Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۹۳ (دوره جديد
P. 11

‫صفحه‌‌‪‌‌1‌‌1‬شماره‌‪1۸۵۹‬‬
‫جمعه ‪ ۲۳‬دسامبر ‪ ۲0۲۲‬تا پنجشنبه ‪ ۵‬ژانویه ‪۲0۲۳‬‬

‫احمد احـرار‬                                   ‫نگاهی دوباره به انقلاب مشروطیت ایران(بخشپایانی)‬                            ‫بازنشر‬

                                                 ‫( کیهان لندن شماره ‪ ) ۱۱۳۴-۱۱۳۸‬آذر تا دی ‪۱۳۸۵‬‬

‫حاجب الدوله گفت‪ :‬نه‪،‬نه‪ ،‬این مشروطیت است و ما زیر‬             ‫علماء و بازاریان در زاویه مقدسۀ حضرت عبدالعظیم‪ ،‬ذات‬            ‫مجادله در مجلس دربار‬
‫بار آن نمیرویم‪.‬آقای ناصرالملک هم قدری روی مساعدت به‬          ‫مبارکملوکانهبهمتحصنینوعدهدادندکهعدلیهوعدالتخانه‬
‫آنها نشان میدادند‪ .‬در ملاقاتهای خصوصی هم که با ایشان‬         ‫به مردم بدهند و اکنون شما که رجال برگزیده و معتمد شاه و‬     ‫مجلس مقدماتی که در تاریخ مشروطیت ازآن به عنوان‬
‫داشتم اظهار عقیده میکردند که هنوز زود است و در ایران‬         ‫دولت هستید به این مجلس دعوت شدهاید تا عقاید و نظرات‬         ‫مجلس دربار یادشده است‪ ،‬به منظور مذاکره در باب تشکیل‬
‫آمادگی برای مشروطیت نیست‪.‬امیر بهادر و حاجب الدوله با‬         ‫خودتان را در این زمینه بیان کنید‪ ،‬که آیا چنانکه به علماء و‬  ‫«عدالتخانه»روزسهشنبهششمربیعالاولانعقادیافت‪.‬حاضران‬
‫تغی َر از مجلس بیرون رفتند‪ .‬هرچه خواستند آنها را نگاه دارند‬  ‫تجار و طلاب و غیره وعده شده باید در تشکیل عدالتخانه‬         ‫عبارت بودند از عبدالمجید میرزا عینالدوله (صدراعظم) امیر‬
‫نشد و از اطاق بیرون شدند‪ .‬مجلس پر از بهت و وحشت شد‪.‬‬          ‫اقدام کرد؟ و اصولا تشکیل این عدالتخانه به مصلحت ملک‬         ‫بهادر جنگ (وزیر دربار) ناصرالملک (وزیر مالیه) مشیرالدوله‬
‫معلوم بود که با چه شاخ و برگی آن دو وجود غیرمقدس!!‬           ‫و ملت و شاه و دولت هست یا خیر؟ و اگر باید از این کار‬        ‫(وزیرامورخارجه)حاجب الدوله (فراشباشی شاه) علاءالسلطنه‬
                                                             ‫خودداری کرد چه جوابی به علماء و تجار و مردم‪ ،‬که هر روز‬      ‫(وزیر مختار ایران در لندن) احتشامالسلطنه‪ ،‬ممتازالدوله‪،‬‬
       ‫مراتب را به شاه ضعیفالعقل راپورت خواهند کرد‪.‬‬
‫عین الدوله نگاهی به من کرد و گفت‪ :‬احتشام السلطنه «تو‬                             ‫قضیه را دنبال میکنند‪ ،‬باید داد؟‬            ‫معینالدوله‪،‬صنیعالدوله‪،‬مشیرالملکومحتشمالسلطنه‪.‬‬
‫خیلی درست و درشت میگویی» و قدری ملامت نمود‪ .‬دیگران‬           ‫از گوشه و کنار مجلس هرکس اظهاری نمود‪ .‬ولی بشیوۀ‬             ‫حاجی میرزا یحیی دولت آبادی در خاطرات خود (حیات‬
‫هر یک حالتی داشتند‪ .‬بعضی ساکت و متبسم و بعضی هم‬              ‫مرسوم حاصل اظهارات همه هیچ بود و به اصطلاح به نعل‬           ‫یحیی)مینویسد‪« :‬اتابک اعظم رو به حاضرین کردهمیگوید‬
‫کهناصرالملکوعلاءالسلطنه و مشیرالدولهازآن جملهبودند‬           ‫و به میخ میزدند‪ ،‬تا امیر بهادر به سخن برخاست‪ .‬این یکی‪،‬‬      ‫خیال داریم مجلس تشکیل بدهیم برای اصلاح عدلیه و اجرای‬
‫متوحشوترسناک‪.‬یکیدونفرهمخوشحالوخوشوقتبرای‬                     ‫اگر چه بدفاع از استبداد پرداخت اما هرچه بود عقیدهاش را با‬   ‫دستخط همایون‪ .‬شرحی در این باب نوشته شده باید بخوانید‬
‫اینکه تصورکردندبعدازآنجلسهبندهازمیانخواهمرفت‪.‬‬
‫به شاهزاده عین الدوله جواب دادم‪ :‬حضرت والا‪ ،‬من یک‬                     ‫صراحت بیان کرد و به آنچه گفت اعتقاد داشت‪.‬‬                               ‫و هرکس رای خود را بیان نماید‪.‬‬
‫نفر نوکر دولت هستم که هر دقیقه دولت بخواهد میتواند‬           ‫سخنان امیر بهادر تقریبا به این مضمون بود‪« :‬این ورقه‬         ‫ورقهایکهنوشتهشدهوانتظارطبعآنمیرودخواندهمیشود‪.‬‬
‫امر بدهد‪ ،‬مرا بگیرند‪ .‬حبس یا نفی بلد کنند‪ .‬اما یک سئوال‬                                                                  ‫امیر بهادر وزیر دربار میگوید رای شاه باید بر همۀ این‬
‫از شما که صدراعظم وابسته بخاندان سلطنت و شخص اول‬                                              ‫چند عیب دارد‬               ‫مطالب مقدم باشد‪ .‬اگر بفرماید فلان شهر را بچاپید یا فلان‬
‫مملکتهستیددارم‪.‬عینالدولهگفت‪:‬بفرمائید‪.‬گفتم‪:‬بندهاز‬             ‫اولا ـ اینکه حکم قطعی و آخری هر محکمه باید با شخص‬           ‫آدم را بکشید نباید گفت این خلاف قانون است‪ .‬این حرف‬
‫وابستگان دربار و دولت هستم‪ .‬معذالک امروز که این مطالب‬                                                                    ‫را که وزیر دربار میزند سکوت طولانی در مجلس حکمفرما‬
‫حقه را میگویم‪ ،‬اینطور بر من تاخت آورده و اسباب ملال‬                    ‫پادشاه باشد‪ .‬او مختار است و فرمان با اوست‪.‬‬        ‫میگردد زیرا اگر بخواهند رد کنند با نوکری آنها منافات دارد‪.‬‬
‫خاطر جنابعالی و تغی َر دیگران میشود‪ .‬فردا که از هر گوشه‬      ‫ثانیا ـ برای صلاح یا اصلاح مملکت و یا گوشمال اشخاص بنده‬     ‫بخواهند قبول کنند خلاف حس و وجدان آنهاست‪ .‬در این حال‬
‫مملکت پنجاه هزار نفر بازاری و کشاورز و پیشه ور و غیره‬        ‫یا غیر بنده را بفرستند‪ ،‬گوشمال دهیم و سیاست کنیم‪ ،‬احدی‬      ‫احتشامالسلطنهمیگویدآقایوزیردربارچهمیفرمائید‪.‬همۀ‬
‫با چوب و چماق قیام میکنند و این مطالب را با شدت و‬            ‫حق چون و چرا نباید داشته باشد و از این قبیل اظهارات‪ ،‬ثالثا‬  ‫حرفها بر سرهمین یک کلمه است که باید شاه نتواند برخلاف‬
‫خشم مطالبه مینماید چه خواهید کرد؟ پس بهتر این است‬            ‫و رابعا و خامسا فرمودند‪» ...‬بنده با اینکه مصمم بودم در آن‬
‫که آنچه را میدانید فردا بزور مجبور به انجام آن خواهید شد‬     ‫مجلس ساختگی که میدانستم سامانش هیچ است‪ .‬سکوت‬                               ‫قانونی که خودشان میگذارند رفتارکند‪.‬‬
‫امروز خودتان پیشقدم شوید و حقوقی را که مردم بزور از شما‬      ‫اختیار کنم ولی اظهارات امیر بهادر رشته اختیار از دستم بدر‬   ‫وزیر درباری که اگر اسم شاه را کسی به بیاحترامی ببرد غش‬
                                                                                                                         ‫میکند چگونه بشنود که بگویند اختیارات شاه باید محدود‬
     ‫خواهند گرفت خودتان به میل و رضا و رغبت بدهید‪.‬‬                               ‫برد و خطاب به امیر بهادر گفتم‪:‬‬          ‫گردد‪ .‬اینست که با احتشامالسلطنه محا ّجه و مکابره سخت‬
            ‫مجلس برهم خورد و همه متفرق شدند‪».‬‬                ‫آقا‪ ،‬ایجاد عدالتخانه یا اصلاح عدلیه برای آنست که دیگر‬
                                                             ‫احکام دلخواه و کیفی و خارجی از مجرای قانون و عدالت از‬             ‫میکند‪ .‬احتشام السلطنه هم سخت جواب میدهد‪.‬‬
‫باز گردیم به موضوع بحث و سخن آغازین که آیا انقلاب‬            ‫میان برود‪ .‬چه مناسبتی دارد که شاه در احکام عدلیه و مسائل‬    ‫وزیر دربار میخواهد به عنوان قهر از مجلس برود‪،‬‬
            ‫مشروطه ایران به هدف خود رسید یا نرسید‪.‬‬           ‫حقوقی که فقط قضات صالح و مستقل باید حکمیت کنند‪،‬‬             ‫نمیگذارند‪ .‬وزیر دربار میگوید احتشام السلطنه‪ ،‬شما قجر‬
                                                             ‫مداخلهبنماید؟ابداچنینامتیازیدرهیچمملکتیبههیچیک‬              ‫هستی‪ .‬حمایت شاه با شما است نه این که خودت بگویی‬
‫هدف انقلاب‪ ،‬در حدی که گروه اول (فرنگ رفتهها) انتظار‬          ‫از سلاطین ندادهاند و نمیدهند و دیگر اینکه چطور باید شاه‬     ‫قدرت شاه را باید محدود کرد‪ .‬احتشام السلطنه جواب میدهد‬
‫داشتند البته تحقق یافت‪ .‬ایران دارای حکومت پارلمانی و‬         ‫یا شما را مختار کرد که چنانکه خودتان میگوئید‪ ،‬بروید در‬      ‫بلی‪ ،‬من قجرم و حمایت شاه با من است‪ ،‬فرق من و شما‬
‫قانون اساسی و تاسیسات جدید اداری و قضائی شد و در‬             ‫فلان شهر و مردم را بکشید؟ یا سیاست نموده یا غارت کنید؟‬      ‫اینست که من میخواهم شاه ایران امپراطور آلمان باشد‪ ،‬شما‬
                                                             ‫تمام این شکایات و هیاهو برای این است که این گونه‬
                    ‫مسیر تحول وتجدد قرار گرفت‪.‬‬               ‫احکام کیفی و خودخواهانه دیگر صادر نشود‪ ،‬والا اگر اینطور‬                            ‫میخواهید امیر بخارا بشود‪.‬‬
‫این تحولات‪ ،‬لزوما سپردن هرچه بیشتر کارها به دست‬              ‫که جنابعالی میفرمائید اصلاح میشد که حالا هم هست‪.‬‬            ‫حاجبالدولهبهحمایتوزیردرباردرآمدهمیگویداحتشام‬
‫متجددین را درپی داشت که موافق طبع گروه دوم یعنی‬              ‫قدری سروصدا بلند شد و ُخلق امیربهادر و حاجب الدوله‬          ‫السلطنه‪،‬شمامیگوئیددولتبایدهرچهچهارنفرآخوندرشوه‬
‫روحانیون نبود‪ .‬ازاین رو‪ ،‬بین آنها با طبقه جدید حاکم برکشور‬   ‫تنگ شد و بر من تاختند که‪ :‬به‪ ،‬به‪ ،‬شما از طایفه قاجار‬        ‫خوار میگویند قبول کند؟ احتشامالسلطنه جواب میدهد‬
‫فاصله افتاد و تعارض میان حوزۀ دیانت با حوزۀ سیاست مانع‬       ‫هستید‪ ،‬شما باید بیشتر ملاحظه نمائید‪ .‬اگر اقتدار پادشاه از‬   ‫خیر‪ ،‬من میگویم دولت باید کار خود را بسازد و این بنا را که‬
‫از آن شد که حکومت قانون در ایران ریشههای قویم پیدا‬           ‫میان برود شما از میان خواهید رفت و چه و چه خواهد شد‪.‬‬        ‫روی خاکستر گذارده شده روی اساسی محکم بگذارد‪ ،‬چهار‬
‫کند و قانونگرایی و قانونمندی به اصطلاح امروز نهادینه شود‪.‬‬    ‫جواب دادم درست است‪ ،‬چون من قاجار هستم این‬                   ‫نفر آخوند هم اگر به هوای نفس خواستند حرفی بزنند قدرت‬
‫روحانیون رفته رفته از نظام مشروطه بریدند و با آن درگیر‬       ‫مملکت و این تاج و تخت را از شما بیشتر دوست دارم و آنچه‬      ‫داشته باشند از آنها جلوگیری کنند‪ .‬آقای حاجبالدوله‪ ،‬آخوند‬
‫شدند تا سرانجام ضربه نهایی را بر بنیاد آن زدند و مشروطه را‬   ‫میگویم به همین علت است‪ .‬الان اساس سلطنت بر روی‬              ‫اگر رشوه میخورد دو تومان و سه تومان است‪ ،‬دعوا بر سر‬
                                                             ‫آب است و متحرک و متزلزل و من میخواهم پایههای این‬            ‫این دوسه تومان نیست‪ ،‬بلکه دعوا برسر سی چهل هزارتومان‬
            ‫برافکندند و مشروعه را جانشین آن ساختند‪.‬‬          ‫سلطنت بر قلوب مردم بوده و استوار باشد‪ .‬من نمیخواهم‬          ‫گرفتن ماهاست‪ .‬سخن که به این مقام میرسد اتابک اعظم‬
‫و اما گروه سوم (قفقازیها) هدفشان برافکندن رژیم‬               ‫پادشاه ایران مثل امیر بخارا باشد و به چشمی که روسای‬         ‫میگوید بس است‪ ،‬باید رای هرکسی دراین باب معلوم شود‪.‬‬
‫پادشاهی و برپاداشتن حکومت انقلابی بود که چون انقلاب‬          ‫قبایل وحشی آفریقا را میبینند به او بنگرند‪ .‬بلکه میخواهم‬     ‫رای وزیر دربار معلوم شد‪ .‬حاجب الدوله میگوید رای من هم‬
‫مشروطه این هدف را برآورده نساخت در طول دوران‬                 ‫پادشاه ما مثل امپراطور آلمان باشد و این نخواهد شد مگر‬       ‫رای وزیر دربار است‪» ...‬گزارش این مجلس را احتشام السلطنه‬
‫مشروطیت مبارزات خود را از راههای دیگری پی گرفتند و گاه‬       ‫وقتی که حکومت قانون در این مملکت بر روی کار بیاید‬
‫در چهارچوب فعالیتهای حزبی‪ ،‬گاه به صورت قیامهای محلی‬          ‫و شاه و مردم از اختیارات و حقوقی که قانون برای هر‬                  ‫به شرح مبسوطتری در خاطرات خود آورده است‪:‬‬
‫یا تشکلهای چریکی با حکومت مرکزی در جنگ و گریز بودند‬          ‫یک تعیین نموده برخوردار باشند‪ .‬این دوستی های شما به‬         ‫«در آن جلسه حضرت والا صدراعظم همان ورقه سابق‬
‫تا سرانجام دست در دست روحانیون گذاشتند و در نبرد نهایی‬                                                                   ‫الذکر را از جیب خود درآورده و قرائت کردند و سپس مطالبی‬
‫به عمر مشروطیت خاتمه دادند‪ .‬پایان‬                                         ‫اصطلاح همان دوستی خاله خرسک است!!‬              ‫را به تفصیل بیان داشتند و در خاتمه گفتند‪ :‬در موقع تحصن‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16