Page 11 - (کیهان لندن - سال چهلم ـ شماره ۴۲۴ (دوره جديد
P. 11

‫صفحه‌‌‪‌‌‌‌1‌‌1‬شماره‌‪18۹0‬‬
‫جمعه ‪ 11‬تا پنجشنبه ‪ 1۷‬اوت ‪۲0۲۳‬‬

‫باغبانی صـــدام بازنشر‬                                                                                                ‫«کوئینز» در نیویورک را به یاد آوردم‪ ،‬بلکه همه شما‬
                                                                                                                      ‫را و خانواده شما‪ .‬دوستان مشترکمان را‪ ،‬جلیل را‪ ،‬پری را و‬
‫خیراندیش (‌احمد‌احرار‌)‬                                     ‫( کیهان لندن شماره ‪ ) ۱۰۱۸‬مرداد ‪۱۳۸۳‬‬
                                                                                                                                                      ‫دکتر دندانم را‪.‬‬
‫جنگ اول جهانی ــ كه روسیه هم درگیر آن بود ــ شورشهای‬        ‫شایع شده بود كه صدام حسین در زندان آمریكاییها دچار‬        ‫مهرداد پسری که بدون صدا آواز میخواند و برنامه‬
‫انقلابی شروع شد ترجیح داد تاج و تخت را به برادرش‬            ‫سكته مغزی شده و لكنت زبان پیدا كرده و از اشتها افتاده‬     ‫رادیویی داشت‪ .‬کلاس درس انگلیسی سعید را و سگ را و‬
‫واگذار كند و برود در گوشهای‪ ،‬بقیه سالهای زندگی را به‬                                                                  ‫عشقی را که میان انسان با انسان جریان داشت و گذشته‬
‫آرامی بگذراند‪ .‬توفان حوادث اما این محاسبه را بههم زد‪.‬‬                                              ‫است‪.‬‬               ‫را که وقتی به آن میرسیدم در قسمت بزرگی از آن شما‬
‫«میشل» اوضاع را وخیمتر از آن دید كه بتواند بر بحران‬         ‫حرف زدنش را در فیلمی كه از جلسه تفهیم اتهام و گفت‬
‫غلبه كند‪ .‬او نیز به تشویق «كرنسكی» فرمانی صادر كرد و‬        ‫و شنود او با قاضی عراقی گرفته بودند دیدیم‪ .‬ماشاءالله هم‬                                      ‫را میدیدم‪.‬‬
‫در آن نوشت «اینجانب چون مانند سایر هموطنان سعادت‬            ‫سر حال و قبراق بود ــ بهعكس زمان دستگیری ــ هم قرص و‬      ‫من بچه بودم که ایرانیان نام شما را میشناختند و وقتی به‬
‫كشور بزرگ خود را مافوق همه آمال و آرزوها میدانم قبول‬        ‫محكم حرف میزد‪ .‬درباره اشتهای او‪ ،‬و اشتغالات روزانهاش‬      ‫رادیو آمدم برایم افتخار بود که کنار شما کارکنم‪ .‬اگر گهگاه‬
‫مسؤولیت را به تشكیل مجلس مؤسسان كه با اراده ملت‪،‬‬            ‫نیز بهطوری كه بختیار امین وزیر حقوق بشر دولت موقت‬         ‫با شما میجنگیدم نه برای این بود که شما را عقب بزنم‬
‫قوانین اساسی كشور را تدوین خواهد كرد‪ ،‬موكول میكنم»‪.‬‬
‫مجلس مؤسسان البته تشكیل نشد‪« .‬كرنسكی» وكیل‬                              ‫عراق گزارش میدهد‪ ،‬جای نگرانی نیست‪.‬‬                   ‫بلکه به این دلیل بود که خودم را به شما برسانم‪.‬‬
‫سوسیال رولوسیونر «دوما» كه با نطقهای آتشین خود‬              ‫بختیار امین كه با صدام حسین در زندان دیدار داشته‬          ‫با برنامه صبح جمعه شما‪ ،‬حمید قنبری‪ ،‬علی تابش و‬
‫شهرتی بهم زده و قدرت و نفوذی پیدا كرده بود در رأس‬           ‫است میگوید او برنامه مرتبی برای ورزش روزانه دارد‪ .‬قرآن‬    ‫منوچهر نوذری همکاری داشتند و تمام اینها نامهایی بودند‬
‫حكومت قرار گرفت و حكومت او نیز با حمله بلشویكها‬             ‫میخواند‪ .‬شعر میگوید و در باغچه كوچك نزدیك زندان گل‬        ‫که من از کودکی با آنها سر و کار داشتم‪ .‬امروز که به گذشته‬
‫به كاخ زمستانی پطروگراد (محل اقامت كرنسكی و تشكیل‬           ‫و گیاه پرورش میدهد‪ .‬در مورد رژیم غذایی خود سخت‬            ‫میاندیشم و سهشنبههای رادیو را که روز ضبط برنامههای‬
                                                            ‫مراقب است ولی نسبت به انواعی از شیرینیهای آمریكایی‬        ‫شما و ما بود را به یاد میآورم‪ ،‬در ته قلبم اندوهی عظیم‬
                        ‫هیأت وزیران) فرو ریخت‪.‬‬                                                                        ‫میبینم‪ .‬از ندیدن شما و نشنیدن صدای علی تابش و‬
‫از روز هشتم نوامبر ‪ ۱۹۱۷‬قدرت به دست بلشویكها افتاد‪.‬‬                                ‫علاقه خاص پیدا كرده است‪.‬‬           ‫تقلیدات حمید قنبری درد میکشم که دیگر میدان ارگ‬
‫زندگی البته بر خانواده پیشین سلطنتی سخت شد اما‬              ‫«دموكراسی وارداتی» برای ملت عراق چه ارمغانی داشته‬         ‫فاصله میان من و شما نیست‪ .‬دریا هم نیست‪ .‬اقیانوس هم‬
‫احتمال كشتار آنها نمیرفت (برخلاف آنچه كه در جریان‬           ‫باشد هنوز معلوم نیست‪ .‬باید صبر كرد و دید‪ .‬اما تا همینجا‬   ‫نیست‪ .‬نامردی است و نامردمی گروهی که به هر جنایتی‬
‫كودتای عبدالكریم قاسم در عراق رخ داد) تزار نیكلای دوم‬       ‫برای دیكتاتور عراق بی فایده نبوده است‪ .‬به او فرصت‬
‫به توبولسك و سپس به یكاترینبورگ تبعید شد‪ .‬تبعیدی كم‬         ‫دادهاند با یك گروه بیست نفری از وكلای زبردست عرب و‬         ‫دست زدهاند و میزنند که این عمر را ننگینتر بگذرانند‪.‬‬
‫و بیش محترمانه‪ .‬او برای حكومت جدید‪ ،‬كه رهبری آن را یك‬       ‫اروپایی برای حضور در دادگاه علنی و دفاع از عملكرد خود‬     ‫همیشه به این معتقد بودهام که برای گذران زندگی‪ ،‬عمر‬
‫تبعیدی سابق بنام ولادیمیر ایلیچ «لنین» برعهده گرفته بود‬     ‫آماده شود‪ .‬در هجو جرج بوش شعر بگوید‪ .‬ورزش كند‪.‬‬
‫نامهای نوشت و درخواست كرد به وی اجازه دهند به لیوادیا‬                                                                                     ‫لازم نیست‪ ،‬شهامت لازم است‪.‬‬
‫ــ سواحل دریای سیاه در كریمه ــ برود و باقی عمر را در‬               ‫باغبانی كند‪ .‬هرچه میخواهد بخورد‪ ،‬یا نخورد!‬        ‫شما زمانی که آمدید (و آن روزگاری بود که جامعه ما‬
                                                            ‫نیكلای دوم‪ ،‬تزار روسیه‪ ،‬بعد از آن كه به نفع برادرش‬        ‫هنوز هنر و هنرمند را کامل نمیپذیرفت) درد س ّیار بردید‪.‬‬
  ‫باغهای آنجا به پرورش گل و گیاه بگذراند و دعاگو باشد‪.‬‬      ‫گراندوك میشل از سلطنت كناره گرفت در نامهای خطاب‬           ‫من از روی جادهای که شما صاف کرده بودید عبور کردم‪،‬‬
‫نامه تزار در كرملین ــ كاخ سلاطین تزاری در مسكو كه‬                                                                    ‫درد کمتری کشیدم‪ ،‬ولی این سعادت را به دست آوردم که‬
‫به مقر حكومت انقلابی تبدیل شده بود ــ مورد بحث قرار‬                                          ‫به وی نوشت‪:‬‬
‫گرفت‪ .‬لنین شخصاً مخالفتی نداشت ولی با موج خشم‬               ‫«اعلیحضرت امپراتور میشل ــ پطروگراد ــ پیشامدهای‬                     ‫درد‪ ،‬آنهم دردی از جامعه خودی را بشناسم‪.‬‬
‫و اعتراض انقلابیون تندروتر از رهبر انقلاب روبرو شد كه‬       ‫غیر منتظره ایام اخیر مرا بهاتخاذ تصمیم فوقالعادهای‬        ‫خاطره‪ ،‬خاطره است و زمانی که شما از من سخن‬
‫میگفتند مگر ما انقلاب كردهایم كه تزارها باغبانی كنند؟! رأی‬  ‫وادار كرد‪ .‬از این كه فرصتی نبود تا ترا از تصمیم خود مطلع‬  ‫میگویید‪ ،‬من تصاویر آن سخنان را میبینم و اگر در‬
‫گرفتند‪ .‬درخواست تزار رد شد‪ .‬بقیهاش را هم كه میدانید‪.‬‬        ‫كنم پوزش میطلبم‪ .‬من همواره برای تو یك برادر وفادار‬        ‫نشریهای خاطرهای از شما نقل نمیکنم فقط به این دلیل‬
‫تزار نگونبخت شانس بهرهگیری از مواهب «دموكراسی‬               ‫و صدیق خواهم بود‪ .‬فعلا به استوكا مراجعت میكنم و‬           ‫است که آنقدر برای من معلم بودهاید و هستید که ذکر‬
                                                            ‫امیدوارم تا چند روز دیگر به تزارسكویسلو بروم‪ .‬آرزو دارم‬
                            ‫وارداتی» را نداشت‪...‬‬            ‫كه خداوند تو و ملت مرا در پناه خود محفوظ بدارد‪ .‬نیكلا»‪.‬‬               ‫خاطرات من از شما در مجلهای نمیگنجد‪.‬‬
                                                            ‫برخلاف صدام حسین‪ ،‬نیكلای دوم قدرتطلب نبود و از‬            ‫امروز که با یک فیلم سینمایی از معروفترین چهرههای‬
                                                            ‫اول هم علاقهای به تخت سلطنت نداشت‪ .‬وقتی در اواخر‬          ‫سینمایی اروپا شدهام‪ ،‬بعد از کتاب دومام‪ ،‬دارم کتاب‬
                                                                                                                      ‫سومام را زیر چاپ میبرم‪ .‬امروز که هزاران هزار نفر را‬
                                                                                                                      ‫به سالنهای کنسرت میکشانم و این مدرک ذهنی را پیدا‬
                                                                                                                      ‫کردهام که علاوه بر ساعتها خواندن‪ ،‬ساعتها نیز سخن‬
                                                                                                                      ‫بگویم‪ ،‬باز هم فقط به یک نتیجه رسیدهام که ابتدا و انتهای‬
                                                                                                                      ‫زندگی انسان عشق و آگاهی به معرفت عشق است و از‬
                                                                                                                      ‫انسان هیچ چیز جز عشق باقی نمیماند‪ .‬این عشق هم‬
                                                                                                                      ‫مدرسه و مکتب ندارد بلکه یا در درون یک موجود زنده‬

                                                                                                                                                   ‫وجود دارد یا ندارد‪.‬‬
                                                                                                                      ‫آنکه سعی داشت یا سعی دارد و یا سعی خواهد کرد که با‬
                                                                                                                      ‫زشتی و با دست زدن به هر عملی روز خود را به شب برساند‪،‬‬
                                                                                                                      ‫جز شب نخواهد دید و آنکه در تاریکی و در میان اینهمه بوی‬
                                                                                                                      ‫تعفن بعضی از موجودات نور را شناخت دیگر آن را هرگز‬
                                                                                                                      ‫از دست نخواهد داد‪ .‬حتی اگر در لس آنجلس زندگی کند!‬
                                                                                                                      ‫همواره شما را انسانی روشن دیدم و خانمتان که بعضی‬
                                                                                                                      ‫وقتها رژیم آب میگرفت که لاغرتر شود و این توصیه را‬
                                                                                                                      ‫به من هم میکرد‪ ،‬یکی از نازنین انسانهای زندگی من بود‪.‬‬
                                                                                                                      ‫خداوند– یعنی نیروی برتری که در ما هست– همیشه‬
                                                                                                                      ‫حافظ شما باشد‪ .‬سلام من برای جلیل و پری و بقیه و اگر‬
                                                                                                                      ‫دیگرگاه یاد من کردید به یاد بیاورید که همواره دست شما‬

                                                                                                                                            ‫را به عنوان استادم میبوسم‪.‬‬
                                                                                                                             ‫با تمام قلبم که برای شما بسیار تنگ شده است‪.‬‬

                                                                                                                                                    ‫فریدون فرخزاد»‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16