Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۳۲۱ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1۷8۷‬‬
                                                                                                                                                                                                  ‫جمعه ‪ 1‬تا ‪ ۷‬مرداد ماه‪1۴۰۰‬خورشیدی‬

‫عدهای درصدد نابودی ارتش هستند‪،‬‬                        ‫جانبازان آسمان ایران‪،‬خاطرات سپهبد آذربرزین‪)1۰( :‬‬                                                                                        ‫آخرین بار که مهندس بازرگان در‬
‫من شدیداً تصمیم به مبارزه با آنها‬                                                                                                                                                             ‫رژیم پادشاهی ایران از زندان آزاد‬
‫گرفتهام‪ ،‬هر کس به من کمک نکند‬         ‫دکتر یزدی در کجای انقلاب قرار داشت‬                                                                                                                      ‫شد چون زمینه را برای فعالیتهای‬
‫به کشور خیانت کرده‪ .‬به او گفتم با‬                                                                                                                                                             ‫سیاسی مجدد مساعد دید‪ ،‬با رفقای‬
‫تشکیل کمیتهها در کلیه پایگاههای‬       ‫سپهبد شاپور آذربرزین‬                  ‫خلبانی پیوست و سه سال برای گذراندن‬           ‫سپهبد شاپور آذربرزین‪ ،‬خاطرات خود را‬                                  ‫خود در تهران ارتباط برقرار نمود و‬
‫نظامی نظر شما را تأیید میکنم ولی‬                                            ‫دورۀ آموزش خلبانی‪ ،‬همراه با اولین گروه‬       ‫از دوران خدمت در نیروی هوایی در کتابی با‬                             ‫همزمان با تعدادی از مخالفین رژیم‬
‫من این سیستم کار کردن را بلد‬                                                ‫دانشجویان اعزامی به آمریکا رفت‪.‬در‬            ‫عنوان «جانبازان آسمان ایران» انتشار داده‬                             ‫در خارج کشور نظیر دکتر یزدی‪،‬‬
‫نیستم‪ .‬به من گفت کمیتهها را در‬                                              ‫نخستین ماههای استقرار رژیم جدید و‬                                                                                 ‫قطبزاده و بنیصدر که با آنها قبل ًا‬
‫ظرف یک هفته خواهم بست‪ .‬گفتم‬                                                 ‫روی کار آمدن دولت بازرگان‪ ،‬زمانی کوتاه به‬                                          ‫است‪.‬‬                           ‫آشنائی داشت نیز ارتباط برقرار نمود‪.‬‬
‫خوشبین نباش‪ ،‬من قرار ‪ 1۵‬روز را با‬                                           ‫پیشنهاد سپهبد قرنی‪ ،‬او فرماندهی نیروی‬        ‫این کتاب که در ‪ ۶5۰‬صفحه در لس آنجلس‬                                  ‫اگر از کسانی که با بازرگان‬
‫تو میگذرم ولی قول بده اگر نتوانستی‬                                          ‫هوایی را به عهده گرفت اما در همین مقام‬       ‫چاپ و منتشر شده است تصویری دقیق از‬                                   ‫آشنائی داشتند خصوصیات اخلاقی و‬
‫کمیتهها را کنار بگذاری مرا رها کن‬                                                                                        ‫چگونگی شکل گرفتن و تحولات نیروی هوایی‬                                ‫استراتژی مبارزه او را سؤال میکردید‬
‫که بتوانم به خانوادهام برسم‪ ،‬الان‬                                                   ‫بود که سر از زندان انقلاب در آورد‪.‬‬   ‫ایران از سالهای بعد از جنگ دوم جهانی تا‬                              ‫همه بر این عقیده بودند که مهندس‬
‫نمیدانم کجا هستند‪ ،‬چه میکنند‪.‬‬                                               ‫بخش آخر کتاب‪ ،‬که چگونگی از هم پاشیدن‬         ‫پایان دهۀ هفتاد و وقوع انقلاب اسلامی در‬                              ‫بازرگان فردی میهنپرست و راستگو‪،‬‬
‫دست خود را جلو آورد با من دست‬                                               ‫نیروی هوایی در جریان انقلاب و سرنوشت‬                                                                              ‫سرسخت‪ ،‬پاک و مذهبی افراطی‬
‫داد‪ ،‬صورت مرا بوسید‪ ،‬دیدم اشک در‬                                            ‫آن را در دوران بعد از انقلاب شرح میدهد‪،‬‬                        ‫برابر خواننده قرار میدهد‪.‬‬                          ‫است‪ .‬گروهی درباره عملکرد او در‬
‫چشمان او حلقه زده‪ .‬در مغزم او را‬                                            ‫حاوی نکتههای با اهمیت و اکثراً ناگفته مانده‬  ‫سپهبد آذربرزین‪ ،‬فرزند سرهنگ حسن‬                                      ‫دوران نخستوزیری قضاوت کردند‬
‫پهلوی دکتر یزدی قرار دادم‪ ،‬او برای‬                                          ‫است که با موافقت نویسنده برای انتشار در‬      ‫آذربرزین از افسران قزاقخانه و همراهان‬                                ‫که او فردی ضعیف بوده است‪ ،‬در‬
‫ایران و حفظ ارتش میکوشد آن دگر‬                                              ‫«کیهان» برگزیدهایم و طی چند شماره به‬         ‫رضاشاه در کودتای ‪ 1۲۹۹‬متولد سال ‪13۰8‬‬                                 ‫حالی که بازرگان در مرحله جابجائی‬
‫سعی دارد کارهای وی را خنثی کند‪.‬‬                                                                                          ‫شمسی است که در سال ‪ 13۲8‬وارد دانشکده‬                                 ‫حکومت آنچه را که میتوانست‬
‫فرمان مرا همان لحظه امضاء کرد به‬                                                                        ‫نظرتان میرسد‪.‬‬    ‫افسری شد و در سال ‪ 13۲۹‬به دانشکدۀ‬                                    ‫انجام داد و بعید به نظر میرسید‬
‫دستم داد و به من گفت من و مهندس‬                                                                                                                                                               ‫که کسی بتواند در آن روزها کاری‬
‫بازرگان از رهبر انقلاب درخواست‬        ‫با کنفرانس تلفنی فرماندهی خود‬         ‫آن روز‪ .‬همه در بلاتکلیفی بودند‪،‬‬       ‫مسؤولین ارتش باید بدون توجه‬            ‫رحیمی‪ ،‬سرلشکر ناجی و سرلشکر‬          ‫انجام دهد‪ .‬پاسگاههای ژاندارمری و‬
‫کردیم تا چهار نفر از امرای ارتش را‬    ‫را به کلیه یگانهای نیروی هوائی‬        ‫درب اطاق باز شد‪ ،‬سپهبد مهدیون‬         ‫به اندرزهای نادرست سازمانهای‬           ‫خسروداد اسیر نیروهای انقلاب شده‬      ‫کلانتری ویران شده‪ ،‬سلاحهای آنها‬
‫برای همکاری دعوت کنیم‪ :‬تو‪ ،‬سپهبد‬      ‫اعلام نمود‪ .‬به فاصله کوتاهی خبر‬       ‫فرمانده پدافند هوائی داخل شد‪ .‬از من‬   ‫اطلاعاتی درب سربازخانهها و‬             ‫بودند و آنها را در جلوی دوربین‬       ‫به غارت رفته‪ ،‬از مأمورین انتظامی‬
‫حاتم‪ ،‬سپهبد بخشیآذر و سپهبد‬           ‫آوردند تعدادی از پرسنل در جلوی‬        ‫خواست به اطاق مجاور برویم با من‬       ‫پادگانها را بروی مردم میگشودند‬         ‫تلویزیون آورده بودند‪ .‬دکتر یزدی‬      ‫خبری نیست‪ ،‬تعداد زیادی گروههای‬
‫نجیمینائینی برای این کار در نظر‬       ‫درب مرکز فرماندهی اجتماع کرده‬         ‫صحبتی دارد‪ .‬سپهبد مهدیون فرمانده‬      ‫تا آنها به چشم خود ببینند وقتی همه‬     ‫با چنان خشم و بیحرمتی با آنها‬        ‫چپی و نوجوانان مذهبی مسلح هر‬
‫گرفته شدهاند و ایشان هم موافقت‬                                                                                                                                                                ‫چه را میخواستند انجام میدادند‬
‫کردهاند‪ .‬سپس از من خواست با هم‬                                                                                                                                                                ‫و هیچ نیروئی وجود نداشت تا آنها‬

                                      ‫دکتر ابراهیم یزدی با ریش کامل اسلامی در دو چهره‪ :‬با کت و شلوار در کنار رمزی کلارک و با کاپشن چریکی در دادگاه سپهبد رحیمی‬

           ‫به سراغ بازرگان برویم‪.‬‬     ‫مشغول دادن شعار بر علیه سپهبد‬         ‫دفاع هوائی نیروی هوائی بود‪ .‬از شش‬     ‫مردم به خواب میرفتند چند درصد‬          ‫صحبت میکرد که برای بینندگان‬          ‫را کنترل کند‪ .‬عده زیادی معتقد‬
‫وقتی وارد اطاق بازرگان شدیم از‬                         ‫مهدیون هستند‪.‬‬        ‫روز پیش در سر خدمت حاضر نشده‬          ‫ارتش بیدار بود تا آنها آسوده بخوابند‪.‬‬  ‫نفرتآور بود‪ .‬همه سؤال میکردند‬        ‫بودند اگر آیتالله خمینی پس از‬
‫صندلی خود بلند شد جلو آمد با من‬                                             ‫بود‪ ،‬خانواده وی نیز اظهار بیاطلاعی‬    ‫سیاست دولتهای خارجی در انقلاب‬          ‫یزدی کیست که با آنها اینطور صحبت‬     ‫پیروزی انقلاب طی اعلامیهای از‬
‫روبوسی کرد‪ ،‬مرا به نشستن دعوت‬         ‫تعجب میکنم! نخستوزیر تعیین‬            ‫مینمودند‪ .‬فکر کردیم ممکن است‬          ‫این بود که ارتش ایران دست نخورده‬       ‫میکند؟ یزدی شهروند آمریکائی‬          ‫همه عوامل غیرمسؤول میخواست‬
‫کرد سپس پاکتی را به دست من‬            ‫شده‪ ،‬رئیس ستاد ارتش‪ ،‬سرلشکر‬           ‫او را ربوده باشند‪ ،‬بنابراین در اولین‬  ‫در اختیار جمهوری اسلامی قرار نگیرد‬     ‫است که در آمریکا با حرفه داروسازی‬    ‫فوراً اسلحههای خود را به مراکزی‬
‫داد که حکم دیگری بود‪ .‬بازرگان مرا‬     ‫قرنی در محل خود مستقر شده‪،‬‬            ‫روز غیبت او را به ستاد بزرگ گزارش‬     ‫چه آنها تصور میکردند تمام منطقه‬        ‫زندگی میکند‪ ،‬وابسته به دولت ایران‬    ‫که تعیین میشود تحویل دهند‬
‫به عنوان مشاور عالی نخستوزیر در‬       ‫چرا شورای انقلاب باید فرمانده نیرو‬                                                                                 ‫نبوده و اگر ساواک به فرض اشخاصی‬      ‫اوضاع آنقدر از کنترل خارج نمیشد‬
‫امور دفاع و امنیت ملی تعیین کرده‬      ‫را انتخاب کند‪ .‬یزدی چکاره است؟‬                                 ‫کردیم‪.‬‬                 ‫به آتش کشیده میشود‪.‬‬          ‫را شکنجه میکرده او که در ایران‬       ‫ولی او چون از وضع ارتش اطلاعی‬
‫بود‪ ،‬یعنی باید در حقیقت در دو محل‬     ‫هر کس میدانست با فرمانده شدن‬          ‫با وارد شدن به اطاق مجاور مهدیون‬      ‫ایرانیان خود فروخته‪ ،‬چپیها و‬           ‫نبوده چرا آنقدر بغض و نفرت دارد‪.‬‬     ‫نداشت به این کار مبادرت نورزید و‬
‫خدمت کنم‪ .‬در اطاق خودش به من‬          ‫مهدیون از همه جا صدای اعتراض‬          ‫در کاغذ از جیب خود درآورده و به‬       ‫مذهبیهای ناآگاه آنچه باید برای‬         ‫هیچ گروه متمدن‪ ،‬هیچ شخص‬              ‫خواست اسلحه در دست مردم باشد‪.‬‬
‫گفت سی و سه پرونده روی میز‬            ‫بلند خواهد شد‪ ،‬به سایر سازمانهای‬      ‫من داد‪ .‬معلوم بود از یک کتابچه یک‬     ‫انهدام ارتش میکردند‪ ،‬کردند و بعد‬       ‫تحصیل کرده‪ ،‬هیچ مذهبی متعصب با‬       ‫عملکرد بازرگان با گروههای‬
‫تو گذاردهاند‪ ،‬مربوط به قراردادهای‬     ‫ارتش چه خواهد گذشت؟ امنیت شهر‬         ‫ورق کاغذ را کندهاند‪ ،‬آن را به دو نصف‬  ‫هم آن جنگ فرسایشی هشت ساله را‬          ‫افرادی که به اعدام محکوم شدهاند این‬  ‫تحصیل کرده و فرصتطلبان که‬
‫نیمهکاره ارتش است‪ ،‬آنها را مطالعه‬     ‫را چه کسی به عهده دارد؟ به سپهبد‬      ‫کردهاند در روی کاغذ اول نوشته بود‪:‬‬    ‫به ملت ایران تحمیل کردند تا با از بین‬  ‫گونه با خشم و نفرت صحبت نمیکند‪.‬‬      ‫اسلحه در دست نداشتند ضعیف بود‪.‬‬
‫کن و راهحلی را که صلاح کشور است‬       ‫مهدیون گفتم برو برای این جماعت‬        ‫«بنا به تصویب شورای انقلاب‬            ‫رفتن ارتش‪ ،‬آرامش و صلح در منطقه‬        ‫صحبتهای آن روز یزدی در تلویزیون‬      ‫اشخاصی نظیر دکتر یزدی‪ ،‬قطبزاده‬
                                      ‫صحبت کن‪ .‬قبول نکرد و جرأت اینکه‬       ‫تیمسار سپهبد مهدیون از تاریخ ‪23‬‬       ‫برقرار شود و دیدیم این فرضیه هم‬        ‫یک نوع تبلیغات بر علیه ارتش بود تا‬   ‫و بنیصدر و تعداد دیگری از این‬
   ‫پیشنهاد کن تا من تصویب کنم‪.‬‬        ‫از مرکز فرماندهی بیرون برود نداشت‪.‬‬    ‫بهمن ماه سال ‪ 13۵۷‬به فرماندهی‬         ‫نادرست بود زیرا امروز به این نتیجه‬     ‫مردم را هر چه بیشتر به ارتش بدبین‬    ‫گروه که قبل از فروپاشی کشور با‬
‫از بازرگان خداحافظی کردم و اجازه‬      ‫از سرلشکر یوسفی جانشین معاون‬                                                ‫رسیدند که اگر آن دگرگونی در ایران‬      ‫کند و حتی میگوید اینها فرماندهان‬     ‫بازرگان تماس داشتند هیچگاه درباره‬
‫گرفتم برای رسیدگی به امور نیروی‬       ‫عملیات خواستم با آنها صحبت کند‬            ‫نیروی هوائی منصوب میشود‪».‬‬         ‫انجام نگرفته بود منطقه در امن و امان‬   ‫ارتش بیدادگر شاه بودند که این مظالم‬  ‫مذاکرات خود با رسانههای خارجی و‬
                                      ‫و به آنها تفهیم نماید سپهبد مهدیون‬    ‫از طرف شورای انقلاب ـ دکتر یزدی‬                                              ‫را به ملت ایران وارد کردند‪ .‬یزدی پس‬  ‫مقامات کشورهای خارجی با بازرگان‬
          ‫هوائی به ستاد نیرو بروم‪.‬‬    ‫را شورای انقلاب به فرماندهی انتخاب‬    ‫در نامه دوم که به خط سپهبد‬                                ‫باقی میماند‪.‬‬       ‫از آن همه اقامت در آمریکا‪ ،‬هنوز‬      ‫مشورت نمیکردند و این روش حتی‬
‫اولین دستوری که به فرماندهان‬          ‫کرده‪ ،‬اگر اعتراضی دارید به همان‬                                             ‫تهران به دست انقلابیون افتاد‪،‬‬          ‫نیاموخته بود تا اشخاص را به دادگاه‬   ‫در دوران پس از فروپاشی رژیم و‬
‫پایگاهها دادم مراقبت برای مبارزه‬      ‫جا که دستور را داده مراجعه کنید‪.‬‬                   ‫ربیعی بود نوشته بود‪:‬‬     ‫سربازخانهها و پایگاههای پلیس‬           ‫نبرند و به آنها اجازه ندهند از خود‬   ‫پیروزی انقلاب نیز وجود داشت‪.‬‬
‫با خرابکاری و جلوگیری از هر نوع‬       ‫پرسنل برای سرلشکر یوسفی احترام‬        ‫«از تاریخ ‪ 23‬بهمن سال ‪13۵۷‬‬            ‫و ژاندارمری یکی پس از دیگری‬            ‫دفاع کنند نمیتوان آنها را متهم کرد‪.‬‬  ‫قطبزاده طرز تفکر خاصی را داشت‬
‫بیانضباطی بود و در همین دستور‬         ‫خاصی قائل بودند‪ ،‬با حرف او متفرق‬      ‫نیروی هوائی را تحویل سپهبد‬            ‫سقوط کرد‪ .‬در حالی که در سمت‬            ‫دکتر یزدی چه حق داشت که به خود‬       ‫که به کلی با بازرگان متفاوت بود‪.‬‬
‫به آنها گفتم اشخاصی را که سرکشی‬       ‫شدند و به سمت مدرسه علوی که‬                                                 ‫دیگر تهران‪ ،‬بختیار نخستوزیر بود‪،‬‬       ‫اجازه دهد در پشت میکروفون درباره‬     ‫او فردی جاهطلب و ماجراجو بود و‬
‫میکنند و خیال بیانضباطی دارند‬         ‫محل اقامت موقت آیتالله خمینی‬                            ‫مهدیون دادم‪».‬‬       ‫بازرگان در سمت دیگر تهران کابینه‬       ‫ارتش و ارتشیان تبلیغ نماید‪ .‬کسی‬      ‫بالاخره جان خود را در این راه از‬
                                      ‫بود روانه شدند و در طول راه به تعداد‬  ‫امضاء ـ سپهبد ربیعی‬                   ‫خود را تشکیل داد‪ ،‬فرماندهان یا‬         ‫از او نپرسید ارتش و جمع افرادی که‬    ‫دست داد و بنیصدر و یزدی نیز‬
         ‫فوراً به ستاد نیرو بفرستد‪.‬‬                                         ‫خندهام گرفت‪ .‬گفتم مبارک است‪.‬‬          ‫عجولانه با تلفن اعلام همبستگی‬          ‫به آن مملکت خدمت میکردند همه‬         ‫تعمداً و یا ناآگاهانه اعمالی را مرتکب‬
‫بعد تعدادی از درجهداران قدیمی‬                            ‫آنها اضافه شد‪.‬‬     ‫به من گفت از تو میخواهم به من‬         ‫میکردند یا اسیر میشدند و یا‬            ‫بد بودند ولی به تو چه کردند‪ ،‬تو با‬   ‫میشدند که در حدود ختیارات آنها‬
‫را که در درجات پائین با من کار‬        ‫به آیتالله خمینی خبر دادند که‬         ‫کمک کنی‪ .‬گفتم بلد نیستم و علاقه‬       ‫فرار میکردند‪ .‬در مرکز عملیات‬           ‫کوچ کردن به آمریکا و تغییر ماهیت‪،‬‬    ‫نبود‪ .‬من در دوران قبل از انقلاب‬
‫کرده بودند در دفترم خواستم و برای‬     ‫در حدود سه هزار نظامی به سمت‬          ‫هم به خدمت در ارتش ندارم‪ ،‬بهتر‬        ‫نیروی هوائی نشسته بودم تعدادی‬          ‫ایرانی را نمیشناختی‪ ،‬حال چطور‬        ‫هیچیک از این سه نفر را نمیشناختم‬
‫آنها صحبت کردم که به عنوان چشم‬        ‫محل اقامت ایشان نزدیک میشوند‪.‬‬         ‫است از کس دیگری استفاده کنی‪،‬‬          ‫از افسران و فرماندهان مقیم تهران‬                                            ‫ولی از طریق بولتنهای اطلاعاتی در‬
‫من در سازمان خود مراقب هر نوع‬         ‫آیتالله و سایرین را ترس برداشته بود‪.‬‬  ‫من آنچه باید برای مملکت و نیروی‬       ‫در آنجا بودند‪ .‬سپهبد ربیعی هم بود‪،‬‬             ‫کاسه از آش داغتر شدهای‪.‬‬      ‫جریان فعالیتها و تماسهائی که با‬
                                      ‫با سرلشکر قرنی رئیس ستاد منتخب‬        ‫هوائی انجام دهم کردهام و امروز هم‬     ‫همه بهتزده بودند و به اخبار رادیو‬      ‫این یک جنگ روانی بر علیه ارتش‬        ‫مقامات کشورهای خارجی داشتند‬
                 ‫خرابکاری باشید‪.‬‬      ‫صحبت کرد و گفت جریان چیست؟‬            ‫بدهی به مملکت ندارم و به او گفتم‬      ‫گوش میکردند‪ .‬خبر آوردند یک نفر‬         ‫بود‪ .‬باید آقای دکتر یزدی میدید که‬    ‫قرار گرفته بودم ولی پس از انقلاب‬
‫در پایگاهها و ایستگاههای نیروی‬        ‫او هم خیلی صریح گفت من هم‬             ‫بهتر است از طریق کنفرانس تلفنی‬        ‫غیرنظامی تقاضای ملاقات با سپهبد‬        ‫وقتی پادگان عشرتآباد سقوط کرد‬        ‫چنین به نظر میرسید که پا را از‬
‫هوائی کمیتهای تشکیل شده بود و‬         ‫نمیدانم‪ ،‬اگر من رئیس ستاد هستم‬        ‫فرماندهان پایگاهها و ایستگاهها را از‬  ‫ربیعی را دارد‪ .‬دستور داده شد وی را‬     ‫و آن چپی خود فروخته میخواست‬          ‫گلیم خود فراتر نهادهاند و دانسته و‬
‫یک عمامه به سر دستورات آخر را‬         ‫چرا باید دکتر یزدی فرمانده انتخاب‬     ‫انتصاب خود آگاه کنی و بعد هم از‬       ‫به داخل مرکز فرماندهی بیاورند‪ .‬در‬      ‫اسلحه سربازی را که در کله او کرده‬    ‫یا ندانسته اعمالی را مرتکب میشدند‬
‫میداد‪ ،‬حال این دستور از فرمانده نیرو‬  ‫نماید؟ آیتالله خمینی دستور داد‬        ‫اطاق خارج شدم و به اطاقی که سایر‬      ‫آستانه درب ورودی سپهبد ربیعی‬           ‫بودند اسلحه ناموس سرباز است‪ ،‬باید‬
‫یا نخستوزیر بود فرق نمیکرد‪ ،‬او باید‬   ‫هر کاری را باید انجامدهی بکن‪ ،‬من‬                                            ‫با او سلام و علیک گرمی کرد و به‬        ‫از آن حفاظت کنی بگیرد و سرباز‬              ‫که برخلاف مصالح کشور بود‪.‬‬
‫مسأله را تصویب میکرد‪ .‬منتظر اقدام‬     ‫دستور میدهم دیگر کسی در کار شما‬                      ‫افسران بودند رفتم‪.‬‬     ‫وی گفت الان خدمت میرسم‪ ،‬کلاه‬           ‫امتناع نمود چطور او را قطعه قطعه‬     ‫من در این یادداشتها تهمت‬
‫قرنی بودم‪ ،‬میدانستم نمیتواند در‬                                             ‫سپهبد مهدیون خطاب به افسران‬           ‫خود را به سر گذارد و دستوراتی داد‬      ‫کردند‪ .‬دکتر یزدی کجا بود ببیند که‬    ‫ناروا به کسی نمیزنم و قضاوت‬
                                                          ‫دخالت نکند‪.‬‬       ‫گفت من از تاریخ امروز به فرماندهی‬     ‫که معلوم نبود مخاطب او کیست و‬          ‫در لشکر خراسان افسری را با طناب‬      ‫برداشتهای شخصی خودم را عنوان‬
      ‫برچیدن کمیتهها موفق باشد‪.‬‬       ‫سرلشکر قرنی سرتیب صباحت را‬            ‫نیروی هوائی منصوب شدهام‪ ،‬از همه‬       ‫همراه آن جوان روانه شد‪ .‬سرلشکر‬         ‫از درختی بالا بردند و جلوی چشم‬       ‫نمیکنم فقط به ذکر پارهای از اعمال‬
‫روزی چهار نفر از افسران پایگاه‬        ‫به سراغ من فرستاد‪ .‬روز بعد به دیدن‬    ‫شما میخواهم با من همکاری نمائید‬       ‫مینوسپهر که در مرکز فرماندهی بود‬       ‫سربازان بدن او را زنده قطعه قطعه‬     ‫یزدی اکتفا میکنم و قضاوت آن را‬
‫ترابری نیروی هوائی تقاضای ملاقات‬      ‫او در ستاد بزرگ رفتم‪ ،‬از من خواست‬     ‫تا وظیفه خود را انجام دهم و اگر‬       ‫با سپهبد ربیعی رفت تا تنها نباشد‪.‬‬      ‫کردند‪ .‬مردم ناآگاه بودند‪ ،‬صحبتهای‬
‫با مرا کردند‪ ،‬به دفترم آمدند و اظهار‬  ‫فرماندهی نیروی هوائی را قبول کنم‪.‬‬     ‫کسی همکاری نکند وی را تحویل‬           ‫بعداً به من گفتند وی در دفتر آیتالله‬   ‫یزدیها به دل آنها مینشست و تمام‬            ‫به خوانندگان واگذار میکنم‪.‬‬
‫نمودند برای انتخاب فرمانده پایگاه‬     ‫گفتم بلد نیستم‪ ،‬اگر بلد بودم پادشاه‬   ‫دادگاه انقلاب خواهم داد و کسی‬                                                ‫جنایاتی را که به ارتشیان میکردند‪،‬‬    ‫اولین بار که چهره یزدی را در‬
‫آمدهایم‪ .‬گفتم شما چکارهاید؟ فرمانده‬   ‫مرا انتخاب کرده بود‪ .‬دست مرا گرفت‬     ‫پاسخی نداد‪ .‬متوجه شدم صحبت‬                          ‫طالقانی کار میکند‪.‬‬                                            ‫تلویزیون ایران دیدم هنگامی بود که‬
‫را من انتخاب میکنم نه شما‪ ،‬دست‬        ‫به کریدوری که بین اطاق او و سالن‬      ‫مهدیون خطاب به من است‪ .‬گفتم‬           ‫نمیدانستم چه باید کرد‪ ،‬ما برای‬                        ‫موجه میشمردند‪.‬‬        ‫روان شادان ارتشبد نصیری‪ ،‬سپهبد‬
‫از این بچه بازیها بردارید و فوراً به‬  ‫کنفرانس بود برد‪ ،‬خیلی صریح گفت‬        ‫بگذار مرکب آن فرمان خشک شود‬           ‫هر رویدادی طرح داشتیم جز برای‬
                                                                            ‫تا ببینم چه باید کرد‪ .‬سپهبد مهدیون‬
         ‫سر کارهای خود برگردید‪.‬‬

‫ادامه دارد‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18