Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۹۱ (دوره جديد
P. 11

‫صفحه‌‌‌‪‌‌1‌1‬شماره‌‪1۸5۷‬‬
‫جمعه ‪ ۹‬تا پنجشنبه ‪ 1۵‬دسامبر ‪۲0۲۲‬‬

‫احمد احـرار‬                       ‫نگاهی دوباره به انقلاب مروطیت ایران(‪)۳‬‬                                               ‫بازنشر‬

                                  ‫( کیهان لندن شماره ‪ ) ۱۱۳۴-۱۱۳۸‬آذر تا دی ‪۱۳۸۵‬‬

‫و آقا میرزا سید محمد طباطبائی به حضرت عبدالعظیم بروند‪،‬‬                                                                  ‫زلف ایاز‪ ،‬مایۀ اختلاف وزیر‬
                                                                                                                           ‫تجارت و حاکم تهران‬
‫به هر طریقی که صلاح دانند حاج شیخ فضلالله نوری وسایر‬
                                                                                                                                              ‫احتشامالسلطنهمینویسد‪:‬‬
‫همراهانش را به شهر برگردانند و ترضیه بخواهند که بعد‬                                                                    ‫«غلامحسین نام‪ ،‬جوانی که معروف بود طرف میل و علاقه‬
                                                                                                                       ‫و محبوب سعدالدوله وزیر تجارت است در حالی که با لباس‬
‫از این به میل ایشان رفتار شود‪ .‬آقایان مذکور و دو نفر از‬                                                                ‫و آرایش خارج از ترتیب و شکل و موی و رفتار بیقاعده در‬
                                                                                                                       ‫کوچهها قدم میزد‪ ،‬مأمورین حکومت دستگیرش میکنند‪،‬‬
‫وکلا حاضر شدند بروند‪ .‬عصر‪ ،‬یک ساعت و نیم به غروب‬                                                                       ‫علاءالدوله اصرار زیادی در جلوگیری از بعضی حرکات زشت‬
                                                                                                                       ‫و مخالف اخلاق عمومی داشت و بهسختی از این گونه رفتار‬
‫مانده به طرف زاویۀ مقدسه رهسپار گردیدند‪ .‬بعد از زیارت‬
                                                                                                                                                      ‫ممانعتمینمود‪.‬‬
‫و ادای فریضه به باغ کربلائی عباسعلی که منزل حاج شیخ و‬                                                                  ‫ظاهراً ابتدا مأمورین حکومتی جوان مزبور را دستگیر‬
                                                                                                                       ‫میکنند و علاءالدوله با تذکراتی آزادش مینماید‪ .‬در مرتبۀ‬
‫همراهانش بود وارد گردیدند‪ ...‬حاج شیخ وسایر علما نهایت‬                                                                  ‫ثانی آن جوانک نور چشم سعدالدوله توسط مأمورین دستگیر‬
                                                                                                                       ‫میشود‪،‬بهدستورعلاءالدوله‪،‬بدونملاحظه‪،‬زلفهاییکهزینت‬
‫پذیرایی را برای ورود علما بهجا آوردند‪ ...‬بعد از صرف شربت‪،‬‬                                                              ‫او بود تراشیدند و چوب زیادی به او زدند و محبوسش کردند‪.‬‬
                                                                                                                       ‫از طرف سعدالدوله اقدامات مختلف برای استخلاص‬
‫آقای آقاسید عبدالله مجتهد شروع به مطلب نمود که سبب‬                                                                     ‫غلامحسین خان میشود‪ .‬حتی از قراری که خود برادرم‬
                                                                                                                       ‫میگفت (یادآور باشیم که علاءالدوله برادر احتشامالسلطنه‬
‫این حرکتناگهانیشمادراینمکانبرایچهبود؟بیخبرچرا‬                                                                          ‫بود) دویست تومان و یک عصای منبتکاری برای او‬
                                                                                                                       ‫میفرستند‪ .‬علاءالدوله پیشکشیها را قبول نمیکند و پسرک‬
‫آمدید؟ دلیل این حرکت خود را بیان نمایید‪ .‬حاج شیخ جواب‬                                                                  ‫را با این شرط که دیگر مرتکب حرکات زشت نشود و با سر‬
                                                                                                                       ‫و وضع جلف در مرئی و منظر عمومی ظاهر نگردد‪ ،‬آزاد‬
‫داد اگر باز مطلبی غیر از این دارید‪ ،‬بفرمائید تا یک مرتبه‬                                                               ‫مینماید‪ .‬لکن با تراشیدن زلف «ایاز!» تخم دشمنی و نفاق را‬

‫بگویم زیرا که آمدن من به اینجا مقدمۀ طولانی دارد‪ .‬آقاسید‬                                                                                       ‫در دل سعدالدوله میکارد‪.‬‬
                                                                                                                       ‫چند روز بعد‪ ،‬قند در تهران گران شد‪ ،‬علاءالدوله قند‬
‫عبدالله جواب دادند طولانی یا مختصر‪ ،‬فعلاً این جواب را‬            ‫میرزا حسنخان اسفندیاری(محتشمالسلطنه)‬                  ‫فروشها (تجار واردکنندۀ قند و سقطفروشان) را احضار و دلیل‬
                                                                                                                       ‫گرانی قند را سؤال کرد‪ .‬چون دید بدون دلیل و برای سود و‬
             ‫بدهیم تا به سایر مطالب برسیم‪».‬‬                ‫حضرت عبدالعظیم و طرح شرایط و پیشنهادات تازه کشید‪،‬‬           ‫صرفۀ بیشتر اجحاف نموده و گرانفروشی میکنند چند نفر از‬
                                                           ‫متوجه شد که این رشته سر دراز دارد و بهتر است او هدف‬         ‫رؤسای ایشان را چوب زد‪ .‬سعدالدوله که وزیر تجارت بود و‬
‫پاسخشیخفضلاللهمفصلاستومشتملبردوبخش‪:‬یکی‬                                                                                 ‫از علاءالدوله هم باطناً ناراضی و دنبال بهانه میگشت تا تلافی‬
                                                                       ‫کشمکش و برخورد با تقاضاهای ملی نباشد‪.‬‬           ‫«بریدن زلف ایاز» یعنی غلامحسین خان بچۀ بیریش خود را‬
‫دلایل حرکت او برضد مشروطیت؛ دیگر دلیل بستنشینی او‬          ‫مأموریتامیرخانسردارپسروجیهاللهمیرزابرایبازگرداندن‬           ‫کرده باشد‪ ،‬آتش فتنه را برافروخت و چوبکاری تجار قندفروش‬
                                                           ‫حضرات از زاویۀ مقدسۀ حضرت عبدالعظیم را به عذر این که‬        ‫را پیراهن عثمان کرد و هیاهو بلند شد‪ .‬مردم هم البته موقع‬
                                  ‫در حضرت عبدالعظیم‪.‬‬       ‫این کار مربوط به حاکم تهران است و دولت نباید در آن‬          ‫را غنیمت شمرده همدست و همصدا شدند‪ .‬علمای اعلام که‬
                                                           ‫مداخله میکرد‪ ،‬بهانه قرار داد و از حکومت تهران استعفا کرد»‪.‬‬  ‫عموماً حسابهایی با دولت و دربار داشتند و محل مراجعه تجار‬
‫علت بستنشینی خود را‪ ،‬عدم امنیت ذکر میکند و مدعی‬            ‫در این مرحله از انقلاب‪ ،‬لفظ «مشروطه» هنوزمطرح‬               ‫و مردم نیز بودند‪ ،‬موقع را از دست نداده شروع به اجتماع‬
                                                           ‫نبود‪ .‬شعار انقلاب یا جنبش‪ ،‬کلمه «عدلیه» بود آن هم‬           ‫در مسجد شاه و با بهانه دیگر در حضرت عبدالعظیم تحصن‬
‫میشود که چون «شورشیان» قصد جانش را داشتهاند ناگزیر از‬      ‫بهمعنای وسیع کلمه و نه بهمعنای دادگستری چون قضاوت‪،‬‬
                                                           ‫قسمت عمدهاش بهصورت شرعی و در محدودۀ اختیارات‬                    ‫نمودند‪ ،‬و سخن از تشکیل «عدالتخانه» به میان آوردند‪.‬‬
‫ترک خانۀ خود و تحصن در حضرت عبدالعظیم شده است‪ .‬اما‬         ‫روحانیون بود‪ .‬مردم در برابر ظلم حکومتگران ملجأ و مرجع‬       ‫دولت‪ ،‬امیرخان سردار پسر سپهسالار‪ ،‬جوان فتنهجو عصارۀ‬
                                                           ‫تظلم میخواستند و بدین سبب ابتدا درخواست «عدلیه»‬             ‫فساد و تباهی را برای بازگرداندن حضرات مأمور کرد و او با‬
‫در باب جدا شدن خود از صف مشروطهخواهان و برافراشتن‬          ‫شد‪ ،‬بعد گفتند «عدالتخانه»‪ ،‬آخرالامر لفظ کنستیتوسیون‬         ‫قبول و تعهد جمیع پیشنهادات جماعت که به صحه و تصویب‬
                                                           ‫(‪ )Constitution‬توسط فرنگرفتهها در میان آمد که آن را‬         ‫شاه و دولت هم رسید‪ ،‬آقایان را به تهران بازگرداند‪ .‬و بعد‬
‫علم مشروعهطلبی میگوید‪« :‬تأسیس اساس این مجلس با‬                                                                         ‫چون شاه و صدر اعظم در انجام تعهدات و اجرای پیشنهادات‬
                                                                                    ‫ترجمه کردند به مشروطه‪.‬‬             ‫عامه‪ ،‬قدمی برنداشتند و بالعکس به فشار و تعدی و فساد‬
‫اقدامات و اهتمامات من و شما بود که این کار عمده را به‬      ‫مجلس هم‪ ،‬بعد از آن که فرمان شاهانه صادر شد هنوز‬             ‫افزودند‪ ،‬مجدداًعلماء و تجار و تودۀ مردم به حرکت درآمدند‬
                                                           ‫نام مشخصی نداشت‪ .‬ناظمالاسلام کرمانی در تاریخ بیداری‬         ‫و جمعی بهعنوان خروج از ایران و مهاجرت به عتبات عالیات‬
‫همراهی یکدیگر از پیش برداشتیم‪ ..‬از انتخاب وکلا و برقراری‬   ‫ایرانیان مینویسد صدر اعظم میگفت شورای اسلامی باید‬           ‫به حضرت معصومه ـ قم (ع) و چندین هزار نفر به تحصن در‬
                                                           ‫باشد‪ ،‬اما سید حسن بروجردی گفت شورای ملی باید باشد‪.‬‬          ‫سفارت انگلیس رفتند تا شاه بهجای عدالتخانه ناگزیر از عزل‬
‫مجلس هرچه لازمۀ کار بود کردید و من در بعضی موارد‬           ‫پس از مذاکرات بنا شد مشیرالملک (حسن پیرنیا‪ ،‬مشیرالدوله‬      ‫صدر اعظم و اعطای فرمان مشروطیت و قبول تشکیل مجلس‬
                                                           ‫بعدی) و محتشمالسلطنه (حسن اسفندیاری‪ ،‬بعدها رئیس‬
‫میدیدم خبط کردهاید‪ ،‬با گوشه و کنایه حالی شما میکردم‬        ‫مجلس شورای ملی) در مجلسی دیگر نشسته گفتگو کنند‪.‬‬                                ‫شورا و تغییر نظام حکومتی گردید‪.‬‬
                                                                                                                       ‫علاءالدوله وقتی کار اجتماع علما و تجار به تحصن در‬
‫به یک عذری متع ّذر میشدید‪ ...‬این کار و امورات همین طور‬           ‫نتیجه مذاکرات این شد که مجلس شورای ملی باشد‪.‬‬
                                                           ‫کلمه آزادی و مساوات و برابری حقوق مردم (از مسلمان و‬
‫در شدت و ضعف بود تا زمانی که قانون اساسی و نظامنامۀ‬        ‫غیر مسلمان) در برابر قانون‪ ،‬در مراحل بعدی به میان آمد و‬
                                                           ‫از همانجا بود که افتراق و اشتقاق ظهور کرد و مشروعهطلبان‬
‫داخلی و بعضی قوانین دیگر دیده شد که با شرع مقدس‬
                                                                           ‫در برابرمشروطهخواهان قرارگرفتند‪.‬‬
‫اسلامی مخالف بود‪ .‬کراراً گفتم ما طبقۀ مسلمانان که دارای‬    ‫میرزا هاشم خان محیط مافی مدیر روزنامه وطن‪ ،‬از‬
                                                           ‫روزنامهنگاران اوایل مشروطیت که با شیخ فضلالله نوری‬
‫کتاب و قوانین آسمانی هستیم چرا از روی قانون قرآن رفتار‬     ‫مراودۀ نزدیک داشته است‪ ،‬گفت و گوی شیخ فضلالله را‬
                                                           ‫با آقایان طباطبایی و بهبهانی‪ ،‬هنگامی که شیخ در حضرت‬
‫نکنیم و از روی قانون آلمان و انگلیس وضع قانون نمائیم؟ کسی‬  ‫عبدالعظیم تحصن گزیده و بر ضد مشروطیت موضع گرفته‬
                                                           ‫بود‪ ،‬در خاطرات خود آورده است‪ .‬سیدین سندین (بهبهانی و‬
‫به این حرفهای من اعتنایی نکرد بلکه در روزنامهها مرا توهین‬  ‫طباطبائی) متفقاً به دیدن شیخ میروند تا او را از خر شیطان‬

‫کردند‪ ...‬جماعتی از این مردم زبان بدگویی و بدنویسی بر ما‬                 ‫پائین بیاورند‪ .‬میرزا هاشم خان مینویسد‪:‬‬
                                                           ‫«از طرف مجلس مقرر شد که آقایان سید عبدالله (بهبهانی)‬
‫گشودند‪ ...‬در مجالس متعدده در دفع من سخن گفتند‪ .‬در‬

‫مساجد و مدارس جمعیت کردند‪ .‬در تنبیه و تبعید من حرف‬

‫زدند‪ ،‬آخرالامر جماعتی مخصوص کمر قتل مرا بستند‪...‬‬

‫آقا میرزا سید محمد قصدش این بود که در اینجا بعضی‬

‫مطالب مطرح نشود بلکه ترتیب دوستی و همکاری داده حاج‬

‫شیخ نوری را به طرف شهر حرکت دهند‪ .‬اظهار داشتند خوب‬

‫است دنبالۀ حرف را دراز نکنیم‪ .‬نوعی باید کرد که تولید فتنه‬

‫و فساد نشود‪ .‬اگر از بنده بشنوید با همراهی یکدیگر به شهر‬

‫برویم‪ ،‬هر مطلبی که دارید در مجلس عنوان نمائید‪ .‬من عهد‬

‫و شرط مینمایم‪ ،‬التزام و سند هم میدهم که با آقای آقا‬

‫سید عبدالله جداً در پیشرفت مقاصد و مطالب ایستادگی کرده‬

             ‫مقاصد مه ّمۀ شما برآورده شود‪.‬‬
‫شیخ در جواب اظهار نمودند از شما و آقای آقا سید عبدالله‬

‫خواهش و تمنا دارم چون مجلس مطالب شما را بهخوبی‬

‫میپذیرد اگر ممکن است استدعا نمائید از من چشم بپوشند‬

‫و بگذارند در آخر عمر در آستان حضرت عبدالعظیم عمری را‬

‫دنباله دارد‬  ‫صرف زیارت و توشۀ آخرت کنم‪.».‬‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16