Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۳۰۳ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 1۴شماره 1769
جمعه ۲۲اسفندماه ۱3۹۹تا پنجشنبه 5فروردینماه ۱۴00خورشیدی
موافقت کنید .آن نامه رسید .دانشگاه با از حزب رستاخیز تا اولان باتور (پایان) مشکلاتی که بروز کرد
انتقال ایشان موافقت کرد .پس از چند در اجرای این قطعنامه در دانشگاه
روز ،بار دیگر آقای دکتر سمیعی تلفنی دلیل مخالفت من با تشکیل کانونهای حزبی در دانشگاه فردوسی شاید بیش از ده کانون
به من گفتند :دوست شما یا رفیق شما مذاکرات کانون 1111حزب رستاخیز موجب شد که نام من در فهرست همراهان حزبی تشکیل شد که اگر اشتباه نکنم
(تردید از بنده است) نمیرود .من یکی از آنها کانون شماره ۱۱۱۱در
متوجه موضوع نشدم .پرسیدم :رفیق نخستوزیر در سفر به مغولستان قرار گیرد! دانشکده ادبیات و علوم انسانی بود که
منکیست؟ گفتند :دکتر فکرت .گفتم: از آغاز به کار ،برای دانشکده و دانشگاه
کجا نمیرود؟ گفتند :قرار است وزارت حاوی نکتهها و عبرتهای قابل تأمل در یک ایالات متحده آمریکا همت گمارده که هر دکتر جلال متینی رئیس پیشین دانشگاه مشکلاتی بهوجود آورد .در این کانون
امور خارجه او را با سمت دبیر دوم یا دورۀ حساس از تاریخ ایران در سالهای منتهی شمارۀ آن مجموعهای است شامل دانستنیها فردوسی (مشهد) از آنجمله فرهیختگان مستخدمین را علیه مسؤول دانشکده،
سوم (باز هم تردید از بنده است) به و آموختنیها راجع به مسائل فرهنگی و ایرانی است که در دوران غربتنشینی ،به دانشجویان را علیه استاد یا استادانی
سفارت شاهنشاهی در هند بفرستد. به انقلاب اسلامی است. عزلتگزینی گردن ننهاده و خصوص ًا ایران و تحریک میکردند و گاهی کار به
او میگوید فقط بهعنوان سفیر به هند اجتماعی و سیاسی ایران در رهگذر تاریخ. گفتگوهای تند میرسید .و آنچه در
میروم .به آقای دکتر سمیعی گفتم: خداکطترارتجلساالهلامیتیخندمیت در شمارۀ اخیر ایرانشناسی (پائیز ،)1385 فرهنگ و تاریخ آن را از یاد نبردهاند. کانون مورد مذاکره قرار نمیگرفت
مطلب را باید بهعرض شاهنشاه برسانید دکتر متینی خاطراتی از دوران خدمت از هیجده سال پیش ،دکتر متینی به تهیه مسائل اساسی آموزشی یا مملکتی
چون بنده که کارهای نیستم تا سفیر دانشگاهی خود جایگزین سرمقاله کرده که و تدوین و انتشار مجله «ایرانشناسی» در بود و من از دور شاهد این ماجرا بودم.
تعیین کنم! پس از مدتی بالاخره دکتر در دانشگاه فردوسی فقط همین کانون
فکرت پذیرفت که با همان سمت به دکتر جلال متینی دکتر فرهنگ مهر دکتر عبدالمجید مجیدی بود که در هر جلسه مسأله تازهای برای
هند برود .پیش از ترک مشهد ،بر طبق دانشکده یا دانشگاه بهوجود میآورد و
سنت دانشگاهی مجلسی برای تودیع بدیهی است از جلسات آقایان هویدا است ،غذای دیگری نخوریم ،زیرا غذاها کردند .بعد هواپیما به مقصد یکی از دانشگاه ادامه میدادم و کانونهای حزبی گرانندۀ این صحنهها آقای دکتر امین
با وی تشکیل شد که شرح آن خارج و کاسیگین و دیگر مقامهای شوروی بهاحتمال زیاد ممکن است آلوده باشد. شهرهای سیبری که نامش را بهیاد نیز همچنان به فعالیت مشغول بودند. فکرت دانشیار و سرپرست دانشکده
مطلقاً چیزی نمیدانم ،ولی همه در مهمانی اول آقای هویدا ،همراهان ندارم پرواز کرد و اگر اشتباه نکنم جدیدالتأسیس علوم تربیتی بودند.
از این مقاله است. اعضای هیأت در مهمانی شامی که خود را به رئیس جمهوری مغولستان بعد از نیمهشب به زمین نشست .آن سفر به اولان باتور این وضع مدتها ادامه داشت .یکی
خلاصه آن که قطعنامۀ پیشنهادی آقای کاسیگین بهافتخار آقای هویدا معرفی کردند ،و در معرفی یکی از شب را در هتلی که پیشبینی شده مدتی بر این ماجرا گذشت .روزی دو بار مسؤول دانشکدۀ ادبیات با من
آقای دکتر فکرت علیه من در کانون در کاخ کرملین دادند ،شرکت داشتیم. اعضای هیأت که مهندس بود و نمایندۀ بود ،استراحت کردیم و صبح روز بعد برای بودجۀ دانشگاه بر طبق قرار سخن گفت که دیگر حتی مستخدمین
حزب رستاخیز دانشکده ادبیات و به کاخ بسیار مجلل تزارها رفتیم .در مجلس شورای ملی ،و سابقۀ کارگری مقامهای آن شهر صبحانهای بهافتخار قبلی بایست به ملاقات آقای دکتر در مورد نظافت ساختمان و کلاسهای
علوم انسانی دانشگاه فردوسی که البته یک طرف میز شام ،آقای کاسیگین داشت ،به رئیس جمهوری مغولستان آقای نخست وزیر دادند .پس از آن عبدالمجید مجیدی وزیر مشاور و
بهتصویب کانون حزب نرسیده بود، در وسط نشسته بودند و در دو طرف گفتند :این شخص نمایندۀ مجلس هواپیما به سوی اولانباتور پرواز کرد. رئیس سازمان برنامه و بودجه میرفتم. درس حرف مرا نمیشنوند.
موجب شد که همراه آقای نخست وزیر ایشان عدهای به تعداد اعضای هیأت است .اول کارگر بوده ،و بعد با اشاره میگفتند مغولستان دومین کشور توضیح بدهم که آشنایی و ارادت در یکی از روزها بهمنظور شرکت در
به مغولستان خارجی و سپس به مسکو ایرانی و ظاهراً با سمتهای مشابه .و در به دستهای خودشان ،افزودند ،یعنی کمونیستی جهان است ،پس از اتحاد بنده به ایشان به سالهای تحصیل «گروه بررسی مسائل ایران» به تهران
بروم .ناگفته نماند کمتر کسی است طرف مقابل ،آقای هویدا بودند و اعضای با دست کار میکرده است ،درس در دبیرستان دارالفنون و پس از آن رفته بودم .در همان روز نیز آقای
که به مغولستان سفر کرده باشد .به هیأت ایرانی .در ضمن صرف شام خوانده و مهندس شده و اینک نماینده جماهیر شوروی. برمیگردد .وقتی به دفتر ایشان رفتم، علم وزیر دربار ،اگر اشتباه نکنم ،از
آنجا رفتم و در مراسم سالروز استقلال گفتگوهایی بین آقای هویدا و کاسیگین مجلس است .و بعد پرداختند به این در اولانباتور پس از مراسم استقبال، پیش از آن که مسأله بودجه مطرح هیأت مدیره یا هیأت رئیسه جشنهای
یا جمهوری آن کشور حضور داشتم. بهعمل آمد که بهتوسط مترجم ترجمه موضوع که وضع کارگران ایران از چه آقای نخست وزیر به محل جداگانهای شود ،به من گفتند :دکتر متینی ،خبر دوهزار و پانصدساله شاهنشاهی ایران
سپس این توفیق نصیبم شد که در میشد و بقیه بهاصطلاح گوش بودیم. قرار است .در سال مرخصی دارند و که برای ایشان در نظر گرفته شده بود داری که به اولانباتور میروی؟ گفتم: ـ که من نیز بهحیث سمت در آن
مهمانی کاخ کرملین نیز شرکت کنم. یکی از موضوعاتی که دو نخست وزیر خانوادهشان بیمه هستند ،در روز ۸ رفتند و بقیه به هتلی هدایت شدیم. به کجا؟ گفتند :اولانباتور پایتخت عضویت داشتم ـ برای صرف ناهار در
در سر میز شام درباره آن سخن گفتند ساعت کار میکنند و علاوه بر اینها درست بهیاد ندارم که چند روز در این مغولستان خارجی .گفتم :چرا به دربار دعوت کرده بودند که من در آن
رستاخیز و دلایل تشکیل آن اورانیوم و غنیسازی آن بود که بنده در ۲0درصد سود سهام کارخانهها شهر بودیم .در اولان باتور هر یک از مغولستان بروم؟ من نه زبان مغولی مجلس حضور یافتم .بهیاد دارم که در
مشکل از اینجا آغاز شد که حزب مطلقاً چیزی از آن نفهمیدم .آن جلسه شریکند و این مبلغ از دوبرابر حقوق ما راهنما یا مهمانداری داشتیم که میدانم ،و نه از تاریخ مغول چیزی آن جلسه آقای وزیر دربار به هر یک از
رستاخیز بهواقع حزب نبود .حتی بهپایان رسید و پس از دو سه بازدید یک ماه آنها تجاوز میکند .مترجم بهقول قدیمیها انفاس ما را میشمرد میدانم .گفتند :چطور خبر نداری؟ ما مدال یا سکه جشنهای شاهنشاهی
در حد حزبهای ایران نوین و مردم. در مسکو ،با همان هواپیما به ایران همه این مطالب را جمله بهجمله و نمیگذاشت آنی بدون حضور او دیشب یا دو شب پیش (تردید از بنده را نیز اهدا کردند .غروب همان روز از
ولی اعلیحضرت بهعللی که بر همگان ترجمه کرد .و آن وقت آقای هویدا از از هتل خارج شویم .نظارت در کار است) در هیأت دولت تصویب شد که تهران به مشهد بازگشتم و مستقیم
پوشیده بود نظام تکحزبی را جانشین بازگشتیم. رئیس جمهوری مغولستان پرسیدند مهمانان در این کشور بهمراتب شدیدتر در هیأت سیاسی که به ریاست آقای به دفتر کارم در دانشگاه رفتم .به
آن دو حزب کردند .برخی معتقد بودند ناگفته نماند که من در تمام مدت حالا به من بگویید که شما کمونیست از شوروی بود که من در سال ۱۹۷0 نخست وزیر به مغولستان خارجی من گفتند امروز کانون ۱۱۱۱حزب
که چون حزب ایران نوین دارای قدرت اقامت در اولانباتور و مسکو همچنان هستید یا ما؟ ناگفته نگذارم که یک دیده بودم (در آن سال بر طبق قرارداد میرود تو هم عضویت داری .گفتم رستاخیز در دانشکده ادبیات جلسه
زیادی شده بود ،اعلیحضرت بهطور غیر به دنبال یافتن جوابی بودم برای این روز هم در جشن استقلال یا سالروز فرهنگی ایران و شوروی برای بازدید مطلقاًاز این موضوع بیخبرم ،و نمیدانم داشته است و در آن جلسه ازجمله
مستقیم به انحلال دو حزب ایران نوین پرسش که چرا مرا در هیأت سیاسی به جمهوری مغولستان در استادیوم از نسخههای خطی فارسی محفوظ چرا باید به آن شهر بروم .آقای دکتر قطعنامهای علیه تو به تصویب رسیده
و مردم دست زدند .گرچه آقای هویدا ریاست آقای نخستوزیر قرار دادهاند، در کتابخانههای شوروی به آن کشور مجیدی همانجا به آقای نخست وزیر و جلسه هم بسیار متشنج بوده است.
نخست وزیر پیوسته خود را فقط رئیس چون معلمی بیش نبودم و هرگز در ورزشی اولانباتور شرکت کردیم. تلفن کردند و آنچه را گفته بودم در گفتم نوار مذاکرات ضبط شدۀ آن
دفتر شاهنشاه میخواندند ،نه بیشتر. در یکی از این روزها آقای هویدا پیام سفر کرده بودم). حضور بنده به اطلاع ایشان رسانیدند. جلسه را برایم بیاورند .نوار را گوش
آنچه آقای علم در این باب نوشتهاند، چنین هیأتهایی شرکت نکرده بودم. دادند به محل اقامتشان بروم .رفتم. با وجود این ،من روزی توانستم بی من صدای خندهای را از تلفن شنیدم. کردم و بعد آن را بهدقت بهاصطلاح،
هواپیما به نزدیکیهای ایران که گفتند :از نظر فرهنگی و دانشگاهی ما اطلاع مهماندار ،یکی دوساعتی به یکی بعد آقای دکتر مجیدی گفتند :جناب پیاده کردم .معلوم شد آقای دکتر
مؤید این امر تواند بود: رسید ،آقای هویدا مرا احضار کردند و چهپیشنهادیمیتوانیمبهاینهابکنیم؟ از فروشگاههای آن شهر بروم .موضوع آقای هویدا میفرمایند هر کس پانزده فکرت قطعنامهای را پیشنهاد کردهاند،
«شاهنشاهبا تشکیلحزب رستاخیز با تبسم گفتند :دکتر متینی ،بالاخره من خالیالذهن بودم .عرض کردم ما از این قرار بود که روزی که با خانم سال در مشهد بوده باشد ،پنجاه ولی عدهای بهاشتباه تصور کرده بودند
بلندپروازیهای بیربط حزب اکثریت را فهمیدی چرا در این هیأت عضویت در ایران از تاریخ مغول در آن حدی مهماندار در اتومبیل بودم ،وقتی از درصدش مغول میشود! موضوع که قطعنامه بهتصویب نیز رسیده
که تمام کارهای شاهنشاه را بهاعتبار داری؟ عرض کردم :خیر ،همانطوری که مربوط به ایران است اطلاع داریم. مقابل فروشگاهی رد شدیم ،گفت :این با خنده بهپایان رسید .آقای دکتر بوده است .و این موضوع را روز بعد
حساب خودش میگذاشت از بین که به آقای دکتر مجیدی نیز گفتم و ولی از وضع حکومت مغول در خارج بزرگترین فروشگاه شهر ماست و مثل مجیدی هم توضیح بیشتری درباره این خانم دکتر تیمورتاش استاد دانشکده
بردند ...و همچنین به خردوانیهای ایشان مطلب را به عرضتان رسانیدند، از ایران و مغولستان خبری نداریم .اگر فروشگاههای بزرگ اروپاست .توضیح سفر به بنده ندادند .رسیدگی به بودجه پزشکی به من گفتند که «من در جلسه
بیربط حزب اکثریت که باعث ناراحتی هنوز هم چیزی در این باب نمیدانم. تأیید بفرمایید پیشنهاد کنیم دانشگاه این خانم موجب شد که خود را به آن تمام شد و به مشهد بازگشتم و پس از حضور داشتم ،قطعنامه قرائت شد ولی
و عقدۀ عده زیادی از مردم شده بود گفتند :گزارش تو درباره کانون حزب اولانباتور یک استاد تاریخ مغول را فروشگاه برسانم .پس وقتی به هتل چند روز ،نامهای دریافت کردم که در نه به اخذ رأی انجامید و نه به تصویب
و من در این خصوص هم سابقاً زیاد رستاخیز در دانشگاه فردوسی و نتیجه به مدت یک یا دو نیمسال تحصیلی بازگشتیم ،سر و صورتی صفا دادم و از چنان هیأتی عضویت داری و پاسپورت رسید ».متأسفانه آن قطعنامه را اکنون
نوشتهام ...پایان دادند( ».خاطرات علم، تحقیقات هیأت بازرسان به عرض به مشهد بفرستد مشروط بر این که اتاق خارج شدم و تاکسی سوار شدم خدمت برایم صادر کردند و فرستادند در اختیار ندارم ولی بهخوبی بهیاد دارم
شاهنشاه رسید .فرمودند رئیس دانشگاه انگلیسی بداند و در این مدت تاریخ و به راننده نشانی فروشگاه را دادم .به و گفتند در فلان روز و فلان ساعت در که پس از مقدمهای در آن نوشته
جلد ،۴ص 333ـ .)33۴ فردوسی در اولین هیأت سیاسی که به مغول را تدریس کند و متقابل ًا دانشگاه آنجا رفتم .همه جای آن را به دقت نگاه پاویون دولتی در فرودگاه مهرآباد باید شده بود :آقای دکتر جلال متینی
« ...شاهنشاه واقعاً بهحق باید متوجه خارج از کشور میرود عضویت داشته فردوسی هم برای یک یا دو نیمسال کردم ولی چیزی چشمگیر نیافتم که به رئیس دانشگاه فردوسی قادر نیست
همه جهات باشند .چنانکه بلندپروازیها باشد تا هم دانشگاه فردوسی و هم استادی را که تخصصش در تاریخ یادگار سفر مغولستان بخرم .ناچار یک حضور داشته باشی. منویات مبارک اعلیحضرت همایونی
و ُگهخوریهای دولت و حزب اکثریت را حزب رستاخیز و هم مردم خراسان ایلخانان است برای تدریس به اولانباتور تصویر بودا را که روی پارچه بهصورت بر طبق این برنامه ،به تهران رفتم و (یا شاهنشاه آریامهر ،تردید از بنده
نقش بر آب کردند .آخر به حزب ایران بدانند که او مورد تأیید است .این بفرستد .ایشان این نظر را تأیید کردند بسیار ابتدایی چاپ شده بود خریدم و در هیأتی به ریاست آقای نخست وزیر است) را به مرحله اجرا درآورد .در بند
نوین چه ربطی دارد که در کنگره بود که به امر شاهنشاه در این هیأت و گفتند همین امروز به دانشگاه بروید با تاکسی به هتل بازگشتم که دیدم با شرکت معاونان وزارت امور خارجه بعدی تأکید شده بود که در خراسان
خود از تمام احزاب پیشرو و پسرو و عضویت یافتی .بعد افزودند :ما ریشۀ و این مطلب را با رئیس دانشگاه مطرح خانم مهماندار سخت عصبانی است و و وزارت دارایی (یا اقتصاد) ،آقای رضا یا در مشهد هیچ کس پرونده سازتر از
کمونیست و غیر کمونیست و لیبرال ناراحتی را در کانون حزب رستاخیز کنید .به دانشگاه رفتم که از ظاهرش محترمانه میگوید :چرا به من نگفتید قطبی رئیس سازمان رادیو و تلویزیون آقای دکتر جلال متینی وجود ندارد
و چنین و چنان دعوت کند؟» (همان دانشگاه فردوسی پیدا کردهایم .اگر آشکار بود دبیرستانی در حد بسیار تا شما را به این فروشگاه ببرم .تصویر ملی ایران ،چند تن از نمایندگان و مطالبی از این نوع .من همان شب،
اشتباه نکنم از آقای دکتر فکرت نیز متوسط بیش نیست .مذاکرات انجام بودا را به وی نشان دادم و گفتم: مجلس شورای ملی و روزنامهنگاران نامهای خطاب به آقای هویدا نخست
کتاب ،ج ،5ص .)۴۶ نام بردند و گفتند :مدتی صبر کن. شد و خلاصۀ آن را بعد به عرض آقای (شاید بیش از ده دوازده تن نبودیم) با وزیر نوشتم و متن قطعنامه پیشنهادی
آقای علم درباره استقبال مردم از ترتیب این کار را خواهیم داد .به نمیخواستم مزاحم شما بشوم! هواپیما به سوی مقصد حرکت کردیم. کانون ۱۱۱۱حزب رستاخیز را بهطور
تشکیل حزب رستاخیز ،در روز بعد عرضشان رسانیدم بنده بهمانند گذشته نخست وزیر رسانیدم و تأیید کردند. در اولانباتور رئیس جمهوری میگفتند چون این مسیر (مسیر کامل ضمیمۀ آن کردم و در نامه
از کنفرانس مطبوعاتی اعلیحضرت، همچنان به وظیفۀ خود عمل خواهم در مسکو مغولستان مهمانی شامی بهافتخار تهران ـ اولانباتور) برای خلبانان ایرانی توضیح دادم که خاطر مبارک هست
کرد ،فقط بیم آن است که نظم دانشگاه آقای نخست وزیر دادند که اعضای ناآشناست ،دو ستارهشناس از شوروی که در جلسهای که در حضور آنجناب
نوشتهاند: در مغولستان معلوم شد که آقای هیأت نیز در آن حضور داشتند .بعد هم برای هدایت هواپیما آمدهاند .هواپیما از تشکیل گردید ،این موضوع پیشبینی
«شاهنشاه ...نظر مرا از فرمایشات بههم بخورد. نخست وزیر قرار ملاقاتی با آقای آقای هویدا مهمانی شامی برای رئیس تهران پرواز کرد و در فرودگاه تاشکند شد که ممکن است برخی از کانونهای
دیروز خواستند .عرض کردم شاهنشاه پس از بازگشت به ایران ،روزی آقای کاسیگین نخست وزیر شوروی جمهوریمغولستاندادندکهمیگفتند پایتخت ازبکستان به زمین نشست و حزبی از وظیفۀ اصلی خود منحرف
مثل همیشه یک شاهکار سیاسی بزرگ دکتر سمیعی وزیر علوم و آموزش عالی نیز دارند .پس هیأت ،با هواپیما از تمام مواد غذایی برای پذیرایی آن شب هیأت وزیران ازبکستان بهافتخار آقای شوند و کانون حزبی را وسیلهای برای
بهکار بردند .امروز در شهر غلغله است و تلفنی از تهران به بنده گفتند :نامهای به اولانباتور عازم مسکو شد .در فرودگاه را از ایران با هواپیما آورده بودند ،زیرا در نخست وزیر ایران به شام پذیرایی پیشرفت مقاصد شخصی خود قرار
همه میخواهند به حزب شاه بپیوندند دانشگاه فردوسی مینویسیم تا با انتقال مسکو مراسم استقبال بهعمل آمد. مغولستان به ما توصیۀ اکید شده بود دهند .در آن نامه از آقای نخست وزیر
حتی پیرمردان سالخوردۀ بازاری»... آقای دکتر فکرت به وزارت امور خارجه که بهجز غذاهایی که بهصورت کنسرو استدعا کردم در صورتی که مصلحت
(همان کتاب ،جلد ،۴ص 33۴ـ.)335 میدانند ،نامه بنده و قطعنامه ضمیمه
اما خود آقای علم ،دانسته یا ندانسته، آن را به شرف عرض همایونی برسانند،
مطلبی را نیز از قول شاهنشاه نقل زیرا به نظر بنده ،شخصی با این صفات
کردهاند که دقیقاً دا ّل بر فرمایشی بودن شایستۀ آن نیست که ریاست دانشگاه
فردوسی را برعهده داشته باشد .نامه
حزب رستاخیز است: را روز بعد با پیکی به تهران فرستادم
«قبل از مرخصی به من فرمودند، که مستقیم به آقای نخست وزیر
البته شما و همۀ درباریها از امروز عضو تسلیم شد .از آن تاریخ به بعد ،بارها از
حزب جدید هستید .عرض کردم البته بازرسی شاهنشاهی افرادی به دانشگاه
تردید نبود و امروز این کار خواهد شد. میآمدند و ساعتها درباره این مسأله
بهعلاوه تمام مردم پیر و برنا ،دولتی و به تحقیق و بررسی میپرداختند .لابد
غیر دولتی ،همه این کار را خواهند کرد. آنان بهجز من با اعضای کانون ۱۱۱۱
فرمودند :مراقبت کن .بعد که مرخص و ازجمله با آقای دکتر فکرت و خانم
شدم ،موضوع عضویت را به نخست دکتر تیمورتاش و دیگران نیز تماس
وزیر نوشتم .یقین دارم اگر خنجری میگرفتند و اطلاعات لازم را جمع
به دل نخست وزیر فرو میرفت بهتر آوری میکردند من از حاصل کار
این بازرسان بیخبر بودم و کارم را در
از این بود»...
ناگفته نماند که آقای علم در خاطرات
خود در مواردی که کم نیست ازجمله
نسبت به شهبانو و آقای هویدا نخست
وزیر و یکی دو سه تن دیگر بهصورت
کامل ًا منفی اظهار نظر کردهاند.