                                                                                                                                                                                                 ‫خودشان بگويند آنقدر شهرت طلب است كه به‬
‫گفت که شما دو نفر تا دیر نشده بروید برای‬                                                                                                                                                         ‫خاطر نامش از پول م ‌يگذرد‪ ».‬كساني كه آن‬
                                                                                                                                                                                                 ‫روزها به حرفهاي مسئول صفحه محيط زيست‬
‫انتخابات ثبت نام کنید‪ .‬من گفتم‪ :‬زید برود‬                                                                                                                                                         ‫گوش م ‌يكردند‪ ،‬با خنده تلخي اظهارنظرهاي‬

‫اما من نه‪ ...‬بعد از آن بهزادی چند بار دیگر به‬                                                                                                                                                                         ‫گوناگوني م ‌يكردند‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                 ‫در اين ميان كاظم شكري دبير گروه مقالات‬
‫من تلفن زد‪ .‬م ‌یخواست بداند برای انتخابات‬                                                                                                                                                        ‫روزنامه همشهري كه سروكارش با تعداد‬
                                                                                                                                                                                                 ‫زيادي از نويسندگان صاحب نام بود در برابر‬
‫ثبت نام کرد‌هام یا نه؟ که هر بار می گفتم‬                                                                                                                                                         ‫اين آيين نامه مقاومت زيادي به خرج داد و‬
                                                                                                                                                                                                 ‫بالاخره توانست نويسندگان صفح ‌هاش را از‬
‫نه‪ ،‬دفعه آخر که زنگ زد‪ ،‬با دلخوری گفت‪:‬‬                                                                                                                                                           ‫اين قاعده مستثني كند‪ .‬اما ساير گرو‌هها تا‬
                                                                                                                                                                                                 ‫مدتها از اين آيي ‌ننامه تبعيت م ‌يكردند تا اين‬
‫«آخرین مهلت برای ثبت نام جمعه است و‬                                                                                                                                                              ‫كه بالاخره مسئولان از پافشاري خود بر اين‬
                                                                                                                                                                                                 ‫آيي ‌ننامهدستبرداشتند‪.‬اقدامشم ‌سالواعظين‬
‫تو هنوز ثبت نام نکرد‌های؟ من دوباره دچار‬          ‫نیم ‌هشب کار می‌کردند‪ ،‬آن هم در کی تحریریه‬                                    ‫دیالوگ؟»‬          ‫رجایی با حیرت زیاد به دهان شمس چشم‬             ‫در شناسنام ‌هدار كردن مطالب روزنام ‌هاش بر‬
                                                  ‫کوچک‪ .‬آنقدر کوچک که وقتی کی خانم‬                ‫رجایی از همان لحظ ‌های که از دفتر شمس‬           ‫دوخته بود‪ ،‬شمس از توضیح دادن خسته‬              ‫روزنامه همشهري و بسياري ديگر از روزنام ‌هها‬
‫رودربایستی شدم و گفتم‪ :‬محمدجان دلخور‬              ‫مترجم از روزنامه اطلاعات که قرار بود با گروه‬    ‫خارج شد‪ ،‬درباره همکاری و یا عدم همکاریش‬                                                        ‫تأثير گذاشت تا جايي كه به تدريج نام‬
                                                  ‫سیاسی همکاری کند به تحریریه جامعه وارد‬          ‫با «جامعه» فکر کرد‪ .‬هر چه بیشتر فکر می‌کرد‬                   ‫نم ‌یشد و رجایی از شنیدن‪...‬‬       ‫نويسندگان از پايين مطالب به بالا رانده شد‬
‫نشو‪ ،‬همین فردا م ‌یروم‪ ...‬آن شب خیلی فکر‬          ‫شد‪ ،‬تصور کرد همۀ آن میزها و افرادی که‬           ‫کمتر م ‌یتوانست خودش را به این همکاری‬           ‫شمس که بر پیشانیش عرق نشسته بود‪ ،‬تند‬           ‫واندك اندك با حروف بزرگتري به چاپ رسيد‪.‬‬
                                                  ‫در مقابلش م ‌یبیند‪ ،‬گروه سیاسی را تشکیل‬                                                         ‫و تند حرف م ‌یزد و مرامنامه روزنام ‌هاش را با‬  ‫به هر حال اين موضوع انكاركردني نيست‬
‫کردم‪ .‬اگر نم ‌یرفتم بهزادی از دستم ناراحت‬                                                                                      ‫راضی کند‪:‬‬          ‫هیجان زیاد تشریح می‌ک ‌رد‪ .‬آنچنان با هیجان‬     ‫كه روزنام ‌هنگاران ايراني در دستيابي به اين‬
                                                              ‫م ‌یدهند که رجایی به او گفت‪:‬‬        ‫«تصمیم گرفتم نروم‪ .‬شمس چند بار تلفن‬             ‫و بلند و بلند حرف م ‌یزد که گویی برای کی‬       ‫حق اوليه‪ ،‬يعني ذكر نام خود بر آثارشان تا‬
‫می‌شد و اگر به دروغ می‌گفتم رفته‌ام که‬            ‫«نه‪ ،‬فقط این کی میز که من و دوستانم‬             ‫زد اما نرفتم‪ .‬بالاخره کی بار پشت تلفن آنقدر‬
                                                   ‫دور آن نشست ‌هایم‪ ،‬میز گروه سیاسی است»‪.‬‬        ‫اصرار کرد که بار دیگر به دیدنش رفتم و گفتم‬        ‫جمعیت چند صد نفری سخنرانی می‌کند‪:‬‬              ‫حد زيادي مديون شم ‌سالواعظين هستند‪.‬‬
‫اخلاقی نبود‪ .‬بالاخره تصمیم گرفتم برای ثبت‬         ‫مترجم هاج و واج به رجایی نگاه کرده‬              ‫قبولت دارم‪ ،‬اما اجازه بده من کار خودم را بکنم‪،‬‬  ‫ـ «در روزنام ‌همان از نظام روشمند و علمی‬       ‫اين اقدام باعث ارتقاء كيفيت و غناي مطالب‬
                                                  ‫و گفته بود‪« :‬باورکردنی نیست‪ ،‬شما با این‬                                                         ‫نظرسنجی عمومی برای درک و درج نوسانات‬           ‫روزنام ‌هها نيز شد‪ .‬نويسنده و خبرنگاري كه قرار‬
‫نام بروم اما صدایش را درنیاورم‪ .‬اینطوری بود‬       ‫امکانات ناچیز م ‌یخواهید روزنامه منتشر کنید‪.‬‬                        ‫تو هم کار خودت را»‪.‬‬         ‫و تحولات افکار عمومی در قبال رویدادهای‬         ‫بود نامش بالاي مطلبي كه م ‌ينويسد درج شود‪.‬‬
                                                  ‫امکانات‪ ،‬میزها و فضای فیزکیی اختصاص یافته‬       ‫شمس آن روز در پاسخ دکتر رجایی گفته بود‪:‬‬         ‫مهم داخلی و خارجی استفاده خواهیم کرد و از‬      ‫با مسئوليت‪ ،‬جسارت و دقت بيشتري مطلب‬
‫که روز جمعه دست پسر کوچکم را گرفتم و‬              ‫به کی گروه خبری در روزنامه اطلاعات‪ ،‬از همه‬      ‫«آنطورها هم که تو فکر می‌کنی ما حزب‬             ‫طریق نظارت دقیق بر عملکرد نهادهای رسمی‬
                                                                                                  ‫نیستیم‪« .‬جامعه» کی روزنامه است با هیأت‬          ‫کشور و انتقاد از نابسامانیهای اجتماعی تلاش‬               ‫خود را به رشته تحرير م ‌يكشيد‪.‬‬
               ‫برای ثبت نام رفتم»‪.‬‬                      ‫تحریریۀ شما بیشتر و وسیعتر است»‪.‬‬                                                          ‫می‌کنیم از حقوق بشر و آزادیهای عمومی‬           ‫شم ‌سالواعظین با شور و هیجان زیاد اصول‬
                                                                                                       ‫تحریری ‌های با عقاید متفاوت و متنوع»‪.‬‬                                                     ‫دهگان ‌هاشرابرایرجاییومظفرتوضیحم ‌یداد‪:‬‬
‫دو روز بعد‪ ،‬در کیی از همان جلسات‪،‬‬                                                                                                                                                                ‫«روزنامه جامعه در چارچوب رسالت‬
                                                                                                                                                                                                 ‫مطبوعاتیش جغرافیای سیاسی‪ ،‬فرهنگی و‬
‫دوستانش به او گفتند که نامش را در فهرست‬                                                                                                                                                          ‫اجتماعی ایران را از طریق شفاف کردن فعل‬
                                                                                                                                                                                                 ‫و انفعالات اجتماعی منعکس می‌کند و هیچ‬
               ‫انتخاباتی خود قرار داد‌هاند‪.‬‬                                                                                                                                                      ‫نهاد و گروهی و پدید‌های را از این قاعده خارج‬

‫رجایی اعتراض کرده بود که «از میان این‬                                                                                                                                                                                           ‫نمی‌کند‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                 ‫جامعه به کلیه نهادها‪ ،‬احزاب‪ ،‬جمعیتها و‬
‫همه آدم‪ ،‬چرا من؟‪ ...‬من که اصل ًا مشهور‬                                                                                                                                                           ‫گروههای اجتماعی در دو طیف سنتی و مدرن‬
                                                                                                                                                                                                 ‫احترام م ‌یگذارد و در راه توسعۀ گفتمان و گفت‬
‫نیستم‪ ،‬آخر چه کسی مرا م ‌یشناسد؟»‬                                                                                                                                                                ‫و شنود تعالی بخش به دور از هر گونه جانبداری‬

‫اعتراضهایش به جایی نرسید‪ .‬بعدها‬                                                                                                                                                                                 ‫و تعصب کوشش می‌کند»‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                 ‫شمس با شور فراوان دستهایش را در هوا‬
‫روزنام ‌هنگاران نیز نام او را در فهرست انتخاباتی‬
                                                                                                                                                                                                                            ‫تکان م ‌یداد‪:‬‬
                    ‫خود قرار دادند‪.‬‬                                                                                                                                                              ‫«ما‪ ،‬در روزنامه خود از به‌کارگیری القاب‬
                                                                                                                                                                                                 ‫و عناوین اضافی برای همه مقامهای مملکتی‬
‫علیرضا رجایی همه امیدش این بود که‬                                                                                                                                                                ‫پرهیز می‌کنیم و به بیان نام و نام خانوادگی‬
                                                                                                                                                                                                 ‫آنها اکتفا خواهیم کرد‪ .‬روزنامه جامعه در راه‬
‫شورای نگهبان صلاحیتش را رد کند تا از‬                                                                                                                                                             ‫تخصصی کردن قلمروهای گوناگون سیاسی ـ‬
                                                                                                                                                                                                 ‫اجتماعی و فرهنگی گام برم ‌یدارد و در همه‬
‫مخمص ‌های که دوستانش برای او درست کرده‬                                                                                                                                                           ‫صفح ‌هها دیدگاه کارشناسان رشت ‌ههای مختلف‬
                                                                                                                                                                                                 ‫را هنگام وقوع کی رویداد و یا هنگام پرداختن به‬
‫بودند فرارکند‪ .‬رجایی به آرزوی خود نرسید‪.‬‬                                                                                                                                                         ‫کی موضوع دارای اهمیت‪ ،‬منعکس می‌کند‪.»...‬‬

‫شورای نگهبان صلاحیت زیدآبادی را رد کرد‬

‫اما در کمال ناباوری صلاحیت او را تأیید کرد‪.‬‬

‫علیرضا رجایی بالاخره مجبور شد عل ‌یرغم‬

‫میل باطن ‌یاش در مبارزات انتخاباتی ششمین‬

‫دوره مجلس شرکت کند‪ .‬او رأی قابل‬

‫ملاحظه‌ای به‌دست آورد و باعث حیرت‬

                    ‫خیل ‌یها شد‪.‬‬

‫اما رجایی خودش از رأی بالایی که آورده‬

‫بود‪ ،‬اصلا شگف ‌تزده نشد‪« :‬بعد از این که‬

‫شورای نگهبان صلاحیت تعدادی از داوطلبان‬

‫را رد کرد با محاسب ‌های که پیش خود داشتم‪،‬‬

‫می‌دانستم رأی قابل ملاحظه‌ای به دست‬

                    ‫خواهم آورد»‪.‬‬

               ‫***‬

‫‪ ...‬در نخستین روزهای اعلام نتایج شمارش‬            ‫علیرضا رجائی‬                                                                                    ‫عبدالله نوری‬

‫آراء نام رجایی در ردیف‪( 28‬از سی نفر) نشست‪.‬‬

‫این اتفاق بسیاری از همکاران روزنام ‌هنگارش‬

‫را شادمان کرد‪ .‬اما این شعف ماندگار نبود‪.‬‬          ‫‪...‬رجاییبعدازتعطیلیجامعه‪،‬روزنام ‌هنگاری‬         ‫آن روز شمس آنقدر با علیرضا حرف زد تا‬            ‫پاسداری و رکن چهارم جامعه را با نیت یاری‬
                                                  ‫را در «توس» پی گرفت‪ .‬تا این که توس هم‬                         ‫او را در رودربایستی قرار داد‪:‬‬     ‫رساندن به دولت به عنوان کی نهاد مدنی احیاء‬
‫چرا که در نتایج قطعی انتخابات نام رجایی‬                                                                                                           ‫کنیم‪ .‬ما قصد داریم گامی در راه جهانی شدن‬
                                                         ‫تعطیل شد‪ ...‬و بعد روزنامه «خرداد»‪.‬‬       ‫«با این که از نظر روحی از این همکاری‬
‫به ردیف سی و چندم تنزل کرد‪ .‬بسیاری از‬             ‫در همان نخستین روزهای شکل‌گیری‬                  ‫اکراه داشتم‪ ،‬نتوانستم به شمس بگویم نه‪ ...‬با‬                          ‫مطبوعات برداریم‪»...‬‬
                                                  ‫خرداد «عیسی خندان» از سوی عبدالله نوری‬          ‫او رودربایستی داشتم‪ .‬به همین خاطر گفتم بله‬      ‫سکوت درگرفت‪ .‬شمس مکثی طولانی کرد‬
‫ناظران سیاسی با تردید زیاد به این تغییر رده‬       ‫ب ‌هعنوان مدیر اجرایی روزنامه تعیین شد‪ .‬عیسی‬    ‫م ‌یآیم‪...‬م ‌یآیموباروزنام ‌هاتهمکاریمی‌کنم»‪.‬‬   ‫و به چشمان رجایی خیره شد و گفت‪« :‬حالا‬
                                                  ‫که قبل ًا مدیر اجرایی مجله «ایران فردا» و کیی‬   ‫گفتم‪«:‬فقطهمین‪،‬آقایدکتررجایی؟اساس‬                ‫تو م ‌یخواهی چکار کنی‪ ...‬به جامعه ملحق‬
‫نگاه کردند‪ .‬ب ‌هراستی چرا این اتفاق افتاد؟ من‬     ‫از همکاران «دریچۀ گفت و گو» بود‪ ،‬از سالها‬       ‫همکاریتان ب ‌هخاطر کی رودربایستی بود؟»‬
                                                                                                  ‫ـ «فقط رودربایستی که نه! کی نوع احساس‬                                   ‫م ‌یشوی یا نه؟»‬
‫هنوز پاسخ این سؤال را نم ‌یدانم‪.‬‬                        ‫قبل با علیرضا ارتباط دوستانه داشت‪.‬‬        ‫وظیفه هم بود‪ ،‬فکر کردم وظیفه دارم به آنها‬       ‫رجایی که از شنیدن حرفهای شمس پر‬
                                                  ‫عیسی که به همراه جمعی از دوستان و‬                                                               ‫از شادی و انرژی شده بود‪ ،‬با لبخندی گفت‪:‬‬
‫ـ «آقای رجایی! برایت مهم بود وارد مجلس‬            ‫نزدکیان عبدالله نوری در تلاش برای را‌هاندازی‬                               ‫کمک کنم»‪.‬‬            ‫«اینها که تو گفتی مرامنامۀ حزبی بود نه‬
                                                  ‫«خرداد» بود برای رجایی پیغام فرستاد که‬          ‫و علیرضا رجایی به جامعه رفت و پشت کیی‬
                    ‫شوی؟»‬                         ‫برای پذیرفتن مسؤولیت گروه سیاسی به آنجا‬         ‫از میزهای تحریریه ب ‌هعنوان دبیر گروه سیاسی‬       ‫آیی ‌ننامه کی روزنامه‪ ...‬من باید فکر کنم»‪.‬‬
                                                                                                  ‫نشست‪ .‬اوایل با همکارانش اختلاف نظرهای‬           ‫وقتی شم ‌س با شنیدن این حرف‪ ،‬لبخند‬
‫ـ «ورود به مجلس برایم مهم نبود‪ .‬مهم‬                ‫برود اما او این پیغام را خیلی جدی نگرفت‪.‬‬                                                       ‫از روی لبانش پرید‪ ،‬رجایی با خندۀ گرمی‬
                                                  ‫چند روز بعد علیرضا به همراه تعدادی از‬                                ‫زیادی پیدا می‌کرد‪:‬‬
‫این بود که رأی خوبی بیاورم‪ .‬درست حال‬              ‫همکارانشبهدیدنخانوادۀحمیدرضاجلای ‌یپور‬          ‫«آنها روزنامه‌نگاران حرفه‌ای بودند و‬                                         ‫اضافه کرد‪:‬‬
                                                  ‫که آن روزها در زندان بود‪ ،‬رفت‪ .‬آنجا عبدالله‬     ‫مهمترین دغدغه‌شان ژورنالیسم بود و من‬            ‫«اما خیلی طول نمی‌کشد‪ ...‬از مرامنامۀ‬
‫دانشجویی را داشتم که سعی می‌کند در‬                ‫نوری را دید که به دلجویی از مادر حمیدرضا‬        ‫مهمترین علاق ‌هام سیاست بود تا روزنام ‌هنگاری‪.‬‬  ‫روزنام ‌هات خوشم آمده‪ ،‬ضمن این که خودم‬
                                                  ‫آمده بود‪ .‬نوری پس از سلام و احوالپرسی گرم‬       ‫روزنامه برای من فقط کی تریبون بود‪ .‬تریبونی‬
‫امتحانات دانشگاه از دیگران نمره بالاتری‬           ‫با لهجۀ شیرین اصفهانیش به رجایی گفته‬            ‫برای بیان عقاید سیاسی‌ام‪ ...‬اما برای آنها‬              ‫هم به فعالیتهای حزبی علاق ‌همندم»‪.‬‬
                                                  ‫بود‪« :‬شما چرا نم ‌یآیی خرداد کمک ما؟»‬                                                           ‫‪ ...‬آیا آنچنان که رجایی گفته بود‪ ،‬اصول‬
                    ‫بگیرد»‪.‬‬                       ‫رودربایستی کی بار دیگر کار دست رجایی‬                        ‫روزنامه اصل بود و همه چیز»‪.‬‬         ‫دهگانهشم ‌سالواعظینکیمرامنامۀحزبیبود؟‬
                                                  ‫داد و از فردای همان روز کارش را ب ‌هعنوان دبیر‬  ‫لحظ ‌های به اطرافش نگاه کرد‪ .‬بعد به زمین‪،‬‬       ‫بعدها محسن مخملباف در نام ‌های برای‬
                    ‫ـ «همین؟»‬
                                                               ‫گروه سیاسی خرداد آغاز کرد‪.‬‬                       ‫بعد به سقف و بعد هم گفت‪:‬‬                                    ‫شمس نوشت‪:‬‬
‫ـ «واقعاً همین بود‪ .‬دلم م ‌یخواست رأی‬             ‫ب ‌هنظر من‪ ،‬مهمترین ویژگی علیرضا رجایی‬          ‫«البته همین علاق ‌ههای حرف ‌های در کنار‬         ‫«شمس عزیز‪ ،‬به من که دوست تواَم بگو‬
                                                  ‫«رودربایستی» زیادش با همۀ عالم و آدم‬            ‫علاق ‌ههای سیاسی بود که روزنامه جامعه را‬        ‫کدام فرقه جدیدی بی روزنامه مانده که تو‬
‫بیاورم که آوردم‪ .‬وقتی در نخستین اعلام‬             ‫است‪ .‬ب ‌هخاطر همین رودربایستی بود که به‬                                                         ‫برایش روزنامه ب ‌هراه انداخت ‌های؟ یا به کدام‬
                                                  ‫جامعه رفت و به خاطر همین رودربایستی‬                 ‫آفرید‪ ..‬هر دو گروه به هم نیاز داشتند»‪.‬‬      ‫فکر نوین رسید‌های که برای بیانش به انتشار‬
‫نتایج‪ ،‬نام من جزو برندگان انتخابات بود‪ ،‬واقعاً‬                                                    ‫شرایط کار در «جامعه» خیلی سخت بود‪.‬‬              ‫روزنامه نیاز است‪ ...‬شمس عزیز! راستش را‬
                                                                                                  ‫کیی ـ دو ماه اول تا ساعت دو ـ سه بعد از‬         ‫بگو‪« ،‬جامعه» روزنامه مونولوگ است یا روزنامۀ‬
‫خوشحال شدم‪ ،‬اما وقتی در اعلامهای بعدی‬

‫نامم حذف شد‪ ،‬ناراحت نشدم»‪.‬‬

‫با خندۀ شیطن ‌تآمیزی گفتم‪:‬‬

‫ـ «راستش را بگو! یعنی کی ذره هم ناراحت‬

                    ‫نشدی؟»‬

‫بالحنیآرامکهبالبخندیتلخهمراهبود‪،‬گفت‪:‬‬

‫ـ «نه‪ ،‬ناراحت نشدم‪ .‬من در امتحان قبول‬

‫شده بودم‪ ،‬این که دیگران در حق من چه‬

‫می‌کردند‪ ،‬از ارزش قبول ‌یام نمی‌کاست»‪.‬‬

‫به چشمهایش نگاه کردم‪ ،‬نه! این چشمها‬

‫«دنباله دارد»‬       ‫دروغ نم ‌یگفت‪.‬‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18