Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هشتمـ شماره ۳۲۲ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1۷88‬‬
                                                                                                                                                                                                  ‫جمعه ‪ ۸‬تا ‪ ۱۴‬مرداد ماه‪۱۴۰۰‬خورشیدی‬

‫با رویدادهایی که در چند جلسۀ‬                               ‫جانبازان آسمان ایران‪،‬خاطرات سپهبد آذربرزین‪)11( :‬‬                                                                                    ‫در صبح یکی از روزها که رادیو را‬
‫گذشته بین من و یزدی اتفاق افتاده‬                                                                                                                                                               ‫برای شنیدن اخبار باز کردم گویندۀ‬
‫بود منتظر عکسالعملی از طرف‬             ‫لغو قراردادهای ایران با دولت آمریکا توسط‬                                                                                                                ‫خبر اطلاع داد دکتر یزدی طی یک‬
‫او بودم زیرا با دخالتهای زیاده از‬            ‫دکتر یزدی و زیان فاحش آن‬                                                                                                                          ‫مصاحبۀ مطبوعاتی اعلام نمود بهامر‬
‫حد که یزدی بهعنوان عضو شورای‬                                                                                                                                                                   ‫امام‪ ،‬ایران کلیه قراردادهای خود را‬
‫انقلاب روی کمیتهها داشت‪ ،‬بخوبی‬         ‫سپهبد شاپور آذربرزین‬                   ‫خلبانی پیوست و سه سال برای گذراندن‬           ‫سپهبد شاپور آذربرزین‪ ،‬خاطرات خود را‬                                 ‫با دولت آمریکا یکطرفه فسخ نموده‬
‫قابل پیشبینی بود و این موضوع را با‬                                            ‫دورۀ آموزش خلبانی‪ ،‬همراه با اولین گروه‬       ‫از دوران خدمت در نیروی هوایی در کتابی با‬                            ‫است‪ .‬بهتزده شدم‪ ،‬تلفن را محکم‬
‫فروهر که از یاران دبستان و دبیرستان‬                                           ‫دانشجویان اعزامی به آمریکا رفت‪.‬در‬            ‫عنوان «جانبازان آسمان ایران» انتشار داده‬                            ‫بر زمین کوبیدم‪ ،‬هیچکس در کشور‬
‫من بود در میان گذاردم‪ .‬گفت گمان‬                                               ‫نخستین ماههای استقرار رژیم جدید و‬                                                                                ‫نمیدانست این تصمیم چه عواقبی‬
‫نمیکنم جرأت کند چون با بازرگان‬                                                ‫روی کار آمدن دولت بازرگان‪ ،‬زمانی کوتاه به‬                                          ‫است‪.‬‬
                                                                              ‫پیشنهاد سپهبد قرنی‪ ،‬او فرماندهی نیروی‬        ‫این کتاب که در ‪ 65۰‬صفحه در لس آنجلس‬                                                            ‫دارد‪.‬‬
                ‫درگیر خواهد شد‪.‬‬                                               ‫هوایی را به عهده گرفت اما در همین مقام‬       ‫چاپ و منتشر شده است تصویری دقیق از‬                                  ‫قرار بود در کمیسیون فرماندهان‬
‫بالاخره زمان موعود فرا رسید‪.‬‬                                                                                               ‫چگونگی شکل گرفتن و تحولات نیروی هوایی‬                               ‫نیروی هوایی شرکت کنم‪ ،‬بلافاصله‬
‫یکی از افسران نیروی هوایی با من‬                                                       ‫بود که سر از زندان انقلاب در آورد‪.‬‬   ‫ایران از سالهای بعد از جنگ دوم جهانی تا‬                             ‫با مهندس بازرگان تماس گرفتم و‬
‫تماس گرفت و گفت میخواهم شما را‬                                                ‫بخش آخر کتاب‪ ،‬که چگونگی از هم پاشیدن‬         ‫پایان دهۀ هفتاد و وقوع انقلاب اسلامی در‬                             ‫گفتم آیا خبر رادیو را شنیدید؟ گفت‬
‫ببینم‪ .‬بهسراغ من آمد و گفت تیمسار‪،‬‬                                            ‫نیروی هوایی در جریان انقلاب و سرنوشت‬                                                                             ‫خیر‪ .‬ماجرا را گفتم و خواستم همین‬
‫دیشب در جلسه بودم‪ ،‬خیال دارند‬                                                 ‫آن را در دوران بعد از انقلاب شرح میدهد‪،‬‬                        ‫برابر خواننده قرار میدهد‪.‬‬                         ‫امروز با او ملاقات کنم‪ .‬بنابراین برنامۀ‬
‫شما و سه نفر دیگری را که بازرگان به‬                                           ‫حاوی نکتههای با اهمیت و اکثراً ناگفته مانده‬  ‫سپهبد آذربرزین‪ ،‬فرزند سرهنگ حسن‬                                     ‫نیروی هوایی را تغییر دادم و به دفتر‬
‫کار دعوت کرده دستگیر کنند‪ .‬به من‬                                              ‫است که با موافقت نویسنده برای انتشار در‬      ‫آذربرزین از افسران قزاقخانه و همراهان‬                               ‫بازرگان رفتم‪ .‬از او خواستم نیم ساعت‬
‫نگفت چه جلسهای‪ ،‬ولی میدانستم‬                                                  ‫«کیهان» برگزیدهایم و طی چند شماره به‬         ‫رضاشاه در کودتای ‪ 1۲۹۹‬متولد سال ‪13۰8‬‬                                ‫به من وقت بدهد تا او را در جریان‬
‫کمیتۀ مسجد سپهسالار را میگوید‪.‬‬                                                                                             ‫شمسی است که در سال ‪ 13۲8‬وارد دانشکده‬                                ‫اثرات این تصمیم و زیانهایی که به‬
‫زیرا قبلا گزارش آن را داشتم که وی‬                                                                         ‫نظرتان میرسد‪.‬‬    ‫افسری شد و در سال ‪ 13۲۹‬به دانشکدۀ‬
                                                                                                                                                                                                   ‫دولت ایران وارد شده قرار دهم‪.‬‬
     ‫با آن کمیته همکاری میکند‪.‬‬         ‫تصمیم گرفت ما را از عراق بیرون کند‪.‬‬    ‫در جلسه شرکت کردند‪ .‬من پس از‬          ‫به من اطلاع داد کمیتۀ مهرآباد اجرای‬   ‫داد که یزدی با هر که ملاقات میکند‬    ‫برای مهندس بازرگان شرح دادم‬
‫به من گفت خواستم اطلاع داشته‬           ‫خواستیم به کویت برویم در مرز‪ ،‬جلو‬      ‫تشریح موضوع‪ ،‬از یزدی خواستم‬           ‫چنین مأموریتی را تصویب نکرده‬          ‫مرا بیرون درب نگهمیدارد و من در‬      ‫که از سه سال قبل از انقلاب تغییراتی‬
‫باشید‪ .‬اگر میل دارید از کشور خارج‬      ‫ما را گرفتند و اجازه ندادند وارد کویت‬  ‫فرضیات سیاسی حکومت جدید و‬             ‫است‪ .‬خندهام گرفت‪ ،‬غیر از این هم‬       ‫جریان مذاکرات او نیستم و تصور‬        ‫در شرایط قراردادهای خرید از آمریکا‬
‫شوید‪ ،‬اگر میخواهید بمانید و جای‬        ‫شویم‪ ،‬مانده بودیم چه کنیم‪ ،‬متوجه‬       ‫روابط سیاسی ایران را با کشورهای‬       ‫نمیباید انتظاری داشته باشم‪ .‬به دفتر‬   ‫نمیکنم بتوانم کاری از پیش ببرم‬       ‫داده شده که نه یک وکیل آگاه آن را‬
‫امن ندارید من منزل خود را در‬           ‫شدیم دو نفر جوان رو بهقبله مشغول‬       ‫همسایه‪ ،‬کشورهای منطقه وسایر‬           ‫قرنی رفتم‪ .‬گفت چهخبر؟ گفتم برای‬       ‫که با اطلاع نخستوزیر به او گفتم به‬   ‫مطالعه کرده و نه در کشور کسی آن‬
‫اختیار شما خواهم گذارد‪ .‬ولی به‬         ‫نماز خواندن هستند (آیتالله قطبزاده‬     ‫کشورها در اختیار ما قرار دهد تا بر‬    ‫خداحافظی آمدهام‪ .‬ماجرا را برای وی‬                                          ‫را بررسی کرده‪ .‬بر مبنای مادهای که‬
‫نخستوزیری نروید چون نمیتوانند‬                                                                                                                                          ‫ایران مراجعت نماید‪.‬‬     ‫در قرارداد گنجانده شده درصورتی که‬
                                                                                                                                                                                               ‫خریدار قرارداد را فسخ نماید باید از‬
               ‫شما را حفظ کنند‪.‬‬                                                                                                                                                                ‫نصف قیمت قرارداد که پیشپرداخت‬
‫این افسر ازجمله افسرانی بود که‬

                                       ‫دکتر ابراهیم یزدی با ریش کامل اسلامی در دو چهره‪ :‬با کت و شلوار در کنار رمزی کلارک و با کاپشن چریکی در دادگاه سپهبد رحیمی‬

‫در طول خدمت به او کمک زیاد‬             ‫و آیتالله یزدی!) این دو جوان نزد ما‬    ‫مبنای آن بتوانیم مأموریت جدید‬         ‫گفتم؛ بعد اضافه نمودم من میتوانم‬      ‫اثرات این تصمیم بعداً در دنیا‬        ‫کرده صرفنظر نماید و اگر فروشنده‬
‫کرده بودم و حقیقت را هم میگفت‪.‬‬         ‫آمدند‪ .‬یزدی به ما گفت اکنون که‬         ‫ارتش را تعیین و سازمان را بر مبنای‬    ‫کمیتۀ مهرآباد را ببندم و همۀ عوامل‬    ‫منعکس شد‪ .‬پولهای ایران جهت‬           ‫آن را فسخ کند باید معادل مبلغ‬
‫با مهندس بازرگان تلفنی صحبت‬            ‫کویت اجازه نمیدهد اگر آیتالله اجازه‬    ‫آن تهیه نماییم‪ .‬یزدی بدون لحظهای‬      ‫آن را از پایگاه خارج کنم ولی بعد چه؟‬  ‫پرداخت غرامت به کمپانیها ضبط‬         ‫پیشپرداخت را به خریدار غرامت‬
‫کردم‪ ،‬گفت مزخرف میگویند؛ با‬            ‫فرمایند با فرانسه صحبت کنیم تا به‬      ‫مکث پاسخ داد‪ :‬ما هنوز به شما اعتماد‬   ‫سایر سازمانهای ارتش چه؟ علناً به‬      ‫شد‪ ،‬کمپانیها صورتحسابهای‬             ‫دهد‪ .‬پر واضح است که با وقوع انقلاب‪،‬‬
‫داریوش فروهر صحبت کردم‪ ،‬گفت‬            ‫فرانسه برویم‪ .‬ما گفتیم ضرر ندارد‪ .‬او‬   ‫نداریم که این اطلاعات را در اختیار‬    ‫قرنی گفتم در سربالایی رودخانهای‬       ‫بلند دادند و از کیسۀ خلیفه به آنها‬   ‫دولت آمریکا نمیتوانست به تعهدات‬
‫بعید نیست زیرا معلوم نیست چه‬           ‫تلفن کرد و ترتیب رفتن ما را به فرانسه‬  ‫شما قرار دهیم‪ .‬گفتم شما چکارهاید‬      ‫شنا میکنی که بهعلت فشار آب یک‬                                              ‫خود عمل کند و ناچار بود به دولت‬
‫کسی اختیار را در دست گرفته‪ .‬به‬          ‫داد و از آن تاریخ با آنها آشنا شدیم!‬  ‫که به من اعتماد نداشته باشید‪ ،‬کس‬      ‫وجب پیشروی نمیکنی‪ ،‬بنابراین‬                                ‫بخشش شد‪.‬‬        ‫ایران غرامت بدهد‪ .‬اکنون که دولت‬
‫او گفتم اگر قرار بود از ایران بروم از‬  ‫برای درصد کمی از بینندگان‬              ‫دیگری به من اعتماد داشته مرا مأمور‬    ‫هیچوقت بهمقصد نخواهی رسید‪.‬‬            ‫اظهارات یزدی در مصاحبۀ‬               ‫ایران قرارداد را یکطرفه فسخ نموده‬
‫همه زودتر میتوانستم بروم‪ .‬دلیلی‬        ‫تلویزیون این سؤال پیش آمد که یزدی‬      ‫این کار کرده و شما را سرپرست وزارت‬    ‫من حتی یک دقیقۀ دیگر نمیتوانم‬         ‫مطبوعاتی از دو حال خارج نیست‪ :‬یا‬     ‫ضمن اینکه غرامت را نخواهد داد‬
‫ندارد پنهان شوم‪ ،‬من خودم به کمیته‬      ‫چه کسی بوده که در این موقع در‬          ‫خارجه نموده‪ .‬من درد شما را میدانم‪،‬‬    ‫در نیروی هوایی باقی بمانم‪ .‬بهنظر‬      ‫رهبر انقلاب ابتدا بهساکن در اثر عدم‬  ‫پیشپرداخت را هم برنمیگرداند و‬
‫خواهم رفت تا ببینم جریان چیست‪.‬‬         ‫مرز کویت پیدایش شده؟ این کیست‬          ‫نه تا بهحال وزیر خارجه بودهای و نه‬    ‫آقایان فرمانده نیرو شدن متخصص‬         ‫اطلاع به یزدی گفته است قراردادهای‬    ‫چهبسا کمپانیها تقاضای خسارت‬
‫افسر مزبور مجدداً با من تماس‬           ‫که با یک تلفن مرز فرانسه را بهروی‬      ‫در کارهای سیاسی اطلاعاتی داری‪.‬‬        ‫نمیخواهد‪ ،‬به یزدی بگویید علاوه‬        ‫با آمریکا باید فسخ شود و یا اینکه‬    ‫بیشتری بنمایند‪ .‬در قراردادهای‬
‫گرفت تا اگر میتواند‪ ،‬کاری برای من‬      ‫آیتالله باز میکند که البته با مطلبی‬    ‫شما ازجمله اشخاصی هستید که در‬         ‫بر سرپرستی وزارت خارجه آنجا را‬        ‫یزدی از آیتالله خمینی در مورد‬        ‫نیروی هوائی مبلغی در حدود ‪۵‬‬
‫انجام دهد‪ .‬تصمیم خود را به او گفتم‪.‬‬    ‫که بنیصدر در خاطرات خود در کتابی‬       ‫پست وزارت خارجه گمارده شدهاید‬         ‫هم اداره کند یا اینکه اختیارات او‬     ‫بههم زدن قراردادها با آمریکا کسب‬     ‫میلیارد دلار بهزیان دولت ایران است‬
‫گفت اگر تصمیم شما قطعی است پس‬          ‫بهنام «درس تجربه» انتشار داده‪،‬‬         ‫ولی بدبختانه نمیدانید چه چیزهایی‬      ‫را محدود کنید و اجازه ندهید به‬        ‫تکلیف کرده و آیتالله خمینی پاسخ‬      ‫ولی رقم دقیق قراردادهای ارتش را‬
‫اجازه دهید من یا چند نفر دیگر شما‬      ‫روشن نموده است که برنامۀ رفتن‬          ‫را باید بدانید ولی نمیدانید و باید‬                                          ‫داده است باید فسخ شود‪ .‬یزدی در هر‬    ‫نمیدانم‪ ،‬اگر مایلید میتوانم آنها را‬
‫را اسکورت کنیم تا کسی مزاحم شما‬        ‫آیتالله به فرانسه قبلا طرحریزی شده‬     ‫بهدنبال آن بروید‪ .‬اگر شما کمی از‬                  ‫کمیتهها دستور بدهد‪.‬‬       ‫دو حال باید مراتب را به نخستوزیر‬
‫نشود‪ .‬با دو خودرو به کمیته رفتیم‪.‬‬      ‫و خود آیتالله هم اطلاع داشته است‪.‬‬      ‫شغل خود را میدانستید باید جواب‬        ‫قرنی جوابی نداشت‪ .‬به من گفت با‬        ‫اطلاع میداد تا نخستوزیر در مورد‬                          ‫بهدست آورم‪.‬‬
‫کمیتۀ مسجد سپهسالار در مسجد‬                                                   ‫میدادید دولت جدید هنوز در این‬         ‫هم به سراغ مهندس بازرگان برویم‪.‬‬       ‫صدور اعلامیه اقدام نماید که بالطبع‬   ‫بازرگان بهتزده مرا نگاه میکرد‪،‬‬
‫کوچکی است که در جنوب و مجاور‬            ‫رفتن خمینی به پاریس‬                   ‫مورد تصمیمی نگرفته است و اصلا‬         ‫پس از اینکه حرفهای خود را به‬          ‫بازرگان تا مسأله را بررسی نمیکرد‬     ‫با یک استغفرالله به رئیس دفتر خود‬
‫مسجد بزرگ سپهسالار است‪ .‬رئیس‬                                                  ‫شما نیستید که فرضیات سیاسی را‬         ‫بازرگان گفتم قانع شد‪ .‬زیرا گفته بودم‬  ‫اقدامی در این زمینه انجام نمیگرفت‬    ‫گفت دکتر یزدی را به او وصل نمایند‪.‬‬
‫کمیته وجود نداشت و در مأموریتی‬         ‫بنیصدر در صفحه ‪ ۱۵۸‬کتاب‬                ‫تهیه میکنید‪ .‬سیاست دولت وقتی‬          ‫صلاح در این است فرمانده دیگری را‬      ‫و بالاخره اگر یزدی آدم منصفی بود‬     ‫در تلفن از وی سؤال کرد موضوع‬
‫بود‪ ،‬بنابراین کسی نمیتوانست اگر‬        ‫خود مینویسد پس از آنکه متوجه‬           ‫تعیین شد ممکن است بررسی آن را‬         ‫در رأس نیروی هوایی بگذارید من‬         ‫و اعتراف میکرد اشتباه کردهام حال‬     ‫بههم زدن قراردادها چیست؟ یزدی‬
‫وارد مسجد شده بدون اجازۀ او خارج‬       ‫شدم قرار است آیتالله خمینی به‬          ‫به سازمان شما بدهند‪ .‬من و روانشاد‬     ‫با او کمک میکنم‪ .‬صورتی را دادم‬        ‫که مهندس بازرگان یزدی را در‬          ‫گفت دستور امام بوده است‪ .‬بازرگان‬
‫شود‪ .‬ناچار شب را اجباراً در مسجد‬       ‫فرانسه بیاید نگران شدم چون اگر‬         ‫خزاعی از جلسه خارج شدیم و او هم‬       ‫که اسم بیست نفر نوشته شده بود‪،‬‬        ‫معیت یک متخصص برای مذاکره با‬         ‫عصبانی شد‪ ،‬گفت آقا من ناسلامتی‬
‫ماندم تا روز بعد با رئیس کمیته‬         ‫حرف نابجایی بزنی و یا یک صحبتی‬         ‫بدون اینکه با نخستوزیر صحبتی‬          ‫معلوم نیست چه مقامی نفر بیستم را‬      ‫آمریکاییها و پس گرفتن حرفش به‬        ‫نخستوزیر هستم‪ ،‬چرا مسأله را با‬
‫صحبت کنم‪ .‬برای من اتاق کوچکی‬           ‫بکنی که بشود آن را مایه کرد‪ ،‬بُرد را‬                                         ‫که شاید آخرین شانس بود انتخاب‬         ‫آمریکا میفرستد دلیل اینکه یزدی‬       ‫من در میان نگذاشتی‪ ،‬آیا میدانی‬
‫را در شمال مسجد در نظر گرفتند‪.‬‬                                                        ‫بکند از نخستوزیری رفت‪.‬‬        ‫کرد‪ .‬اسم او ایمانیان بود و آنها که‬    ‫این متخصص را بههمراه خود در‬
‫من در آن اتاق تنها بودم ولی سایر‬                          ‫میکند باخت‪.‬‬         ‫جریان را با بازرگان مطرح کردم‪.‬‬        ‫او را انتخاب کردند معتقد بودند او‬                                                              ‫چه کردهای؟‬
‫اشخاصی را که دستگیر میکردند در‬         ‫در آن زمان من در برلین بودم‪ .‬احمد‬      ‫گفتم این وزیر خارجۀ شما نه قادر‬                                                       ‫جلسات نمیبرد چیست؟‬         ‫پاسخ یزدی را نمیدانم چه بود‪.‬‬
‫قسمت جنوبی در اتاقی که شبستان‬          ‫خمینی فرزند آیتالله به من تلفن کرد‬     ‫است پاسخ مرا بدهد و نه میداند چه‬                            ‫ایمان دارد!‬     ‫از قرار پانزدهروزۀ من با سرلشکر‬      ‫بازرگان گوشی تلفن را قطع کرد‬
‫بود رویهم میریختند‪ .‬شاید در آن‬         ‫که فوراً یک محل برای ایشان درنظر‬       ‫باید بکند‪ .‬تقصیر هم ندارد‪ ،‬باز وزارت‬  ‫پس از انتخاب فرمانده جدید‪ ،‬تمام‬       ‫قرنی دوازده روز گذشت‪ ،‬علاوه بر‬       ‫بهمن گفت در نخستوزیری منتظر‬
‫اتاق ‪ 2۰۰‬نفر را جا داده بودند که‬       ‫بگیرید و به هیچکس هم نگویید‪.‬‬           ‫بهداری به تخصص او نزدیکتر بود‪.‬‬        ‫وقت خود را در نخستوزیری بودم‬          ‫اینکه نتوانست در مورد برچیدن‬         ‫او باشم تا مراجعت کند و برای دیدن‬
‫حتی جای خوابیدن نداشتند و چند‬          ‫بنابراین‪ ،‬بنیصدر قبلا شنیده بود‬        ‫بازرگان قبول کرد که یزدی قادر به‬      ‫چون بازرگان خواسته بود ارتش را‬        ‫کمیتهها اقدامی کند وضع روز بهروز‬     ‫آیتالله خمینی رفت‪ .‬برابر اظهار‬
‫درجهدار تا صبح پشت د ِر اتاق من‬        ‫که آیتالله به فرانسه خواهد رفت و‬       ‫تهیه فرضیات سیاسی نیست‪ .‬از من‬         ‫تجدید سازمان دهم‪ .‬به بازرگان گفتم‬     ‫بدتر میشد تا اینکه روزی نخستوزیر‬     ‫بازرگان‪ ،‬آیتالله خمینی نیز بهتزده‬
            ‫ماندند‪.‬‬                    ‫این برنامه پیشبینی شده بوده و سید‬      ‫و سپهبد خزاعی خواست از کارمندان‬       ‫کار سنگینی است‪ ،‬باید کمک داشته‬        ‫از من خواست یک هواپیمای نیروی‬        ‫شده بود‪ .‬به بازرگان دستور داد یزدی‬
‫ساعت شش صبح از صدای مکالمۀ‬             ‫احمد خمینی فرزند آیتالله هم تلفن‬       ‫قدیمی وزارت خارجه دعوت کنید تا‬        ‫باشم‪ .‬گفت هر که را میخواهی انتخاب‬     ‫هوایی هیأتی را به کردستان ببرد‬       ‫را به آمریکا بفرست تا حرف خود را‬
‫تلفنی که در اتاق مجاور بود از خواب‬     ‫کرده‪ .‬بنیصدر نوشته است اینها که‬        ‫با کمک شما این فرضیات و خطمشی‬         ‫کن‪ .‬من هم سپهبد خزاعی را که به‬        ‫تا استاندار جدید را معرفی نمایند‪.‬‬
‫بیدار شدم‪ .‬ساختمان قدیمی بود و‬         ‫در نجف هستند خیال میکنند اجاره‬         ‫سیاسی دولت تهیه شود و من آن‬           ‫دانش نظامی او آگاهی داشتم پیشنهاد‬     ‫نمیدانم نگرانی بازرگان به چه دلیل‬                          ‫پس بگیرد!‬
‫دربها با چفت و زره بسته میشد‬           ‫کردن یک محل برای اقامت آنقدر‬           ‫را تصویب خواهم کرد‪ ،‬از یزدی هم‬                                              ‫بود چون به من سفارش کرد خودت‬         ‫بازرگان در مراجعت به نخستوزیری‬
‫و پردهای هم پشت شیشهها بود‪ ،‬نه‬         ‫برقآساست‪ ،‬بالاخره ناچار شدیم‬                                                                 ‫کردم و قبول شد‪.‬‬                                            ‫از من خواست افسری مورد اطمینان‬
‫من میتوانستم مکالمهکننده را ببینم‬      ‫آپارتمانی را که آقای غضنفرپور برای‬                       ‫چیزی نخواهید‪.‬‬       ‫بر ا ی تهیه مأ مو ر یت جد ید‬              ‫شخصاً این برنامه را نظارت کن‪.‬‬    ‫را که در زمینۀ قراردادها آگاهی دارد‬
‫و نه او میتوانست مرا ببیند‪ .‬در این‬     ‫خود اجاره کرده بود برای محل اقامت‬      ‫شب همین روز‪ ،‬تلویزیون ایران‬           ‫ارتش لازم بود فرضیات سیاسی‬            ‫به معاون عملیات نیروی هوایی‬          ‫همراه یزدی به آمریکا بفرستم‪ .‬من نیز‬
‫موقع نفری که با تلفن صحبت میکرد‬        ‫آیتالله اختصاص دهیم و بدین ترتیب‬       ‫مصاحبۀ یک مخبر خارجی با آیتالله‬       ‫در اختیار ما باشد‪ .‬با بازرگان در‬      ‫دستور دادم یک هواپیما در اختیار‬      ‫سرتیپ سفری را که از افسران مطلع و‬
‫به مخاطب خود گفت آذربرزین‬              ‫پیشنهاد یزدی در مرز کویت یک‬            ‫خمینی را نشان میداد‪ .‬مخبر مزبور‬       ‫این باره صحبت کردم‪ .‬گفت از‬            ‫نخستوزیری قرار گیرد تا هیأتی‬         ‫سرپرست بسیاری از پروژههای نیروی‬
‫اینجاست و ترتیب آن سه نفر را هم‬        ‫نمایشی بوده است و ایشان باید آن را‬     ‫از آیتالله خمینی پرسید شما از چه‬      ‫وزارت خارجه دعوت کن بیایند‬            ‫را به یکی از شهرستانها ببرد‪ .‬از نظر‬  ‫هوایی بود همراه دکتر یزدی به آمریکا‬
            ‫امروز خواهم داد‪.‬‬           ‫به این ترتیب اجرا میکرد تا به مردم‬     ‫زمان با همکاران غیر عمامهای خود‬       ‫خواستههای شما را جواب دهند‪.‬‬           ‫حفاظتی مقصد را اعلام نکردم و‬         ‫فرستادم‪( .‬وی هماکنون در واشنگتن‬
‫ادامه دارد‬                             ‫نشان داده شود رفتن آیتالله خمینی‬       ‫آشنا شدید؟ آیتالله خمینی در پاسخ‬      ‫با وزارت خارجه مکاتبه کردیم تا‬        ‫خیال داشتم پس از انتخاب خلبان‬
                                                                              ‫اظهار داشت ما در عراق بودیم‪ ،‬صدام‬     ‫در جلسه شرکت کنند‪ .‬یزدی با سه‬         ‫بهوسیلۀ خودم در آخرین لحظه‪،‬‬                           ‫زندگی میکند)‪.‬‬
                                         ‫به فرانسه از روی اجبار بوده است‪.‬‬                                           ‫تن از کارمندان قدیمی وزارت خارجه‬      ‫مقصد را اعلام نمایم‪ .‬معاون عملیاتی‬   ‫چهل و هشت ساعت بعد سرتیپ‬
                                                                                                                                                                                               ‫سفری تلفنی از آمریکا به من اطلاع‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18