Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۹ (دوره جديد
P. 11
صفحه11شماره184۵ کالبدشکافی یک طغیان ()۱۷ محمود در محاصرۀ مشکلات
جمعه 1۹تا پنجشنبه ۲۵سپتامبر ۲0۲۲
( کیهان لندن شماره ) ۱۱۲۵-۱۱۰۰ ایران ،در دوران سه سالۀ حکمرانی محمود چند پاره
میان محمود و اشرف نیز حالت قهر و آشتی ادامه فروردین تا مهر ۱۳۸۵ شد .خراسان زیر نگین ملک محمود سیستانی قرار داشت.
داشت .اشرف ،پسرعم و شوهر خواهر محمود ،برای آن که آذربایجان و مناطق شمالی البرز بهتصرف افغانها درنیامده
در معرض حسادت و سوء ظن محمود قرار نگیرد به قندهار احمد احـرار بازنشر بود و طهماسبمیرزا ،که اکنون خود را شاه طهماسب
رفته بود .سرداران محمود ،به وی فشار آوردند اشرف را به مینامید ،بر این نواحی حکومت میکرد .در نواحی
اصفهان بازگرداند تا در غیاب وی ،هنگامی که برای جنگ به محمود را متهم میساختند که رفتار شاهانه در پیش گرفته غرب و جنوب غربی ،عشایر و حکام محلی تن به تسلیم
این طرف و آن طرف میرود کسی عهدهدار امور و مراقبت و قصرنشین شده است .سپاهیان افغان نیز که انتظار داشتند نمیسپردند .شیراز و یزد ،دو شهر ثروتمند و آباد ،به مقاومت
اوضاع پایتخت باشد .اشرف به اصفهان بازگشت و تا چندی پس از غلبه بر سپاه قزلباش و به زیر کشیدن پادشاه از ادامه میدادند .محمود ناگزیر بود یا خودش پای در رکاب
از رفتار محبتآمیز محمود برخوردار بود ولی با دگرگون تخت سلطنت ،مانند لشکریان شاه سلطانحسین در ناز کند و به این سوی و آن سوی بتازد یا سردارانش را به جنگ
شدن احوال روحی و دماغی محمود به دنبال ناکامی در و نعمت زندگی کنند از این که میدیدند همچنان باید بفرستد .نذیرالله ،سرداری که در جنگهای همدان و گلپایگان
لشکرکشی به کهکیلویه و یزد ،او نیز مورد سوء ظن قرار بر پشت اسب بنشینند و به این طرف و آن طرف بتازند و خوانسار فتوحاتی کرده بود در قشونکشی به شیراز کشته
گرفت و از مناصب خود عزل و در قصر فرحآباد زندانی شد. دلچرکین بودند .اختلافات و نارضاییها بهاشکال مختلف شد و محمود ،زبردست خان را جانشین او ساخت .شیراز
در این میان ،آشفتگی اوضاع ایران برای همسایگان هم بروز میکرد و محمود ،گاه با قهر و گاه با مهر در صدد نیز با سرنوشتی همانند اصفهان روبرو شد .هشت ماه در
فرصت بهرهبرداری فراهم ساخت .طهماسب سفیرانی روانه چارهجویی برمیآمد .ازجمله ،امانالله را که بر اثر رنجیدگی
سنپطرزبورگ و قسطنطنیه کرد تا از تزار روس و سلطان تاج پادشاهی را ربوده و با سپاهیان خود راه قندهار در محاصره بود و سرانجام بر اثر قحطی از پای درآمد.
عثمانی برای دفع محمود و بازگشت به سلطنت کمک پیش گرفته بود با رفتاری ملاطفتآمیز از نیمهراه بازگرداند یزد ،اما هرگز سر تسلیم فرود نیاورد .محمود ،هنگامی که
بخواهد .وسایل خبرگیری و خبررسانی در آن دوران بسیار ولی دلهایشان با هم صاف نشد و هر دو نسبت به یکدیگر کرمان را به تصرف درآورده عازم اصفهان بود کوششی هم
ابتدایی بود و خاصه در دوران جنگ و بلوا ،ماهها طول برای تسخیر یزد بهکار برد اما کار را دشوارتر از آن یافت
میکشید تا دربار تزار یا باب عالی از وقایع اصفهان یا شیراز سوء ظن داشتند. که تصور میکرد .سردارانش نیز نظر دادند که بهتر است
باخبر شوند .شاه سلطانحسین زمانی که هنوز بر اریکه یک بار ،زمانی که امانالله برای انجام کاری از اصفهان وقتشان را پشت دروازههای یزد تلف نکنند و هرچه در توان
سلطنت تکیه داشت نامهای برای تزار روسیه (پطر کبیر) خارج شده بود یکی از جاسوسان محمود ،او را ملازمت
نوشته و یاری او را برای عبور از بحران خواستار شده بود. میکرد .این شخص بهتصور آن که امانالله بار دیگر قصد دارند صرف دستیافتن بر اصفهان کنند.
سفیر شاه سلطان حسین ،موسوم به اسماعیل بیگ ،همراه فرار دارد نیزهاش را در شکم اسب وی فرو کرد .امانالله با این خاطره ،پس از آن که خبر سقوط شیراز به اصفهان
با طهماسب میرزا از اصفهان خارج شد اما به سبب جنگ که خود را از محمود کمتر نمیدانست سخت به غرورش رسید ،محمود تصمیم گرفت شخصاً برای تسخیر یزد عازم
و جدالی که بین حکمرانان محلی در ماوراء ارس درگرفته برخورد .در بازگشت به اصفهان ،خشمگنانه به اصطبلی شود و ناکامی پیشین خود را جبران کند .در این هنگام،
بود آنقدر معطل شد تا خبر سقوط اصفهان به قزوین رسید. رفت که اسبهای محمود را در آن میبستند و با شمشیر محمود قوایی کارآمد که از اقوام مختلف تشکیل میشد ،در
آنگاه ،از سوی طهماسب مأمور شد که به سن پطرزبورگ آخته به جان اسبها افتاد .محمود برای آرام کردن او ،شخصاً اختیار داشت .او با هژده هزار مرد جنگی رو به یزد نهاد.
برود و از تزار برای او کمک بخواهد .اسماعیل بیگ زمانی به به اصطبل رفت و یک بار دیگر برادروار با هم نشستند و پیشاپیش ،محمود با گروههایی در داخل شهر ارتباط برقرار
دیدار تزار نائل آمد که در سرزمینهای شمال ارس ،فرمانروایان کرده بود که او را از کم و کیف اوضاع و توان دفاعی یزد
گرجی و لزگی تعدادی برای حفظ قدرتشان سر در دامان آشتی کردند بی آن که واقعاً بر سر مهر آمده باشند.
روسیه نهاده و برخی طوق تحتالحمایگی دولت عثمانی را باخبر میساختند.
به گردن گرفته بودند .تشریفات باریابی اسماعیل بیگ را به اهالی یزد این اشخاص را شناسایی و معدوم کردند .از
حضور تزار روسیه (پنجم سپتامبر ۱۷۲۳ـ پانزدهم ذیحجه طرف دیگر ،تا چندین فرسنگ در اطراف شهر ،با ویران کردن
آبادیها و از میان بردن آب و آبادی ،یک سرزمین سوخته بر
)۱۱۳۵چنین نوشتهاند: جای نهادند که مهاجمان نمیتوانستند در آنجا اردو بزنند و
«پس از آن که سفیر و ملازمانش شمشیر خود را در کنار
در ورودی تالار گذاشتند ،اسماعیل بیگ در حالی که نامه سنگربندی کنند.
طهماسب را بالای سر نگهداشته بود ،پیش رفت و مطالبی نخستین یورش محمود برای درهم شکستن نیروی
بیان داشت .آنگاه نامه را به تزار تقدیم کرد و تزار آن را به مقاومت ،با ناکامی روبرو شد .مدافعان بهسختی جنگیدند و
صدر اعظم خود سپرد .صدر اعظم به سفیر اشاره کرد که حمله را دفع و مهاجمان را به عقبنشینی وادار کردند .بر
در برابر تزار زانو بزند .او نیز چنان کرد و بر دامان سزار اثر از بین بردن دهات و مزارع ،سپاه مهاجم از نظر آذوقه
و سپس دستش بوسه زد .پطر کبیر از حال پادشاه جویا بهزحمت افتاد .محمود تصمیم گرفت نیمی از سپاهیان خود
شد .سفیر بهتصور آن که مقصود شاه سلطان حسین است را به اصفهان بازگرداند تا در مصرف آذوقه صرفهجویی شود
پاسخی نداد و شروع به گریستن کرد .سپس صدر اعظم به اما همین اقدام از قدرت تهاجمی او کاست .سرما هم شدت
وی گفت که وزیران تزار جواب نامهای را که آورده است گرفت و سپاهی را که در سرزمین کویری موضع گرفته بود
بعداً خواهند داد .اسماعیل بیگ اذن مرخصی یافت و به به عذاب افکند .پادگان یزد با استفاده از این فرصت ،از
موضع دفاعی به موضع تهاجمی تغییر جهت داد و در یک
ملازمانش پیوست». حمله غافلگیرانه ،اردوگاه خصم را درهم کوبید و نزدیک به
در سنپطرزبورگ ،اسماعیل بیگ عهدنامهای با دولت سه هزار تن از سپاهیان محمود را به خاک هلاک افکند.
تزاری امضا کرد که بهموجب آن تزار متعهد میشد ایران را خود محمود نیز چیزی نمانده بود که در خطر بیفتد و گرفتار
آرام و افغانها را از کشور اخراج و سلطنت صفویه را برقرار یا کشته شود .از این رو ادامه توقف را مصلحت ندید و بار
کند .در مقابل ،طهماسب بهعنوان پادشاه ایران ،شهرهای و بنه و توپخانه خود را بر جای نهاد و راه بازگشت پیش
دربند و باکو (در قفقاز) و ایالات گیلان و مازندران و استراباد
گرفت.
را تا ابد به روسیه واگذار میکرد. مشکل دیگر محمود در این زمان ،بروز اختلافات و
بر اساس این توافق ،تزار با گسیل داشتن سپاهی به کشمکشها بین او و برخی از سرداران سپاه افغان بود.
فرماندهی سرتیپ ماتیوشکین ،باکو و سپس غرب گیلان را سردارانی که محمود را در رسیدن به قدرت و نشستن بر
بهتصرف درآورد و در همان حال قشون عثمانی نیز از چند مسند فرمانروایی یاری داده بودند ،همچنان او را به چشم
جبهه ،تاخت و تازهایی را با هدف دستاندازی بر شهرهای همان محمود غلجهزایی مینگریستند و انتظار داشتند
مرزی ایران در نواحی گرجستان و ارمنستان و آذربایجان آنچه را بهدست آورده بالمناصفه با آنها قسمت کند .آنها
آغاز کرد.
در شماره آینده :پایان کار محمود