Page 13 - (کیهان لندن - سال چهلم ـ شماره ۴۲۵ (دوره جديد
P. 13
صفحه1۳شماره18۹1 بروم؟ به كیش؟ شاه سخن را آغاز میكرد ،ولی دیگر هنگام رعایت
جمعه 1۸تا پنجشنبه ۲4اوت ۲0۲۳ ــ هرگز ،اعلیحضرت .كیش تفریحگاه جهانگردی پر زرق تشریفات نبود .از همان جا گفتگوی غمباری آغاز شد كه به
و برقی است كه با انتقادهای بسیار روبروست .به پایگاه
پرچم آمریكا و یك «بنتلی» با پرچم انگلیس. نظامی ،به میان سربازانتان بروید .در آنجا امنیت خواهید گفتگوی دو ناشنوا میماند.
ــ اوه! پس خودشان را به نمایش گذاشته بودند. داشت .ایرانیان همواره احترام فراوان برای ارتش قائلند ،و من ،باز به موضوعی كه او بهخوبی میشناخت ،پرداختم:
در آن لحظه پی بردم كه شاه تصمیم بازگشت ناپذیرش را شما هم فرمانده كل ارتش هستید .بهگمان من ،راه حل این «اگر اعلیحضرت كشور را ترك كنند ،ارتش بی فرمانده
میماند و قدرت ،به آسانی به دست ماجراجویان و متعصبان
به ترك ایران ،گرفته است. است كه اعلیحضرت در یك پایگاه نظامی قرار گیرید. كه بیشترینشان از سوی بیگانگان تحریك شدهاند ،خواهد
به او گفتم« :اعلیحضرت ،شاپور بختیار را به نخست پیشنهاد من ،پایگاه نیروی دریایی بندر عباس بود .شاه افتاد و آنان كشور را به نابودی خواهند كشاند ».و افزودم:
وزیری برگزیدید .او كمتر از صدیقی تجربه دارد و مردم او در آنجا میتوانست یا در خانه فرمانده نیروی خلیج فارس «این فاجعه چنان خواهد بود كه همه دستاوردهای دهها
و دریای عمان بماند كه محل پذیرایی میهمانان ارجمند نیز
را كمتر دوست دارند». بود .معمولا هنگامی كه او برای بازدید از نیروی دریایی سال در مملكت از میان خواهد رفت».
شاه ،حالتی كه نشان از گریز داشت ،گرفت. میرفت ،در آنجا اقامت میكرد .و یا در ویلای خواهرزاده شاه برخاست ،دستی به موهایش كشید كه نشانه خشم
ــ اینها همه گذشته است .بختیار را برگزیدهام .این كار خود ناخدا «شفیق» افسر ارشد نیروی دریایی شاهنشاهی بسیارش بود و در تالار بزرگ بهراه رفتن پرداخت .من نیز
انجام شده و دیگر به آن برنمیگردیم .اكنون اوست كه باید اقامت گزیند .از آنجا اگر رویداد ناگواری پیش آید ــ و از سر طبیعتاً برخاستم .به من اشاره كرد كه بنشینم .خود نیز
احترام گفتم ــ و ضرورتی ایجاب كند یك هلیكوپتر بسنده دیگر بار نشست و آرام ،با لحنی اندوهگین گفت« :بیشتر
اقدام كند. است كه از تنگه هرمز بگذرد و به عمان ،كه كشوری دوست كسانی كه به دیدن من میآیند خلاف چیزی كه شما و
ــ اعلیحضرت دست كم به او اطمینان دارند؟ دوستانتان میگویید ،میگویند و حتی عكس چیزی كه شما
و مطیع ایران است ،برود. پیشبینی میكنید ،ابراز میدارند .از همهسو ،به من اندرز
ــ نه. در من این گمان مبهم بهوجود آمد كه توجه شاه به میدهند كه بروم؛ و بختیار نخستوزیر ،نخستین آنهاست.
ــ پس چرا او را برگزیدید؟ توضیحاتم جلب شده است .بنابراین ،پافشاری كردم و از او میگوید كه رفتن من كارها را آسان میكند و موجب
ــ زیرا او تنها غیر نظامیای بود كه مأموریتی را كه جزیره خارك ،پایگاه نیروی «هوا ــ دریا» و پایانه نفتی آن برقراری آرامش میشود .گویا من به مانعی برای بهسامان
میتوان خودكشی خواند ،پذیرفت .او آنقدر جاهطلب است آمدن كارها تبدیل شدهام ».میدانستم كه سرچشمه این
كه بخواهد به هر بهایی نخست وزیر شود .دلم میخواهد كه بسیار حفاظتشده و امن بود ،سخن گفتم. اندرزها كجاست .این را نیز میدانستم كه بیشترین كسانی
تصور كنم كه موفق خواهد شد .امیدوارم .اما به هرحال در این هنگام ،شاه چیزی گفت كه باوركردنی نبود« :به كه آن روزها به دیدارش میآمدند ،بهلابه از او میخواستند
اهمیتی ندارد آخرین نخست وزیر شاهنشاهی ایران ،بختیار این ترتیب تهران را ترك میكنم اما در خاك ایران میمانم. بماند ،و این خواست ارتش نیز بود كه به او وفادار مانده
باشد یا كسی دیگر ،همه چیز تمام شده و دیگر اهمیتی در این صورت مراسم تشریفات نظامی به چه شكلی باید بود .شاه میكوشید مرا قانع كند ،ولی نمیتوانست .این شاید
آخر بار بود كه بختش را مییافتم كه آنچه را باید ،به او
ندارد. انجام شود؟» بگویم .بنابراین بار دیگر برشمردن دلایل توصیه خود را از
احساس ژرف من كه نمیتوانستم بر زبانش آورم ،اندوه گمان كردم گوشهایم اشتباه شنیده است .باورم نمیشد. سر گرفتم« :مرا عفو بفرمایید ،اعلیحضرت .من هرگز اهل
و ترحم بود .در این هنگام ،یكی از آن دو تلفن زنگ زد. در چند ثانیه بعدی كه بهنظرم پایانناپذیر رسید ،نتوانستم تملق نبودهام .شاید لازم باشد موقتاً از پایتخت دور شوید.
شاه گوشی را برداشت ،پاسخ داد ،سپس چند دقیقهای گوش ولی سرنوشت این ملت در خطر است ،و هنوز این سرنوشت
كرد .در پایان گفتگو به من گفت :فرماندار نظامی تهران بود
كه گزارش چند عملیات برای برقرار كردن نظم را میداد. در دست شماست»..
بههنگام سخن گفتن با مخاطب تلفنیاش ادامه داد« :تأكید شاه كه با دو دستش به پشتی صندلی تكیه داده بود،
مرا نگریست .اما در نگاهش هیچ چیز جز تشویش درونی
سپهبد مهدی رحیمی ،آخرین رئیس شهربانی و آخرین فرماندار نظامی تهران ژرفش ندیدم .بهگزارشی كه چند سال پیش تدوین كرده و
در آن بر لزوم انجام اصلاحات تأكید كرده بودم اشاره كرده
میكنم .به هیچ بهایی نمیخواهم خونی ریخته شود ،به پاسخی بدهم .بالاخره گفتم: وگفتم« :اگر به آن توصیهها توجه شده بود ،امروز به اینجا
هیچ قیمت .شنیدید؟ به همه اقدامات دست بزنید ،اما هر ــاینیكیازجزئیاتاستكهتشریفات،آنراحلخواهدكرد. نمیرسیدیم .اما اینها همه گذشته است .امروز وضعیت
ــ نه ،امكان ندارد .میدانید كه صدیقی هم همین شرط را روشن است .امروز تنها كاری كه باید كرد ،پیشگیری از
كار میتوانید بكنید كه كسی زخمی یا كشته نشود». گذاشته بود و من رد كردم .نمیتوانم كار دیگری جز تسلیم فرو افتادن كشور در بدترین اوضاع قابل تصور ،و حفظ
===
در برابر فشارهایی كه به من وارد میشود ،انجام دهم. اساسیترین چیزهاست».
گوشی تلفن را گذاشت .صورتش رنگپریده بود .زمزمه شاه ،در تبعید بهتلخی بسیار از تصمیم به ترك ایران اظهار با بیتابی سر تكان داد:
میكرد ،بهگونهای كه گویی با خودش سخن میگوید« :من پشیمانی میكرد .اما در آن زمان ،مردی از پا درآمده بود كه ــ شما نیز مانند همه مخالفان سخن میگویید :من دست به
بهعنوان كسی كه دست به كشتار ملت زد وارد تاریخ هیچ اصلاحی نزدهام و حاضر نشدهام به آنان گوش فرا دهم!
نخواهم شد .قدرت را میخواهند بسیار خوب ،بگیرند .من در او هیچ ارادهای برای تصمیمگیری دیده نمیشد. ــ ولی اعلیحضرتا ،امروز نمیشود گفت این مخالفین،
بهبهای كشتن چند صد یا چندین هزار ایرانی همچون خودم، با این حال ،من ادامه دادم: هنگامی كه به اعلیحضرت در مورد در پیش گرفتن پارهای
كه همان قدر حق زندگی دارند كه من ،به قدرت نخواهم سیاستها هشدار میدادند و شما قبول نمیفرمودید ،اشتباه
ــ اعلیحضرت ،آیا از آن دو سفیری كه شرفیاب شده بودند میكردند .امیدوارم اطمینان داشته باشید كه من در هر
چسبید». سخن میگویید؟ موقعیتی ،به شما وفادار و با شما یكدل بودهام.
با صدایی گرفته از احساسات گفتم« :اعلیحضرت ،التماس ــ مطمئنم ،وگرنه با شما دیدار نمیكردم .ولی خواهش
ــ شما آنها را دیدید؟
میكنم از تهران دور شوید ،ولی مملكت را ترك ــ نه اعلیحضرت .ولی اتومبیلهایشان را دیدم .كادیلاكی با میكنم ادامه دهید.
بار دیگر گفتم كه شاهنشاه باید تهران را ترك كنند ،ولی در
ایران بمانند تا تنها نهاد هنوز پابرجا و مستحكم كشور ،یعنی
نیروهای مسلح را حفظ نمایند .و افزودم« :شاید بتوانید
یك شورای نیابت سلطنت را منصوب كنید و هنگامی كه
آرامش بازگشت ،راه حلی ممكن و بر اساس قانون اساسی
بیندیشید ».چند روز پیش از آن ،دكتر صدیقی نیز همین را
از او خواسته بود.
ــ فرض كنید تهران را ترك كرده ،ولی در ایران بمانم .كجا