Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۵۰ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1816
جمعه ۲۹بهمنماه تا 5اسفندماه۱۴00خورشیدی
نمیشوم .کبیری آدرسی را به حامل حجتالاسلام ریشهری سه جلد
پیام داد و چند بار متذکر شد حتماً سر کتاب که در حال حاضر به چاپ
ساعت 7بعد از ظهر زنگ درب خانه اسرار لو رفتن شبکۀ قطبزاده چهارم و شاید هم بالاتر رسیده راجع
را بزن (عیناً مثل قرار و مدار بعضی از توسط عوامل نفوذی حزب توده به دستگیریها و اعدامها و به قول
کارمندان ساواک در خانههای مخفی) خودش کشف گروهکهای براندازی
من فکر میکردم او قرار را با من در دوست نزدیک من در دام خیانت افتاد و از سوی حزب توده مأمور همکاری با رژیم اسلامی و مدیریت خود در مقام
خانهاش خواهد گذاشت .کوچه موعود دستگاه اطلاعاتی رژیم خمینی شد داریوش نیک باقری وزیر اطلاعات (امنیت) انتشار داده
یک طرفه در یکی از خیابانهای شلوغ است .موضوع جالب در نوشتههای
تهران قرار داشت ،پطرس ماشین خود ایشان مقدمههای کوتاهی است که
را در سرکوچه که با آن خانه صد متر سرفصلهای کتاب را تشکیل میدهد
فاصله داشت پارک نمود و پیاده به و در آنها از نیت پاک و راستگویی خود
شماره مورد نظر در رأس ساعت 7 سخن میگوید و برای اثبات امر ،امام
نزدیک شد .زنگ را به صدا درآورد، اول شیعیان تا امام غایب را به شهادت
درب باز شد .پطرس پاسداری را دید میطلبد که آنچه را که نوشته عین
که اسلحه را بندفنگ نموده (بند روی
شانه) با صدائی کلفت گفت آقای حقیقت است.
پطرس ،حامل پیام؟ گفتم بلی ،سلامی نوارهای صوتیو تصویری از اعترافات
کرد و او را به محل سرکار سرهنگ بیژن «مجرمین»کهازرادیووتلویزیونپخش
کبیری راهنمائی نمود .پطرس بعد از میشد و نوشتههای مطبوعات دولتی
فرار از ایران در همان عصر ،میگوید کافی نبود ،و لازم بود این حجتالاسلام
وحشت تمام وجودم را فراگرفته بود، خاطرات افتخارآمیز خود را در رأس
در طول تمام راهروها و راه پلههای وزارت اطلاعات و ریاست بعضی
آن خانه انواع پاسداران و نظامیان در دادگاههای فرمایشی بر آنها بیفزاید.
حال تردد و صحبت با صدای بلند این نابغه مدیریت ظاهراً فراموش
بودند .مرا به سالنی راهنمائی نمودند کرده است که در تیرماه سال ۱377
که سرکار سرهنگ با ریش انبوهش در جزوهای با عنون «کتابچه حقیقت»
بالای سالن روی زمین نشسته و قیافه شامل ۲0برگ با حروف ریز توسط
رؤسای قبیله را به خود گرفته مشغول دستاندرکاران وزارت اطلاعات شامل
صحبت با پاسدارانی بود که اسلحه خلاصهای از فعالیت نفوذیهای حزب
خود را به دیوار پشت تکیه داده بودند توده و چگونگی عملیات شبکه قطبز
و چهارزانو در روی زمین روبروی خلیفه
خود نشسته بودند .پطرس میگوید با اده منتشر شد.
دیدن این صحنه یک لحظه به حضرت حجتالاسلام در صفحه ۹۴جلد
عیسی پناه بردم و تصویرم را میدیدم دوم مینویسد «دادگاههایی که این
که مثل او به صلیب کشیده شدهام. جانب ریاست آنها را به عهده داشتم
مطابق عادت سلام و علیک را با شوخی مرتبط با نفوذیهای حزب توده در
با من برگذار کرد و گفت مسیو قاراپط نیروهای مسلح بود» و به عنوان مثال
چطوری؟ عرق دستساز چه داری؟ و از ناخدا افضلی فرمانده نیروی دریائی
مرا دعوت به نشستن در نزدیکی خود در زمان جنگ ایران و عراق نام میبرد
نمود .همه پاسداران مستقر در اطاق جلدکتاب خاطرات حجتالاسلام محمد محمدی عملیاتیام در دوره رنجر و سالهای دراز در اشاره: که او را محاکمه و محکوم به اعدام
ساکت نشسته و به حرفهای ما گوش ریشهری است که سرتیپ یزدجردی و سرهنگ پرشهای چتربازی و همرزمم در کوههای عراق کرد 35 .صفحه (از صفحه ۹۴تا )۱۲۹
میدادند .سرکار سرهنگ از من پرسید چترباز ایرج افشین را به دلیل بهائی بودن و (عملیات دلاوران) و یا جنگ ُظ ّفار بود .دلم راضی او را در مقیاس یک برادر خوب دوست داشتم در مورد خیانتهای دریادار افضلی
چه مینوشی؟ عرق هم داریم .گفتم استوار علی دریائیها را به عنوان مفسد فیالارض نمیشد بنویسم که چگونه در دام خیانت افتاد و ولی نه آنچنان که سقوطش را در ورطۀ خیانت قلمفرساییکردهاماوقتینوبتمحاکمه
متشکرم .چیزی میل ندارم .گفت بگو با پیوستن به حزب توده ،در ظاهر برای همکاری با سرهنگ بیژن کبیری میرسد او را به
آن مردک رشتی از پاریس چه پیامی مستحق مرگ معرفی میکند. حکومت ارتجاعی ملایان ،به جاسوسی برای اتحاد نادیده بگیرم. حجتالاسلام علی یونسی میسپارد
برایم فرستاده و چه درخواستی دارد؟ این جوابی است منطقی و نه عاطفی (به دلیل آنچه را که سالهاست در اعماق سینه پنهان و مینویسد «گزارش دادگاه به اطلاع
کهنه شدن اطلاعات) که میتوانم به خوانندگان جماهیر شوروی تن سپرد. داشتهام ،به سبب نزدیکی بیش از ح ّد عاطفی،
عزیز هفته نامۀ کیهان (لندن) قبل از سؤال بدهم. آنچه وادارم کرد سکوت را بشکنم انتشار سه تصمیم نداشتم بر قلم بیاورم و در معرض آگاهی من رسید».
عموم بگذارم .او صمیمیترین دوست من ،جفت
اسراری که نباید بازگو شود
پطرس میگوید در این لحظه از خیر ایشان نمیخواهد وارد این مبحث
پسر خدا که عیسی باشد ،گذشتم و مقام رهبری استدعا شده بود که اوامر خود را کنار بکشید.قطبزاده در سه شود زیرا مجبور خواهد بود اسرار
به خود خداوند پناه بردم .جواب دادم عالی را در موارد تقاضا شده امر به ابلاغ نام آقای «م» مینامم ،از من خواست مرحله ،سه وجه پانصد هزار تومان نیز همین پیشنهاد را بدهید و موافقت زیادی را در چگونگی همکاری این افسر
دوست عزیز ،هر سخن جائی و هر فرمایند .ردیف گفته شده را چند بار عصر در منزلش دیداری با هم داشته به کبیری و عطاریان میدهد و اینها او را نیز جلب کنید .از سوی دیگر تودهای با دستگاه اطلاعاتی در زمینه
نکته مکانی دارد ،شاید دوست شما مطالعه کردم ،باور نمیکردم که گزارش باشیم .قبول کردم و در رأس ساعت به این مبالغ را به ریشهری میدهند. م ّدتی بود که عطاریان به دستور لو دادن همقطارانش افشا کند .ناچار
یک استدعای مادی برای خانوادهاش نوبهای که برای خمینی جهت کسب قطبزاده از آنها خواسته بود که در حزب با ریشهری ارتباط مستقیم و خواهد بود بگوید که روزانه چند بار با
که ممنوعالخروج هستند داشته باشد اجازه برای مسائل مملکتی از سوی دیدارش رفتم. جنوب یکی از بنادر را شناسائی کنند جداگانه برقرار کرده بود ،ولی کبیری او تماس تلفنی یا دیداری داشته است.
و یا ...به میان حرفم پرید و گفت خوب وزارت اطلاعات نوشته شده بعد از چند او گفت من از هر یک از افسران که برای آنها از خارج اسلحه بفرستند .و از این مسأله اطلاع نداشت .به هر حال پس از سرکوب سه گروه از این
گوش کن ،من با این دوستان (با اشاره روز در پاریس در مقابل من باشد .و قتی ایرانی موجود در پاریس سؤال میکنم بلافاصله امکاناتی نیز از سوی ریشهری ماجرا به طور کامل با ریشهری در شبکهها ،دیگر صلاح نبود که کبیری
به پاسداران) و یا بهتر بگویم همرزمانم صاحبخانه تردید مرا در این مورد دید که سرهنگ کبیری جمعی تیپ نوهد در اختیار کبیری و عطاریان گذاشته میان گذا شته میشود ،و ریشهری آزادانه سر کار سابقش برود زیرا شک
هیچ حرف پوشیده ندارم ،اگر تو پیام گفت شک در اصل و وجود و متن نامه را میشناسید ،همگی مرا به تو حواله نیز خوشباورانه با این طرح موافقت همه را برمیانگیخت و باید خود را به
رسیده را الان به من نگویی و یا مرا به نکن و سعی کن از همین الان در فکر میکنند .گفتم حق با آنهاست ولی... میشود. میکند .کبیری ،سرهنگ عطاریان عنوانشخصیکهتحتتعقیبحکومت
خلوتی ببری و در گوشم بگویی من چاره باشی زیرا اگر زود اقدام نکنی ،او دقیقهای سکوت کردم .آقای «م» از در لحظۀ قطعی ،تصمیم حکومت به فرمانده لشکر پیاده را به عنوان مسؤول است و زندگی مخفی دارد نشان میداد.
نهایتاً عین گفتهات را به دوستانم خواهم را دستگیر خواهند کرد .ماحصل آنچه من پرسید چیزی از او پس از خروج سرکوب گرفته میشود .همه را دستگیر سازمان خود به قطبزاده معرفی او موضوع را با ریشهری در میان
گفت .در محظوری قرار گرفته بودم که در ردیف نهم مربوط به سرهنگ کبیری خودت از ایران میدانی؟ گفتم چیزهائی میکنند و از جمله قطبزاده و داماد میکند .قطبزاده نیز اعتماد میکند و گذاشت ،به این خاطر ریشهری از ستاد
باورش مشکل است .هر قدر خواستم با جمعی کلاه سبزها بود به قرار زیر است: میشنوم که برایم تهوعآور و غیرقابل شریعتمداری را .داماد شریعتمداری به طرح خود را توضیح میدهد و میگوید ارتش خواست که کبیری را محرمانه
حرفهائی از گذشته و پرسیدن حال و «مأموریت سرهنگ بیژن کبیری، درک و تحلیل است .گفت آری ،همین شرط مصاحبه تلویزیونی آزاد میشود. که رئیس یکی از ارکان ستاد ارتش به عنوان مأموریت به دادگاه ارتش
احوال همسر و فرزندش مسأله را از پیام جمعی سابق تیپ نوهد ،افسر نفوذی طور است ،ولی من میخواهم تو دوست ابتدا قطبزاده منکر مسأله میشود. (رکن ۱یا رکن )۲با او ارتباط دارد و بفرستند و از نظر ظاهری وانمود کنند
دور سازم ممکن نشد .گفت حال بچه سازمان حزب توده ایران به زودی به صمیمی و سابق او در این شرایط هم چند نفر از افراد نظامی که با قطبزاده آنها به امکانات توپخانه در اطراف تهران که کبیری متواری شده است .بنابراین
و همسرم خوب است پیامت را بگو ،در پایان میرسد .در صورت موافقت رهبر کمکی به او مخصوصاً به همسر و مستقیماً رابطه داشتند دستگیر و خانهای در جماران مشرف به خانه کبیری در محل کار حاضر نشد ،فقط با
شرایطی قرار گرفتم که مجبور به گفتن معظم در هفتههای آتی دستگیر و فرزندش بکنی و جان او را که در مرحله میشوند ،و از طرفی به او میگویند که خمینی و ...مجهز هستند و با خارج ریشهری تماس میگرفت ،شناسنامه
پیام شدم یعنی عین مطالب ذکر شده برای عقوبت خیانتهای خود به دادگاه خطر قرار دارد نجات بدهی .در فکر فرو بخش دیگر (کبیری و عطاریان) را هم از کشور ارتباط دارند با اولاف پالمه جعلی و حساب بانکی جعلی به نام او
در گزارش نوبهای. ارتش سپرده شود» نامه را پائین آوردم رفتم .ادامه داد به شرطی که تا پایان گرفتهاند ،قطبزاده باز هم انکار میکند، تماس گرفته و با شریعتمداری و بازار آماده کردند ،ماشین و خانه در اختیارش
خواننده مقاله را به این مسأله و مات و مبهوت به آقای «م» خیره کار این مطلب به طور س ّری بین من و به دستور ریشهری کبیری را به عنوان هماهنگ هستند .قطبزاده طرح نهائی گذاشتند ،او با همسر و فرزندش به
توجه میدهم که این پاسداران را شدم .او گفت باورش برایت مشکل تو باشد و مدارک و اطلاعاتی که به تو زندانی با قطبزاده روبرو میکنند، کودتا را به این شرح ارائه میدهد که زندگی مخفی پرداخت ،در ارتش هم
حجتالاسلام ریشهری در اختیار است؟ گفتم برای دستگیری و اعدام جلسات شورای عالی دفاع هرچند وقت شایع بود که موفق به فرار شده در
کبیری قرار داده بود و همه اینها کبیری نه ،ولی برای وجود کپی گزارش میدهم مخفی بماند. قطبزاده مجبور به اعتراف میشود. یک بار در خانه خمینی برگذار میشود، نتیجه اعتماد گروههای سلطنت طلب
جاسوس کبیری بودند و جناب نوبهای به رهبر ،آری .گفت خواهی دید. گفتم اگر بتوانم ،در خروج از ایران به بعد از این جریان کبیری دوباره آنها در همان زمان خانه را با توپخانه
سرهنگ برای ایز ُگم کردن و نشان خداحافظی کردم و از خانه بیرون آمدم. او کمک خواهم کرد .آقای «م» گفت مخفی میشود و ریشهری حدود سه میکوبند و مراکز حساس را تصرف به او بیشتر شد.
دادن خلوص ن ّیت به ریشهری اینگونه از اولین باجه تلفن با دوست تماس اولیه و تفهیم موضوع به او بسیار میلیون تومان سرمایهبا یکگاوداریبه میکنند .شریعتمداری نیز در رادیو و
صحبت میکرد .پس از شنیدن پیام مشترکمان پط ُرس در تهران تماس مهم است .برایش شرح دادم که بیژن تلویزیون این عملیات را تأیید میکند نفوذکبیریدرسازمانقطبزاده
قاه قاه خندید و گفت در این دوران گرفتم ،سؤال کردم از بیژن چه خبر انسانی است باری به هر جهت ،همه کبیری میسپارد تا بیکار نباشد. و کودتا صورت میگیرد ،یعنی یک کبیری شخصی را در ایلام
احمق زیاد است و در رأس همه آنها داری؟ گفت در چند ماه پیش به چیز را ج ّدی نمیگیرد .من به جرأت بعد از جریان قطبزاده ،ریشهری کودتای واقعی که خمینی و مسؤولان میشناخت که در کار قاچاق مرزی
پیام دهنده پاریس نشین .محیط برای طور اتفاقی او را با ریش زیاد در یک قسم میخورم که تا روز ۲۲بهمن او کبیری را به اطلاعات سپاه معرفی کشته میشوند و یک کودتای ظاهری آدم بود .و از طریق این شخص با جریانی
من خفقانآور بود .پس از دو دقیقه فروشگاه قالی در قلهک دیدم .مطابق وابسته به هیچ گروه و سازمانی نبود، میکند ،سپاه شخصی را به او معرفی که به هواداری و خونخواهی امام، برخورد کرد که پی برد سر نخ این
اجازه مرخصی خواستم ،بلند شد. معمول چند کلمهای با من شوخی حال بعد از این تاریخ چگونه در او نفوذ میکند که سر نخ جریانی است که کودتاچیان را مثل ًا سرکوب کردهاند. جریان به قطبزاده وصل است .سرانجام
با من تا درب خانه آمد .یک لحظه کرد ،بلافاصله از من ُعذر خواست و کردند و چه وعدههائی به او دادند ،من باید در آن نفوذ شود .انتخاب کبیری قطبزاده میگفت با آیتالله زنجانی نیز با قطبزاده ملاقات کرد .قطبزاده در
موقع را مغتنم شمرده و با لُکنت زبان رفت .چون یک محل عمومی بود گفتم نمیدانم .در این موقع چند برگی از به این خاطر بود که او با شخص مورد تماس گرفته و او هم تأیید کرده است. محل سکونت خود و در یکی از کاخهای
به او گفتم که مسأله جدی است. بنویس (خلاصه گزارش نوبهای را که کیف خود درآورد و صفحه اول آن را نظر سپاه آشنائی قبلی داشته است. داماد شریعتمداری رابط شریعتمداری و مصادرهای با گارد مخصوص که همه
میتوانی با پاریس تماس بگیری. برای او تفهیم شود گفتم) و تاکید کردم در حالی که به من میداد از من پرسید کبیری برنامهریزی میکند که تصادفاً با قطبزاده بود .کبیری و عطاریان گزارش جا را محافظت میکردند ،دستگاهی
خندید و با شوخی ضربهای به شانهام که مبادا اصل مطلب را برایش پشت این نوع کاغذ و سربرگ را میشناسی؟ او ملاقات میکند و رابطه برقرار میشود این عملیات را به ریشهری میدهند به گونه شاهان برای خود ساخته بود.
زد .خداحافظی کردیم .درب پشت سر تلفن بخوانی .چون همه تلفنهای او من بلافاصله جواب دادم باید «گزارش که در نهایت به لو رفتن این شبکه منجر و او نیز ماجرا را به خمینی میرساند. مع ّرف کبیری خیلی مورد اعتماد
من بسته شد .تند راه میرفتم و ُمدام مریض هستند .حامل پیام بعد از دو نوبهای» باشد .گفت صحیح است میشود.حال که با حداقل فعالیتهای خمینی باور نمیکند و سند میخواهد. قطبزاده بود .کبیری خود را به عنوان
به پشتم نگاه میکردم که مورد تعقیب روز موفق به تماس تلفنی با او شد و (توضیح این که گزارش نوبهای خلاصه سرهنگ کبیری عضو مخفی سازمان ریشهری به کبیری میگوید باید یکی از اعضای شورای مرکزی یک
قرار نگیرم .وقتی به آخرهای کوچه به طور رمز با بردن نام یکی از پسرانم شده از ماوقع آن چه اتفاق افتاده و یا نظامی حزب توده آشنا شدید ،من که حرفهای قطبزاده را ضبط کنید .بار سازمان گسترده نظامی که افسران
رسیدم ،درب خانه مذکور باز شد و دو به او تفهیم کرد که از پاریس از طرف درخواست انجام آن مورد نظر است و به عنوان یک نظامی شرم و ننگ از دیگر کبیری و عطاریان با کیف (ضبط زیادی در اختیار دارد معرفی میکند.
پاسدار مسلح به دنبال من آمدند .هنوز داریوش پیام مهمی برایت دارم .گفت در ردههای بالای فرماندهان ارتش و اعمال چنین افسران گول خورده دارم، صوت) به منزل قطبزاده میروند و اعتماد قطبزاده جلب میشود،
آنها ده متر از خانه دور نشده بودند که نوحهات را بخوان ،نوش جان میکنم. وزارتخانهها و یا سازمانهای اطلاعاتی بد نیست توجه شما را به مطلبی روشن بعد میفهمند که دستگاه خراب بوده صحبتهایی در ارتباط با کودتا و
من به داخل ماشین پریدم و آنها به حامل پیام گفت نیاز به دیدارت دارم. عمل میشود که توسط مسؤولین تهیه کنم که باورش قدری مشکل است ولی و گفتهای را ضبط نکرده است ،مجبور چگونگی انجام آن صورت میگیرد،
عقب برگشته و به دنبال سویچ ماشین کبیری گفت چه چیز مهمی است که و به عرض میرسد و کسب تکلیف در میشوند یک بار دیگر بروند ،و این بار قطبزاده خواهان دیدار با مسؤول
جیپ که در نزدیکی خانه پارک شده نمیتوانی تلفنی به من بگوئی .پطرس موارد خاص به عمل میآید) البته در حقیقت دارد. متن صحبتهای خود با قطبزاده را سازمان نظامی کبیری میشود .کبیری
بود رفتند .چه فایده که مرغ از قفس گفت داریوش بعد از سالها دوستی با تو، مؤسسات تجاری و یا بخشهای دیگر هم ضبط میکنند و ریشهری نوار را به ماجرا را به مسؤول خود در سازمان
پریده بود .و من همه زندگیم را رها میخواهد خواهشی از تو بکند .اگر برای به طور غیرفرموله وجود دارد .آقای «م» حقایق باورنکردنی خمینی تحویل میدهد .او هم پسرش نظامی یعنی پرتوی (محمد مهدی)
کردم و ۴۸ساعت بعد در مرز ترکیه دیدار جائی را مشخص کنی سپاسگزار گفت ردیف ۹را چند بار مطالعه کنید. در بحبوبه دستگیری قطبزاده و سیداحمد را پیش برخی از آیتاللهها ـ میگوید پیشنهاد پرتوی این است :از
و بعد ...آواره. خواهم شد .در غیر این صورت مزاحمت فضولی کردم ،به سربرگ کاغذ خیره اعلام آن به وسیله روزنامهها و رادیوها، به جز شریعتمداری ـ که با این جریان ع ّطاریان استفاده کنید و به ریشهری
ادامه در صفحه ۱7 شدم .برگ ُکپی شده از وزارت اطلاعات روزی در پاریس تلفنی به من شد. تماس داشتند میفرستد و میگوید
بود به مقام معظم رهبری که تاریخ آن شخصی که دستاندر کار اپوزیسیون
مربوط به چند روز پیش بود و در آن از بود و مرا خوب میشناخت و من برایش
احترامی قائل بودم و درا ین جا او را به