Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۰ (دوره جديد
P. 11

‫صفحه‌‪‌‌11‬شماره‌‪1836‬‬                                         ‫کالبدشکافی یک طغیان (‪)8‬‬                                      ‫آبگوشت سحرآمیز!‬
‫جمعه ‪ 15‬تا پنجشنبه ‪ ۲1‬ژوئیه ‪۲۰۲۲‬‬
                                                              ‫( کیهان لندن شماره ‪) 1100-1125‬‬                        ‫محمـود در «گلنابـاد»‪ ،‬چهارمنزلـی اصفهـان اردو زد‪ .‬شـاه‬
           ‫که قوت طالع تو را بر عالمیان ظاهر گرداند‪.‬‬                ‫فروردین تا مهر ‪1385‬‬                             ‫ســلطان حســین کــه رســیدن افغــان را بــه پشــت دروازۀ‬
‫و صاحب تسخیرها (جنگیران) میآمدند و به حضور آن‬                                                                       ‫اصفهـان بـاور نمیداشـت مضطربانـه مجلسـی آراسـت و‬
‫افتخار ملوک عرض میکردند که ما متعهد میباشیم که‬                           ‫احمد احـرار‬                                ‫از امنـای دولـت و امـرای لشـکر بـرای رایزنـی دعـوت کـرد‪.‬‬
‫هفت چلّه پی در پی در مندل (خطی که جنگیرها در‬                                                                        ‫در آن مجلس‪ ،‬دو نظر ابراز شد و هر کدام از این دو نظر‬
‫چلهنشینی به دور خود میکشند) در خلوتی عبدالرحمان‬                              ‫و اما در اصفهان چه میگذشت؟‬             ‫طرفدارانی داشت که به بحث و جدل پرداختند‪ .‬یک نظر این‬
‫پادشاه جن را با پنج هزار کس از ج ّنیان بر دشمنان تو غالب‬  ‫این را از زبان محمدهاشم رستمالحکما در رستمالتواریخ‬        ‫بود که از فرستادن لشکر و درگیری مستقیم با سپاه محمود‬
‫و مسلط کنیم که در یک شب احدی از دشمنان تو را زنده‬         ‫بشنویم‪« :‬و چون آن زبدۀ ملوک (سلطان حسین) به اندرون‬        ‫خودداری و به جنگ فرسایشی مبادرت شود‪ .‬محمدقلی‬
                                                          ‫خانۀ بهشتآئین خود تشریف میبرد زنان ماهروی مشکین‬           ‫خان قورچی باشی که بهجای فتحعلیخان داغستانی‬
                                     ‫نگذارند‪.‬‬             ‫موی لاله رخسار بهقدر پنج هزار از خاتون و بانو و آتون و‬    ‫منصب صدارت یافته و اعتمادالدوله لقب گرفته بود بر‬
‫و درویشان میآمدند و بهخدمتش عرض مینمودند که به‬            ‫گیسو سفید و کنیزک و خدمتگار به دورش فراهم و جمع‬           ‫این «تاکتیک» پای میفشرد‪ .‬او میگفت با استقرار قوای‬
‫همت مولای درویشان به فیض نفس‪ ،‬بدخواهان تو را نیست‬         ‫میآمدند و با هزار گونه تملق و چاپلوسی به خدمتش عرض‬        ‫کافی در اطراف شهر‪ ،‬مهاجمان را مجبور میکنیم دست به‬
‫و نابود خواهیم کرد‪ .‬و از سرکار فیض آثار اعلی به جهت‬                                                                 ‫حملات پراکنده بزنند و چون در این حملات کاری از پیش‬
‫این خدمات نیرنگآمیز اخراجات میگرفتند و میرفتند که‬                                                                   ‫نخواهند برد روحیه آنها تضعیف و برعکس‪ ،‬روحیه سربازان‬
                                                                                                                    ‫ما تقویت میشود‪ .‬از طرفی سپاه محمود بر اثرتوقف‬
        ‫قواعد چلّهنشینی و خدمات دیگر بهجای آورند‪.‬‬                                                                   ‫طولانی در گلناباد و فرا رسیدن زمستان دچار کمبود آذوقه‬
‫و بعضی از صلحا میآمدند و به خدمتش عرض مینمودند که‬                                                                   ‫خواهد شد و ما میتوانیم با بستن راه آذوقه‪ ،‬دشمن را‬
‫عریضه بنویسید بهخدمت امام غائب حضرت صاحبالامر‬                                                                       ‫گرفتار قحطی کنیم‪ .‬در این فاصله‪ ،‬نیروهای امدادی هم‬
‫(ع) و آن را به مش ّمع نهید و در آب روان اندازید که‬                                                                  ‫از اطراف و اکناف مملکت خواهند رسید و افغانان را در‬
‫حسینبن روح ملازم آن جناب‪ ،‬به آن جناب خواهد رساند و‬
                                                                                                                           ‫محاصره میگیریم و به این فتنه خاتمه میدهیم‪.‬‬
                ‫آن جناب امداد و اعانت خواهد نمود‪.‬‬                                                                   ‫در مقابل این استدلال‪ ،‬عبداللهخان والی عربستان‬
                                                                                                                    ‫(خوزستان) که با سپاه خود به اصفهان آمده بود‪ ،‬رأی دیگری‬
‫شاه سلطان حسین و درباریان‬                                                                                           ‫داشت و معتقد بود بی تحرکی نشانۀ ضعف و زبونی است‪.‬‬
                                                                                                                    ‫او میگفت در خور شأن پادشاه و کشور و لشکر قزلباش‬
‫روز و شب‪ ،‬بهقدر هزار عریضه‪ ،‬اهل حریم پادشاهی‬              ‫مینمودند که ای قبلۀ عالم‪ ،‬خدا جانهای ما را به قربان تو‬    ‫نیست که در برابر جمعی شورشی‪ ،‬که غلامان و بردگانی‬
              ‫مینوشتند و به آب جاری میانداختند!‬           ‫گرداند‪ ،‬چرا رنگ مبارکت پریده و چرا زاغ غصه و غم در‬        ‫بیش نیستند‪ ،‬دفعالوقت کنیم‪ .‬سربازان از گستاخی این‬
                                                          ‫آشیان دلت بهجای تذرو فرحآرمیده‪ ،‬خ ّرم و خندان باش‬         ‫یاغیان خشمگین و برای جنگیدن با آنها آمادهاند‪ .‬صلاح در‬
‫چون چهار ماه از این داستان گذشت‪ ،‬کار بر خلایق از گرانی‬    ‫که ما هر یک از برای تلف شدن دشمنانت نذرهای نیکو‬           ‫این است که بدون فوت وقت بر سر آنها بتازیم و این جوان‬
‫مأکولات تنگ شد و از اهل اصفاهان هرکس که از شهر‬            ‫کردهایم و ختم لعن چهار ضرب پیش گرفتهایم که از برای‬        ‫نادان را که بین سپاه جنگی و گروه شورشی فرق نمیگذارد‪،‬‬
‫بیرون میرفت که فرار کند اگر بهچنگ افاغنه میافتاد او‬       ‫مطلب شکافی‪ ،‬سیف قاطع است و هر یک نذر کردهایم‬
‫را میکشتند و از ترس جان خود احدی را امان نمیدادند»‪.‬‬       ‫که شلّهزردی بپزیم که هفت هزار نخود در آن باشد که‬                                  ‫بهسزای جسارتش برسانیم‪.‬‬
‫زمان لشکرکشی نیز برحسب تشخیص ر ّمالان و ستارهشناسان‬       ‫هر نخودی را هزار مرتبه لااله الاالله خوانده باشیم و بر‬    ‫این سخنان غیرت حاضران را برانگیخت و بهتعبیر‬
                                                          ‫آن دمیده باشیم و به چهل نفر فقیر بدهیم و دشمنانت را‬       ‫کروسینسکی «غرور ایرانی باعث شد در امری حیاتی‪ ،‬که‬
                                   ‫تعیین شد‪.‬‬                                                                        ‫پای بقا و عدم کشور در میان بود‪ ،‬از راه عقل و تدبیر به راه‬
‫لکهارت در «انقراض سلسله صفویه» مینویسد‪« :‬منجمان‬                ‫منهزم و متفرق و دربدر بکنیم‪ ،‬دیگر چرا مش ّوشی؟‬
‫شاه گفته بودند که ستارگان تا هشتم مارس در طالع سعد‬        ‫اما بر عقلا پوشیده مباد که آن زنان حورنشان از بادۀ عیش‬                  ‫تندمزاجی و ماجراجویی کشیده شوند»‪.‬‬
‫قرار نخواهند داشت‪ .‬شاه خرافاتی و سادهلوح که به‬            ‫و عشرت سرمست به ناز و نعمت پروریدۀ مملو از شهوت‪،‬‬          ‫تصمیم بر جنگیدن قرار گرفت‪ .‬قشون به جانب گلناباد‬
‫پیشگویی منجمان خود اکتفا نکرده بود‪ ،‬اوامر صادر کرد‬        ‫باطناً به خون شاه تشنه بودند و تونتاب و ک ّناس را بر‬      ‫حرکت کرد‪ .‬رضاقلی خان هدایت در «روضهالصفا» تصویری‬
‫که سپاهیان وی در آن شب باآبگوشت سحرآمیز اطعام‬             ‫شاه ترجیح میدادند و بهجهت زوال دولت شاه‪ ،‬نذرها‬            ‫چنین از سپاه اعزامی بهدست میدهد‪« :‬سواران اصفهانی و‬
‫شوند‪ .‬یکی از سرداران شاه به وی اطمینان داده بود که‬        ‫مینمودند که شاید به شوهری برسند چه اگر تیمارچی یا‬         ‫بهادران بختیاری وسایر ملازمان حضرت شهریاری را بهضرب‬
‫اگر سپاهیان با این آبگوشت تغذیه شوند در چشم دشمن‬                                                                    ‫تبرزین بر زین زرین نشاندند و نفیر نای و کوس بر فلک‪ ،‬و‬
‫بهصورت نامرئی درمیآیند‪ .‬این آبگوشت باید در ظروفی‬                                   ‫قاطرچی یا ساربان باشد!‬           ‫علمها به جلوه درآوردند و توپها را پیشاپیش همی کشیدند‪.‬‬
‫تهیه میشد که در هر یک از آنها دو پاچه بز با ‪ 325‬غلاف‬      ‫منجمین میآمدند و به خدمتش عرض مینمودند که ستارۀ‬           ‫محمدقلی خان وزیر اعظم و عبدالله خان والی عربستان‬
‫سبز نخود با آب میپختند و دختری باکره کلمات تش ّهد را‬      ‫اصفهان مشتری است‪ ،‬احتراق یافته و در وبال افتاده‪ ،‬از وبال‬  ‫وسایر امرا با تیغهای افراخته و رنگهای باخته (!) همی رفتند‬
                                                          ‫بیرون خواهد آمد و مقارنۀ نحسین شده بود‪ ،‬بعد مقارنۀ‬        ‫و قعقعۀ سلاح و شعشعۀ رماح (خش خش و درخشش‬
                ‫‪ 325‬بار بر هر ظرف تلاوت میکرد»!‬           ‫سعدین میشود‪ ،‬و ناگاه دشمنانت مانند بناتالنعش متفرق‬        ‫اسلحهها) گوش را کر و چشم اختر را کور میکرد‪ .‬جوانان‬
                              ‫(در شماره آینده‪:‬‬            ‫و پراکنده میشوند و خدای تعالی این اساس را برپا نموده‬      ‫نازکمیان‪ ،‬کمرهای مر ّصع بسته واز ُسرینهای سیمین‬
                                                                                                                    ‫خانۀ زین را ممل ّو ساخته‪ ،‬زلفهای چین در چین بر عارض‬
      ‫نبرد گلناباد)(در شماره آینده‪ :‬آبگوشت سحرآمیز)‬                                                                 ‫رنگین شکسته‪ ،‬از شمیم عطر و عنبر هوا را معتبر و معطر‬
                                                                                                                    ‫میکردند و به گردش چشم مست و مژگان خمیده‪ ،‬صفهای‬

                                                                                                                                     ‫قلوب عشاق را درهم میشکستند»!‬
                                                                                                                    ‫چنین سپاهی را شاه سلطان حسین با دو فرمانده ـ‬
                                                                                                                    ‫محمدقلی خان و عبدالله خان ـ به مقابله با لشکری فرستاد‬
                                                                                                                    ‫که بهگفتۀ لارنس لکهارت «شجاعت و جنگاوری و حم ّیت‬
                                                                                                                    ‫مذهبی‪ ،‬کمبود آنان را جبران میکرد و از این گذشته‪،‬‬
                                                                                                                    ‫محمود و سردارانش از فساد و بیعرضگی شایع در اصفهان و‬

                                                                                                                           ‫وضع اسفبار سپاهیان ایران آگاهی کامل داشتند»‪.‬‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16