Page 13 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۸۷ (دوره جديد
P. 13
صفحه13شماره1852
جمعه ۹تا پنجشنبه 1۵نوامبر ۲0۲۲
زیرزمینی هدایت كردند .آنگاه هویدا را به سرعت به ساختمان ،تنها و بی محافظ ایستاده بود .بلوز یقه بلند هویدا خود را تسلیم كرد
خاكستری رنگی به تن و شلواری تیره رنگ به پا داشت. دكتر فرشته انشاء بالاخره توانست با داریوش فروهر ،كه
بخش خلوتی از ساختمان بردند.داریوش فروهر خود به تازه اصلاح كرده بود با زندانبانان جدیدش محترمانه روبرو از وزرای كابینه جدید بود ،تماس برقرار كند .به كمك او
شد و خوش و بش كرد .میگفت چای تازه دم كرده ولی گروهی متشكل از یك روحانی ،یك گارد مسلح ،یك نماینده
استقبال زندانی آمد و با هویدا رفتاری سخت محترمانه هیچكس سودای چای در سر نداشت .بیشتر نگران بودند وزارت دادگستری ،همراه با فرشته انشاء و شوهر خواهرش
كه هر چه زودتر هویدا را از آنجا ،و از دسترس روستائیان در دو اتومبیل سواری به ویلای ساواك در شیان ،نزدیك
داشت .میوه و نوشابه سفارش داد .چند دقیقه با هویدا هیجان زده خارج كنند .از شوریدگی مردم و هیجان زدگی تهران ،شتافتند .هویدا چند هفته اخیر را در این ساختمان
آنها واهمه داشتند .می دانستند كه هویدا مهمترین
گفتگو كرد .ساعت بعد را هویدا در همان اتاق گذراند. زندانی انقلاب است و میخواستند هر چه زودتر او را به گذرانده بود.
جای امنی برسانند .اما هویدا افكار دیگری در سر داشت. خیابانهای شهر همه شلوغ بود .مردم هیجان زده در
ساختمان پر از اعضای سابق و تازه جبهه ملی بود .از تمام دائم تاكید میكرد كه او خود را دواطلبانه تسلیم مقامات پیاده روها و خیابانها پرسه میزدند .شور بی سامان و ترور
انقلاب كرده؛ ظاهراً به این دل خوش كرده بود كه این خودانگیخته انقلاب در هوا موج میزد .جوانان ،اسلحه به
كسانی كه در آن شب در آن ساختمان جمع بودند ،تنها واقعیت در هر دادگاه منصفانهای به نفع او تمام خواهد دست سرمست از باده پیروزی ،اداره خیابانهای شهر را
در دست گرفته بودند .شب پیش برخی از انبارهای ارتش
انگشت شماری از آنان میدانستند كه هویدا در یكی از شد و از گناهانش ،هر چه كه باشند ،خواهد كاست. مورد حمله مردم قرار گرفته بود و هفت تیرها و مسلسلها
در راه آمدن به محبس هویدا ،اعضای گروه در و تفنگهای «مصادره شده»ای كه در دست این جوانان بود
اتاقهای آنجا موقتاً زندانی است .در این فاصله فروهر و نزدیك ویلای ساواك آمبولانسی دیده بودند كه در یكی
از خیابانهای مجاور پارك بود .با كمك مسلسل گاردی همه دستاورد همان یورشهای شبانه بود.
دو تن از یارانش درگیر مساله هویدا بودند .نمیدانستد كه همراه گروه بود ،آمبولانس را به تصرف درآوردند و گروههای انقلابی نیز در این حملات شركت داشتند و
به داخل ویلا هدایتش كردند .آنگاه هویدا را به داخل مقدار زیادی اسلحه از این راه به دست آوردند .یكی از
او را باید به كجا تحویل داد. این گروهها حتی یك تانك «مصادره كرده» بود و آن را
آمبولانس فرا خواندند. در یكی دو روز اول انقلاب در خیابانهای تهران جولان
سرانجام بر آن شدند كه او را به مدرسه رفاه ببرند كه روحانی گروه توصیه كرد كه هویدا در فضای خالی
میان دو سكویی كه در پشت آمبولانس قرار داشت ،رو به میداد.
دیگر ستاد فرماندهی انقلاب به شمار میرفت .هویدا از زمین دراز بكشد .میگفت هدفش حفظ جان هویداست. نیروهای انقلابی به زندان ها هم یورش بردند .در انقلاب
میگفت به این ترتیب اگر هم كسی از پنجره به درون فرانسه ،باستیل را فتح كردند و از آن پس ،فتح زندان از
این جهت با فروهر تماس گرفته بود كه در واقع میخواست آمبولانس نگاه بیندازد هویدا را نخواهد شناخت .میگفت مناسك واجب هر انقلاب بود .ولی تا شب انقلاب ،بیش و
اگر كسی در میان مردم ،هویت هویدا را بشناسد ،چه بسا كم تمامی زندانیان سیاسی ایران از زندان آزاد شده بودند.
خود را تسلیم دولت موقت بازرگان كند .اما فروهر ،پس از كه نتوان جلوی خشونت و حمله مردم را گرفت .هویدا حاصل «فتح باستیل» این بار رهایی آن دسته از سران
زیر بار نرفت .در عوض،كلاه كپی تیرهای بر سر گذاشت رژیم سابق بودكه كماكان در زندان بودند .البته همه این
مدتی بحث و تبادل نظر با همكارانش ،سرانجام هویدا را و خود را در گوشه سكوی دست چپ آمبولانس ،حتی زندانیان موفق به فرار نشدند .برخی به دست تودههای
الامكان دور از ورودی و پنجره ،جای داد و فرشته انشاء هیجان زده افتادند و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و
به مدرسه رفاه تحویل داد .در حقیقت با این كار قدرت كنارش نشست و نماینده دادگستری هم در كنار او جای اغلب هم تحویل مدرسه رفاه شدند كه هم مقر آیتالله
گرفت .دیگران در سكوی مقابل نشستند .تخت آمبولانس
دولت موقت به شدت تضعیف می شد .به گمان من این دو گروه را از هم جدا میكرد .روحانی گروه در اتاق خمینی و هم مركز فرماندهی انقلاب بود.
جلوی آمبولانس ،كنار راننده نشست .گمان این گروه این در نور دیدن خیابانهای تهران و رسیدن به زندان هویدا
تصمیم به ظاهر ساده ،در چشم انداز تاریخی ،اهمیتی بودكه حضور روحانی در كنار راننده راه پرخطر بازگشت كار چندن آسانی نبود .البته این واقعیت كه در جمعی
را بر ایشان همواره خواهد كرد .در طول راه ،هر بار كه كه برای تحویل گرفتن هویدا میرفت یك روحانی هم بود
ویژه داشت .میتوان گفت كه نشان و نطفه تحولات ایران آمبولانس ناچار به توقف می شد ،گروهی از مردم كه كار عبور از خیابانها را آسانتر میكرد .اغلب خیابانها
آمبولانس را دور میكردند و همواره چند چشم كنجكاو به سنگر بندی شده بود .جوانان هر محله ،اغلب مسلسل به
در چند ماه بعد از انقلاب ،یعنی به طور مشخص تضعیف شیشه در عقب آمبولانس می چسبید و درون را میكاوید. دست ،نگهبانی از این سنگرها را به عهده گرفته بودند.
اما هویدا كلاهش را تا نزدیك ابروانش پایین كشیده بود و هر بار به یكی از سنگرها میرسیدند ،روحانی جمع به
تدریجی دولت موقت و تقویت روز افزون قدرت روحانیون یكسره در سایه فرشته نشسته بود و به همین خاطر ،از پاسداران خود انگیخته انقلاب میگفت كه« ،ما از طرف
امام ماموریت داریم» ،و همین كلمات باز شدن راه و
و كمیتهها را میتوان در همان تصمیم ظاهراً ساده در باره بیرون درست دیده و شناخته نمیشد.
امید گروه كه وجود روحانی سفرشان را بی خطر خواهد سنگر را كفایت میكرد.
هویدا سراغ كرد. كرد دیر نپایید .نزدیك یكی از سنگرهای خیابان ،جوانان به شیان كه رسیدند ،اوضاع اندكی خطرناك به نظرشان
محافظ و مسلسل به دست فرمان ایست دادند ،اما راننده آمد .روستائیان ساكن ده كه وجد انقلاب در پوستشان
مهمتر از همه این كه این تصمیم گیری چه بسا كه در فرمانشان را به موقع نشنید و آنها هم آتش گشودند و از افتاده بود ،در اطراف ویلای ساواك ،كه هویدا در آن حبس
قضا تنها خود راننده را مجروح كردند .گروه بالاخره پس از بود ،جمع شده بودند .به نظر میرسید كه نمیدانند
سرنوشت هویدا هم نقشی تعیین كننده داشت .ولی در دردسرهای زیاد همراه هویدا ،به دفتر مركزی جبهه ملی چه كسی در آن چهاردیواری زندانی است .با این حال
ایران رسید .دولت امریكا از اوایل دهه چهل كوشیده بود خشمگین به نظر میرسیدند .گویا میدانستند كه خانه
آن شب پرهیجان مساله عمده فروهر و یارانش چگونگی جبهه ملی را در ایران سر كار بیاورد .طرفه آن كه این به ساواك تعلق داشته و همین واقعیت خشمشان را
تلاشها بالاخره به فرجام رسید ،اما نه در دوران سلطنت برانگیخته بود .دوباره به كمك آن روحانی ،راهی از میان
انتقال زندانی به زندان بود .هوا سرد بود .گروهی كه ازدحام روستائیان باز شد و درهای آهنین ویلا را هم ،به
شاه ،بلكه زیر نگین یك روحانی هر تمهیدی كه بود گشودند و وارد صحن ساختمان شدند.
هویدا را از زندان شیان تحویل گرفته بود ،دوباره به حركت هویدا و فروهر جادهای شنی به خود ویلا ره میبرد ،و هنوز به انتهای
جاده نرسیده بودند كه هویدا را دیدند .در ایوان جلوی
درآمد .برف آمده بود و خیابانهای شهر را میپوشاند. در دفتر جبهه ملی،آمبولانس حامل هویدا را به گاراژی
خیل عظیمی از مردم در خیابانهای اطراف مدرسه رفاه
پرسه میزدند .آمبولانس هویدا به زحمت راهی از این
خیابان باز كرد و به در آهنین مدرسه نزدیك شد .لحظاتی
طول كشید تا در را از داخل باز كردند و آمبولانس به
صحن مدرسه راه یافت .دكتر فرشته انشاء و روحانی جمع،
همراه همان گارد مسلح ،هویدا را به طبقه دوم ساختمان
همراهی كردند .از پلهها بالا رفتند و به راهرویی دراز و
تاریك رسیدند .چند لامپ ضعیف تنها منبع نور راهرو بود.
میز فلزی فیلی رنگی دیدند كه پشت آن جوانكی نشسته
بود .دمپایی پلاستیك به پا و مسلسل به دست داشت .ته
ریشی چهرهاش را تیره میكرد .و جناتش نااراسته مینمود.
آن سوی میز ،در نزدیكی جایی كه جوانك نشسته بود،
جلوی در بسته اتاقی كه تا چند روز پیش كلاس درس
بود ،تلی از كفشهای گونهگون و دمپاییهای مختلف
انبار شده بود.
هویدا را به اتاق كوچكی در طرف مقابل راهرو بردند.
پنجرههای اتاق را روزنامههای قدیمی پوشانده بود .در
یكی از آنها تیتر درشت روزنامه دیروز به چشم میخورد:
«دیو كه بیرون رود فرشته در آید ».هویدا اكنون در
ساختمانی زندگی میكرد كه در عین حال محل سكونت
رهبر انقلاب نیز بود .وقتی دكتر فرشته انشاء خسته و
درمانده از فراز و فرودهای آن روز پرآشوب ،از در مدرسه
رفاه بیرون آمد ،شنید كه مردم ،به پچ پچ میگویند:
دنبالهدارد «هویدا را الان آوردند».
وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی