Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۹۴ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1660
جمعه 21تا پنجشنبه 27د یماه 1397خورشیدی
به توس رفت و همین رودربایستی باعث شد وقتي شانزدهم بهمن ماه 1376نخستين
شماره روزنامه جامعه با تيتر بزرگ «سلام بر
کاندیدای نمایندگی ششمین دورۀ مجلس روزنام هنگاری که رأی آورد اما وکیل نشد! جامعه» وارد تحريريه روزنام هها شد ،بسياري
از روزنام هنگاران با حيرت زياد گوشه سمت
شورای اسلامی از تهران شود. او گفت :رویدادهای این دو دهه به من آموخته است که نباید در برابر راست صفحه آخر را به يكديگر نشان م يدادند.
یک حادثۀ تلخ یا شیرین دستخوش هیجان زیاد شوم شناسنامه جامعه در يك كادر يك ستوني از
چطور؟ تعدادی از دوستانش در «ایران بالا تا پايين صفحه كشيده شده بود .اسامي
همه همكاران روزنامه ،در اين شناسنامه ديده
فردا» برای دادن فهرست انتخاباتی در دفتر م يشد .چيزي كه تا پيش از آن در كمتر
روزنام هاي سابقه داشت .علاوه بر اين شناسنامه
این نشریه جلساتی گذاشته بودند .همه چیز از طويل ،در بالاي تمام مطالب ،نام نويسنده با
حروف نسبتا مناسب ديده م يشد .بعدها در
کی تلفن شروع شد .تلفن کی دوست قدیمی كنار نام نويسندگان ،عكس آنها نيز چاپ شد.
حتي مسئولان روزنامه همشهري كه از
ب هنام محمد بهزادی ،کیی از نویسندگان ایران منظري نخستين روزنامه مدرن ايران محسوب
م يشود ،پس از رفتن احمد ستاري با اكراه زياد
فردا بود که اعظم طالقانی دختر ارشد آی تالله نام صاحبان آثار مندرج در روزنامه خود را قيد
م يكردند .بسياري از مطالب فاقد مشخصات
طالقانی و مدیر مسؤول «پیام هاجر» نیز نويسنده بود و فقط تعداد اندكي از مطالب با نام
نويسندهشان منتشر م يشد ،آن هم با حروف
سردبیری نشری هاش را به او سپرده بود. كوچك در پايين مطلب ،نه در بالاي مطلب.
برخي از مسئولان روزنامه همشهري و
محمد بهزادی به او تلفن زد و از او خواست بسياري ديگر از روزنام هها در ايران تا پيش
از آن تصور ميكردند اگر آثار مندرج در
تا در این جلسات شرکت کند .بهزادی همچنین اشاره روزنام هشان را شناسنام هدار كنند لطفي است
نام ژیلا بنی یعقوب در فهرست بازداشت شدگان كه در حق خبرنگاران و نويسندگان خود روا
گفته بود که دوستانش قصد دارند نام رجایی را میدان 7تیر (تظاهرات زنان در روز 22خرداد) به چشم داشت هاند و يا امتياز ويژهاي است كه براي آنان
قائل شدهاند .غافل از اين كه اين حق طبيعي
در فهرست انتخاباتی خود بگنجانند. ژیلا م یخورد.
بنی یعقوب ژیلا بنی یعقوب ،همانند مسیح علی نژاد ،از جمله صاحبان آثار نوشتاري و تصويري است.
رجایی ادامه ماجرا را این طور تعریف کرد: زنانی است که درمطبوعات دوم خردادی درخشیدند و تعدادي از مسئولان تازه همشهري با تدوين
4 با سرکوب این جنبش ـ که محصول بی کفایتی خاتمی آيي ننامه ح قالتحرير نويسندگان غيرثابت مقرر
«شوخی بامزهای بود ،من در جلسات اول و دارو دسته او بود ـ در لیست سیاه حکومت یکدست كرده بودند «اگر نام نويسندهاي به همراه
مطلبش چاپ شود به او ح قالتحرير تعلق
شرکت نکردم .بهزادی دوباره تلفن زد و گفت: قرار گرفتند.
ژیلا نیز چون «مسیح» کتابی گزارشگونه از نخواهد گرفت».
علیرضا! حالا نم یخواهی کاندیدا شوی ،خب برخوردهایش با دولت و مجلس و دستاندرکاران مسئول صفحه محيط زيست روزنامه
امور ،با عنوان «روزنام هنگاران ـ غصه م یخورند و پیر همشهري كه بسياري از همكاران غيرثابتش
نشو ..لااقل همین جوری بیا و در این جلسات م یشوند» نوشته و انتشار داده است که برای صفحه در آن صفحه استادان دانشگاه و كارشناسان
صاحب نام بودند،در حالي كه آيين نامه را در
شرکت کن .دیداری تازه میکنیم و گپی «خاطرات و تاریخ» برگزید هایم.
این کتاب به وسیله «نشر روزنگار» در تهران به چاپ دست داشت ،م يگفت:
م یزنیم ...اصرارهایش مرا در رودربایستی قرار «تجسم كنيد كه من از آقاي دكتر… كه از
رسیده است. استادان معروف محيط زيست است بپرسم تو
داد و رفتم .در آن جلسه خیلی از دوستان دلت م يخواهد پول مطلبت را بگيري يا نامت
در بالاي مقال هات چاپ شود؟ كدام را ترجيح
بودند .کلی خندیدیم و شوخی کردیم .در م يدهي؟ او چه جوابي بايد به من بدهد؟ لابد
پيش خودش فكر م يكند «اگر بگويم پول
آخر جلسه کیی از دوستان که احترام زیادی م يخواهم ،پيش خودشان فكر م يكنند چقدر
پول پرستم كه به خاطرش حاضرم از نامم
برای او قائلم ،خطاب به من و احمد زیدآبادی بگذرم و اگر بگويم پول نم يخواهم شايد پيش
خودشان بگويند آنقدر شهرت طلب است كه به
گفت که شما دو نفر تا دیر نشده بروید برای خاطر نامش از پول م يگذرد ».كساني كه آن
روزها به حرفهاي مسئول صفحه محيط زيست
انتخابات ثبت نام کنید .من گفتم :زید برود گوش م يكردند ،با خنده تلخي اظهارنظرهاي
اما من نه ...بعد از آن بهزادی چند بار دیگر به گوناگوني م يكردند.
در اين ميان كاظم شكري دبير گروه مقالات
من تلفن زد .م یخواست بداند برای انتخابات روزنامه همشهري كه سروكارش با تعداد
زيادي از نويسندگان صاحب نام بود در برابر
ثبت نام کردهام یا نه؟ که هر بار می گفتم اين آيين نامه مقاومت زيادي به خرج داد و
بالاخره توانست نويسندگان صفح هاش را از
نه ،دفعه آخر که زنگ زد ،با دلخوری گفت: اين قاعده مستثني كند .اما ساير گروهها تا
مدتها از اين آيي ننامه تبعيت م يكردند تا اين
«آخرین مهلت برای ثبت نام جمعه است و كه بالاخره مسئولان از پافشاري خود بر اين
آيي ننامهدستبرداشتند.اقدامشم سالواعظين
تو هنوز ثبت نام نکردهای؟ من دوباره دچار نیم هشب کار میکردند ،آن هم در کی تحریریه دیالوگ؟» رجایی با حیرت زیاد به دهان شمس چشم در شناسنام هدار كردن مطالب روزنام هاش بر
کوچک .آنقدر کوچک که وقتی کی خانم رجایی از همان لحظ های که از دفتر شمس دوخته بود ،شمس از توضیح دادن خسته روزنامه همشهري و بسياري ديگر از روزنام هها
رودربایستی شدم و گفتم :محمدجان دلخور مترجم از روزنامه اطلاعات که قرار بود با گروه خارج شد ،درباره همکاری و یا عدم همکاریش تأثير گذاشت تا جايي كه به تدريج نام
سیاسی همکاری کند به تحریریه جامعه وارد با «جامعه» فکر کرد .هر چه بیشتر فکر میکرد نم یشد و رجایی از شنیدن... نويسندگان از پايين مطالب به بالا رانده شد
نشو ،همین فردا م یروم ...آن شب خیلی فکر شد ،تصور کرد همۀ آن میزها و افرادی که کمتر م یتوانست خودش را به این همکاری شمس که بر پیشانیش عرق نشسته بود ،تند واندك اندك با حروف بزرگتري به چاپ رسيد.
در مقابلش م یبیند ،گروه سیاسی را تشکیل و تند حرف م یزد و مرامنامه روزنام هاش را با به هر حال اين موضوع انكاركردني نيست
کردم .اگر نم یرفتم بهزادی از دستم ناراحت راضی کند: هیجان زیاد تشریح میک رد .آنچنان با هیجان كه روزنام هنگاران ايراني در دستيابي به اين
م یدهند که رجایی به او گفت: «تصمیم گرفتم نروم .شمس چند بار تلفن و بلند و بلند حرف م یزد که گویی برای کی حق اوليه ،يعني ذكر نام خود بر آثارشان تا
میشد و اگر به دروغ میگفتم رفتهام که «نه ،فقط این کی میز که من و دوستانم زد اما نرفتم .بالاخره کی بار پشت تلفن آنقدر
دور آن نشست هایم ،میز گروه سیاسی است». اصرار کرد که بار دیگر به دیدنش رفتم و گفتم جمعیت چند صد نفری سخنرانی میکند: حد زيادي مديون شم سالواعظين هستند.
اخلاقی نبود .بالاخره تصمیم گرفتم برای ثبت مترجم هاج و واج به رجایی نگاه کرده قبولت دارم ،اما اجازه بده من کار خودم را بکنم، ـ «در روزنام همان از نظام روشمند و علمی اين اقدام باعث ارتقاء كيفيت و غناي مطالب
و گفته بود« :باورکردنی نیست ،شما با این نظرسنجی عمومی برای درک و درج نوسانات روزنام هها نيز شد .نويسنده و خبرنگاري كه قرار
نام بروم اما صدایش را درنیاورم .اینطوری بود امکانات ناچیز م یخواهید روزنامه منتشر کنید. تو هم کار خودت را». و تحولات افکار عمومی در قبال رویدادهای بود نامش بالاي مطلبي كه م ينويسد درج شود.
امکانات ،میزها و فضای فیزکیی اختصاص یافته شمس آن روز در پاسخ دکتر رجایی گفته بود: مهم داخلی و خارجی استفاده خواهیم کرد و از با مسئوليت ،جسارت و دقت بيشتري مطلب
که روز جمعه دست پسر کوچکم را گرفتم و به کی گروه خبری در روزنامه اطلاعات ،از همه «آنطورها هم که تو فکر میکنی ما حزب طریق نظارت دقیق بر عملکرد نهادهای رسمی
نیستیم« .جامعه» کی روزنامه است با هیأت کشور و انتقاد از نابسامانیهای اجتماعی تلاش خود را به رشته تحرير م يكشيد.
برای ثبت نام رفتم». تحریریۀ شما بیشتر و وسیعتر است». میکنیم از حقوق بشر و آزادیهای عمومی شم سالواعظین با شور و هیجان زیاد اصول
تحریری های با عقاید متفاوت و متنوع». دهگان هاشرابرایرجاییومظفرتوضیحم یداد:
دو روز بعد ،در کیی از همان جلسات، «روزنامه جامعه در چارچوب رسالت
مطبوعاتیش جغرافیای سیاسی ،فرهنگی و
دوستانش به او گفتند که نامش را در فهرست اجتماعی ایران را از طریق شفاف کردن فعل
و انفعالات اجتماعی منعکس میکند و هیچ
انتخاباتی خود قرار دادهاند. نهاد و گروهی و پدیدهای را از این قاعده خارج
رجایی اعتراض کرده بود که «از میان این نمیکند.
جامعه به کلیه نهادها ،احزاب ،جمعیتها و
همه آدم ،چرا من؟ ...من که اصل ًا مشهور گروههای اجتماعی در دو طیف سنتی و مدرن
احترام م یگذارد و در راه توسعۀ گفتمان و گفت
نیستم ،آخر چه کسی مرا م یشناسد؟» و شنود تعالی بخش به دور از هر گونه جانبداری
اعتراضهایش به جایی نرسید .بعدها و تعصب کوشش میکند».
شمس با شور فراوان دستهایش را در هوا
روزنام هنگاران نیز نام او را در فهرست انتخاباتی
تکان م یداد:
خود قرار دادند. «ما ،در روزنامه خود از بهکارگیری القاب
و عناوین اضافی برای همه مقامهای مملکتی
علیرضا رجایی همه امیدش این بود که پرهیز میکنیم و به بیان نام و نام خانوادگی
آنها اکتفا خواهیم کرد .روزنامه جامعه در راه
شورای نگهبان صلاحیتش را رد کند تا از تخصصی کردن قلمروهای گوناگون سیاسی ـ
اجتماعی و فرهنگی گام برم یدارد و در همه
مخمص های که دوستانش برای او درست کرده صفح هها دیدگاه کارشناسان رشت ههای مختلف
را هنگام وقوع کی رویداد و یا هنگام پرداختن به
بودند فرارکند .رجایی به آرزوی خود نرسید. کی موضوع دارای اهمیت ،منعکس میکند.»...
شورای نگهبان صلاحیت زیدآبادی را رد کرد
اما در کمال ناباوری صلاحیت او را تأیید کرد.
علیرضا رجایی بالاخره مجبور شد عل یرغم
میل باطن یاش در مبارزات انتخاباتی ششمین
دوره مجلس شرکت کند .او رأی قابل
ملاحظهای بهدست آورد و باعث حیرت
خیل یها شد.
اما رجایی خودش از رأی بالایی که آورده
بود ،اصلا شگف تزده نشد« :بعد از این که
شورای نگهبان صلاحیت تعدادی از داوطلبان
را رد کرد با محاسب های که پیش خود داشتم،
میدانستم رأی قابل ملاحظهای به دست
خواهم آورد».
***
...در نخستین روزهای اعلام نتایج شمارش علیرضا رجائی عبدالله نوری
آراء نام رجایی در ردیف( 28از سی نفر) نشست.
این اتفاق بسیاری از همکاران روزنام هنگارش
را شادمان کرد .اما این شعف ماندگار نبود. ...رجاییبعدازتعطیلیجامعه،روزنام هنگاری آن روز شمس آنقدر با علیرضا حرف زد تا پاسداری و رکن چهارم جامعه را با نیت یاری
را در «توس» پی گرفت .تا این که توس هم او را در رودربایستی قرار داد: رساندن به دولت به عنوان کی نهاد مدنی احیاء
چرا که در نتایج قطعی انتخابات نام رجایی کنیم .ما قصد داریم گامی در راه جهانی شدن
تعطیل شد ...و بعد روزنامه «خرداد». «با این که از نظر روحی از این همکاری
به ردیف سی و چندم تنزل کرد .بسیاری از در همان نخستین روزهای شکلگیری اکراه داشتم ،نتوانستم به شمس بگویم نه ...با مطبوعات برداریم»...
خرداد «عیسی خندان» از سوی عبدالله نوری او رودربایستی داشتم .به همین خاطر گفتم بله سکوت درگرفت .شمس مکثی طولانی کرد
ناظران سیاسی با تردید زیاد به این تغییر رده ب هعنوان مدیر اجرایی روزنامه تعیین شد .عیسی م یآیم...م یآیموباروزنام هاتهمکاریمیکنم». و به چشمان رجایی خیره شد و گفت« :حالا
که قبل ًا مدیر اجرایی مجله «ایران فردا» و کیی گفتم«:فقطهمین،آقایدکتررجایی؟اساس تو م یخواهی چکار کنی ...به جامعه ملحق
نگاه کردند .ب هراستی چرا این اتفاق افتاد؟ من از همکاران «دریچۀ گفت و گو» بود ،از سالها همکاریتان ب هخاطر کی رودربایستی بود؟»
ـ «فقط رودربایستی که نه! کی نوع احساس م یشوی یا نه؟»
هنوز پاسخ این سؤال را نم یدانم. قبل با علیرضا ارتباط دوستانه داشت. وظیفه هم بود ،فکر کردم وظیفه دارم به آنها رجایی که از شنیدن حرفهای شمس پر
عیسی که به همراه جمعی از دوستان و از شادی و انرژی شده بود ،با لبخندی گفت:
ـ «آقای رجایی! برایت مهم بود وارد مجلس نزدکیان عبدالله نوری در تلاش برای راهاندازی کمک کنم». «اینها که تو گفتی مرامنامۀ حزبی بود نه
«خرداد» بود برای رجایی پیغام فرستاد که و علیرضا رجایی به جامعه رفت و پشت کیی
شوی؟» برای پذیرفتن مسؤولیت گروه سیاسی به آنجا از میزهای تحریریه ب هعنوان دبیر گروه سیاسی آیی ننامه کی روزنامه ...من باید فکر کنم».
نشست .اوایل با همکارانش اختلاف نظرهای وقتی شم س با شنیدن این حرف ،لبخند
ـ «ورود به مجلس برایم مهم نبود .مهم برود اما او این پیغام را خیلی جدی نگرفت. از روی لبانش پرید ،رجایی با خندۀ گرمی
چند روز بعد علیرضا به همراه تعدادی از زیادی پیدا میکرد:
این بود که رأی خوبی بیاورم .درست حال همکارانشبهدیدنخانوادۀحمیدرضاجلای یپور «آنها روزنامهنگاران حرفهای بودند و اضافه کرد:
که آن روزها در زندان بود ،رفت .آنجا عبدالله مهمترین دغدغهشان ژورنالیسم بود و من «اما خیلی طول نمیکشد ...از مرامنامۀ
دانشجویی را داشتم که سعی میکند در نوری را دید که به دلجویی از مادر حمیدرضا مهمترین علاق هام سیاست بود تا روزنام هنگاری. روزنام هات خوشم آمده ،ضمن این که خودم
آمده بود .نوری پس از سلام و احوالپرسی گرم روزنامه برای من فقط کی تریبون بود .تریبونی
امتحانات دانشگاه از دیگران نمره بالاتری با لهجۀ شیرین اصفهانیش به رجایی گفته برای بیان عقاید سیاسیام ...اما برای آنها هم به فعالیتهای حزبی علاق همندم».
بود« :شما چرا نم یآیی خرداد کمک ما؟» ...آیا آنچنان که رجایی گفته بود ،اصول
بگیرد». رودربایستی کی بار دیگر کار دست رجایی روزنامه اصل بود و همه چیز». دهگانهشم سالواعظینکیمرامنامۀحزبیبود؟
داد و از فردای همان روز کارش را ب هعنوان دبیر لحظ های به اطرافش نگاه کرد .بعد به زمین، بعدها محسن مخملباف در نام های برای
ـ «همین؟»
گروه سیاسی خرداد آغاز کرد. بعد به سقف و بعد هم گفت: شمس نوشت:
ـ «واقعاً همین بود .دلم م یخواست رأی ب هنظر من ،مهمترین ویژگی علیرضا رجایی «البته همین علاق ههای حرف های در کنار «شمس عزیز ،به من که دوست تواَم بگو
«رودربایستی» زیادش با همۀ عالم و آدم علاق ههای سیاسی بود که روزنامه جامعه را کدام فرقه جدیدی بی روزنامه مانده که تو
بیاورم که آوردم .وقتی در نخستین اعلام است .ب هخاطر همین رودربایستی بود که به برایش روزنامه ب هراه انداخت های؟ یا به کدام
جامعه رفت و به خاطر همین رودربایستی آفرید ..هر دو گروه به هم نیاز داشتند». فکر نوین رسیدهای که برای بیانش به انتشار
نتایج ،نام من جزو برندگان انتخابات بود ،واقعاً شرایط کار در «جامعه» خیلی سخت بود. روزنامه نیاز است ...شمس عزیز! راستش را
کیی ـ دو ماه اول تا ساعت دو ـ سه بعد از بگو« ،جامعه» روزنامه مونولوگ است یا روزنامۀ
خوشحال شدم ،اما وقتی در اعلامهای بعدی
نامم حذف شد ،ناراحت نشدم».
با خندۀ شیطن تآمیزی گفتم:
ـ «راستش را بگو! یعنی کی ذره هم ناراحت
نشدی؟»
بالحنیآرامکهبالبخندیتلخهمراهبود،گفت:
ـ «نه ،ناراحت نشدم .من در امتحان قبول
شده بودم ،این که دیگران در حق من چه
میکردند ،از ارزش قبول یام نمیکاست».
به چشمهایش نگاه کردم ،نه! این چشمها
«دنباله دارد» دروغ نم یگفت.