Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۳۲۱ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1۷8۷
جمعه 1تا ۷مرداد ماه1۴۰۰خورشیدی
عدهای درصدد نابودی ارتش هستند، جانبازان آسمان ایران،خاطرات سپهبد آذربرزین)1۰( : آخرین بار که مهندس بازرگان در
من شدیداً تصمیم به مبارزه با آنها رژیم پادشاهی ایران از زندان آزاد
گرفتهام ،هر کس به من کمک نکند دکتر یزدی در کجای انقلاب قرار داشت شد چون زمینه را برای فعالیتهای
به کشور خیانت کرده .به او گفتم با سیاسی مجدد مساعد دید ،با رفقای
تشکیل کمیتهها در کلیه پایگاههای سپهبد شاپور آذربرزین خلبانی پیوست و سه سال برای گذراندن سپهبد شاپور آذربرزین ،خاطرات خود را خود در تهران ارتباط برقرار نمود و
نظامی نظر شما را تأیید میکنم ولی دورۀ آموزش خلبانی ،همراه با اولین گروه از دوران خدمت در نیروی هوایی در کتابی با همزمان با تعدادی از مخالفین رژیم
من این سیستم کار کردن را بلد دانشجویان اعزامی به آمریکا رفت.در عنوان «جانبازان آسمان ایران» انتشار داده در خارج کشور نظیر دکتر یزدی،
نیستم .به من گفت کمیتهها را در نخستین ماههای استقرار رژیم جدید و قطبزاده و بنیصدر که با آنها قبل ًا
ظرف یک هفته خواهم بست .گفتم روی کار آمدن دولت بازرگان ،زمانی کوتاه به است. آشنائی داشت نیز ارتباط برقرار نمود.
خوشبین نباش ،من قرار 1۵روز را با پیشنهاد سپهبد قرنی ،او فرماندهی نیروی این کتاب که در ۶5۰صفحه در لس آنجلس اگر از کسانی که با بازرگان
تو میگذرم ولی قول بده اگر نتوانستی هوایی را به عهده گرفت اما در همین مقام چاپ و منتشر شده است تصویری دقیق از آشنائی داشتند خصوصیات اخلاقی و
کمیتهها را کنار بگذاری مرا رها کن چگونگی شکل گرفتن و تحولات نیروی هوایی استراتژی مبارزه او را سؤال میکردید
که بتوانم به خانوادهام برسم ،الان بود که سر از زندان انقلاب در آورد. ایران از سالهای بعد از جنگ دوم جهانی تا همه بر این عقیده بودند که مهندس
نمیدانم کجا هستند ،چه میکنند. بخش آخر کتاب ،که چگونگی از هم پاشیدن پایان دهۀ هفتاد و وقوع انقلاب اسلامی در بازرگان فردی میهنپرست و راستگو،
دست خود را جلو آورد با من دست نیروی هوایی در جریان انقلاب و سرنوشت سرسخت ،پاک و مذهبی افراطی
داد ،صورت مرا بوسید ،دیدم اشک در آن را در دوران بعد از انقلاب شرح میدهد، برابر خواننده قرار میدهد. است .گروهی درباره عملکرد او در
چشمان او حلقه زده .در مغزم او را حاوی نکتههای با اهمیت و اکثراً ناگفته مانده سپهبد آذربرزین ،فرزند سرهنگ حسن دوران نخستوزیری قضاوت کردند
پهلوی دکتر یزدی قرار دادم ،او برای است که با موافقت نویسنده برای انتشار در آذربرزین از افسران قزاقخانه و همراهان که او فردی ضعیف بوده است ،در
ایران و حفظ ارتش میکوشد آن دگر «کیهان» برگزیدهایم و طی چند شماره به رضاشاه در کودتای 1۲۹۹متولد سال 13۰8 حالی که بازرگان در مرحله جابجائی
سعی دارد کارهای وی را خنثی کند. شمسی است که در سال 13۲8وارد دانشکده حکومت آنچه را که میتوانست
فرمان مرا همان لحظه امضاء کرد به نظرتان میرسد. افسری شد و در سال 13۲۹به دانشکدۀ انجام داد و بعید به نظر میرسید
دستم داد و به من گفت من و مهندس که کسی بتواند در آن روزها کاری
بازرگان از رهبر انقلاب درخواست با کنفرانس تلفنی فرماندهی خود آن روز .همه در بلاتکلیفی بودند، مسؤولین ارتش باید بدون توجه رحیمی ،سرلشکر ناجی و سرلشکر انجام دهد .پاسگاههای ژاندارمری و
کردیم تا چهار نفر از امرای ارتش را را به کلیه یگانهای نیروی هوائی درب اطاق باز شد ،سپهبد مهدیون به اندرزهای نادرست سازمانهای خسروداد اسیر نیروهای انقلاب شده کلانتری ویران شده ،سلاحهای آنها
برای همکاری دعوت کنیم :تو ،سپهبد اعلام نمود .به فاصله کوتاهی خبر فرمانده پدافند هوائی داخل شد .از من اطلاعاتی درب سربازخانهها و بودند و آنها را در جلوی دوربین به غارت رفته ،از مأمورین انتظامی
حاتم ،سپهبد بخشیآذر و سپهبد آوردند تعدادی از پرسنل در جلوی خواست به اطاق مجاور برویم با من پادگانها را بروی مردم میگشودند تلویزیون آورده بودند .دکتر یزدی خبری نیست ،تعداد زیادی گروههای
نجیمینائینی برای این کار در نظر درب مرکز فرماندهی اجتماع کرده صحبتی دارد .سپهبد مهدیون فرمانده تا آنها به چشم خود ببینند وقتی همه با چنان خشم و بیحرمتی با آنها چپی و نوجوانان مذهبی مسلح هر
گرفته شدهاند و ایشان هم موافقت چه را میخواستند انجام میدادند
کردهاند .سپس از من خواست با هم و هیچ نیروئی وجود نداشت تا آنها
دکتر ابراهیم یزدی با ریش کامل اسلامی در دو چهره :با کت و شلوار در کنار رمزی کلارک و با کاپشن چریکی در دادگاه سپهبد رحیمی
به سراغ بازرگان برویم. مشغول دادن شعار بر علیه سپهبد دفاع هوائی نیروی هوائی بود .از شش مردم به خواب میرفتند چند درصد صحبت میکرد که برای بینندگان را کنترل کند .عده زیادی معتقد
وقتی وارد اطاق بازرگان شدیم از مهدیون هستند. روز پیش در سر خدمت حاضر نشده ارتش بیدار بود تا آنها آسوده بخوابند. نفرتآور بود .همه سؤال میکردند بودند اگر آیتالله خمینی پس از
صندلی خود بلند شد جلو آمد با من بود ،خانواده وی نیز اظهار بیاطلاعی سیاست دولتهای خارجی در انقلاب یزدی کیست که با آنها اینطور صحبت پیروزی انقلاب طی اعلامیهای از
روبوسی کرد ،مرا به نشستن دعوت تعجب میکنم! نخستوزیر تعیین مینمودند .فکر کردیم ممکن است این بود که ارتش ایران دست نخورده میکند؟ یزدی شهروند آمریکائی همه عوامل غیرمسؤول میخواست
کرد سپس پاکتی را به دست من شده ،رئیس ستاد ارتش ،سرلشکر او را ربوده باشند ،بنابراین در اولین در اختیار جمهوری اسلامی قرار نگیرد است که در آمریکا با حرفه داروسازی فوراً اسلحههای خود را به مراکزی
داد که حکم دیگری بود .بازرگان مرا قرنی در محل خود مستقر شده، روز غیبت او را به ستاد بزرگ گزارش چه آنها تصور میکردند تمام منطقه زندگی میکند ،وابسته به دولت ایران که تعیین میشود تحویل دهند
به عنوان مشاور عالی نخستوزیر در چرا شورای انقلاب باید فرمانده نیرو نبوده و اگر ساواک به فرض اشخاصی اوضاع آنقدر از کنترل خارج نمیشد
امور دفاع و امنیت ملی تعیین کرده را انتخاب کند .یزدی چکاره است؟ کردیم. به آتش کشیده میشود. را شکنجه میکرده او که در ایران ولی او چون از وضع ارتش اطلاعی
بود ،یعنی باید در حقیقت در دو محل هر کس میدانست با فرمانده شدن با وارد شدن به اطاق مجاور مهدیون ایرانیان خود فروخته ،چپیها و نبوده چرا آنقدر بغض و نفرت دارد. نداشت به این کار مبادرت نورزید و
خدمت کنم .در اطاق خودش به من مهدیون از همه جا صدای اعتراض در کاغذ از جیب خود درآورده و به مذهبیهای ناآگاه آنچه باید برای هیچ گروه متمدن ،هیچ شخص خواست اسلحه در دست مردم باشد.
گفت سی و سه پرونده روی میز بلند خواهد شد ،به سایر سازمانهای من داد .معلوم بود از یک کتابچه یک انهدام ارتش میکردند ،کردند و بعد تحصیل کرده ،هیچ مذهبی متعصب با عملکرد بازرگان با گروههای
تو گذاردهاند ،مربوط به قراردادهای ارتش چه خواهد گذشت؟ امنیت شهر ورق کاغذ را کندهاند ،آن را به دو نصف هم آن جنگ فرسایشی هشت ساله را افرادی که به اعدام محکوم شدهاند این تحصیل کرده و فرصتطلبان که
نیمهکاره ارتش است ،آنها را مطالعه را چه کسی به عهده دارد؟ به سپهبد کردهاند در روی کاغذ اول نوشته بود: به ملت ایران تحمیل کردند تا با از بین گونه با خشم و نفرت صحبت نمیکند. اسلحه در دست نداشتند ضعیف بود.
کن و راهحلی را که صلاح کشور است مهدیون گفتم برو برای این جماعت «بنا به تصویب شورای انقلاب رفتن ارتش ،آرامش و صلح در منطقه صحبتهای آن روز یزدی در تلویزیون اشخاصی نظیر دکتر یزدی ،قطبزاده
صحبت کن .قبول نکرد و جرأت اینکه تیمسار سپهبد مهدیون از تاریخ 23 برقرار شود و دیدیم این فرضیه هم یک نوع تبلیغات بر علیه ارتش بود تا و بنیصدر و تعداد دیگری از این
پیشنهاد کن تا من تصویب کنم. از مرکز فرماندهی بیرون برود نداشت. بهمن ماه سال 13۵۷به فرماندهی نادرست بود زیرا امروز به این نتیجه مردم را هر چه بیشتر به ارتش بدبین گروه که قبل از فروپاشی کشور با
از بازرگان خداحافظی کردم و اجازه از سرلشکر یوسفی جانشین معاون رسیدند که اگر آن دگرگونی در ایران کند و حتی میگوید اینها فرماندهان بازرگان تماس داشتند هیچگاه درباره
گرفتم برای رسیدگی به امور نیروی عملیات خواستم با آنها صحبت کند نیروی هوائی منصوب میشود». انجام نگرفته بود منطقه در امن و امان ارتش بیدادگر شاه بودند که این مظالم مذاکرات خود با رسانههای خارجی و
و به آنها تفهیم نماید سپهبد مهدیون از طرف شورای انقلاب ـ دکتر یزدی را به ملت ایران وارد کردند .یزدی پس مقامات کشورهای خارجی با بازرگان
هوائی به ستاد نیرو بروم. را شورای انقلاب به فرماندهی انتخاب در نامه دوم که به خط سپهبد باقی میماند. از آن همه اقامت در آمریکا ،هنوز مشورت نمیکردند و این روش حتی
اولین دستوری که به فرماندهان کرده ،اگر اعتراضی دارید به همان تهران به دست انقلابیون افتاد، نیاموخته بود تا اشخاص را به دادگاه در دوران پس از فروپاشی رژیم و
پایگاهها دادم مراقبت برای مبارزه جا که دستور را داده مراجعه کنید. ربیعی بود نوشته بود: سربازخانهها و پایگاههای پلیس نبرند و به آنها اجازه ندهند از خود پیروزی انقلاب نیز وجود داشت.
با خرابکاری و جلوگیری از هر نوع پرسنل برای سرلشکر یوسفی احترام «از تاریخ 23بهمن سال 13۵۷ و ژاندارمری یکی پس از دیگری دفاع کنند نمیتوان آنها را متهم کرد. قطبزاده طرز تفکر خاصی را داشت
بیانضباطی بود و در همین دستور خاصی قائل بودند ،با حرف او متفرق نیروی هوائی را تحویل سپهبد سقوط کرد .در حالی که در سمت دکتر یزدی چه حق داشت که به خود که به کلی با بازرگان متفاوت بود.
به آنها گفتم اشخاصی را که سرکشی شدند و به سمت مدرسه علوی که دیگر تهران ،بختیار نخستوزیر بود، اجازه دهد در پشت میکروفون درباره او فردی جاهطلب و ماجراجو بود و
میکنند و خیال بیانضباطی دارند محل اقامت موقت آیتالله خمینی مهدیون دادم». بازرگان در سمت دیگر تهران کابینه ارتش و ارتشیان تبلیغ نماید .کسی بالاخره جان خود را در این راه از
بود روانه شدند و در طول راه به تعداد امضاء ـ سپهبد ربیعی خود را تشکیل داد ،فرماندهان یا از او نپرسید ارتش و جمع افرادی که دست داد و بنیصدر و یزدی نیز
فوراً به ستاد نیرو بفرستد. خندهام گرفت .گفتم مبارک است. عجولانه با تلفن اعلام همبستگی به آن مملکت خدمت میکردند همه تعمداً و یا ناآگاهانه اعمالی را مرتکب
بعد تعدادی از درجهداران قدیمی آنها اضافه شد. به من گفت از تو میخواهم به من میکردند یا اسیر میشدند و یا بد بودند ولی به تو چه کردند ،تو با میشدند که در حدود ختیارات آنها
را که در درجات پائین با من کار به آیتالله خمینی خبر دادند که کمک کنی .گفتم بلد نیستم و علاقه فرار میکردند .در مرکز عملیات کوچ کردن به آمریکا و تغییر ماهیت، نبود .من در دوران قبل از انقلاب
کرده بودند در دفترم خواستم و برای در حدود سه هزار نظامی به سمت هم به خدمت در ارتش ندارم ،بهتر نیروی هوائی نشسته بودم تعدادی ایرانی را نمیشناختی ،حال چطور هیچیک از این سه نفر را نمیشناختم
آنها صحبت کردم که به عنوان چشم محل اقامت ایشان نزدیک میشوند. است از کس دیگری استفاده کنی، از افسران و فرماندهان مقیم تهران ولی از طریق بولتنهای اطلاعاتی در
من در سازمان خود مراقب هر نوع آیتالله و سایرین را ترس برداشته بود. من آنچه باید برای مملکت و نیروی در آنجا بودند .سپهبد ربیعی هم بود، کاسه از آش داغتر شدهای. جریان فعالیتها و تماسهائی که با
با سرلشکر قرنی رئیس ستاد منتخب هوائی انجام دهم کردهام و امروز هم همه بهتزده بودند و به اخبار رادیو این یک جنگ روانی بر علیه ارتش مقامات کشورهای خارجی داشتند
خرابکاری باشید. صحبت کرد و گفت جریان چیست؟ بدهی به مملکت ندارم و به او گفتم گوش میکردند .خبر آوردند یک نفر بود .باید آقای دکتر یزدی میدید که قرار گرفته بودم ولی پس از انقلاب
در پایگاهها و ایستگاههای نیروی او هم خیلی صریح گفت من هم بهتر است از طریق کنفرانس تلفنی غیرنظامی تقاضای ملاقات با سپهبد وقتی پادگان عشرتآباد سقوط کرد چنین به نظر میرسید که پا را از
هوائی کمیتهای تشکیل شده بود و نمیدانم ،اگر من رئیس ستاد هستم فرماندهان پایگاهها و ایستگاهها را از ربیعی را دارد .دستور داده شد وی را و آن چپی خود فروخته میخواست گلیم خود فراتر نهادهاند و دانسته و
یک عمامه به سر دستورات آخر را چرا باید دکتر یزدی فرمانده انتخاب انتصاب خود آگاه کنی و بعد هم از به داخل مرکز فرماندهی بیاورند .در اسلحه سربازی را که در کله او کرده یا ندانسته اعمالی را مرتکب میشدند
میداد ،حال این دستور از فرمانده نیرو نماید؟ آیتالله خمینی دستور داد اطاق خارج شدم و به اطاقی که سایر آستانه درب ورودی سپهبد ربیعی بودند اسلحه ناموس سرباز است ،باید
یا نخستوزیر بود فرق نمیکرد ،او باید هر کاری را باید انجامدهی بکن ،من با او سلام و علیک گرمی کرد و به از آن حفاظت کنی بگیرد و سرباز که برخلاف مصالح کشور بود.
مسأله را تصویب میکرد .منتظر اقدام دستور میدهم دیگر کسی در کار شما افسران بودند رفتم. وی گفت الان خدمت میرسم ،کلاه امتناع نمود چطور او را قطعه قطعه من در این یادداشتها تهمت
قرنی بودم ،میدانستم نمیتواند در سپهبد مهدیون خطاب به افسران خود را به سر گذارد و دستوراتی داد کردند .دکتر یزدی کجا بود ببیند که ناروا به کسی نمیزنم و قضاوت
دخالت نکند. گفت من از تاریخ امروز به فرماندهی که معلوم نبود مخاطب او کیست و در لشکر خراسان افسری را با طناب برداشتهای شخصی خودم را عنوان
برچیدن کمیتهها موفق باشد. سرلشکر قرنی سرتیب صباحت را نیروی هوائی منصوب شدهام ،از همه همراه آن جوان روانه شد .سرلشکر از درختی بالا بردند و جلوی چشم نمیکنم فقط به ذکر پارهای از اعمال
روزی چهار نفر از افسران پایگاه به سراغ من فرستاد .روز بعد به دیدن شما میخواهم با من همکاری نمائید مینوسپهر که در مرکز فرماندهی بود سربازان بدن او را زنده قطعه قطعه یزدی اکتفا میکنم و قضاوت آن را
ترابری نیروی هوائی تقاضای ملاقات او در ستاد بزرگ رفتم ،از من خواست تا وظیفه خود را انجام دهم و اگر با سپهبد ربیعی رفت تا تنها نباشد. کردند .مردم ناآگاه بودند ،صحبتهای
با مرا کردند ،به دفترم آمدند و اظهار فرماندهی نیروی هوائی را قبول کنم. کسی همکاری نکند وی را تحویل بعداً به من گفتند وی در دفتر آیتالله یزدیها به دل آنها مینشست و تمام به خوانندگان واگذار میکنم.
نمودند برای انتخاب فرمانده پایگاه گفتم بلد نیستم ،اگر بلد بودم پادشاه دادگاه انقلاب خواهم داد و کسی جنایاتی را که به ارتشیان میکردند، اولین بار که چهره یزدی را در
آمدهایم .گفتم شما چکارهاید؟ فرمانده مرا انتخاب کرده بود .دست مرا گرفت پاسخی نداد .متوجه شدم صحبت طالقانی کار میکند. تلویزیون ایران دیدم هنگامی بود که
را من انتخاب میکنم نه شما ،دست به کریدوری که بین اطاق او و سالن مهدیون خطاب به من است .گفتم نمیدانستم چه باید کرد ،ما برای موجه میشمردند. روان شادان ارتشبد نصیری ،سپهبد
از این بچه بازیها بردارید و فوراً به کنفرانس بود برد ،خیلی صریح گفت بگذار مرکب آن فرمان خشک شود هر رویدادی طرح داشتیم جز برای
تا ببینم چه باید کرد .سپهبد مهدیون
سر کارهای خود برگردید.
ادامه دارد