Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۱۶ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪۱۶۸۲‬‬
                                                                                                                                                   ‫جمعه ‪ ۳۱‬خرداد تا پنجشنبه‪ ۶‬تیر ماه ‪139۸‬خورشیدی‬

‫کودکستان یا دبستانی مشغول‬                                                                 ‫از کجا‪ ...‬تا ناکجا‪ ...‬خاطرات تبعید (‪)۲‬‬                                                         ‫سال ‪ 1982‬در فرانسه‬
‫شوم‪ .‬اما به هر دری زدم کار نبود‪.‬‬
‫به شهردار ناحیه سیزدهم‪ ،‬یعنی‬                                              ‫در سرزمین بیگانه‪ ،‬مثل یک آدم‬                                                                                 ‫در همان نوامبر سال ‪ 1981‬که‬
‫منطقه‌ای که در آن سکونت دارم‪،‬‬                                             ‫آهنی با جسم حرکت م ‌یکردم اما‬                                                                                ‫شوهر من به پاریس رسیده بود‪ ،‬عده‬
‫نامه نوشتم و شرح حالم را گفتم و‬                                                                                                                                                        ‫دیگری از مخالفین رژیم نیز به اروپا‬
‫از شهردار تقاضای کار کردم‪ .‬پس‬                                                   ‫روحم جای دیگر بود‬                                                                                      ‫آمدند‪ .‬تعدادی از راه ترکیه و عده‌ای‬
‫از چند روز از ادارۀ کار محله به من‬                                                                                                                                                     ‫نیز از راه پاکستان؛ مثل حاج‌آقا‬
‫تلفن کردند و وقت ملاقات دادند‪.‬‬        ‫م ‌ینویسد در سال ‪ 1378‬دفتر اول خاطراتم «از‬     ‫‪( [email protected]‬نشر نقطه)‬            ‫داستان مهاجرت و مهاجرین از آن جمله‬                   ‫شانه‌چی‪ ،‬مرحوم حاج لباسچی‪،‬‬
‫رئیس ادارۀ کار مرا پذیرفت و با‬        ‫سپیده تا شام» را با این جمله به پایان رساندم‪:‬‬                             ‫انتشار داده است‪.‬‬  ‫داستا ‌نهاست که به قول خواجۀ شیراز «از هر‬            ‫شادروان علی بابایی که به آلمان‬
‫تعجب سؤال کرد که من چه آشنایی‬         ‫«فصلی از سرنوشت خانواده ما ورق خورد و‬                                                                                                            ‫رفت‪ )1( ،‬نعمت میرزازاده‪ ،‬ناصر‬
‫با شهردار دارم که ایشان سفارش مرا‬     ‫فصل جدیدی شروع شد که خود قصۀ دیگری‬             ‫کیان کاتوزیان همسر علی اصغر حاج سید‬                        ‫زبان که م ‌یشنوم نامکرر است»‪.‬‬          ‫پاکدامن‪ ،‬هوشنگ کشاورز صدر‪،‬‬
‫به ادارۀ کار کرده و گفتند هر کمکی‬     ‫است» و اینک آن قصه‪ .‬قصۀ از کجا تا ناکجا‪.‬‬       ‫جوادی است که خود‪ ،‬در انقلاب سهم داشت‬         ‫پیش از این‪ ،‬خاطراتی را از زنان و مردانی‬              ‫دکتر غلامحسین ساعدی‪ ،‬خانم‬
‫از ایشان بربیاید به من بکنند‪ .‬گفتم‪:‬‬   ‫وقتی که به «ناکجا» رسیدی از تو م ‌یپرسند‪:‬‬      ‫ولی از نخستین کسانی بود که «صدای چکمه»‬       ‫که پس از انقلاب اسلامی‪ ،‬هر کدام به دلیلی‪،‬‬            ‫و آقای متین دفتری‪ .‬دیدنی بود‬
‫من نه شهردار را می‌شناسم و نه‬                                                        ‫را شنید و زبان به افشای ماهیت رژیم جدید‬      ‫ناگزیر از ترک وطن و پناه گرفتن در کشورهای‬            ‫حال هر کدام از ما‪ ،‬قیافه‌های‌مان‬
‫هرگز ایشان را ملاقات کرده‌ام‪ .‬فقط‬                                  ‫از کجا می‌آیی؟‬    ‫گشود و ناچار به اختفا و سپس ترک وطن شد‪.‬‬      ‫دیگر شده‌اند‪ ،‬در این صفحه خواند ‌ه‌اید‪.‬‬              ‫و ناباوری‌های‌مان وقتی که به هم‬
‫شرح حالم را برای ایشان نوشته‌ام‪.‬‬      ‫با هم به این قصه (بخش اول خاطرات‪ ،‬مربوط‬        ‫همسر و دو دختر حاج سید جوادی پس از‬           ‫تاز ‌هترین کتاب در این زمینه خاطرات کیان‬             ‫می‌رسیدیم مگر ممکن بود که تصور‬
‫رئیس اداره کار گفت‪ :‬ما فعلا برای‬      ‫به چگونگی عبور از مرز و رسیدن به پاریس و‬       ‫چندی در غربت به وی پیوستند‪ .‬در مقدمۀ‬         ‫کاتوزیان (حاج سید جوادی) است با عنوان‬                ‫کنیم روزی روزگاری در غرب کنار‬
‫شما کاری نداریم و راست می‌گفت‪.‬‬                                                       ‫کوتاهی بر کتاب‪ ،‬خانم حاج سید جوادی‬           ‫«از کجا‪ ...‬تا ناکجا ـ خاطرات تبعید» که‬               ‫هم باشیم‪ .‬همه آواره‪ ،‬همه به کوه‬
‫در پنجاه سالگی در جستجوی کار‬                    ‫دریافت پناهندگی) گوش م ‌یکنیم‪...‬‬                                                                                                       ‫و صحرا و دره زده‪ ،‬تنها و بی‌کس‪،‬‬
‫بودن خیلی مشکل است و شانس‬                                                                                                                                                              ‫بی‌پول‪ ،‬امیدها از دست رفته‪ ،‬آینده‬
                                      ‫بابایی و حاج لباسچی منفرد مانده‬     ‫پیشبرد آن در ایران (پاریس) در‬        ‫هدایت‌الله متین‌دفتری‪ ،‬پرفسور‬       ‫هیچ‌کدام نه حق فعالیت داشتند و‬      ‫نامعلوم و تاریک‪ .‬در خواب هم‬
                ‫پیدا کردن‪ ،‬نادر‪.‬‬      ‫بودند نه به هیچ گروه و دسته‌ای‬      ‫کنار دکتر امیر پیشداد و دیگران‬       ‫مهابادی‪ ،‬ابوالحسن بنی‌صدر‪ ،‬مهدی‬     ‫نه حق انتشار روزنامه‪ .‬چون بنای‬      ‫تصورش را نمی‌کردیم‪ .‬جز از ایران با‬
‫ایشان پیشنهاد کرد تا هنگامی‬           ‫تعلق داشتند و نه در کنار آن‌ها‬      ‫به فعالیت پرداخت‪ .‬بعد به نهضت‬        ‫سامع‪ ،‬دکتر مهدی ممکن‪ ،‬منوچهر‬        ‫مخالفت با رژیم را گذاشته بودند‪.‬‬     ‫هم سخن نمی‌گفتیم‪ .‬آواری را که به‬
‫که کاری پیدا نکرده‌ام از کمک‬          ‫فعالیت می‌کردند‪ .‬اما صادقانه بگویم‬  ‫مقاومت ملی پیوست‪ .‬هیچ‌گاه هوس‬        ‫هزارخانی‪ ،‬بهمن نیرومند‪ ،‬کامبیز‬      ‫این وقاحت حزب توده برای کسانی‬       ‫سرمان فرود آمده بود‪ ،‬با هم تجزیه و‬
‫ماهانه که به بیکاران و اشخاص‬          ‫که خیلی از آن گروه‌ها زیر پوشش‬      ‫بازگشت به ایران نکرد؛ زیرا از ابتدا‬  ‫روستا‪ ،‬حسن ماسالی‪ ،‬مهدی خانبابا‬     ‫که هنوز به مجاهدین به عنوان‬         ‫تحلیل می‌کردیم و نیز علت رسیدن‬
‫بی‌بضاعت تعلق می‌گیرد‪ ،‬استفاده‬        ‫مالی عراق و یا آمریکا بودند و هر‬    ‫با رژیم جمهوری اسلامی آیت‌الله‌ها‪،‬‬                                       ‫مبارزین راه آزادی نگاه می‌کردند‬     ‫آخوند به قدرت و علت شکست‪ .‬ما‬
‫کنم‪ .‬نام این کمک(‪ )RMI‬است و‬           ‫کدام به مناسبت موقعیت سیاسی‬         ‫مخالف بود‪ .‬با گذشت زمان نهضت‬                                  ‫تهرانی‪.‬‬    ‫و خاطره بنیان‌گذاران سازمان را‬      ‫جز امید به بازگشت‪ ،‬امید دیگری‬
‫از اقدامات میشل روکار نخس ‌توزیر‬      ‫رهبران‌شان کمک مالی دریافت‬          ‫مقاومت ملی از جنب و جوش افتاد‬        ‫د کتر شا پو ر بختیا ر آ خر ین‬       ‫گرامی می‌داشتند‪ ،‬بسیار گران آمد‬     ‫نداشتیم‪ .‬بعضی از ما برای اولین‬
‫سوسیالیست فرانسه‪ .‬من این تقاضا را‬     ‫می‌کردند‪ .‬چنان که دکتر مدنی‬         ‫و دکتر بختیار منزوی شد‪ .‬سرنوشت‬       ‫نخست‌وزیر دوران محمدرضا شاه‬          ‫و تأسف و تأثر آن‌ها را برانگیخت‪.‬‬   ‫بار بود که اروپا را می‌دیدند‪ .‬نه به‬
‫قبول نکردم و به رئیس اداره گفتم‪ :‬با‬   ‫اعتراف کرد که این کمک‌ها را برای‬    ‫او از سایر رهبران مخالف رژیم بسیار‬   ‫نیز که پس از انقلاب به پاریس فرار‬   ‫هنگا م محا کمه سر ا ن حز ب‬          ‫آداب و رسوم غرب آشنایی داشتند‬
‫این که یک بیماری دوماهه را پشت‬        ‫دستگیری از هم‌وطنان آواره‌اش‬        ‫دردناکتر بود؛ زیرا عاملین رژیم با‬    ‫کرده بود‪ ،‬نهضت مقاومت ملی را‬        ‫توده‪ ،‬زمانی که کیانوری و احسان‬      ‫و نه می‌خواستند که آشنایی پیدا‬
‫سر گذاشت ‌هام‪ ،‬ولی ترجیح م ‌یدهم‬      ‫دریافت می‌کرده‪ .‬خود دکتر مدنی‬       ‫کارد آشپزخانه سر او را وحشیانه از‬    ‫تشکیل داده بود‪ .‬همکاران ایشان‬       ‫طبری و به‌آذین زیر فشار بازجویی‬     ‫کنند در و دیوار خیابان‌ها‪ ،‬متروها‪،‬‬
‫که کار کنم و از خودم درآمدی‬           ‫با زندگی بسیار ساده‌ای که داشت‬      ‫تن جدا کردند و قاتلین او دستگیر‬      ‫شماری از وزرای سابق کابینه ایشان‬    ‫و شکنجه‌ها به خیانت‌های خود‬         ‫رفت و آمد مردم‪ ،‬زبان غریبه و‬
‫داشته باشم‪ .‬این پول برای من حکم‬       ‫نشان می‌داد که از این خوان نعمت‬     ‫نشدند! جز یک نفر به نام علی‬          ‫بودند‪ .‬عده‌ای هم از فعالین پیشین‬    ‫و خطاهای خود اعتراف کردند‪،‬‬          ‫ناآشنا‪ ،‬نگاه‌های بی‌تفاوت عابرین‬
‫صدقه را داشت و من صدقه قبول‬           ‫بهره‌ای نبرده است‪ .‬ولو اینکه در‬     ‫وکیلی‌راد که پس از محاکمه در‬         ‫کنفدراسیون جهانی دانشجویان و‬        ‫کسی نبود به آن‌ها بگوید‪ :‬شما‬        ‫همگی‪ ،‬آن‌ها را از درون می‌خورد‬
‫نم ‌یکردم‪ .‬در نتیجه دست خالی از‬       ‫گرفتن کمک از آمریکا مرتکب‬           ‫دادگستری فرانسه و محکومیت به‬         ‫محصلین ایرانی نیز نشری ‌ه‌ای منتشر‬  ‫فکر می‌کردید با حمایت از آخوند‬      ‫و از داخل تکیده می‌کرد‪ .‬هنوز‬
‫ادارۀ کار بیرون آمدم‪ .‬به کلیسای‬                                           ‫حبس ابد در پاریس‪ ،‬زندانی شد‪.‬‬         ‫می‌کردند به نام نهضت مقاومت‪.‬‬        ‫می‌توانید به تدریج او را از صحنه‬    ‫سیل فرار خانواده‌هایی که برای‬
‫سیزدهم مراجعه کردم‪ .‬خواهران‬                  ‫اشتباهی بزرگ شده باشد‪.‬‬       ‫اما عامل اصلی که فردی بود به نام‬     ‫مدتی نیز ماهنامه‌ای به زبان فرانسه‬  ‫خارج کنید و قدرت را به دست‬          ‫نجات جان فرزندان پسر خود از‬
‫روحانی به من وعدۀ کمک دادند‪.‬‬          ‫در کنار این دسته‌ها حزب توده‬        ‫فریدون بویراحمدی‪ ،‬به ایران رفت‪.‬‬      ‫منتشر می‌کردند که اداره آن به خانم‬                                      ‫رفتن اجباری به جبهه جنگ ایران‬
‫اول پیشنهاد کردند که در گرفتن‬         ‫ایران‪ ،‬چریک‌های فدائی اکثریت‬                                             ‫مولود خانلری واگذار شده بود‪ .‬نام‬              ‫گیرید‪ .‬چه خیال خامی‪.‬‬      ‫و عراق راهی اروپا و آمریکا شدند‪،‬‬
‫استاژهای مختلف کمکم کنند‪ .‬این‬                                                                                                                                                          ‫شروع نشده بود‪ .‬هنوز اعضای حزب‬
‫دور‌ههای کارآموزی چهارماهه هم از‬                                                                                                                                                       ‫توده و چریک‌های فدائی (اکثریت)‬
‫اقدامات میشل روکار بود برای کمک‬                                                                                                                                                        ‫به جمع فراریان نپیوسته بودند و‬
‫به بیکاران و خصوصاً اتباع خارجی که‬                                                                                                                                                     ‫دست در دست آخوندها داشتند و‬
‫صبح تا عصر یا در کلاسهای فراگیری‬                                                                                                                                                       ‫برای خوش خدمتی خانه‌های تیمی‬
‫زبان فرانسه شرکت می‌کردند و هر‬

‫عبدالرحمان برومند‬                                                                    ‫شاپور بختیار‬                                                  ‫عبدالرحمان قاسملو‬

‫ماه حقوق می‌گرفتند یا در مغازه‌ها‬     ‫وابسته به حزب توده‪ ،‬چریک‌های‬        ‫همین فریدون بویراحمدی در قتل‬         ‫نشریه «نامه‌های ایرانی» بود‪ .‬دکتر‬      ‫شورای ملی مقاومت‬                 ‫و مخفی گاه‌های سایر گروه‌های‬
‫و شرکتهای کوچک کار م ‌یکردند و‬        ‫فدائی اقلیت که در عرض چند سال‬       ‫مرحوم برومند که از یاران بختیار‬      ‫شاپور بختیار با کمک‌های مالی‬                                            ‫مخالف رژیم را شناسایی می‌کردند‬
‫از دولت حقوق دریافت م ‌یکردند‪ .‬با‬     ‫چند پاره شدند‪ ،‬راه کارگر‪ ،‬کومله‬     ‫بود‪ ،‬هرگز مورد سوء‌ظن ایشان قرار‬     ‫دریافتی از آمریکا یا عراق یا هر‬     ‫هنگام ورود من و بچه‌ها به پاریس‬     ‫و تحویل پاسداران می‌دادند‪ .‬خلخالی‬
‫این حقوق‪ ،‬به حق بازنشستگی نیز‬         ‫و‪ ...‬فعالیت می‌کردند؛ هر کدام با‬    ‫نگرفت‪ .‬قاتلین بختیار به وسیله این‬    ‫دو؟ سال‌ها توانست حقوق وزرای‬        ‫( ‪ ،)1982‬جو سیاسی خاصی بر‬           ‫جانی را در لیست انتخابات خود‬
‫دست پیدا م ‌یکردند‪ .‬من زیر بار استاژ‬                                      ‫شخص وقت ملاقات گرفتند و به‬           ‫خود را کماکان بپردازد‪ .‬یک بورس‬      ‫جامعه ایرانیان این شهر حکمفرما‬      ‫می‌گذاشتند‪ .‬کشتارهای رژیم جدید‬
‫نرفتم چون فرانسه می‌دانستم‪ .‬اما‬                  ‫چند یا چندین هوادار‪.‬‬                                          ‫تحصیلی هم برای دانش‌آموزانی‬         ‫بود‪ .‬زیرا بیشتر رهبران گروه‌های‬
‫خانمهای بسیاری این کار را کردند‪.‬‬      ‫آنچه در ذهن تمام این رهبران‬                           ‫دیدارش رفتند‪.‬‬      ‫مقرر کرده بود که پدران‌شان عضو‬      ‫سیاسی و اصولاً مخالفین سیاسی‬                       ‫را تأیید می‌کردند‪.‬‬
‫هم به کلاس م ‌یرفتند و هم ماهیانه‬     ‫سیاسی حضور داشت‪ ،‬فراهم آوردن‬        ‫دکتر علی امینی نخست‌وزیر‬                                                 ‫رژیم به فرانسه آمده بودند و‬         ‫اما بالاخره نوبت آن‌ها نیز رسید‪.‬‬
‫درآمدی داشتند و در شرکتهایی هم‬        ‫وسایل سقوط رژیم جمهوری اسلامی‬       ‫سابق ایران نیز در پاریس فعالیت‬                   ‫نهضت مقاومت بودند‪.‬‬      ‫سرمایه‌داران و اطباء بیشتر راهی‬     ‫دفتر مرکزی حزب توده بسته شد‪.‬‬
‫که ثبت نام کرده بودند‪ ،‬اغلب حاضر‬      ‫در آینده‌ای بسیار نزدیک و به دست‬    ‫می‌کرد و جبهه نجات ایران را‬          ‫اما بگویم از خانم مولود خانلری‬                                          ‫اعضای دفتر مرکزی و سردمداران‬
‫نمی‌شدند‪ .‬کاری یاد نمی‌گرفتند‪.‬‬        ‫گرفتن قدرت به دست خودشان بود‬        ‫تشکل داده بود‪ .‬هفته‌نامه‌ای به نام‬   ‫که از زنان بسیار روشنفکر و فعال‬          ‫آمریکا و انگلیس شده بودند‪.‬‬     ‫حزب‪ ،‬که پس از سی سال مهاجرت‬
‫فقط حقوق برای آنها اهمیت داشت‪.‬‬        ‫و مجاهدین خلق به علت وجود آقای‬      ‫«ایران و جهان» منتشر می‌کردند‬        ‫ایران بود‪ .‬اهل قزوین و اولین زنی‬    ‫مسعود رجوی رهبر مجاهدین‬             ‫به روسیه شوروی به تهران آمده‬
‫البته ناگفته نماند که عده‌ای از آنها‬  ‫بنی‌صدر و دکتر قاسملو رهبر حزب‬      ‫که در ابتدا توسط اسلام کاظمیه‬        ‫که در آن شهر قبل از کشف حجاب‬        ‫خلق و عده‌ای از اعضای رهبری‬         ‫بودند‪ ،‬اما هنوز خط مشی سیاسی‬
‫واقعاً محتاج پول بودند‪ .‬مسأله بر سر‬   ‫دموکرات کردستان ایران‪ ،‬بیش از‬       ‫اداره می‌شد ولی بعد از مدتی‬          ‫اجباری توسط رضا شاه در ‪،1314‬‬        ‫که همراه او و آقای بنی‌صدر با‬       ‫خود را از «کشور شوراها» می‌گرفتند‬
‫این است که چرا پول را م ‌یگرفتند‬      ‫سایرین در رؤیای رسیدن به این‬        ‫به دست شاهین فاطمی و دکتر‬            ‫چادر از سر برداشت‪ .‬او پس از جدا‬     ‫هواپیما از ایران فرار کرده بودند‪،‬‬   ‫و همراه با آخوند به بستن دهان‬
‫و از زیر بار یادگرفتن فن یا حرفه‌ای‬                                       ‫منوچهر گنجی افتاد و بالاخره‬          ‫شدن از همسرش در ‪ 1948‬به پاریس‬       ‫در دهکده زیبایی در حومه پاریس‬       ‫مخالفین و شکستن قلم آن‌ها و‬
‫فرار می‌کردند‪ .‬شاید هم به این علت‬                   ‫خواب خوش بودند‪.‬‬       ‫تعطیل شد‪ .‬ایشان هم تعدادی‬            ‫آمد‪ .‬عضو فعال حزب توده بود و بعد‬    ‫سکونت داشتند به نام اوور سور اواز‬   ‫تهمت‌زدن به آن‌ها مشغول بودند‪،‬‬
‫که فکر می‌کردند زندگی در غرب‬                                                                                   ‫عضو حزب کمونیست فرانسه شد‪.‬‬          ‫(‪ )Auvers-Sur-Oise‬و در همان‬         ‫دستگیر و زندانی شدند‪ .‬به یاد‬
‫موقتی است و بازگشتی دارد‪ .‬اما‬                ‫در جستجوی کار‬                               ‫حقوق‌بگیر داشت‪.‬‬       ‫آن‌طور که خود حکایت م ‌یکرد‪ ،‬در‬     ‫دهکده به وسیله ژاندارمری فرانسه‬     ‫می‌آورم روز ‪ 19‬بهمن ‪ 1360‬را که‬
‫گذشت سالها و سالها خلاف این تصور‬                                          ‫دریادار دکتر احمد مدنی کاندیدای‬      ‫سال‌های نخستین ورودش به سختی‬        ‫محافظت م ‌یشدند‪ .‬گرو‌ههای سیاسی‬     ‫مخفی‌گاه موسی خیابانی از سران‬
                                      ‫پس از بازگشت مادرم به ایران‬         ‫اولین دوره ریاست جمهوری ایران و‬      ‫وسایل معیشت خود را فراهم م ‌یکرد‪.‬‬   ‫دیگر در پاریس پراکنده بودند‬         ‫مجاهدین و اشرف ربیعی همسر‬
                    ‫را ثابت کرد‪.‬‬      ‫بی‌آنکه پس از بیماری طولانی ریه‬     ‫استاندار خوزستان بعد از انقلاب نیز‬   ‫اما چندی نگذشت که در دفتر ژا ‌نپل‬   ‫مجاهدین که پر جمعیت‌ترین گروه‬       ‫اول مسعود رجوی و عده‌ای دیگر از‬
                                      ‫استراحتی کرده باشم‪ ،‬در جستجوی‬       ‫به پاریس فرار کرده بود و عده‌ای از‬   ‫سارتر فیلسوف معروف فرانسه‪ ،‬به کار‬   ‫سیاسی را در اختیار داشتند‪ ،‬همراه‬    ‫مجاهدین مورد حمله پاسداران قرار‬
                                      ‫کار برآمدم‪ .‬دلم می‌خواست در‬         ‫دوستان و هواداران جبهه ملی را‬        ‫پرداخت و همکار او شد‪ .‬با بن ‌یصدر‬   ‫با آقای بنی‌صدر و دکتر قاسملو دبیر‬  ‫گرفت‪ .‬در این عملیات غیر از دو سه‬
                                                                          ‫در کنار داشت‪ .‬با کمک‌های مالی‬        ‫و قطب‌زاده‪ ،‬هنگامی که در پاریس‬      ‫کل حزب دموکرات کردستان ایران‬        ‫کودک که درون وان حمام آن‌ها را‬
‫رفت‪ .‬شنیدم که در پایان وصی ‌تنامه‬     ‫‪1‬ـ مرحوم احمد علی بابایی‪،‬‬           ‫دریافتی از آمریکا که با آن تعدادی‬    ‫اقامت داشتند‪ ،‬روابط نزدیک داشت‪.‬‬     ‫تعدادی از نمایندگان گروه‌های‬        ‫مخفی کرده بودند‪ ،‬بقیه افراد به‬
                 ‫خود نوشته بود‪:‬‬       ‫مرحوم لباسچی و حاجی شان ‌هچی‬        ‫آپارتمان در پاریس اجاره کرده‬         ‫بهتر بگویم خانه کوچکش پناهگاه‬       ‫سیاسی دیگر و منفردین‪ ،‬شورای‬         ‫دست مأمورین پاسدار کشته شدند‪.‬‬
                                      ‫هر سه از بازاریان وابسته به جبهه‬    ‫بودند و بلاعوض در اختیار جوانان‬      ‫بسیاری از ایرانیان بود‪ .‬به ایران و‬  ‫ملی مقاومت را تشکیل دادند که‬        ‫فردای حادثه روزنامه مردم ارگان‬
  ‫تابوت مرا جای بلندی بگذارید‬         ‫ملی بودند که در طول انقلاب و‬        ‫فراری قرار می‌دادند‪ ،‬از هر گروه و‬    ‫مراسم نوروزی آن بی‌نهایت عشق‬        ‫هسته آن در تهران و بعد از میثاق‬     ‫حزب توده منتشر شد که عکس‬
  ‫تا باد برد بوی مرا در وطن من‬        ‫بعد از آن از نظر مالی کم ‌کهای‬      ‫دسته سیاسی‌ای و بدون استثناء و‬       ‫می‌ورزید‪ .‬سفره هفت‌سینی که در‬       ‫«بنی‌صدر ـ رجوی» در تابستان‬         ‫بزرگ جسد موسی خیابانی را در‬
‫حاج لباسچی پس از فرار از ایران‬        ‫با ارزشی به انقلاب ایران کردند‬      ‫به عده‌ای از خانواده‌ها هم که دست‬    ‫ایام نوروز پهن می‌کرد به وسعت‬       ‫‪ ،60‬بسته شده بود‪ .‬اعضای شورای‬       ‫صفحه اول چاپ کرده بود‪ .‬زیر عکس‬
‫به آلمان رفت‪ .‬پس از آن برای‬           ‫مرحوم علی بابایی بعد از انقلاب در‬   ‫خالی راهی غرب شده بودند‪ ،‬ماهیانه‬     ‫سطح اتاقش بود و در زیبایی و‬         ‫ملی مقاومت که هر کدام در ظاهر‬       ‫با کمال وقاحت نوشته بودند «این‬
‫پیوستن به فرزندش راهی آمریکا‬          ‫جنوب تهران دوازده مدرسه ساخت‪.‬‬                                            ‫طراوت بی‌نظیر‪ .‬یک بار در پاریس به‬   ‫از استقلال رأی برخوردار بودند‬       ‫است نتیجه خیانت به خط امام»‪.‬‬
‫شد و در همان جا فوت کرد‪ .‬ای ‌نها‬      ‫رئیس دفتر آقای طالقانی بود قبل از‬               ‫کمک مالی می‌کردند‪.‬‬       ‫دیدن آقای خمینی رفت و با اوقات‬      ‫و در باطن رهبری رجوی را به‬          ‫در آن بهمن ‪ 60‬روزنامه مردم از‬
‫از نوع مسلمانانی بودند که به قبای‬     ‫این که مسؤولیت آن دفتر را حاج‬       ‫عده دیگری از فراریان ایران چون‬       ‫تلخ بازگشت‪ .‬در گرماگرم انقلاب‬       ‫عنوان مسؤول شورا پذیرفته بودند‪،‬‬     ‫نادر روزنامه‌هایی بود که انتشار آن‬
‫رژیم جمهوری اسلامی نم ‌یخوردند‪.‬‬       ‫آقا شان ‌هچی به عهده بگیرد‪ .‬پس از‬   ‫همسر من‪ ،‬آقای حسن نزیه‪ ،‬دکتر‬         ‫در کمیته دفاع از حقوق بشر و‬         ‫عبارت بودند از‪ :‬ناصر پاکدامن‪،‬‬       ‫بلامانع بود‪ .‬سایر گروه‌های سیاسی‬
‫جای همگی آ ‌نها در ایران بود‪،‬‬         ‫مهاجرت به آلمان مهاجرت دومی‬         ‫لاهیجی‪ ،‬هوشنگ کشاورزصدر‪ ،‬باقر‬
                                      ‫کرد به آمریکا و در همان جا از دنیا‬  ‫مؤمنی‪ ،‬حاج‌آقا شانه‌چی‪ ،‬آقای علی‬
                    ‫نه در غربت‪.‬‬

‫ادامه دارد‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18