Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۸۷ (دوره جديد
P. 11

‫صفحه‌‌‪‌‌1‌‌1‬شماره‌‪1852‬‬                                  ‫کالبدشکافی یک طغیان (‪)۲۵‬‬                                       ‫صورت و سیرت نادر‬
‫جمعه ‪ ۹‬تا پنجشنبه ‪ 1۵‬نوامبر ‪۲0۲۲‬‬
                                                           ‫( کیهان لندن شماره ‪) ۱۱۲۵-۱۱۰۰‬‬                         ‫مؤلف «رستمالتواریخ» با شیوۀ خاص خود در نگارش‬
                          ‫میزبانی مقرر فرمود»‪.‬‬                   ‫فروردین تا مهر ‪۱۳۸۵‬‬                                             ‫تاریخ‪ ،‬نادر را چنین توصیف میکند‪:‬‬
‫بدین سان‪ ،‬نادرقلی به خدمت طهماسب میرزا درآمد‪.‬‬
‫اما از همان زمان‪ ،‬رقابت و همچشمی بین او و فتحعلی‬           ‫احمد احـرار بازنشر‬                                     ‫«والاجاه نادرقلیخان مس ّمی به طهماسبقلی خان‪ ،‬یعنی‬
‫خان قاجار آغاز شد‪ .‬نادر‪ ،‬زیر بار فتحعلی خان که عنوان‬                                                              ‫غلام اخلاص فرجام شهنشاه اسلامپناه شاه طهماسب ثانی‪،‬‬
‫اعتمادالدوله یا وزیر اعظم داشت نمیرفت و فتحعلی‬                          ‫نادرشاه افشار‬                             ‫سلطان السلاطین عصر خود‪ ،‬که از روی قابلیت و استعداد‬
‫خان‪ ،‬کسی را که از راه نرسیده بخواهد بین او و شاه قرار‬  ‫میشتافت‪ .‬فرمان پادشاهی را به وی نموده و تبلیغ‬              ‫بالاستحقاق‪ ،‬چهار تاج بر سر زد و ایل افشار قرخلو را‬
                                                       ‫رسالت کرد‪ .‬عالیجاه نادرقلیخان مذکور بعد از زیارت‬           ‫ایل جلیل مفتخر و مباهی بر همۀ ایلها نمود مردی بود‬
                              ‫گیرد‪ ،‬برنمیتافت‪.‬‬         ‫فرمان پادشاهی و مطالعۀ آن عرض نمود که بنده به جانب‬         ‫با کمال مهابت و صلابت و عظمت و مناعت و شجاعت‬
‫رستمالحکما مینویسد «عالیجاه فتحعلی خان قاجار‬           ‫خصمی میروم‪ ،‬انشاءالله خصم خود را پایمال و مقهور‬            ‫و سخاوت و عقل و فطنت و کیاست و فراست و عدالت‬
‫تیموری از دیدن این حرکات و سکنات که از معشوق‬           ‫کرده و بازگشت نموده و بعد‪ ،‬بر خود منت نهاده بندهوار‬        ‫و انصاف و پر حلم و حوصله‪ ،‬بسیارگو و بسیار شنو‪ ،‬و‬
‫جورکیش بیوفا و از رقیب دیوسیرت بیحیا سر زد چون‬         ‫و جاننثار به رکاببوسی نواب ولیعهدی شرفیاب خواهم‬            ‫راستگفتار و درستکردار و سخت میثاق و نیکوعهد و‬
‫نرهشیر شکار از دست و چنگال رهاشده میغ ّرید و مانند‬     ‫شد و ابراهیم بیک برادر خود را به میزبانی محمدحسین‬          ‫با وفا و با ادب و با حیا و با حساب‪ ،‬با احتساب و دوست‬
‫اژدهای طعمه از چنگ گریخته بر خود میپیچید و از‬          ‫خان مذکور مقرر فرمود و ایشان را به جانب ابیورد روان‬
‫روی تأسف دست بر دست میزد و این شعر حافظ را‬             ‫نمود‪ ...‬تا آن که به اندک زمانی نادرقلیخان مذکور مظفراً و‬                                ‫نواز و دشمنگداز‪.‬‬
                                                       ‫منصوراً و سالماً و غانماً بازگشت از سفر نموده و وارد خانۀ‬  ‫و بسیار غیور و لجوج و متعصب بوده‪ ،‬قامتش بلند‬
                           ‫بهمناسبت میخواند‪:‬‬           ‫خود گردیده‪ ،‬قدری با موزه (کفش) به پا نشست و ناهاری‬         ‫و موزون و بسیار سرخرو و سرخمو بوده و سرش بزرگ‬
                                                       ‫تناول کرده و در همان ساعت بهاتفاق محمدحسین خان‬             ‫و پیشانیش فراخ و گوشش بزرگ و دهانش بسیار فراخ‬
                   ‫جفا و رنج و محنت دید بلبل‬           ‫عازم خدمت ملک رفعت نواب ولیعهدی طهماسب میرزا‬               ‫و چشمانش فراخ و ابروهایش بههم پیوسته و پر مو و‬
                                                                                                                  ‫دراز و گردنش ستبر و ریشش کوتاه و پر مو و سبیلش‬
                     ‫تن ّعم زان میان‪ ،‬باد صبا کرد‬                                            ‫گردید‪.‬‬               ‫دراز و پر مو که از بناگوشش میگذشته‪ ،‬و میان دو‬
                                                       ‫چون به حضور ساطعال ّنور والا شرفیاب گردید هفت‬              ‫شانهاش بسیار پهن‪ ،‬و میانش بسیار باریک‪ ،‬و دستهایش‬
‫عالیجاه فتحعلی خان قاجار تیموری از استغنایی که‬         ‫بار به خاک افتاده و زمین ادب بوسیده و تعظیم بهجای‬          ‫بسیار دراز و بازوهایش بسیار ستبر و انگشتانش دراز‪ ،‬و‬
‫در طبعش بود‪ ،‬التفاتی به عالیجاه نادر قلیخان قرخلوی‬     ‫آورده و به ُذروۀ عرض اعلی رسانید که ای شهنشاهزادۀ‬          ‫بلندآواز‪ ،‬و خرمدل و روشنروان بوده و ب ّشاش و شادمان و‬
‫مذکور ننمود و به هیچگونه تعارفی او را سرافراز نفرمود‬   ‫کامیاب و ای ولی عهد مالکالرقاب‪ ،‬کمر بندگی تو را بر‬         ‫سریعالغضب بوده‪ ،‬آوازش چنان بلند و سهمناک بوده که‬
‫و چون شب شد و به خواب ناز رفت در خواب دید که نره‬       ‫میان بستهام و از قید تغافل و تکاهل و اهمال وارستهام‪،‬‬       ‫در وقت سخنگفتن تا یک میل آوازش را مانند همهمۀ شیر‬
‫شیر عظیمی بر جانب او جستن نمود و سرش را از تن جدا‬      ‫دشمنان سرکش تو را به خ ّم کمند پهلوانی و بهادری اسیر‬       ‫میشنیدهاند‪ ...‬در سپهداری و سالاری و لشکرکشی مانند‬
‫کرد‪ .‬از سهم (وحشت) از خواب بیدار شد‪ .‬چون صاحب‬          ‫و دستگیر خواهم نمود و خواهم بست و س ِر اعادی و‬             ‫وی آسمان نپرورده و قوت بازو و سرپنجهاش به مرتبهای‬
‫فضل و کمال بود و تعبیر خواب میدانست گمانزد شد که‬       ‫معاندین تو را با عمود گران به مردی و مردانگی خواهم‬         ‫بوده که مانند حضرت موسی‪ ،‬که به شبانی مشغول بوده‪،‬‬
‫آن شیر همین حریف پرشور و ش ّر و همین رقیب بیدادگر‬                                                                 ‫آن تهمتنمثال به ساربانی اشتغال داشته چند شتر مست‬
                                                                                           ‫شکست‪...‬‬                ‫قصد وی کردند‪ ،‬بیخ حلقشان را به سرپنجۀ پهلوانی چنان‬
   ‫خواهد بود‪ .‬بسیار مهموم و مغموم و مضطرب شد»‪.‬‬         ‫نواب طهماسب میرزا او را تعارفات پادشاهانه نمود و به‬
‫سرانجام‪ ،‬نادر مأمور لشکرکشی به مشهد و نبرد با ملک‬      ‫شیرینزبانی التفاتهای خدیوانه به وی فرمود و از برایش‬                      ‫فشرد که نفسشان منقطع شد و مردند‪.‬‬
‫محمود سیستانی شد‪ .‬داستانش باز بهروایت رستمالحکما‪:‬‬                                                                 ‫اهرمنصورت بوده و هر خصمی که چشمش به روی‬
‫«‪ ...‬نواب والاجاه طهماسب میرزا به جانب وزرا و امرا‬                                                                ‫سهمناک و چشم پر خشم آن شیرصولت اژدهاهیبت‬
‫خطاب فرمود که به جهت تسخیر نمودن قلعۀ طوس فکر‬                                                                     ‫میافتاد ضعف قلب مییافت و زانوهایش سست و‬
‫بکری و تدبیر نیکی بکنید‪ .‬هر یک داستانی عرض نمودند‪.‬‬                                                                ‫بیحرکت میشد و میگریخت‪ ...‬قوت حافظهاش به‬
‫عالیجاه فخرالامرا‪ ،‬فتحعلی خان قاجار تیموری عرض‬                                                                    ‫مرتبهای بود که هرگز چیزی را که میشنید فراموشش‬
‫نمود آن کسی که تو را از دمورقاپی اصفاهان به مردی و‬                                                                ‫نمیشد‪ .‬حواس پنجگانهاش بسیار قوی و فهم و ادراکش از‬
‫مردانگی و پهلوانی از میان دشمنان بیرون آورد و بر مسند‬
‫فرمانفرمائی نشانید نیز میتواند قلعۀ مذکوره را بهآسانی‬                                                                                        ‫حد اندازه بیش بود»‪.‬‬
                                                                                                                  ‫با چنین خصائل‪ ،‬نادرقلی بی آن که فرمان از کسی گرفته‬
                             ‫بهتصرف تو درآورد‪.‬‬                                                                    ‫یا عنوان و مقامی داشته باشد‪ ،‬پس از تصرف کلات و‬
‫نواب ولیعهدی فرمود که چرا در این باب صبر و تأملی‬                                                                  ‫نیشابور شهرتی بههم رساند و طهماسب میرزا خواستار‬

                                       ‫داری؟‬                                                                                                       ‫دیدار وی شد‪.‬‬
‫عالیجاه معظمالیه عرض نمود که آیا نشنیدهای که با‬                                                                   ‫طهماسب میرزا که امیدوار بود قدرتی پیدا کند و ملک‬
‫دست شکسته پی کار میتوان رفت و با دل شکسته‬                                                                         ‫محمود سیستانی را براندازد و خراسان را به قلمرو سلطنت‬
‫پی کاری نمیتوان رفت‪ .‬که ناگاه نادرقلیخان قرخلوی‬                                                                   ‫خود ضمیمه سازد در نادرقلی جوهر چنین خدمتی سراغ‬
‫عفریتشمایل سفاک به خاک افتاد و زمین را بوسه داد‬                                                                   ‫میکرد‪ .‬رستمالحکما مینویسد «در آن وقت به عرض‬
‫و عرض نمود‪ :‬جهانپناها‪ ،‬ناز نمودن در خدمت پادشاهان‬                                                                 ‫نواب اقدس طهماسبمیرزا رساندند که ندر قلیخان نام‬
‫نیکو نیست‪ .‬متعهد این خدمت بندۀ کمترین میباشم‪»...‬‬                                                                  ‫قرخلو در ابیورد رشید و صاحب آوازه شده و بسیار دلیر‬
‫نادر‪ ،‬با سپاهی به سوی مشهد تاخت‪ .‬قلعۀ طوس را‬                                                                      ‫و جنگجو و دلاور است‪ ،‬اگر فرمان دهی او را به خاک‬
‫تسخیر کرد و ملک محمود سیستانی را کشت و سرش‬                                                                        ‫پای والا حاضر نمایند این قلعه (مشهد) را زود مفتوح‬
‫را بر دروازه آویخت و پیروزمندانه بازگشت و به لقب‬                                                                  ‫نماید‪ .‬پس نواب طهماسب میرزا برخلاف رضای فخرالامرا‪،‬‬
                                                                                                                  ‫فتحعلی خان قاجار‪ ،‬غلام گرجی خود را که محمدحسین‬
                     ‫«طهماسبقلی» مفتخر گشت‪.‬‬                                                                       ‫نام داشت با فرمانی به احضار نادرقلیخان قرخلوی مذکور‬
‫از آن پس‪ ،‬دیگر برای دو رقیب گردنکش در زیر یک‬
‫سقف جا نبود‪ .‬فتحعلی خان‪ ،‬رنجیدهخاطر در خانه‬                                                                                                             ‫فرستاد‪.‬‬
‫نشست و در به روی خود بست و از رفتن به حضور‬                                                                        ‫اتفاقاً محمدحسین خان مذکور در وسط راه به‬
‫طهماسب میرزا خودداری کرد‪ .‬در تاریخ عالمآرای نادری‬                                                                 ‫نادرقلیخان قرخلوی مذکور رسید که به جانب خصمی‬
‫آمده است که روزی نادر با جمعی وارد خانۀ فتحعلی خان‬
‫شد و او را گفت «خان! محبوس پادشاهی!» خان گفت‬
‫«مزاح میکنی»‪ .‬گفت «بزنید گردنش را» که شخصی‬
‫دست بر شمشیر کرده تا فتحعلی خان رفت که بر خود‬
‫حرکت کند‪ ،‬بر گردنش زدند که سرش ده قدم دورتر افتاد‪.‬‬
‫در شماره آینده‪ :‬پایان داستان‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16