Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۹ (دوره جديد
P. 12

‫معمایي بهنام هویدا (‪)۱‬‬                                                                                                                                         ‫صفحه‌‪‌‌1۲‬شماره‌‪‌184۵‬‬
                                                                                                                                                ‫جمعه ‪ ۲۵‬تا ‪ ۳1‬شهریورماه ‪1401‬خورشیدی‬

                                                         ‫ملاقات بنی صدر و احمد خمینی با هویدا‬

‫نوشته دكتر عباس ميلانی‬                                   ‫خمینی به بازداشت شدگان پیغام داد كه اسلام وحشیگری را‬
                                                         ‫مجاز نمیداند و آسوده باشید كه طبق موازین اسلامی محاكمه‬
                                                         ‫خواهید شد! بازنشر‬

                                                             ‫(تاریخ نشر در کیهان لندن‪ :‬خرداد تا مهرماه ‪ ۱۳۸۰‬شمارههای ‪) ۸۶۱-۸۷۷‬‬

 ‫سال كار دكتر میلانی و گفت و گوی او با دوستان و دشمنان‬   ‫آنكه پاسخ صحیح به معما میداد‪ ،‬اذن ورود مییافت ورنه‬         ‫دكتر عباس میلانی برای كتابی كه نخستین بار به زبان‬
 ‫و مخالفان و موافقان هویدا‪ ،‬با زوایای مختلف شخصیت و‬                                    ‫سرش به باد میرفت‪.‬‬
                                                                                                                    ‫انگلیسی انتشار یافت‪ ،‬عنوان ‪ Howeyda the Sphinx‬را‬
                ‫خلق و خوی وی آشنایی حاصل میكند‪.‬‬          ‫این كلمه اما به معنی شخص پیچیده و مرموز وارد زبانهای‬
 ‫بدیهی است مندرجات كتاب‪ ،‬در مواردی جای چون و چرا‬         ‫اروپایی شده است و به كسانی اطلاق میشود كه نمیتوان از‬       ‫برگزیده بود‪ .‬دو ترجمه از این كتاب در ایران‪ ،‬یكی بنام‬
 ‫دارد‪ .‬از این رو ما برای درج نظریات منتقدان و آگاهان و‬
 ‫احیاناً تذكر اشتباهات آماده خواهیم بود مشروط بدان كه‬                            ‫اسرار و افكارشان سر درآورد‪.‬‬        ‫«هویدا‪ ،‬ابوالهول ایران» و دیگری با عنوان «معمای هویدا»‬
 ‫هدف روشنتر شدن موضوع و كمك به تصحیح و تكمیل‬             ‫آیا هویدا چنین پدیدهای بود و باقی ماندن او در مقام نخست‬
                                                                                                                                                ‫به چاپ رسیده است‪.‬‬
                                    ‫تاریخ باشد‪.‬‬                       ‫وزیری‪ ،‬به مدت سیزده سال‪ ،‬یك معماست؟‬
                                                         ‫قضاوت در این مورد با خواننده كتاب است كه به لطف شش‬         ‫«اسفنكس» در اساطیر نام موجودی است افسانهای با كله‬
‫بود‪ .‬اما حتی پس از پایان دوران نقاهت هم استفاده از عصا‬
‫را وانگذاشت‪ .‬در جهان اغلب شكاك و بدبین سیاسی ایران‪،‬‬      ‫روزمرهاش را شكل میداد و بر آن سایهای لرزآور میانداخت‪.‬‬      ‫انسان و اندام شیر كه بر دروازه شهری نشسته بود و برای‬
‫برخی میگفتند استفاده هویدا از عصا نه از سر ضرورت كه‬      ‫در ایام خوش گذشته‪ ،‬هویدا همواره گلی اركیده به یقه كتش‬
‫نوعی ادا و اطوار است‪ .‬ولی طبیبان معتقد بودند هویدا بعد‬   ‫میزد‪ .‬خیاطش «فرانچسكو اسمالتو»ی ایتالیایی بود‪ ،‬او خیاط‬     ‫هركس كه قصد ورود به شهر داشت‪ ،‬معمایی مطرح میكرد‪.‬‬
‫از حادثه‪ ،‬همواره بیمناك از كف دادن تعادلش است و عصا‬      ‫شاه هم بود‪ .‬اما هویدا قاعدتاً میدانست كه شاه از «عقده‬
                                                         ‫خودبزرگ بینی بیمارگونه» رنج میبرد‪ ،‬او میدانست كه وی‬        ‫هشتم فروردین ماه ‪ ۱۳۵۸‬بود‪ .‬حدود شش ماه از آغاز‬
              ‫را هم به همین خاطر به كار میگرفت‪.‬‬          ‫نخست وزیری را بر نمیتابد كه از گلیم خود پای فراتر بگذارد‪.‬‬  ‫دوران زندان هویدا میگذشت‪ .‬هفدهم آبان ‪ ،۱۳۵۷‬شاه به‬
                                                                                                                    ‫امید تطمیع موج فزاینده انقلاب‪ ،‬به بازداشت هویدا فرمان‬
                        ‫احمد خمینی و بنی صدر‬                                                                        ‫داد‪ .‬اما آن موج تطمیع پذیر نبود‪ .‬دیری نپایید كه در ‪ ۲۶‬دی‬
                                                                                                                    ‫ماه ‪ ۱۳۵۷‬شاه و خاندان سلطنتی از ایران گریختند‪ .‬امید واقع‬
‫منتقدانش میگفتند هویدا همواره نگران مقامش در تاریخ‬       ‫ناچار هویدا هم در مورد هویت خیاط خود جانب احتیاط‬           ‫بینانه بازگشتی هم در كار نبود‪ .‬درعین این كه بسیاری از‬
‫بود‪ .‬میدانست كه در تاریخ معاصر ایران‪ ،‬نخست وزیران‬        ‫را رعایت میكرد‪ .‬در مقابل‪ ،‬در انتخاب كراواتهای رنگارنگش‬     ‫مایملك شخصی خویش‪ ،‬ازجمله سگ سلطنتی را‪ ،‬با هواپیما‬
‫سرشناس هركدام به علامتی مشخص شده بودهاند‪ .‬یكی كلاه‬       ‫احتیاط را یكسره وا میگذاشت و اغلب رنگ هر یك با رنگ‬         ‫به همراه بردند‪ ،‬اما هویدا را كه به مدت سیزده سال نخست‬
‫سیلندری بر سر میگذاشت‪ ،‬دیگری را به عینك مخصوص‬
‫پنسیاش میشناختند‪ ،‬آن سومی پتو و پیژامه را علامت ممیز‬       ‫اركیدهای كه آن روز به كتش زده بود‪ ،‬همخوانی داشت‪.‬‬                      ‫وزیر معتمد شاه بود‪ ،‬در ایران واگذاشتند‪.‬‬
‫صدارت خود كرده بود‪ .‬عصا و گل اركیده و پیپ هم نشانههای‬    ‫اما در آن روز فروردین از ناز و نعمتهای گذشته دیگر نشانی‬    ‫صبح روز بیست و دوم بهمن موج انقلاب سرانجام به ساحل‬
‫ویژه هویدا بودند‪ .‬اما در زندان جمهوری اسلامی‪ ،‬این علائم‬  ‫نبود‪ .‬سرش دیگر به طاسی میزد‪ ،‬كلاهی لبه دار و تیره بر‬       ‫پیروزی رسید‪ .‬در هرج و مرج گریزناپذیر ساعتهای نخست‬
‫دیگر هیچكدام محلی از اعراب نداشت‪ .‬او كه ضعیف و دلزده‬     ‫سر داشت و طرهای از موی سفید و آشفتهاش از گوشه و‬            ‫انقلاب‪ ،‬هویدا در زندان شاهانه تنها ماند‪ .‬زندانبانانش جملگی‬
‫بود‪ ،‬به عصایش نیاز داشت تا به مددش قامت خود را همواره‬    ‫كنار كلاه بیرون زده بود‪ .‬پیراهن چروكیده تیرهرنگی بر تن و‬   ‫اعضای سازمان منفور ساواك بودند و از بیم جان خود گریختند‪.‬‬
                                                         ‫شلواری از همین جنس و رنگ به پا داشت‪ .‬ژاكتی زرد رنگ‬         ‫اما هویدا فرار نكرد‪ .‬در عوض بهجای پذیرش مخاطرات بالقوه‬
                  ‫افراشته‪ ،‬گاه حتی سركش‪ ،‬نگاهدارد‪.‬‬       ‫و مندرس پیراهنش را پنهان میكرد‪ .‬جوراب سفید ورزشی‬           ‫فرار‪ ،‬بر آن شد كه خود را به فاتحان انقلاب تسلیم كند‪.‬‬
‫دو هفته آخر اسفند و اول فروردین را هویدا در زندان قصر‬    ‫ساق كوتاهی به پا داشت و لاجرم وقتی مینشست استخوان‬          ‫وقتی آبها از آسیاب افتاد معلوم شد كه هویدا از بخت بدش‪،‬‬
‫گذرانده بود‪ .‬پیش از آن‪ ،‬چند روزی در مدرسه رفاه بازداشت‬   ‫ساق پایش یكسره آشكار میشد‪ .‬عصایش در كنار تشك بود‪.‬‬          ‫بالاترین مقام رژیم سابق است كه به دست انقلابیون اسلامی‬
‫بود‪ .‬بعد از پیروزی انقلاب این مدرسه برای مدتی اقامتگاه‬   ‫استفادهاش از عصا به سال ‪ ۱۳۴۳‬برمیگشت‪ .‬در آن زمان‪ ،‬در‬       ‫افتاده است‪ .‬پنج نخست وزیر دیگر ــ علی امینی‪ ،‬جعفر‬
                                                         ‫حادثه اتومبیلی‪ ،‬استخوان زانو و لگن خاصرهاش صدمه دیده‬       ‫شریف امامی‪ ،‬جمشید آموزگار‪ ،‬غلامرضا ازهاری و شاپور بختیار‬
       ‫موقت آیت الله خمینی بود و به همین خاطر به‬                                                                    ‫ــ جملگی در آستانه پیروزی انقلاب از ایران گریخته بودند‪.‬‬
                                                                                                                    ‫هویدا اكثر ایام محبس را صرف مطالعه میكرد‪ .‬اما در آن‬
                                                                                                                    ‫روز سرد پاییزی مصاحبه‪ ،‬تنها نسخهای طلاكوب از قرآن در‬
                                                                                                                    ‫كنار تشك سلولش به چشم میخورد‪ .‬قرآن را نه برای ارشاد‬
                                                                                                                    ‫معنوی و سلوك روحی كه برای تدارك دفاعیات خود در دادگاه‬
                                                                                                                    ‫میخواست‪ .‬گمانش آن بود كه در یك دادگاه علنی والبته طبق‬

                                                                                                                                     ‫موازین اسلامی محاكمه خواهد شد‪.‬‬
                                                                                                                    ‫در زندان‪ ،‬گاه رمان پلیسی میخواند‪ .‬از جوانی خواننده‬
                                                                                                                    ‫مشتاق و مستمر این گونه آثار بود‪ .‬دلبستگیاش بیشتر به‬
                                                                                                                    ‫نوشتههایی بود كه به سیاق داشیل هامت و ریموند چاندلر‬
                                                                                                                    ‫نوشته شده بود و در فرانسه‪ ،‬تحت مجموعهای بهنام «سری‬
                                                                                                                    ‫نوار» چاپ میشد‪ .‬در عین حال‪ ،‬از دخترخالهاش‪ ،‬دكتر فرشته‬
                                                                                                                    ‫انشاء‪ ،‬كتابهاییدربارهانقلابفرانسهوچینخواستهبود‪.‬حال‬
                                                                                                                    ‫دیگر «ترور انقلابی» خوف انگیزی كه وصفش را در آن كتابها‬
                                                                                                                    ‫میخواند‪ ،‬قهری كه همواره سخت حق بهجانب و كینهتوز بود‬
                                                                                                                    ‫و انعطاف نمیپذیرفت‪ ،‬صرفاً مقولهای مجرد و تاریخی نبود‪.‬‬
                                                                                                                    ‫از لحظه سرنوشتسازی كه خود را تحویل مسئولین انقلاب‬
                                                                                                                    ‫اسلامی داده بود‪ ،‬همین قهر‪ ،‬این بار به ردایی اسلامی‪ ،‬زندگی‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17