Page 21 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۴۰۳ (دوره جديد
P. 21
صفحه21شماره1869 حکایتهایی که مینویسد ،حتی بعدتر که آنها را به صورت مصاحبه با سیدضیاءالدین طباطبائی یکی از زیباترین
جمعه 10تا پنجشنبه 16مارس 202۳ کتاب درآورده و عرف مطبوعاتی بیطرفی را رعایت میکند، مصاحبههایی است که شما در مطبوعات داخلی و هم
اما گاهی به آنسو توجه بیشتری نشان میدهد که کمتر در آن خارجی میتوانید بیابید .سید ضیاءالدین نیز روزنامهنگار
گارد کشته میشود تا راز عوامل اصلی با خود قاتل به زیر روزهای دور درگیر آن بوده است ،و میتوان در آن روایتها هم بوده است .لذا صرافت و صداقت را توأمان دارد .دو
گور رود .و این هنوز رازیست که در پس آن قبل از هر چیز عشق وی را به اعلیحضرت و باورش را به عشق شاهنشاه روزنامهنگار قَ َدر اینجا درواقع روبروی هم قرار دارند.
میبایست به فرهنگی اشاره داشت که حذف حرف اول را به وطن دید آنچنانکه در وصفش بگوید که برای تبدیل صدرالدین الهی زیر و بم تاریخ آن زمان را خوب میداند و
میزند .و اگرچه سیاستمداران قدری در س َمت صدراعظم کشور به تمدن بزرگ ،محمدرضاشاه «به یقین صداقتی در زوایای زندگی سید ضیاء را نیز خوب میشناسد و به همین
شاه جوان را رهنمون بودند اما فضا خالی است از آن زاویه حد ایمان ناب داشت ».نقل وصف رضاشاه و قوام السلطنه دلیل این چنین در مقابل هرپاسخ سئوال بعدی فیالبداهه
دیدی که همگان را گرد هم آورد و وحدتی متکثر فراهم با سه روایت گوناگون که همه با نگاهی مثبت به این دو را بیتأمل پیش پای او میگذارد؛ و سید ضیاء نه همچون
سازد .تلاش ساعد برای اینکه چینیهای ترک خورده را بند هر سیاستمدار «ترسو و محتاط و جاسنگین و سخن به
بزند فقط گاهی بطور موقت میتوانست کارآ باشد .و این دکتر صدرالدین الهی مثقال خرجکن مانند آقای حکیمالملک… که خود را به کری
یادگاریست از آن نسلها که همچنان به نسلهای بعد نیز بزند» بلکه «این مدیر رعد شب سوم حوت »۱۲۹۹در میان
منتقل شده است .و اما اینجا این «کر و کور» به گفتهی مینگرند نیز حاکی از نقل احترامآمیز است .و با ۱۴روایت «خباثت پاچه ورمالیدههای چکمه به پا و عمامه به سر» که
خود دکتر صدرالدین الهی که نتوانسته بود به این دلیل نه (از روایت رسمی تا روایت لوتی تا روایت محمد رضاشاه و لباس آخوندیاش را شب کودتا درآورده و کلاهی شده بود
به نیروی دریایی راه یابد و نه بازیگر شود ،چه با چشم و تا ابتهاج و کیانوری و ساعد و سید ضیاء) در باب تیراندازی میگوید همهی راز نفر اول بودنش را در انجام این کودتا.
گوش باز نمایشی تحویل میدهد با ارکستراسیون سازهایی به شاه در ۱۵بهمن ۱۳۲۷حتی با نتیجهگیریهایی در انتها مصاحبهگر در اینجا به گفتهی الهه بقراط ،مصاحبه را
که هرکدام یک ساز میزنند .یک کس لازم تا آن را در یک کماکان دکتر صدرالدین الهی هنوز حکمی نمیدهد ولی به «یک اتفاق یا حادثه تبدیل میسازد .گفتگوکننده خنثی
سریال مانند دایی جان ناپلئون به رشته کشد این بخشهای چیدمانیست که به نظر من بیشترین گمان را به توطئهای نیست در فضای کلیشهای یک مشت سئوال و یک مشت
مهم تاریخ ما را که دکتر الهی فشرده و جامع خطوط میبرد از پیش فکر شده تا دست بخصوص حزب توده را جواب» از پیش آمادهشدهی بیربط .دکتر الهی در این
اساسیاش را اینهمه زنده ترسیم کرده است .در مصاحبه از امور و از آزادی فعالیت کوتاه کند .و تیراندازی بهانهای مصاحبه به بقراط میگوید« :مصاحبههای من حاصل نگاه
با سیدضیاء طباطبائی ،وی بسیار صریح و نترس است و میشود بلافاصله تا اختناق و سرکوب و بگیر و ببند کسانی صمیمانهی من به مصاحبهشونده است .من نمیروم که
صدرالدین الهی آگاه است از تاریخی که بر کشور گذشته که بر علیه قانون منع ترویج مرام اشتراکی (مورخ خرداد مصاحبهشونده را به چارمیخ بکشم و یا پنبهاش را بزنم .این
و تاریخی که بخشا با آن زندگی کرده است در زمان محمد )۱۳۱۰آزادانه فعالیت میکردند .این قانون در عین حال کار را در بخش اول به جلادان اوین محول کردهام و در بخش
رضا شاه و در دوران کودکیاش در زمان رضاشاه .سیدضیاء عملی شدن تغییر قانون اساسی برای افزایش اختیارات شاه دوم به پنبهزنهای دورهگرد .من در مصاحبههایم با انسان
روزنامهنگاری بوده است زبل .روزنامهنگاری که آنقدر دقیق را به وجود میآورد و صدرالدین الهی از آن نتیجه میگیرد آنطور روبرو میشوم که باید شد .سوژهام را دوست دارم حتا
و ژرف در کارهایش که بیشتر از هر سیاستمدار دیگری که ایران به جرگهی جناح ضد روسی آن زمان میپیوندد. اگر دشمنم باشد .برای استخراج سؤال به سراغ معدن جواب
میفهمد رجال سیاسی چگونه دارند دو دستی کشور را چیدمان روایت هم چون سکانسهای یک فیلم کارآگاهی نمیروم .فضاسازی اگر میکنم یک کار طبیعی است .در کنار
میدهند دست اجانب در زمان احمدشاه جوان بیکفایت. است که هرکسی را که در آن زمان میتوانسته با شاه سوژهام او را در متن زندگی میبینم و همین ».و «فکر راه
در این مصاحبه با صدرالدین الهی ،نادرپور دانشنامه و خرده یا کلان اختلافاتی داشته باشد وارد ماجرا میکند .از یافتن و راه تازه یافتن و گریختن از تکرار و ابتذال ،همیشه
تاریخ صدسال شعر نو ما را در بستر تاریخ سیاسی -اجتماعی رزمآرا بعد از قرارداد قوام با روسیه تا سیدضیاء و حزب جوهر و جان کارم با بچهها بوده است» و «من هروقت به
تحولات ،همراه با ارائهی نمونههایی برگزیده و در مقایسه توده .بلبشوییست .همه زاغ همدیگر را چوب میزنند و مصاف خبر میروم یا برای مصاحبهای آماده میشوم ،فکر
با دیگر شعرای همعصر و میزان شهرت و علت شهرتشان به هیچکس به دیگری اعتماد نمیکند در شرایطی که فضای میکنم تمام خطرها بر سر راهم هست و این منم که باید
ما ارائه میدهد .به همت صدرالدین الهی و پرسشهایش ضد کمونیستی نه فقط خاورمیانه که جهان را گرفته است. کار را به سامان برسانم .از پیچ و خم آن بیرون بیایم .نگذارم
به نظر میرسد هیچیک از شعرا در صدسال گذشته در و در فضایی که مانند همیشه غرب و روسیه چشم دارند پشتم به خاک بیاید و در عین حال از پشت به سوژهام
درجات مختلف شهرت و توانائی در این مصاحبه نادیده بر سرزمینهای ثروتمند خاورمیانه و به خصوص ایران در خنجر نزنم .واقعا اعتیاد است .خود سرکار [خطاب به الهه
گرفته نشدهاند .شعرایی که هرکدام ویژگیهای خاص خود آن مقطع خاص .چیدمان روایتها به گونهایست که گویا بقراط] تازه معتاد شدهاید .اگر ناراحتید بروید بیمارستان
را دارند ودر چهار ردهی خاصی که نادرپور بر میشمارد قرار هرکس به تنهایی نقشهی قتل شاه را کشیده است .چیزی ترک اعتیاد .اما من از این اعتیاد کیف میکنم .بیشتر از پنج
داده میشوند .و تمام اینها را در بستر وقایع سیاسی جامعهی شبیه قتل رزم آرا که اگرچه کار به دست فداییان اسلام پک قلاج به چپق حشیش و یک پنج سیری عرق کشمش
ما رقم میزند .واقعه ۲۸مرداد ۳۲را «نه تنها سرآغاز فصلی صورت میگیرد اما توافقی نانوشته از جانب همهی جناحها سر حالم میآورد و به قول اینجاییها ‘های’ میشوم .چشم
تازه در تاریخ ایران ،که جلوهگاه نسلی تازه در ادب فارسی» خواستار قتل او بوده است .از مصدق و کاشانی تا شاه و و گوشم مثل چشم و گوش سگ حسن دله دنبال خبر است
میخواند و نسلی که کاملا سیاسی بود و «شعرش نیز چنان لیبرالها و فدائیان اسلام .اما در این تیراندازی به شاه ،قاتل و خبرساز و آنچه میتواند روزم را پر کند .گاهی از فکر
به سیاست آلوده شد که در اغلب موارد شکل شعار یافت». از جانب کسی ملقب به ناصر فنر و یک لات زبردست در اینکه فردا چطور با حادثهی ندانسته روبرو خواهم شد شب
به گفته ی او «اگر اوج هیجانات حزبی و اجتماعی را شرکت تیراندازی ،از فاصلهی نزدیک تیرش به خطا میرود و توسط
وزیران ‘تودهای’ در کابینه ‘قوام’ و حضیضاش را سقوط خوابم نمیبرد و باور کنید راست میگویم».
‘دموکراتها’ در آذربایجان بدانیم و سپس تحول و تبدیل آن ***
هیجانات ‘چپگرایان’ را در جهت احساسات ملی دنبال کنیم
(که اینبار براثر مجاهدات دکتر مصدق ،بجای رنگ ‘ایران «چقدر دلم میخواهد این روزنامهای را که برای اولین بار
باستانی’ ،رنگ ‘ضداستعماری’ گرفته بود) ،میبینیم که نه اسم من در آن چاپ شده بود ،داشته باشم .جادوی مرکب
تنها شاعران جوان نسل ما (نادرپور و صدرالدین الهی) ،نظیر این اسم تا امروز هم مرا رها نکرده است .هنوز هم از دیدن
سایه و شاملو و کسرایی و اخوان و عاصمی (شرنگ) ،که اسمم توی روزنامه حظ میکنم .آن روز هم حظ کردم .این
حتی سخنوران دو نسل قبل از ما مثل نیما و توللی نیز به حظ بردن از اسم چاپ شده را از رضا شاه دارم .شاید او بود
که باعث شد اسم من در اطلاعات چاپ شود و بعد من
اشعار شعارگونه رو نهاده سروده بودند. حال بیش از پنجاه سال است که اسمم در روزنامهها چاپ
*** میشود و حظ میکنم .فقط دلواپسم که چرا نمیتوانم اسم
نادرپور نیز مانند خانلری معتقد است که هیچ نوآوری چاپ شدهام را در آگهی مجلس ترحیمم ببینم».
نمیتوان یافت که از بطن «سنت» بیرون نیامده باشد. ***
نادرپور ادبیات ایران چه نظم و چه نثر را عربگرا میداند
بعد از اسلام تا انقلاب مشروطه .چرا که وی چیرگی اعراب را در کتاب «سیدضیا مرد اول یا دوم کودتا» اگرچه دکتر
فقط حاصل شکست نظامی ساسانیان نمیداند ،بلکه مولود الهی به صورت داستانی زنده و شیرین روایت میکند این
کششی نیز میشمارد که «ایرانیان را به سوی دین اسلام، تاریخی را که در آن همه با هم جنگ دارند ،و اگرچه ظاهرا
همچون پیامی تازه و در عین حال آشنا ،سوق میداد». خود را به ارزیابی آلوده نمیکند اما در نگاه تیزبین از ورای
نادرپور نخستین شناسندگان نیما یعنی خانلری و