Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۹۵ (دوره جديد
P. 12
صفحه 1۲شماره 18۶1
جمعه 23تا 29دیماه 1401خورشیدی
معمایی بهنام هویدا ()۱۷ بازنشر پایان كار :گوری ناشناس برای
نخستوزیر پیشین!
نوشته دكتر عباس میانی به لطف پزشك قانونی ،برای آن كه جنازه هویدا محفوظ بماند آن را سه ماه در
سردخانه نگهداشتند و سپس مخفیانه با اسم مستعار به خاك سپردند
(تاریخ نشر در کیهان لندن :خرداد تا مهرماه ۱۳۸۰شمارههای ) ۸۶۱-۸۷۷
هویدا در عنفوان شباب ،دوران دانشجویی در بروكسل دكتر عباس میانی ،متن انگلیسی كتاب خود را با عنوان
او كه مجذوب اندیشههای روشنفكران فرانسوی زبان بود با نگاهی فلسفی به زندگی مینگریست اما هرگز باور نمیكرد به Persian Sphinxانتشار داد.
سرنوشتی كه تاریخ برای او رقم زده بود...
«اسفنكس» در اساطیر نام یك موجود افسانهایست با
در پزشكی قانونی ساختمانهای جدید تهران خریده بود تاراج شد.
اشیاء قیمتی به غارت رفت .آلبومهای خانوادگی پاره كله انسان و اندام شیر كه بر دروازه شهری نشسته بود و
نزدیك نیمه شب بود كه تلفن منزل انشاء بار دیگر زنگ پاره شد عكسهای آن ،این جا و آنجا در پیادهروهای
زد .این بار كسی از پزشكی قانونی بود .میخواست به اطراف خانه و راهروهای نزدیك آپارتمانش پراكنده بود .در هر كس میخواست وارد شهر شود مجبور بود به معمایی
اطلاع خانواده برساند كه جسد هویدا به آن جا منتقل آپارتمانش« ،حتی دیوارها را سوراخ كردند .گمان میكردند
شده .قرار شد« ،فردا كسی از طرف خانواده به پزشكی اشیاء گرانقیمت و پولهای نقد را قاعدتا در آنجا در كه او مطرح میكرد پاسخ دهد .اگر پاسخش صحیح بود،
قانونی برود» و كار كفن و دفن جسد و انجام دیگر مراحل اجازه ورود مییافت و ال ّا سرش به باد میرفت.
قانونی را به عهده بگیرد .قرعه فال بار دیگر به نام دكتر صندوقی پنهان كرده است».
فرشته انشاء زده شد .میگفت وقتی به پزشكی قانونی روزنامههای تهران همه سعی داشتند اعدام هویدا این كلمه اما به معنی شخص پیچیده و مرموز وارد
رسیدم« ،سالنی دیدم سخت وسیع و پر از جسد ،برخی از را مشروع جلوه دهند در تمام صفحات متعددی كه به
اجساد برهنه بودند .و قسمتهایی از تن عریان برخی دیگر گزارش كار دادگاه ،كیفرخواست ،حكم دادگاه و اجرای زبانهای اروپایی شده و به كسانی اطاق میشود كه
را حولهای یا پارچهای میپوشاند ».میگفت از هویت هر حكم تخصیص دادند ،حتی یك نفر هم یك كلمه درانتقاد
یك از این اجساد تنها مقوای كوچكی باقی بود كه با نخ از سرشت این دادگاه و رأی عجولانه آن ننوشت .به جای نمیتوان از اسرار و افكارشان سر درآورد.
پرچی به انگشت پای مردگان گره خورده بود .بوی مرگ انتقاد جدی و اساسی ،روزنامهنگاران و مفسران شعارهای
فضای سالن را پر كرده بود و به آن حال و هوایی خوف انقلابی و باسمهای سكه می زدند و شایعه میپراكندند. آیا هویدا واقعا چنین پدیدهای بود و باقی ماندن او در
انگیز میداد .سایه مرگ بر این محیط حاكم بود و فضایی یكی میگفت گل اركیده هویدا ظاهر سازی صرف بود.
مرگزا در آن پدید آمده بود .میگفت« :حرفه من پزشكی پشت گل میكروفونی نهفته بود و هویدا به مدد آن مقام نخست وزیری به مدت سیزده سال یك معماست؟
است .بخش عمده زندگیام با مرگ از نزدیك مانوس بودم. دشمنان خود را به دام میانداخت .دیگری ادعا میكرد
اما حتی من هم از آن همه مرگی كه در آن سالن بود به كه اركیدهها را هر روز باهواپیما از پاریس به تهران قضاوت در این مورد با خواننده كتاب است كه به لطف
میآوردند .آن سومی روابط زناشویی هویدا را به سخره
وحشت آمدم». میگرفت و نویسنده چهارم مدعی بود هویدا با ساواك شش سال كار نویسنده و گفتگوی او با دوستان و دشمنان
میگفت در گوشهای جسد درشت مردی دیده میشدكه قرار و مدارهایی سری داشت .هر جا میرفت ،دشمنانش
انگار جانش را به هزار و یك ضرب چاقو از تنش بیرون كشیده را به مدد علایم ویژهای به ساواك نشان میداد و ساواك و مخالفان و موافقان هویدا ،با شخصیت وی از زوایای
بودند .جوانكی حدوداًپانزده ساله در كنار جسد ایستاده بود. هم در جا دشمن هویدا را بازداشت میكرد .یكی دیگر
آرام آرام میگریست .میگفت از سرنوشت او پرسیدم و از مقالهها قصد اثبات این نكته را داشت كه« ،ساواك در مختلف آشنایی پیدا میكند.
گفت« ،مرد آژان بود و جوانك پسر اوست». دامن هویدا به غولی بدل شد». چنان كه قبا نوشتیم ،هرآینه آگاهان و صاحبنظران
در باره این كتاب و مندرجات آن نظری داشته باشند
ما استقبال میكنیم به شرط آن كه هدف ،روشنتر شدن
موضوعات و كمك به تصحیح و تكمیل تاریخ باشد.
در پی دادگاهی كه در آن هیچ قاعده حقوقی و
قضائی رعایت نمیشد و صدور حكمی كه هر كلمهاش از
انتقامجویی بیرحمانه حكایت داشت ،حتی مجازات اعدام
به طریق متعارف را نیز از امیر عباس هویدا مضایقه
كردند .هویدا با گلولههای اسلحه كمری ،بلافاصله پس از
خروج از جلسه «دادگاه انقلاب» كشته شد و از آن پس،
مساله این بود كه با جنازه او چه خواهند كرد...
خانواده انشاء سعی تمام داشت كه افسرالملوك را
براستی متقاعد كند كه فرزندش ،امیر عباس ،به اروپا
تبعید شده و مادر هویدا هم در این بازی همكاری
تمام نشان میداد .همزمان با مرگ فرزند ،او نیز هر روز
بیشتر و بیشتر به درون خود میخزید .جهان خارج دیگر
وسوسهاش نمیكرد .از بعد از ظهر روزی كه داغ فرزند
دید ،تا زمان مرگش ،چهار سال بعد ،بیش و كم همواره
سكوت اختیار كرد .اغلب اوقاتش را به دعا میگذراند.
از كسی در مورد امیر عباس نمیپرسید .هرگز نخواست
كه او را به منزل خودش بازگردانند .وقتی خانواده انشاء
تظاهر میكرد كه مثلا نامهای از هویدا رسیده و متنی را
به صدایی بلند میخواندند ،افسرالملوك احساساتی ابراز
نمیكرد .حتی هدیههایی كه ظاهراً هویدا فرستاده بود ــ
«روسری ،دمپایی ،چند جفت جوراب» ــ واكنشی در او
بر نمیانگیخت.
شب روزی كه هویدا اعدام شد ،منزلی كه او در آن با
مادرش زندگی میكرد ،و نیز آپارتمان كوچكی كه اندكی
پیش از استعفایش از مقام نخستوزیری در یكی از