Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۴۳ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1۷۰۹
جمعه ۱۳تا پنجشنبه ۱۹دیماه ۱۳۹۸خورشیدی
در همین راستا بود که اعضای علنی خاطرات رضا طاهری در گفتگو با حمید احمدی ()1 در زندان حکومت اسلامی
حزب در وجه غالب در محیط کار و
یا در پیرامون زندگیشان به عنوان طاهری :من در خط امام قرار داشتم ولی احمدی :در رابطه با زندانی شدن
تودهای شناخته شده بودند .او هیچ به مسجد نمیرفتم
طرح سیاسی برای مقطع احتمالی لطفا بفرمایید شما چگونه و به چه
یورش به حزب درنظر نگرفته بود .در احمدی :کیانوری حتی در زمانی که هزاران زندانی سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی تحت
اینجا ،صحبت من در چارچوب همان شکنجه قرار داشتند خمینی را یک شخصیت روشن بین و ضد استبداد معرفی میکرد علت زندانی شدید؟
الگوی نظری ـ سیاسی اتخاذ شده آن طاهری :در رابطه با یورش
مجموعه ۵۵خاطرات که تا کنون گردآوری کردهام ـ شفاهی که وی زحمت تدوین و انتشار آن را برعهده رژیم ملایان خواستار آن است که «هولوکاست» در سرتاسری به حزب توده در ۷
زمان کیانوری است. سه نسل از فعالان سیاسی و فرهنگی اپوزیسیون ایران گرفته ،کوشش ارزندهای است در جهت این مقصود. معرض بازبینی قرار گیرد و حقیقت امر آشکار شود که اردیبهشت ۱۳۶۲بود که من را به
والا از نقطه نظر نظری و نقد تفکر چنین حادثهای در دوران تسلط نازیها بر آلمان صورت عنوان تودهای بازداشت و زندانی
ساختارهای سیاسی ـ ایدئولوژیکی، در قرن بیستم ـ که به چاپ میرسد. رضا طاهری که در تاریخ ۹فروردین 1۳8۵در تهران گرفته یا داستانی است ساخته و پرداخته صهیونیسم
از پایه آن تفکر سیاسی و تشکیلاتی راوی متولد سمنان در سال 1۳۰۲و از اوایل دهه1۳۲۰ درگذشت ،یکی از فعالان تودهای بود .او تقریبا تمام بینالمللی به قول آنان.تحقیق و بررسی درباره هر کردند.
هیچوقت نمیتوانست به یک ساختار از مسئولین جنبش دهقانی در گرمسار و روستاهای زندگی خود را وقف آرمانی کرد که بدان عقیده داشت. رویداد تاریخی کاری است پسندیده اما هزینه آن را
و نظم دمکراتیک ـ چه در حوزه رنجهای زیادی در طول بیش از نیم قرن فعالیت حزبی همبایددرنظرگرفت.هزینهسنگیناثباتبیپایهبودن لطفا درباره چگونگی بازداشت و
تشکیلات سیاسی خارج از حکومت و اطراف آن بوده است. متحمل گشت که درباره آنها با حمید احمدی گفتگو «هولوکاست» را به چه دلیل باید ملت ایران بپردازد که
چه در یک نظام حکومتی ـ بیانجامد. زمینه آشنایی و سپس گفتگوی من با آقای رضا بردن شما به زندان توضیح بفرمایید.
حتی به فرض اینکه خط سیاسی ـ طاهری برای ضبط خاطراتشان توسط فرزند ایشان کرده است. کمترین ارتباطی با قضیه نداشته است؟ ـ من در روز ۷اردیبهشت ۱۳۶۲
فکری کیانوری روزی به قدرت سیاسی آقای دکتر عباس طاهری در برلین فراهم آمد .این بیشترین رنجها را رضا طاهری در دوران پس از انقلاب در ایران اگر مرجعی برای این گونه تحقیقات وجود در منزل خودم بودم و سخت مریض
میرسید ،فقط یک دیکتاتوری دیگر گفتگو طی ۹جلسه از تاریخ ۲1شهریور 1۳8۰تا ۲۰ تحمل کرد ،زمانی که به گمان او و آرمانخوهانی مثل او پیدا کرد پیش از آن که به پرونده کشتار یهودیان در و با تب بالا در بستر بیماری .صبح آن
در پوشش کمونیسم اردوگاهی و مهر همان سال در 1۵ساعت فیلم ویدیویی ضبط با یک رویداد انقلابی ،تاریخ ایران به نفع طبقه رنجبر دوران حکومت هیتلر بپردازد باید پرونده کشتارهای روز خبردار شدیم که به منزل پسرم
استالینیسم جانشین دیکتاتوری گردیده است .آقای طاهری در تاریخ ۹فروردین1۳8۵ و زحمتکش ورق خورده و آرزوی دیرینه طرفداران دورانخمینیرابگشایدودرمعرضافشاگریقراردهد انوشه رفتند و او را بازداشت کردند .با
وحشتناک مذهبی میشده است همان گونه کهخروشچف پروندهجنایاتدوره استالین مطلع شدن از این جریان ،سه پسرم
که امروز ما داریم .صادقانه تاریخ را در تهران درگذشت». حکومت خلقی تحققپذیر شده بود. خسرو ،سیامک و بابک از منزلمان
نگاه میکنیم و چوهر چنین بینشی از این کتاب ،ما بخشی را که مربوط به بگیر و ببند در این دوره است که رضا طاهری و فرزندانش طعم را در برابر کنگره بیستم حزب کمونیست گشود. بیرون رفتند و دیگر از آن لحظه
را به مثابه خودآگاهی انتقادی مورد تودهایها در سال 1۳۶۲و ادامه ماجرا تا کشتار بزرگ زندانهای انقلاب را میچشند و پسر جوانی «انوشه» چنین روزی سرانجام فرا خواهد رسید تا یک سال و نیم بعد نمیدانستم
بحث و گفتگو قرار میدهیم .البته سال 1۳۶۷میشود برای صفحه «خاطرات و تاریخ» در کشتار بزرگ سال ۶۷قربانی سر پرشور و خوی سرنوشتشان چه شده است .وقتی در
این مسأله تنها مربوط به حزب توده آرمانجوی خود میشود .در مقدمه کتاب ،دکتر حمید تا آن زمان ،کاری که میتوان کرد گردآوری مدارک و آن روز ،آن سه پسرم خانه را ترک
ایران نمیشود ،بلکه شامل همه برگزیدهایم که در چند شماره خواهید خواند. ضبط و ثبت شهادت شاهدان این جنایات است .کتاب میکردند ،من توان حرکت نداشتم
جریانهای سیاسی ـ ایدئولوژیک یادآور میشویم که حمید احمدی خود یکی از احمدی مینویسد: تازهناخدادکترحمیداحمدی(گذرازکوههای َسر ُهرـ و تنها توانستم با تن خستهام و با
میشود .خواه غیرمذهبی باشد و قربانیان این بگیر و ببند بود و اگر موفق به فرار نمیشد، «کتابی که در دست دارید ،خاطرات آقای رضا طاهری خاطرات رضا طاهری) ششمین کتاب از مجموعه تاریخ چشمانم آنان را بدرقه کنم که از در
خواه مذهبی .واقعیت این است ،همه است .این کتاب ،ششمین کتاب خاطرات است از خانه بیرون رفتند .تب شدید ناشی از
احزاب ،سازمانها ،گروهها و جریانهای او نیز سرنوشتی چون دریادار افضلی پیدا میکرد. آنلفوآنزا بی رمقم کرده بود .ساعت ۲
سیاسی ایران ـ غیرمذهبی و مذهبی بعد از ظهر همان روز عدهای ریختند
ـ در دوران انقلاب بهمن و سالهایی که در هر کشتارگاه حدود ۱۰۰کارگر این خانم کی بود؟ و تعدادی از زندانیان را که من هم شاه به کمیته مشترک ضد خرابکاری به منزلمان .در همان حالت بیماری
پس از آن حامل بینش ایدئولوژیک برای من کار میکردند .این مطلب را یکی از آنها بودم با چشم بند به اطاق معروف بود .تب شدید و شاید به ۴۰ از آنان پرسیدم به چه دلیل و با کدام
ـ سیاسی بودند .شاید به سختی هم بگویم ،آنچه که در این ورقههایی ـ در آن موقع فقط میتوانستم دیگری بردند .در این محل ،اطاقک، درجه میرسید ،لرز هم داشتم تا صبح حکم و مجوزی وارد خانهام شدهاید؟
بتوان در آن دوران موردی را استثنا که به عنوان بازجویی نوشتم ،درباره حدس بزنم که صدای خانمی مسن اطاقک درست کرده بودند .حالا در یکی از آنان گفت» ما خودمان
کرد که سازمان سیاسیای اعلامیه تودهای بودنم سکوت کردم و چیزی بود و از اینکه به او گفت ،خودت همه این محل چند اطاقک بود و چند خوابم نبرد. حکمیم! در جوابش گفتم ،عجب!
جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن ننوشتم .من در این دوره از عضویتم چیز را بهتر میدانی ،میتوانست خانم نفر بودیم که به آنجا آورده بودند، آن شب برایم شب وحشتناکی بود. در عمرم چنین کلمهای را نشنیدهام
را به عنوان پایههایی برای یک نظام در حزب توده هیچوقت کار تبلیغی و مریم فیروز همسر کیانوری باشد .بعدا برایم معلوم نبود .چون همدیگر را یک پسرم را به زندان بردند و چهار که کسانی وارد منزل آدم بشوند و
دمکراسی قبول میداشت .تراژدی ترویجی در محیط کارم درباره حزب برای من معلوم شد که او بوده است. نمیتوانستیم ببینیم .وقتی همه در پسر دیگرم در شرایط زندگی مخفی بگویند ،ما «خودمان حکمیم» .دیدم
مسلط شدن حاکمیت خمینیسم در بعد از آن ،آن حاجی گفت« :هویت داخل این اطاقکها نشستیم ،گفتند که نگران سرنوشتشان بودم [منظور در دست یکی از آنها ،نامهای است
توده نمیکردم. و تمام مسئولیتهای خودتونو در حزب چشم بندهایتان را بردارید .وقتی پدرم از چهارمین فرزندش من هستم که نشانم داد و مضمون کلی آن این
ایران از این زوایه قابل تامل است. بنویسید و فکر نکنید که میتوانید چشم بندم را برداشتم ،جلوی خودم که در آن زمان به عنوان جراح مغز و پی بود که آقای طاهری را برای دادن
ـ نظر شما درست است .علاوه چگونه شما را به عنوان تودهای چیزی رو جا بگذارید ،ما همه چیز رو چند صفحه کاغذ و یک خودکار و در ماموریت جبهه جنگ در بیمارستان
بر آن ،دستگاه اطلاعاتی جمهوری در روبرو یک دستگاه تلویزیون دیدم پایگاه نیروی هوایی وحدتی در دزفول توضیحات به دادسرا بیاورید.
اسلامی از مدتها قبل تشکیلات حزب شناسایی کرده بودند؟ میدونیم». که دقایقی بعد معلوم شد که این بسر میبردم .من شبانگاه ۷اردیبهشت شروع کردند به گشتن خانه.
توده و رفت و آمدها و ارتباطات و ـ مدتی طبقه سوم منزل ما ،محل من شروع کردم به شرح زندگیم ۱۳۶۲از دستگیری پدر و برادرم اطلاع اعلامیههای زیادی بود که بچهها در
حرکت این حزب را زیر نظر داشت. تشکیل حوزههای حزبی و فعالیت چند و تا کید به همه فعالیتهایی که در تلویزیونی است مدار بسته. یافتم .روز ۸اردیبهشت عازم تهران رابطه با اول ماه مه ( ۱۱اردیبهشت
به خاطر دارم ،روزی آقای ترابی وکیل تا از پسرانم بود .حتی روزبه پسر کوچک طول این چند سال بعد از انقلاب در این زندان کمیته مشترک در آن شدم و تا زمان خروج از کشور در ۲۵ )۱۳۶۲تهیه کرده بودند و در طبقه
دادگستری به من تلفن زد تا دیداری من که هنوز سالهای اول دبیرستان بود داشتم که جز خدمت به مردم و انقلاب دورهای که من در آنجا زندانی بودم خرداد ۱۳۶۲زندگی مخفی داشتم. سوم منزلمان بود .این پاسدارها کلید
یک صندوق حزب توده ایران درست نبود .درباره ایجاد تعاونیها نوشتم. یک رئیس زندان بود که او را حاجی توضیح از دکتر عباس طاهری] نیاز طبقه سوم را از من گرفته بودند،
با او در دفتر وکالتش داشته باشم. کرده بود .هر مهمانی که منزل ما درباره دراختیار قرار دادن بسیاری از صدا میکردند که آدم خیلی بددهنی به دستشویی پیدا کردم .یکی از این آنجا را هم گشتند .بعد رفتند روی
میآمد ،اعانه جمع میکرد .چندین امکانات مالی و تجربی خودم به طور بود .بعد از دقایقی صدای کیانوری دبیر زندانبانان آمد و با چشم بند به سختی صندوقی که متعلق به همسرم بود.
این همان آقای ترابی است که در بار در روزنامه (مردم) ارگان حزب هم رایگان در خدمت انقلاب و بعد هم اول حزب توده را از این تلویزیون پخش از جایم بلند شدم .به من گفت ،سر در صندوق را باز کردند و گشتند۲۵ .
نوشتند که کمک روزبه به صندوق در دوران جنگ که آن همه خدمت کردند ولی تصویر او را نشان نمیدادند. روزنامه را بگیر! من گرفتم و بدین هزار تومان پول ،که روی پاکت آن
دوران کودکیاش به پدرش اصرار حزب توده .این فعالیت کوچکترین کردم یعنی همه آن مطالی که در در این دو روز ،من هنوز سخت بیمار نوشته شده بود ،امانتی که باید برای
فرزندم بود .اصولا ما به عنوان خانواده گفتگو با جنابعالی درباره مسایل بعد از بودم .از هم حرفهای کیانوری این ترتیب به دستشویی رفتم. پسر عمویم به اصفهان بفرستم ،آن
کرد که او را به مدرسه بفرستد؟ تودهای برای بعضی از آدمهای آن انقلاب مطرح کردم ،مطالبی به عنوان نکته به طور برجسته در خاطرهام ماند پول را هم از درون صندوق برداشتند
ـ بله .در جریان انتخابات دوره اول محل شناخته شده بودیم .دستگاههای واقعیتهای زندگیم که هم مستند بود که گفت ،نسبت به حزب کمونیست چرا این کار را کرد؟ و ضبط کردند .به آنها اعتراض کردم،
مجلس برای نمایندگی او از گرمسار اطلاعاتی جمهوری اسلامی در بین و هم قابل اثبات برای مقامات حکومت ـ از نظر آنها چون من تودهای چرا روی صندوق خانمم رفتید ،مگر
فعالیت کردیم ولی فضای سیاسی و عوامل و خبرچینهایشان در محلهها اسلامی .مثلا شش ماه به طور رایگان شوروی چسبندگی داشتیم. و کمونیست بودم یعنی کافر و به شما مسلمان نیستید؟ آن بسته
روانی محل در این دوره برای حزب اطلاعات جمعآوری میکردند و احتمالا و داوطلبانه در نخست وزیری با آقای بعد از تمام شدن حرفهای کیانوری، تعبیر آنها از اسلام یک آدم نجس پول هم امانت است که رویش هم
توده در مقایسه با سالهای دهه ۱۳۲۰ این گونه اطلاعات را در جداولی تنظیم سمیعی همکاری کردم و رفتم آنجا صدای خانمی را شنیدم که گفت ،این هستم و به بدن آدم نجس نباید نوشته شده ،مگر داشتن پول هم
و تا قبل از کودتای ۱۳۳۲کاملا کرده باشند .مثلا وقتی من در خط امام نشستم تا بتوانیم با اجرای طرح تولید حرفهای آقای کیانوری را یک بار دیگر دست بزنند .یک سر روزنامه دست او جرم است؟ با لحن شدیدی به آنها
متفاوت بود و در این زمان شانسی و دفاع از انقلاب قرار داشتم ولی مسجد و توزیع مرغ و تخم مرغ ،نیاز مردم بگذارید .آن حاجی بددهن با لحن و سر دیگر آن را من گرفتم و بدین اعتراض کردم .واقعا خیلی ناراحت
وجود نداشت .در حالی که دکتر نمیرفتم و حتی با دار و دستهشان در را در ان روزهای جنگ تامین کنیم. خشنی گفت« :خفه شو! تو خودت همه ترتیب به دستشویی رفتم .هر وقت شده بودم .سردستهشان رفت و با
یغمایی در ۳۰سال پیش از گرمسار مسجد درگیری هم پیدا کرده بودم که سازماندهی ۱۶۰۰مرغ فروشی در چیز را بهتر میدانی» و یک فحشی هم دستشویی میخواستیم برویم باید جایی تماس گرفت .بعد از تلفن و
نماینده مجلس شده بود .وقتی موقع میگفتند ،این تعاونی تودهایها است، تهران و تاسیس ۵۰کشتارگاه مرغ اجازه میگرفتیم .صبحها ساعت ۶ما صحبتهایی که با آن طرف خط
این انتخابات با آقای عمویی در این در واقع به این شکل و از این طریق به به حزب توده داد. را دسته جمعی به دستشویی میبردند داشت ،متن آن صورت برداری که
باره یعنی وضعیت مشکل تبلیغات نحوی در لیست آنها به عنوان تودهای و به ردیف با چشم بند ،هر یک از ما از کتابها و اعلامیهها و پول گرفته
برای حزب در گرمسار صحبت دست راست خود را روی شانه نفر بود ،خط زد و بعد معذرت خواست
میکردیم ،میگفت ،باید با نرمش شناخته شده بودم. جلو میگذاشت و نفر اول صف توسط و گفت ،اینجا را امضا کنید که
عمل شود .اما ،واقعیت این بود که واقعیت این است ،آقای کیانوری روزنامهای که یک طرف آن دست او و هیچگونه خسارتی وارد نشده .من
چنین زمینهای وجود نداشت تا یک از آیتالله خمینی با طرح مسأله طرف دیگر آن دست پاسدار زندانبان دیدم که نوشتهای در آن بوده و
نفر از حزب توده بتواند وارد مجلس به اصطلاح پنج مؤلفه «خط امام» بود ،میگرفت و سته جمعی به طرف همه را خط زده ،امضا کردم .بعد
برای توجیه سیاست خود ـ در قبال گفت ،لطفا لباستان را بپوشید و
بشود. جمهوری اسلامی ـ تصویری ساخته دستشویی میرفتیم. برویم .خانمم گفت ،ایشان مریض
به هر حال ،آقای ترابی به من تلفن بود که از بس آن را تکرار کرد ،خود است و میبینید که چقدر حالش بد
زد این زمان مربوط میشود به بین او هم غرق در این الگوی خودساخته در این اطاق چند نفر بودید؟ است و تب بالا دارد .گفت ،چند تا
دو یورش به حزب توده ( ۱۷بهمن خود شده بود .به عنوان نمونه در ـ حق صحبت کردن نداشتیم و به سئوال ازش میخواهیم بکنیم ،فورا
۱۳۶۱تا ۷اردیبهشت .)۱۳۶۲وقتی شهریور ۱۳۶۰که هزاران نفر زندانیان همه کسانی که در آن اطاق بودیم بر میگردد ،خیالتون راحت باشد.
به دیدارش رفتم ،گفت« :چند وقت سیاسی در شکنجهگاههای جمهوری چشم بند زده بودند .بنابراین ،نه حدود ۳ـ ۲هزار تومان پول با
است متوجه شده که از ساختمان اسلامی زیر شکنجههای وحشتناک میتوانستیم با یکدیگر حرف بزنیم و نه خودم برداشتم و با سختی لباس
روبروی دفتر وکالتش ،محل او را با بودند و سه ماه پیش از آن خمینی همدیگر را ببینیم .بعدها فهمیدم که ۹ پوشیدم .ساعت حدود ۴بعد از ظهر
دوربین تحت نظر و کنترل دارند». گفته بود ،اگر ۳۵میلیون (جمعیت آن نفر در این اطاق هستیم .فقط یک بار بود که من را سوار ماشینی کردند و
روز ایران) بگویند آری ،من میگویم نه. توانستم از زیر چشم بند تفرشی را در یک نفر هم از قبل توی آن ماشین
حالا که صحبت آقای ترابی پیش (این سخن خمینی در رابطه با پیشنهاد
آقای بنی صدر رئیس جمهور وقت برای این اطاق بشناسم. بود.
آمد ،یادم میآید وقتی مسأله طرح برگذاری رفراندوم بوده است) ،کیانوری
حتی در آن مقطع زمانی ،خمینی را غذا به چه شکلی داده میشد و تو ی ما شین که نشستید ،
تصویب «قانون یا مقررات قصاص» یک شخصیت روشنبین و ضد استبداد میخوردید؟
چشمهایتان را بستند؟
پیش آمد ،این آقای ترابی در کنار معرفی میکرد. ـ یک پتو روی سرم میانداختند و ـ هم چشمهایم را بستند و هم
آقای کیانوری در درون کمیته رو به دیوار مینشستم .هر وقت غذا یک چیزی را انداختند روی سرم
آیتالله بهشتی رئیس دیوانعالی مرکزی حزب یک سیستم دیکتاتوری میآوردند اجازه داشتم زیر پتو چشم و گفتند ،سرتو خم کن به پایین.
مطلق و تکروی به وجود آورده بود بند را باز کنم تا غذا را ببینم و بتوانم به سرعت حرکت کردند .از مسیر
کشور نشسته بود و عکس او هم در که در تاریخ کمیته مرکزی حزب بخورم .میگفتند هر وقت غذا تمام شد، حرکت تا حدودی حدس زدم که مرا
توده سابقه نداشته است .او تحت دستت را از زیر پتو بلند میکنی تا ما به عشرت آباد باید آورده باشند .بعد
آن جمع مقامات قضایی کشور در عنوان سیاست اتحاد و انتقاد در قبال از چند ساعت ،آمدند و از من عکس
جمهوری اسلامی آنقدر کفه اتحاد را بیاییم و ظرف غذا را ببریم. گرفتند و انگشت نگاری کردند .مجددا
کنار آیتالله بهشتی در روزنامه چاپ سنگین کرد و آن را به بدنه حزب من را سوار ماشین کردند و باز هم
سرایت داد که عملا بدنه حزب توده بازجویی از شما چگونه انجام با چشمان بسته .ماشین حرکت
شد .او به نوعی از موضع غیرانتقادی خود را بخشی از حاکمیت میپنداشت. میشد؟ کرد و بعد به مقصد که رسیدند ،با
همان چشمهای بسته پیادهام کردند.
نسبت به مقوله قصاص و یا به عبارتی ـ دقیقا به خاطر ندارم که فردای آن بعدها فهمیدم که این محل ،زندان
روز بود و یا یکی دو روز بعد .آمدند کمیته مشترک است که در زمان
یکی به میخ زدن و یکی به نعل زدن
دفاع میکرد .یعنی در واقع از او به
عنوان یک ابزار سیاسی استفاده
کرده بودند .نمیدانم آیا ارزیابی من
درست است .چون الان ۲۰سال از
آن زمان میگذرد؟
ـ نظر شما کاملا درست است.
افتضاح کرده بودند.
دنباله دارد