Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۲۹۱ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page14-14شماره1۷5۷
جمعه 21تا پنجشنبه 27آذرماه 1۳99خورشیدی
رفتم ،خواستم کرایۀ درشکه را بدهم اما خاطراتیازهنرمندان تابستان سال 1۳1۵اولین شمارۀ روزنامۀ
هر چه جیبهایم را گشتم پولی پیدا نوشته:پرویزخطیبی فکاهی توفیق بدستم رسید .روزنامهای با قطع
نکردم ،بگمانم کیف پولم را گم کرده باشم. میانه و صفحات کم که یک دنیا مطلب را در
حالت به خاطر شغلی که در شرکت ابوالقاسمحالت: خود جا داده بود .من همانجا ،سر پل تجریش
نفت داشت اغلب رجال و سیاستمداران و تمام اشعار و مقالات توفیق را خواندم و غرق
مدیران شرکتها را میشناخت .در آبادان «ایتف
خانۀ قشنگی در اختیارش گذاشته بودند که بریش در لذت شدم.
همراه همسر و فرزندش ماهور در آن زندگی جملۀایران توفیق پیش از آن ،یک نامۀ ادبی بود که
میکرد .حالت به خاطر عشق و علاقهای که بنیانگذارش حسین توفیق پدر محمدعلی
به دستگاه ماهور داشت نام اولین فرزندش را فروشها» توفیق بطور متناوب آن را منتشر میکرد ولی
ماهور گذاشته بود ،از قضا یکی از جالبترین این نشریه ،مثل دهها نشریۀ ادبی دیگر ،هرگز
ترانههای حالت که بوسیلۀ گلپایگانی خوانده متوجه غیبت او نشده بودند و این کار حدود کر میکرد ،بر اساس همین موضوع حالت بود بنام مهندس محمدی که بنام مستعار نتوانسته بود دخل و خرج کند .گویا دوستان
شده بنام «مرا بوسهای ده» با آهنگی از اکبر یکسال به طول انجامید. قطعه شعری ساخت به این مضمون که: «طوطی» مقاله مینوشت ،خود حالت همیشه توفیق به او پیشنهاد کرده بودند تا در غیاب
میگفت :اگر چه گفتهاند که کبوتر با کبوتر روزنامۀ فکاهی امید سبک و روش خودش را
محسنی در ماهور است. وقتی حالت به تهران آمد ،چهرۀ سفیدش «روزنامهفروشها ،برای فروش ایران که باز با باز ،ولی من نمیدانم دوستی و رفاقت
نوروز ۳۶که من میهمان یکی از دوستان کمی سیاه و آفتاب خورده بنظر میرسید .او البته منظور همان روزنامۀ ایران بود جوش و طوطی با خروس لاری را چگونه توجیه کنم! عوض کند و به فکاهینویسی بپردازد.
در هفت گل خوزستان بودم تلفنی با حالت ضمن کار و دریافت حقوق ،زبان انگلیسی را خروش زیادی میزنند و من ،یعنی شاعر ،به بزودی پای من به جلسات هفتگی توفیق خوشبختانه توفیق در لباس جدید خوش
تماس گرفتم و او اصرار کرد که چند روزی هم آموخت و پس از ورود به تهران فوراً به باز شد .در این جلسات نامدارانی چون درخشید و تیراژ چشمگیری پیدا کرد .در
به آبادان بروم .از هفت گل با هواپیمای استخدام شرکت نفت ایران و انگلیس درآمد یکی از این روزنامهفروشها گفتم: محمدعلی افراشته و عباس فرات و غلامرضا آن شرایط سالهای قبل از شهریور بیست که
هشت نفرۀ شرکت نفت عازم آبادان شدم و و در عین حال همکاریاش را با روزنامههای از بهر یک خبر چقدر داد میزنی؟ روحانی و بسیاری از دستاندرکاران شعر و آزادی قلم معنی و مفهومی نداشت توفیق
در فرودگاه حالت را پس از قریب دو سال ای تف بریش جملۀ ایران فروشها»... نثر فکاهی حضور داشتند ،رئیس و سردمدار و یارانش میتوانستند در یک چهارچوب
درآغوش کشیدم .اصرار داشت که آن شب مختلف ادامه داد. در واقع بیشتر اشعار حالت دو پهلو بود و جلسه عباس فرات بود که لباس امور مالی مشخص چیزهایی را که مطابق ذوق مردم
همراه او و همسرش به خانۀ یکی از اعضای حالت که در یک خانوادۀ متدین به دنیا بقول معروف ایهام داشت ،در سالهای 2۳و ارتش به تن داشت و بسیار شوخ طبع و
شرکت بروم ولی من ترجیح دادم که در آمده بود در کار روزنامهنویسی میانهروی را 2۴که شهرداری به چند ناحیه تقسیم شد بذلهگو و حاضر جواب بود ،با این حال در طول بود بنویسند و تبسمی بر لبها بیافرینند.
خانه بمانم و حالت بخاطر من خیلی زود از ترجیح میداد و هرگز در اشعار و مقالاتش بر و هر ناحیه را یک برزن اداره میکرد ،حالت سالها من شاهد بودم که هرگز نتوانست حریف دیدن توفیق با چهرۀ تازه ،برای من که
آن مجلس میهمانی برگشت و تا چهار صبح ضد مقام یا مقاماتی قیام نکرد .او در واقع یک به عنوان اعتراض به بهای آب که از مردم حاضر جوابیهای حالت شود .این لطیفه که از تعطیل «امید» رنج میکشیدم ،دیدار
در حالی که روی تخت دراز کشیده بودیم شاعر تمام عیار بود و اشعار و مقالات طنزش دریافت میشد شعری ساخت و خطاب به بسیار معروف شده مربوط به حالت است که با عزیزی بود که از ره دور میآمد .در آن
از گذشتهها گفتیم و از آن شبها که در را بیشتر به موضوعات اجتماعی اختصاص تابستان با آنکه در هندسه تجدیدی آورده
کافۀ شایان واقع در چهارراه حسنآباد جمع میداد .حالت نه تنها در طنزگویی چیرهدست میراب محله گفت: شبی به فرات میگوید: بودم تلاش کردم تا شاید بتوانم شعری درخور
میشدیم و دوستان مختلف ،نویسنده و شاعر بود بلکه در سرودن اشعار جدی نیز با شاعران رو بگو برزنت که هرگز پول ـ آقای فرات ،آیا درست است که مردم در توفیق و هم طراز با اشعار شعرای آن بسازم ،از
و سیاستمدار دور تا دور میز ما مینشستند طراز اول عهد خود مصاف میداد .غزلیات و حافظ شیراز مدد گرفتم و این غزل آمد که:
و حالت سر به سرشان میگذاشت .دوستانی مثنویات و قصاید مذهبی فراوان ساخته است بهر آب نیامده ندهم... کنار رود فرات ادرار میکنند؟ «یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور»
چون هراتی که در دوران جنگ یکبار خبر در مورد حاضر جوابیهای حالت روایات غزل حافظ برای من سرمشقی شد و به
آورده بود که سباستوپل به وسیلۀ متفقین پرویزخطیبی زیادی وجود دارد و این یکی از شوخیها و وجد آمدم تا باستقبال خواجه بروم .عصر
اشغال شد و حالت سالهای سال دست از آن روز شعرم را پست کردم ولی امیدی
سرش بر نمیداشت که :مرد حسابی ،چرا و در گذشتهای نه چندان دور در بحثهای ابوالقاسمحالت نداشتم که چاپ شود ،توفیق آن زمان عصر
خبر دروغ میآوری؟! و یا مجید محسنی که مذهبی تلویزیون ملی ایران شرکت و اظهار هر سهشنبه منتشر میشد و من از چند روز
در جادۀ شهرت افتاده بود و همۀ مشتریان حاضرجوابیهای اوست: و فرات یکی از شعرای جوان را که در به انتشار آن مانده انتظار میکشیدم .بعد
کافه او را میشناختند و تحسین میکردند و نظر میکرد. گویا حالت و زینالعابدین مؤتمن و شخصی کنارش نشسته بود نشان میدهد و میگوید: از ظهر سهشنبه ،پیش از آنکه به کلاس
حالت به شوخی میگفت که :ما هم اگر روی در یکی از جلسات هفتگی توفیق ،ابوالقاسم بنام بهبودی هر روز در خیابان استانبول در ـ بله ،میبینید که همین الان هم اینکار درس تابستانی بروم در ایستگاه تجریش
صحنه میرفتیم حالا انگشتنما بودیم! و حالت شعری خواند که در آن نام کلیۀ یک مکان عمومی همدیگر را میدیدند. ایستادم ،هر اتوبوسی که میایستاد با هزار
بالاخره پیشهوری که آن روزها (سال )1۳21 نویسندگان را برده و همگی را هجو کرده مؤتمن که دبیر کالج البرز بود و نسبت به را کردهاند. چشم مسافرانش را جستجو میکردم تا مرد
روزنامۀ آژیر را منتشر میکرد و نه تنها شهرتی بود .دیوان اشعار او که زیر عنوان فکاهیات من سمت استادی دارد بعلت آشنائی با حالت ،در دوران حیات حسین توفیق و روزنامهفروش را که همیشه با یک یغل روزنامه
نداشت بلکه در فقر و فاقه بسر میبرد و حالت حالت منتشر شد در مدتی کوتاه به فروش روحیۀ حالت هرگز با او شوخی نمیکرد اما همچنین در آغاز انتشار روزنامه به صاحب از شهر میآمد پیدا کنم .عاقبت آنکه انتظارش
رسید .آنقدر شوخطبع و شیرینبیان بود که بهبودی سعی داشت تا به هر نحو که شده امتیازی پسرش محمدعلی توفیق سردبیر را میکشیدم آمد ،روزنامهها را به باجهای که
سر به سرش میگذاشت که: وقتی همراه مهندس محمدی و سایر دوستان او را مغلوب کند .یک روز ضمن قدم زدن در روزنامه توفیق بود و چون قبل از شهریور درست در مقابل ایستگاه اتوبوس واقع شده
ـ رفیق پیشهوری ،در زندان سیاسی که به گردش و تفریح میرفت آنها را به ستوه خیابان استانبول ،بهبودی از حالت میپرسد: بیست مطالب منتشره در جراید از طرف ادارۀ بود تحویل داد و من دو قرانی عرق کرده را که
میآورد .مهندس محمدی میگفت :یک شب مطبوعات سانسور میشد ،حالت هر هفته و ساعتها در مشتم فشرده بودم به روزنامهفروش
بودی ساز و ضربی هم وجود داشت یا نه؟ ساعت 2صبح حالت را که حالتی خوش ـ حالت ،آلتت چطور است؟ شاید هر روز ناچار بود که به این اداره مراجعه دادم و یک شماره توفیق خریدم .صفحات اول
حالت در سالهای پیش از انقلاب مقالات داشت در خیابان نادری به طرف خانهاش و حالت به سرعت جواب میدهد: کند و اشعار و مطالبی را که مهر روا بر آنها و دوم و سوم را ورق زدم ،خبری از شعر من
انتقادی ـ اجتماعی مینوشت و در روزنامۀ فرستادم و خودم به سمت چهارراه یوسفآباد نبود ،به دو صفحۀ وسط نگاه کردم زیر شعر
کیهان به چاپ میرسانید .مجموعه مقالات او حرکت کردم .اما ناگهان دیدم کسی غزل ـ بد نیست ،رو به بهبودی است! خورده بود بیاورد و به چاپخانه بفرستد. «خروس لاری» شعر من چاپ شده بود ،با
خوانان پشت سرم قدم بر میدارد .نگاه کردم *** پس از شهریور 1۳2۰که به مطبوعات
بعداً به صورت کتابهایی منتشر شد. حالت را دیدم که دنبال من میآمد ،با اصرار آزادی داده شد ،اولین کاریکاتوری که من امضای خودم:
شاید عالم طنز و طنزنویسی صد سال یکبار فراوان او را به طرف خانهاش برگرداندم ولی اوائل سال 2۵حالت با یک کمپانی کشیده بودم در صفحۀ اول توفیق به چاپ پستۀ بیمغز باز آید ز سمنان غممخور
مردی چون ابوالقاسم حالت را بخود ببیند ،تا باز هم برگشت و این بار به جان من قسم فیلمبرداری هندی قرار داد بست و همراه رسید .موضوع کاریکاتور بسیار ساده بود ،در میشود از قم نمایان روی سوهان غممخور
خورد که با درشکه به خانه برود .او را سوار یک گروه گویندۀ فارسی زبان برای دوبلۀ یکی از جلسات مجلس شورای ملی ،یکی از نه یکبار ،نه دوبار که دهها بار شعر چاپ
ظهور حالتی دیگر باید صد سال عمر کرد. درشکه کردم و به خانهام رفتم .هنوز خواب به فیلمهای هندی بزبان فارسی عازم بمبئی وکلا پیشنهاد میداد که حقوق نمایندگان شدهام را خواندم ،دلم از شوق میلرزید،
چشمهایم نیامده بود که صدای پای اسبهای شد .کار حالت این بود که بر روی آهنگهای مجلس دو برابر شود و سایرین یک صدا روزنامه را که هنوز بوی مرکب چاپ میداد
خاطراتشادروانپرویزخطیبی درشکه و بعد زنگ در حیاط را شنیدم ،وقتی هندی شعر فارسی بگذارد و اگر چه این فریاد میزدند که :صحیح است ،احسنت، لای کتاب هندسه گذاشتم و به کلاس درس
در را باز کردم حالت را دیدم که به کمک وظیفه را بخوبی انجام داد اما فیلمهای دوبله رفتم اما از شما چه پنهان از درس آن روز
بهکوششفیروزهخطیبی شده از طرف آن کمپانی در تهران با استقبال مبارک است! چیزی نفهمیدم .کلاس که تمام شد بطرف
درشکهچی سرپا ایستاده بود ،گفتم: روبرو نشد و حالت یکسال و نیم بعد به تهران به یاد دارم که در آن روزها که مردم از بند خانه دویدم ،خانه تابستانی ما یک حیاط
دونمونهازاشعارحالت ـ مگر قسم نخوردی که به خانهات بروی؟ برگشت .جالب اینکه حالت پیش از عزیمت رسته ،عطش خواندن داشتند روزنامههایی کوچک در خیابان مقصودبیک بود ،مادر و
به هندوستان تعدادی شعر و بحر طویل در نظیر ایران ،اقدام و ستاره و بالاخره توفیق جزو یکی از خواهرانم روی ایوان نشسته بودند
این شعر با عنوان «میز ریاست» در سال گفت: اختیار توفیق گذاشته بود تا در غیاب او چاپ پرفروشترین جراید بودند .هنگام عصر ،فریاد و چای میخوردند ،توفیق را نشان دادم
1۳27در «توفیق» به چاپ رسیده است. ـ چرا ،به جان خودت تا دم در خانه شود .پس از عزیمت حالت ،سردبیری توفیق روزنامهفروشها که ایران ـ ایران میکردند و در و شعرم را که چاپ شده بود و آنها غرق
به عهدۀ من گذاشته شد و خوب بیاد دارم مقابل یک شمارۀ ایران یک ریال میخواستند حیرت شدند که تو با این سن و سال چطور
بهترینفردیکهازبهرتوجوداوطلاست که بعلت چاپ مرتب آثار حالت ،خوانندگان گوش عابران خیابانهای لالهزار و استانبول را در مجمع نویسندگان و شاعران نامدار به
چونریاستیافت،م یبینیوجوداوبلاست
یارباینمیزریاستچیستکزتأثیرآن حساب آمدهای؟
م یشودبیگانهفردا،آنکهامروزآشناست همکاری غیابی من با توفیق ادامه داشت،
خند هایکشکیکند،دستیدروغیبفشرد پائیز که مدارس باز شد و من از کلاس هفتم
تابدیندستانزندگولتبههرطوریکهخواست به کلاس هشتم رفتم تصمیم گرفتم اشعار
پشتاینمیزکذائیهرکهدوروزینشست
برفسادخودفزودوازصلاحخویشکاست و مقالاتم را شخصاً به دفتر توفیق برسانم.
آنکهدریکعمرازونشنید هایحرفدروغ وقتی کالج تعطیل میشد من با دوچرخهام
چونریاستیافت،هرگزنشنویزوحرفراست به سنگلج میرفتم (محلۀ قدیمی سنگلج
جمله را میز ریاست در ریا میافکند بعدها خراب شد و پارک شهر را به جای آن
شایداینمیزریاستنیست،اینمیزریاست! ساختند) و اشعارم را از لای در بداخل دفتر
میانداختم و بر میگشتم .یک روز حسین
خواس تهایزن توفیق سر بزنگاه رسید و مرا شناخت و
بداخل دفتر برد .اطاق کوچکی بود که بوی
شعری است که در سال 1۳2۴در توفیق کاغذ روزنامه میداد ،پشت یک میز تحریر
چاپ شد. کهنه جوانکی لاغر اندام نشسته بود ،توفیق
مرا به او معرفی کرد و جوان خندید و گفت:
همسرمننهزمندانشودینم یخواهد اسم من ابوالقاسم حالت است و حسین
نهسلوکخوشوحرفنمکینم یخواهد توفیق اضافه کرد که :خروس لاری معروف.
نه خد ا جو یی مر د ا ن خد ا میطلبد راستش یکه خوردم ،پیش از آنکه حالت را
نه فسونکاری شیطان لعین میخواهد ببینم هر وقت اشعارش را با امضای خروس
نه چو سهراب دلیر و نه چو رستم پرزور لاری میخواندم به نظرم میرسید که سرایندۀ
بندهرااونهچنانونهچنینم یخواهد این اشعار یک مرد مسن و جا افتاده است در
اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی حالی که حالت بیش از بیست سال نداشت
صبحتاشبزمنآنماهجبینم یخواهد و اشعارش با اشعار دیگران زمین تا آسمان
هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو
مبل نو ،قالی نو ،وضع نوین میخواهد فرق میکرد.
خانۀ عالی و ماشین گران میطلبد هر هفته شعر خروس لاری با مضامین
باغواستخرودهو ِملکوزمینم یخواهد تازه و شکل خاص روی صفحات توفیق ظاهر
ز پلاتینوطلاحلقهسفارش داده است میشد .از شعر کشدار حالت چیز زیادی
ز برلیان و ز الماس ،نگین میخواهد بخاطر ندارم ولی همین یک بیت نشانۀ کاملی
مجلس آرایی و مهمانی و مردم داری از ذوق و استعداد و مهارت او در شاعری است:
ز من بیهنر گوشهنشین میخواهد رفیق من حسن سوسو که بیعقل و
پول درآوردن و تقدیم به خانم کردن
بنده را او فقط از بهر همین میخواهد شوعوره
گر مرتب دهمش پول ،برایم به دعا زهر موئی ز سیبیلش نشان کبر و غوروره
عمر صدساله ،ز یزدان مبین میخواهد به هر حال از آن روز به بعد بین من و
گر که پولش ندهم ،مرگ مرا میطلبد حالت روابط دوستانه برقرار شد ،رفیق گرمابه
وزخداشوهریاحم قترازینم یخواهد! و گلستان او جوان سیهچردۀ خون گرمی