Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۹۵ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1661
جمعه 28د یماه تا پنجشنبه 4بهمن ماه 1397خورشیدی
نم يخواست بگويد تعطيلي پ يدرپي مطبوعات قتل فروهرها ،آغازي بر قتلهاي زنجير هاي و ...با انتشار روزنامه «نشاط» رجایی 38ساله
آزردهاش كرده .رجايي به چه فكر ميكرد؟ از اخطاري به ملي ـ مذهب يها بود کار با عبدالله نوری را در روزنامه خرداد نیم هکاره
چه چيز اين همه خسته و دلسرد بود ،چرا رها کرد و دوباره به جمع شمسالواعظین
سكوت كرده بود؟ آيا از حرفهايش پشيمان شده عبدالله نوري فاش كرد كه اعلاميه دولت درباره عاملان قتلهاي زنجير هاي با و حمیدرضا جلاییپور پیوست و بار دیگر
بود؟ چه چيز را با خودش مزه مزه ميكرد؟ چه دستكاري زياد انتشار يافته است و آن نيست كه قرار بود منتشر شود سرویس سیاس یاش را تشکیل داد؛ این بار
با محمد قوچانی ،رامین رادنیا و سها روحانی.
م يخواست بگويد؟ ژیلا اشاره بعد از تعطیلی «نشاط» فعالیتش را با
به خود تكاني داد و بر ترديدش غلبه كرد: بنی یعقوب همین جمع در عصر آزادگان پی گرفت .کار
روزنامهنگاران ...نوشتة ژيلا بن ييعقوب ،رنجنامة شبان هروزی در روزنامه برای علیرضا سخت و
ـ نه! ديگر نخواهم رفت. 5 روزنامهنگاران دوم خردادي است .روزنام هنگاراني كه طاق تفرسا بود .ب هویژه که او را از خانوادهاش
ـ كجا؟ فريفتة سراب «اصلاحات» شدند و با عطش بسيار،
دور م یکرد.
ـ به هيچ روزنام هاي. مشتاقانه به سوي آن دويدند ولي اثري از آب نديدند. «کار در روزنامه خیلی وق تگیر بود .آنقدر
براي اين كه از تلخي فضا اندكي كاسته نويسنده ،كه خود يكي از فعالان عرصة روزنام هنگاري وق تگیر که ارتباطم را با خانواده خیلی کم کرد.
در اين دوران بوده و رنج آن را كشيده است ،در كتاب اصلا وقتی باقی نمانده بود که به آنها برسم.
شود ،گفتم: خود سرنوشت روزنام هها و روزنامهنگاران از پاي افتاده وقتی در یک روزنامه کار م یکنی ،ب هطور تمام
ـ البته اگر رودربايست يها بگذارد. و در وادي حيرت گرفتار آمده را به خوبي تصوير م يكند. وقت در اختیار روزنامه هستی؛ حتی وقتی
خنديد و گفت« :مگر اين كه همان گويي در همه حال ،اين سرنوشت محتوم روزنام هنگاراني که در خانه نشستهای ...میدانید! زندگی
رودربايست يها كي بار ديگر مرا به روزنامه است كه به ميثاق خود با قلم وفادارند و استقلال حرفهاي روزنام هنگار از کارش جدا نیست .این دو آنچنان
در هم تنیدهاند که روزنام هنگار نم یتواند از هم
بازگرداند». را فداي منافع سرسپردگي و كاسه ليسي نم يكنند. جدایشان کند .تلفن منزلمان مثل تلفن یک
البته هيچ كدام از اين حرفها باعث نشد به لطف قلم خانم بنييعقوب ،ضمنا با نسلي تازه از ادارۀ خیلی شلوغ همیشه مشغول بود ...خلاصه
كه رجايي با اشتياق فراوان درباره تأثيرات روزنامهنگاران ايراني كه پس از تأسيس جمهوري اسلامي
روزنامهنگاري بر شخصيت خود حرفي به در شرايط خاص اين زمان رشد كرده و به كار مطبوعاتي آشفت هبازاری است کار در روزنامه!.
...در توفانی که برای تعطیلی 16نشریه
ميان نياورد. روي آورد هاند آشنا م يشويم. ب هراه افتاد ،عصر آزادگان نیز در امان نماند .یک
«قبل از ورود به عرصه روزنام هنگاري ،از این کتاب به وسیله «نشر روزنگار» در تهران به چاپ روز پس از توقیف این روزنامه ،خبرنگار آفتاب
مسائل سياسي روز غافل بودم .يعني خيلي امروز که به دیدن دوستان عصر آزادگان یاش
دقيق آن را دنبال نميكردم .مطالعاتم بيشتر رسیده است.
در حوزة نظري بود .روزنام هها حسي را در من در خیابان افریقا رفته بود ،از او پرسید:
تقويت كرده كه ديگر هرگز نم يتوانم نسبت كه به اندازه آنها از اين قضيه مضطرب نشدم. «روزهاي پردلهرهاي بود .در كيي از آن نظر عاطفی تأثیر زیادی روی من گذاشت .اما «آقایرجایی!ب هخاطربستهشدنروزنام هتان
به مسائل روز ب يتفاوت باشم .من قبل از اين ـ آقاي رجايي! شايد مضطرب نشده باشيد روزهاي پردلهره آقاي عبدالله نوري به ما خبر دادگاهی و زندانی شدن عبدالله نوری خیلی
كه روزنامهنگار شوم ،آدم درونگرايي بودم، اما از آن شور و شوق قبلي هم در شما خبري داد حواستان به تلكس خبرگزاري باشد .امشب مرا متأثر نکرد .چون منتظرش بودم .همۀ ما چه احساسی دارید؟»
نيست .آن روزهايي را م يگويم كه با نشاط كي خبر خيلي مهم درباره قتلهاي زنجيرهاي منتظر بودیم که نوری را بگیرند .اما هیچ کدام رجایی پاسخش را این طور داده بود که:
روزنام هنگاري مرا وارد دنياي ديگري كرد». و سرزنده از اين سوي تحريريه به آن سو از ما منتظر قتل فروهرها نبودیم .ترور حجاریان
*** م يرفتيد اما اين روزها خيلي ب يحوصله به مخابره خواهد شد». هم خیلی مرا آشفته و پریشان کرد .چون اصل ًا «هیچ احساسی؟»
وقتي رجايي درباره محتواي خبر سماجت به در انتظارش نبودم ...اما هیچ کدام از این حوادث خبرنگار آفتاب امروز که از این پاسخ
عليرضا رجايي ،داراي دكتراي علوم سياسي، نظر م يآييد. خرج داده بود ،نوري گفته بود« :سر نخ قتلها مرا به این تحلیل نرساند که از حالا به بعد باید آزرده شده بود ،گفت« :روزنامه مثل بچه آدم
در سال 1341در تهران به دنيا آمد .در كيي به خود تكاني داد و به ميز چشم دوخت. به وزارت اطلاعات رسيده است .قرار است م یماند .حالا این بچه از دستتان رفته ،چطور
از روزهاي مهرماه در كيي از محل ههاي جنوب چند لحظه سكوت كرد و بعد همان طور كه خودشان امشب اطلاعي هاي بدهند و موضوع ناامید باشم یا امیدوار».
را اعلام كنند ».ساعتي بعد كه اطلاعيه وزارت … هنوز تلخي آن روز غ مانگيز از خاطر م یتوانید»...
تهران. به ميز نگاه ميكرد ،گفت: اطلاعات مخابره شد ،رجايي دوان دوان به اتفاق رجايي زدوده نشده است .همان روزي كه كيي رجایی به میان حرفش دویده و گفته بود:
«مادربزرگم هنوز هم در ميدان خراسان ـ اين طورها هم نيست خانم! فرق زيادي عبدالله نوري در طبقه پايين ساختمان رفت و از همكارانش در «خرداد» ،كورش رحي مخاني، «خانم! خیلی موضوع را رمانتیک نکنید .ما این
زندگي ميكند .پدرم كه افسر شهرباني بود قدر از این تعطیل یها دیدهایم که نگو و نپرس...
الان بازنشسته شده است ،پدر و مادرم هردو نكردهام… دیگر همه چیز برایم عادی شده؛ همه چیز!»
مهربان هستند ،خيلي مهربان». با تعجب به رجایی نگاه کردم و پرسیدم:
رجايي تا خواست دربارة مادرش سخن ـ «یعنی از تعطیلی روزنام هها هیچ ناراحت
بگويد ،چشمهايش پر از اشك شد: نشدی؟»
«مادرم فو قالعاده مهربان بود… و هست. ـ «م یدانید خانم بنی یعقوب! من دیگر
كي روز ابري وقتي من و برادرهايم از مدرسه آنقدرها جوان نیستم ...آنقدرها جوان نیستم
بيرون زديم ،مادر را ديديم كه با چتر منتظر که یک حادثۀ تلخ و یا شیرین مرا دستخوش
ايستاده بود .مبادا كه كي وقت باران ببارد و ما
خيس شويم .پدرم هم مهربان است .همانطور
كه پدربزرگ و مادربزرگم خيلي مهربان بودند».
عمادالدین باقی محمد مختاری مجید شریف محمد جعفر پوینده
او خوش اقبالي خود را در روابط مهربانانه و من با خندهاي گفتم: اطلاعيه را به دستش داد .رجايي تمام حواسش به او تلفن زد و خبر قتل فروهرها را گفت. هیجان زیاد کند ...من در این دو دهه شاهد
خانوادهاش با كيديگر م يداند« :حقوق پدرم ـ اتفاقا چرا! اين طورهاست. به او بود تا انعكاس آن خبر مهيج و دلچسب طنين اين خبر تا مدتها در گوشش انعكاس حوادث زیادی بودهام.»...
اندك بود اما خان همان هميشه پر از عاطفه و انگار احساس غرور بر او چيره شد كه گفت: را در چهرهاش ببيند .نوري وقتي اطلاعيه را
ـ من نه هيچ وقت همه اميدم را به روزنام هها كلمه به كلمه خواند و لبخند از روي صورتش داشت و رنجش م يداد: با چشمهای محزون به من نگاه کرد و
شادي بود». بسته بودم و نه هيچ وقت فكر ميكردم با چند «احساس بدي به من دست داد ،از شنيدن ادامه داد:
هنوز تصوير زيباي قرآن خواندن پدرش را از تا روزنام ه م يشود همه چيز را درست كرد كه محو شد ،رجايي پرسيد: اين خبر خيلي كيه خورده بودم .اما سعي
ياد نبرده است« :پدرم با اين كه افسر شهرباني حالا با تعطيل يشان نااميد شده باشم. «چرا؟ چرا آقاي نوري؟ اين كه خيلي خوب ميكردم كي جوري خودم را قانع كنم و «م یفهمید چه م یگویم؟ ...حوادث تلخ و
شاه بود تمام روزهاي ماه مبارك رمضان عباي در همين مصاحبه رجايي به من گفت است .آنها مسئوليت قتلها را به عهده گرفت هاند. دلداري بدهم .م يگفتم اين اتفاق منحصر به شیرین این دو دهه به من چیزهای زیادی
پشم ياش را بردوش م يانداخت و قرآن تلاوت كه «با همه خاطرات خوبي كه از فعاليت فرد است و ديگر اتفاقاتي از اين دست نم يافتد. آموخته است.این حوادث به من فهمانده است
ميكرد و فضاي خانه را پر از معنويت ميكرد روزنام هنگار ياش دارد هرگز قصد ندارد با هيچ بالاخره همه چيز روشن شد…» اما رحي مخاني م يگفت كه باز هم اتفاق م يافتد که چه در زندگی شخصی و چه در زندگی
ـ فضاي خانه ما مذهبي بود البته نه از نوع نوري خسته و محزون نگاهي به رجايي و من م يگفتم نه ،ديگر امكان ندارد… چند اجتماعی نم یشود نسبت به یک حادثه ب هطور
روزنام هاي همكاري كند». روز بعد خبر مفقود شدن دكتر مجيد شريف مجرد قضاوت کرد .بلکه باید بگذاریم مدار یک
خشك و رسم ياش». و من پرسيدم: كرده و گفته بود: را شنيدم و چند روز بعد جسدش پيدا شد… اتفاق در جامعه کامل شود و بعد قضاوت کنیم.
به خاطر شغل پدرش ،چند سالي در كاشان ـ نه آقاي رجايي ،نه قرار نبود اين طوري همه وجودم از شنيدن اين خبر كي پارچه ب ههمین دلیل انتشار یک روزنامه هیچ وقت
ـ حتي اگر فضا براي كار مطبوعاتي خيلي آتش شده بود… آن روزها همه احساس مرا خیلی امیدوار نکرده بود که تعطیلی آن
زندگي كردهاند: مناسب شود؟ باشد. نگراني ميكرديم .هم همان دلهره و اضطراب مرا مأیوس کند ...ممکن است در یک مقطع
«دوران ابتدايي را در دبستان اتحاد كاشان نوري وقتي تعجب رجايي را ديد ،ادامه داد: داشتيم .هركس به ديگري توصيه ميكرد: از زمان از خیلی چیزها مأیوس بشویم اما این
گذراندم .پس از آن به تهران آمديم و من براي ـفرقينميكند،هرگزبهعرصهروزنام هنگاري «قرار بود خيلي بهتر و صري حتر از اين باشد. مراقب خودت باش! ساعت رفت و آمدت را یأس پایدار و ابدی نیست .مدار جریانهای
باز نخواهم گشت. اين جوري موضوع در سطح باقي م يماند! فقط عوض كن ،در اتومبيلت را از داخل قفل كن». اجتماعی از حوزههای متعددی عبور م یکند،
ادامه تحصيل به دبيرستان هدف رفتم». در سطح! متوج هايد آقاي رجايي! كي سرمقاله … وقتي محمد مختاري و محمد جعفر پس باید همۀ آنها را بشناسیم .منظورم را
رجايي با همه علاق هاي كه به سياست داشت ـ چرا آقاي رجايي؟ پوينده به قتل رسيدند ،رجايي و عمادالدين م یفهمید ...م یخواهم بگویم تحولات اجتماعی
همسرش را از ميان آن همه دختر سياسي كه ـ هركاري در عرصه مطبوعات بايد انجام دراين باره بنويسيد ،هرچه زودتر بهتر». باقي ساعتها با هيجان زياد دربارهآينده بحث یک مدار ندارد ،چندین مدار دارد که همدیگر
م يدادم ،انجام دادهام .نهايت توان من در اين مصاحب هام را با رجايي با اين سئوال ادامه ميكردند .در همين بحثها بود كه رجايي به را کامل میکنند .به همین خاطر من از
م يشناخت ،انتخاب نكرد. زمينه همان بود كه عرضه كردهام .باور كنيد باقي گفت« :مقتولان را از ميان كساني انتخاب حوادث جزئی خیلی سرخورده نم یشوم .یعنی
كي روز كيي از دوستانش عليرضا حقيقي به فراتر از اين هم نم يتوانم بروم .دلم م يخواهد دادم: ميكنند كه بتوانند به آنها اتهام ارتداد بزنند».
او تلفن كرد و درباره كي دختر شيرازي صحبت بعد از اين انرژ يام را در حوزههاي ديگر صرف ـ براي بعضي از همكارانتان تعطيلي اما عمادالدين باقي كه با نظر رجايي مخالف هیچکس نباید بشود».
كرد كه م يتوانست همسر مناسبي براي او روزنام ههايشان خيلي سنگين بود .اما ظاهرا بود ،سعي ميكرد به او بقبولاند كه« :نه! اين ـ «اما به هر حال این واقعیت را هم نم یتوانید
كنم .ديگر به هيچ روزنام هاي نخواهم… طور نيست .اينها قصد دارند روشنفكران ديني انکار کنید که ما انسان هستیم و بهلحاظ
باشد :يعني خواهرزاده محمدجواد مظفر. حرفش را نيمه تمام رها كرد .قدري بر براي شما اين طور نيست؟ را بزنند .از اين افراد شروع كردهاند تا افكار عاطفی از حوادث مختلف تأثیر م یپذیریم.
رجايي در پاسخ عليرضا حقيقي گفته بود: صندل ياش آسود و به نقط هاي نامعلوم خيره ـ خب ،آنها روزنام هنگاران حرف هاي هستند بنابراین گاه محزون م یشویم و گاه شاد».
ـ نه! شيراز كه نم يآييم .خيلي دور است. شد .احساس كردم همه واقعيت را نم يگويد. و مهمترين دغدغهشان روزنامه .اما من عمومي را از اصل قضيه منحرف كنند». ـ«بله!منهمازنظرعاطفیتأثیرم یپذیرم».
اما وقتي مادرش موضوع را شنيد ،گفت: بخشي از واقعيت همين سكوتش بود .بخشي روزنامهنگار حرفهاي نيستم .هيچ وقت هم كي خاطره ديگر نيز هنوز ذهن رجايي را رها به دوردستها خیره شد و غباری از غم روی
از واقعيت چهره خسته و محزونش بود .شايد دنبال اين نبودم كه حرفهاي باشم .من
«چرا كه نه! خيلي هم خوب است». رجايي نميخواست بگويد كه دلسرد شده دغدغ ههاي سياسي ـ اجتماعي دارم .همانطور نكرده است: چهرهاش نشست:
چند روز بعد به شيراز رفتند .آن دختر است .نم يخواست بگويد آنچه در اين كي كه گفتم تحليل من اين است كه تحولات ايران «قتلهای زنجیرهای ب هویژه قتل فروهرها از
شيرازي امروز همسري مهربان و همدمي خوب سال بر او گذشته خست هاش كرده و شايد هم از چند مدار عبور ميكند و مطبوعات فقط كيي
براي عليرضا رجايي است .آنها دو پسر دارند: از آنهاست .من اطمينان دارم اوضاع به تدريج
«امير يحيي» و «اميرطاها»« .دنباله دارد» بهتر خواهد شد .شايد به همين دليل است