Page 27 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۸۲ (دوره جديد
P. 27

‫صفحه‌‪‌۲۷‬شماره‌‪1848‬‬                                           ‫دربارهاش حرف بزنم‪ .‬میگفتند باید اعتراف کنی که در‬        ‫اعتماد ملی‪ ،‬خبرگزاری امید و مهر و… فعالیت داشتم‪.‬‬
‫جمعه ‪ 11‬تا پنجشنبه ‪ 1۷‬اکتبر ‪۲0۲۲‬‬                             ‫دوبی از آرمان مستوفی پول گرفتی تا بین مردم پخش کنی‬      ‫در صداوسیمای جمهوری اسلامی هم مجری و کارشناس رادیو‬
                                                             ‫تا تظاهرات کنند و تو از آنها فیلم بگیری و بفرستی برای‬   ‫گفتگو بودم و بعدها سردبیر روزهای سهشنبه رادیو گفتگو‬
‫از ایران به سمت آنکارا‪ .‬مسافران اتوبوسی که ما را با خود‬      ‫رسانههای خارج کشور و آنها این فیلمها را منتشر کنند‪.‬‬     ‫شدم‪ .‬مدتی هم در تلویزیون کارشناس اجتماعی برنامه صبح‬
‫میبرد دیده بودند که با خودم ساز همراه دارم‪ .‬درست پس‬          ‫اما زیر بار نمیرفتم و آنها خیلی اذیت میکردند‪ .‬در نهایت‬
‫از اینکه از مرز رد شدیم آنها از من خواستند برایشان ساز‬       ‫تسلیم شدم‪ ،‬حتی از من اعتراف اجباری گرفتند و فیلمبرداری‬         ‫بخیر ایران بودم تا اینکه دستگیری آخر پیش آمد…‬
                                                             ‫هم کردند اما هرگز پخش نشد‪ .‬بعد از زندان دیگر قصد کار‬          ‫‪-‬هنگام دستگیری در کدام رسانه مشغول بودید؟‬
                                ‫بزنم و بخوانم!‬               ‫روزنامهنگاری نداشتم و در یک شرکت تبلیغاتی مشغول به‬      ‫‪-‬پیش از دستگیری دبیر اجتماعی خبرگزاری مهر بودم ولی‬
       ‫– اما اینکه حرفهای بخوانید از کجا شروع شد؟‬            ‫کار شدم و شروع به ساختن مستندی درباره خاویار ایرانی‬     ‫به محض اینکه از خبرگزاری مهر استعفا دادم دستگیر شدم‪.‬‬
‫– رفیق ناباب! (میخندد) آشنایی من با میلاد آزادفر جرقه‬        ‫کردم‪ .‬اما وزارت اطلاعات اصرار داشت که با آنها همکاری‬    ‫البته این آخرین دستگیری بود‪ .‬بار اول سال ‪ ۱۳۸۷‬و هنگام‬
‫اصلی ماجرا بود‪ .‬میلاد هم ترانهسراست و هم خواننده و‬           ‫کنم و زیر بار نمیرفتم‪ .‬آنها به من میگفتند کمکت میکنیم‬   ‫فیلمبرداری از رایگیری انجمن صنفی دستگیر شدم و بعد‬
‫شاعر‪ .‬او خیلی در انتشار آهنگ «بارونه» نقش داشت‪ .‬همه‬          ‫به یکی از رسانههای خارج از کشور بروی و آنجا جریان‬       ‫از آن وقتی از امتحان ورودی رادیو فردا از دبی به تهران بر‬
‫جوره کمک کرد تا این ترانه را بخوانم‪ .‬من این ترانه را با‬      ‫خبری را طوری هدایت کنی که مطلوب ماست‪ .‬اما قبول‬          ‫میگشتم در فرودگاه دستگیر شدم و بار آخر هم پیش از‬
‫سه تار میزدم و میخواندم اما پس از زندان فکر اینکه‬            ‫نکردم و درست شب تولد ‪ ۸‬سالگی دخترم بازجوی پرونده‬
‫این را بسازم و بخوانم از سرم افتاده بود اما با اصرار میلاد‬   ‫زنگ زد که خودم را به دادسرای اوین معرفی کنم‪ .‬من اما در‬                                 ‫‪ ۲۲‬بهمن ‪.۱۳۸۸‬‬
‫آزادفر و کمک شایان کریمی عزیز «بارونه» متولد شد‪ .‬بعد‬         ‫زندان قسم خورده بودم هرگز به آنجا برنگردم‪ .‬این شد که‬           ‫‪-‬در مورد آن دستگیریها بیشتر توضیح دهید؟‬
‫از «بارونه» آهنگ «دیوار» را منتشر کردم‪ .‬در سال ‪۲۰۱۹‬‬          ‫پس از جشن تولد دخترم و رفتن مهمانها غزل خداحافظی‬        ‫‪-‬در سال ‪ ۱۳۸۴‬وقتی احمدی نژاد رئیس جمهور شد یک‬
‫تصمیم گرفتم نخستین آلبوم موسیقیام را منتشر کنم که‬            ‫را خواندم‪ .‬فردا صبحاش همسرم طلاهایش را فروخت و با‬       ‫وبلاگ به اسم «تحریریه خاموش» درست کردم که در آنجا‬
‫همزمان ماجرای آبان ‪ ۹۸‬و هواپیمای اوکراینی اتفاق افتاد‪.‬‬                                                               ‫از فضای امنیتی حاکم بر روزنامه ایران و سایر اخباری که‬
‫رژیم جنایت کثیفی کرده بود‪ .‬میدانید ما ایرانیان خارج‬                               ‫سه چمدان راهی ترکیه شدیم‪.‬‬          ‫انتشارشان ممنوع بود مینوشتم‪ .‬همزمان به عنوان دبیر‬
‫کشور چقدر به وطنمان حساسیم‪ .‬وطن برای ما یک‬                                    ‫– و بعد چطور به دانمارک رفتید؟‬         ‫سرویس اجتماعی روزنامه تهران امروز هم مشغول به کار‬
‫نوستالژی عزیز و مقدس است‪ .‬با تمام بدبختیهایی که در‬           ‫‪-‬در ترکیه بیکار ننشستم و شروع کردم به ساختن یک‬          ‫بودم که کاوه اشتهاردی مدیرمسئول روزنامه مرا به ویژهنامه‬
‫آنجا داشتیم هر روز دور بودن از وطن مثل یک زخم و‬              ‫مستند کوتاه ‪ ۲۰‬دقیقهای به نام «سوفار» که امید حبیبی‬     ‫مازندران روزنامه ایران تبعید کرد‪ .‬چند روز مانده به ‪۲۲‬‬
‫خوره روح و روان ما را بیصدا میجود‪ .‬وقتی جنایت آبان‬           ‫نیا آن را به جشنواره فیلمهای مستند کپنهاگ معرفی کرد‬     ‫بهمن سال ‪ ۱۳۸۶‬از همه سردبیران ویژهنامهها خواسته شد‬
‫‪ ۹۸‬رخ داد و بعد از آن جنایت هواپیمای اوکراینی مثل یک‬         ‫و فیلم در جشنواره پذیرفته شد‪ .‬دفتر جشنواره من و‬         ‫تا عکس و خبری از برگزاری باشکوه ‪ ۲۲‬بهمن در سراسر‬
‫نیش افعی خورده از درد دور خودم میپیچیدم‪ .‬انگار داشتم‬                                                                 ‫ایران تهیه کنند و گفتند از عکسهای سالهای قبل استفاده‬
‫کشته شدن مادرم را از پشت شیشهای میدیدم بدون آنکه‬             ‫خانوادهام را به دانمارک دعوت کرد و پس از اکران فیلم ما‬
‫بتوانم کاری برایش بکنم‪ .‬یک روز که خیلی پریشان احوال‬                             ‫در همین دانمارک ماندگار شدیم‪.‬‬                                                ‫ویدئو‬
‫بودم به میلاد آزادفر زنگ زدم‪ .‬تا گفتم حالت چطوره میلاد؟‬
‫گفت‪« :‬حالمان بد نیست غم کم میخوریم‪ ،‬کم که نه هر‬                      ‫‪-‬در آنجا هم کار مستندسازی را ادامه دادید؟‬       ‫کنید‪ .‬من گفتم عکس و خبری که هنوز اتفاق نیفتاده منتشر‬
‫روز کم کم میخوریم!» همان پشت تلفن داد زدم «میلاد‬             ‫‪-‬همان سال نخست ورودم به دانمارک مستند «ما‬               ‫نمیکنم و نکردم و فردای ‪ ۲۲‬بهمن اخراج شدم‪ .‬چون تنها‬
‫این ترانه مال کیه من این را باید بخوانم‪ ».‬که خوشبختانه‬       ‫روزنامهنگاریم» را کامل کردم که در جشنوارههای مختلفی‬     ‫ویژهنامه استانی را منتشر کردم که درباره ‪ ۲۲‬بهمن نبود‪.‬‬
‫میلاد مرا با شاعر اثر حمیدرضا رجایی معرفی کرد و ایشان‬        ‫اکران شد‪ .‬در دانمارک کاندیدای بهترین کارگردانی مستند‬    ‫یعنی فردای ‪ ۲۲‬بهمن مطلقا خبری از ‪ ۲۲‬بهمن منتشر‬
      ‫هم با طیب خاطر اجازه دادند این شعر را بخوانم‪.‬‬          ‫سال ‪ ۲۰۱۵‬شدم‪ .‬فیلم سر و صدای زیادی بپا کرد و در سراسر‬   ‫نکردم و اخراج شدم‪ .‬بعد از اخراج تصمیم گرفتم فیلمی از‬
                                                             ‫اروپا و حتی چند جشنواره در ایالات متحده اکران شد و‬      ‫فضای اختناق و سرکوب روزنامههای ایرانی بسازم‪ .‬از اینجا‬
              ‫– «مرتد میشوم» پارسال منتشر شد؟‬                ‫چند جایزه به دست آوردم از جمله جایزه «صدای آزادی»‬        ‫با نیروهای امنیتی روبرو شدم و دستگیریها و زندان و…‬
               ‫‪-‬بله و استقبال خوبی هم از آن شد‪.‬‬
                                                                                       ‫جشنواره فیلم بارسلونا‪.‬‬                                  ‫– و مهاجرت اجباری؟‬
                   ‫– و «دخترای ننه دریا» چطور؟‬                           ‫– کی وقت کردید به موسیقی بپردازید؟‬          ‫‪-‬در سال ‪ ۸۸‬چند روز قبل از ‪ ۲۲‬بهمن ‪ ۸‬مامور قلچماق‬
‫‪-‬همه اینها از آلبوم نخست من هستند‪ .‬من در این آلبوم‬           ‫‪-‬موسیقی همیشه جزئی از زندگی من بوده و هست و‬             ‫ساعت دو سه نیمه شب ریختند خانهام و در برابر دختر ‪۷‬‬
‫هشت نُه تا ترانه دارم‪ .‬قرار بود کل آلبوم را تا پیش از پایان‬  ‫خواهد بود‪ .‬من همیشه سه تار میزنم و میخوانم‪ .‬هرجا که‬     ‫سالهام که بهت زده از خواب بیدار شده بود کتکم زدند‪.‬‬
‫سال ‪ ۲۰۲۲‬منتشر کنم‪ .‬در فرایند انتشار آلبوم بودیم که‬          ‫باشم‪ .‬بگذارید یک خاطره جالب تعریف کنم‪ .‬در راه فرار‬      ‫حتی اجازه ندادند به همسرم که به بالکن رفته بود چادر‬
‫ماجرای مهسا امینی پیش آمد و من کار را بطور رایگان و‬                                                                  ‫بدهم سرش کند‪ .‬در ‪ ۱۷‬بهمن ‪ ۱۳۸۸‬مرا دستگیر کردند‪.‬‬
‫با هزینه شخصی منتشر کردم‪ .‬برای مهسا و تمام دختران و‬                                                                  ‫در اوین بدترین تجربهها را داشتم که اصلا ًدلم نمیخواهد‬

                              ‫زنان شجاع ایرانی‪.‬‬
‫– جایی دیدم نوشتید برای ساخن این دو آهنگ خیلی‬

                              ‫سختی کشیدید…‬
‫‪-‬بله‪ ،‬متاسفانه فرایند تولید این دو تا آهنگ و بقیه‬
‫آهنگهای آلبوم همزمان شد با بحران جهانی کرونا و من‬
‫عملا بیکار شده بودم‪ .‬برای تامین هزینه ساخت آلبوم در آن‬
‫روزهای سیاه مجبور شدم شبها تا صبح کار کنم تا بتوانم‬
‫پول دستمزد نوازندهها و دست اندرکاران را فراهم کنم‪ .‬تمام‬
‫سازهای استفاده شده در این دو ترانه آکوستیک و زنده‬
‫هستند‪ .‬هزینههای استودیو و غیره هم خیلی بالاست اما‬
‫هدف من مقدستر از این گرفتاریهاست‪ .‬اینکه مردم عزیز‬
‫وطنم بدانند تنها نیستند و ما ایرانیهای تبعیدی همیشه‬
‫به فکرشان هستیم‪ .‬همیشه دلم میخواست و میخواهد‬
‫و خواهد خواست که صدای مردم وطنم باشم و برای آنها‬
‫بخوانم‪ .‬البته خوانندههای بسیار بهتر و خوش صداتر از من‬
‫هم هستند اما کمتر خوانندهای برای مشکلات اجتماعی‬
‫و سیاسی مردم میخواند‪ .‬من دوست دارم بجای خواندن‬
‫ترانههای عاشقانه از درد مردم بخوانم همانطور که وقتی‬
‫روزنامهنگار بودم همیشه از درد مردم وطنم نوشتم و وقتی‬

         ‫فیلمی میسازم از زخمهای مردم کشورم است‪.‬‬
   22   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32