Page 13 - (کیهان لندن - سال چهلم ـ شماره ۴۳۴ (دوره جديد
P. 13

‫صفحه ‪ 1۳‬شماره ‪1۹۰۰‬‬
‫جمعه ‪ ۲۰‬تا پنجشنبه ‪ ۲۶‬اکتبر ‪۲۰۲۳‬‬

‫میروم و سعی میكنم او را در رودربایستی بگذارم و‬                 ‫كه پزشكان بهتنهایی از عهده حل این مشكل برآیند‪».‬‬        ‫بالای تپهای مشرف به شهر پاناما قرار داشت‪ .‬هر‬
‫میگویم كه احساساتم جریحهدار شده است‪ .‬به او میگویم‬          ‫ما چند لحظهای را در سكوت گذرانیدیم‪ ،‬سپس توریخوس‬            ‫وقت كه من این خانه قدیمی زیبا با سقفهای بلند‪ ،‬بادبزنهای‬
‫كه مدت سه ماه میزبانش بودم و سعی داشتم دوستش هم‬            ‫گفت‪« :‬من هر كاری كه شما بخواهید میكنم‪ .‬فقط به من‬           ‫برقی‪ ،‬و گیاهان گرمسیری را می دیدم‪ ،‬احساس میكردم كه‬
‫بشوم و اكنون شایعاتی به گوشم خورده كه او ناراضی است‬        ‫بگویید چه بكنم‪ .‬ما میتوانیم بگذاریم شاه برود یا او را‬
‫و میخواهد پاناما را ترك كند‪ .‬از او میپرسم كه چرا ناراضی‬    ‫اینجا نگاهداریم‪ .‬من حتی اگر خودش هم نخواهد میتوانم‬                   ‫قهرمان یكی از داستانهای گراهام گرین بودم‪.‬‬
‫است و كمی هم خود را آزردهخاطر نشان میدهم‪ .‬اگر‬              ‫وادارش كنم كه بماند‪ .‬من روی این پادشاه مطالعه كردهام‪ .‬او‬
‫او واقعاً از بازگردانیده شدن میترسد‪ ،‬در آن صورت هم راه‬     ‫به هیچكس بهغیر از خودش اهمیت نمیدهد‪ .‬او حق ندارد‬                                    ‫جمعه ‪ ۲۱‬مارس ‪۱۹8۰‬‬
                                  ‫نفوذ در او را میدانم‪».‬‬   ‫زندگی ‪ ۵۳‬نفر دیگر را بهمخاطره بیندازد‪ .‬تنها چیزی كه برای‬   ‫پس از چند ساعت خواب ناراحت‪ ،‬امبلر مرا بیدار كرد‪ .‬او‬
‫در حالی كه چوچو سرگرم ترجمه پیام توریخوس بود‪،‬‬              ‫من مهم است كمك به رئیس جمهوری كارتر برای حل مسأله‬          ‫گفت اتفاقاتی در شرف روی دادن بود‪ .‬بهتر بود شروع به‬
‫ژنرال بلند شد و در اتاق شروع به قدم زدن كرد‪ .‬میتوانستم‬
‫حدس بزنم كه واقعاً آماده كار بود‪ .‬او ناگهان ایستاد‪ .‬دستش‬                                ‫گروگانها میباشد‪».‬‬                                               ‫كار میكردم‪.‬‬
‫را بهعلامت خداحافظی كمی تكان داد و از اتاق به راهرو‬        ‫از گفتار تند ژنرال علیه شاه و پیشنهاد وی برای مجبور كردن‬   ‫امبلر گفت‪« :‬الان من با توریخوس صحبت كردم و او دارد‬
‫رفت و سپس از در ورودی خارج شد‪ .‬همراهان وی كه افراد‬         ‫شاه به انجام عمل جراحی در پاناما متعجب شده بودم‪ .‬فكر‬
‫امنیتی و پزشكان پانامایی بودند‪ ،‬با عجله بیرون دویدند تا‬    ‫كردم این شدیدترین سیاستی است كه میتوان اجرا كرد‪ ،‬ولی‬                                  ‫به دیدن شما میآید»‪.‬‬
                                  ‫به وی برسند‪.‬‬             ‫حقیقت این است كه ما در یك جهنم زندگی میكنیم‪ .‬از طرف‬        ‫پرسیدم‪« :‬اینجا؟» زیرا میدانستم كه آمدن به خانه سفیر‬
‫امبلر گزارش داد كه‪« :‬آرمایو دو بار برای تعیین زمان رفتن‬    ‫دیگر‪ ،‬این كه شاه علیرغم میل خودش در پاناما نگاهداشته‬
              ‫شما به دیدار شاه تلفن كرده است‪».‬‬             ‫شود‪ ،‬برای شاه بسیار وحشتناك خواهد بود‪ .‬ولی توریخوس‬                            ‫آمریكا برای ژنرال غیر عادی بود‪.‬‬
‫با ناراحتی گفتم‪« :‬عجیب است‪ .‬نمیدانم چرا آنها این همه‬       ‫شوخی نمیكرد‪ .‬من میخواستم از پیشنهاد سخاوتمندانه‬            ‫«بله‪ ،‬ممكن است درباره برنامههای شاه شنیده باشد‪ .‬چیز‬
                                  ‫مشتاق دیدن من هستند‪».‬‬    ‫وی تشكر نمایم و در عین حال او را از این كار بازدارم‪.‬‬       ‫زیادی از آنچه در اینجا اتفاق میافتد از چشم توریخوس‬
‫امبلر بهشوخی گفت‪« :‬شاید میخواهند مشكل ملاقات با‬            ‫«اول بهتر است سعی كنیم او را در اینجا نگاهداریم و‬
‫شما را از سر راه بردارند تا بتوانند آماده رفتن شوند»‪.‬‬      ‫پس از آن نگران این باشیم كه اگر او برای رفتن اصرار بورزد‬                                   ‫پنهان نمیماند‪».‬‬
‫پاسخ دادم‪« :‬احساس میكنم كه آنها میخواهند مرا ببینند‬                                                                   ‫ما سیاستمان را با هم بررسی كردیم‪ .‬هدف اصلی این‬
‫تا درخواستشان مبنی بر گرفتن اجازه ورود به ایالات متحده‬                                         ‫چه كنیم‪».‬‬              ‫بود كه شاه در پاناما برای عمل جراحی باقی بماند‪ .‬گفتم‪:‬‬
‫را به من بگویند‪ .‬وقتی در لكلند شاه را نقل مكان دادم‪،‬‬       ‫توریخوس گفت‪« :‬موافقم‪ .‬مردان عمل معمولا موفق‬                ‫«ولی برای این كار‪ ،‬ما باید ابتدا از همكاری پزشكان پانامایی‬
‫اشتباه بزرگی مرتكب شدم‪ .‬فكر میكردم گروگانها بهزودی‬         ‫میشوند‪ .‬مردان غیر فعال اغلب اوقات به انتظار وقوع‬           ‫برخوردار شویم و سپس باید شاه را به ماندن تشویق كنیم‪».‬‬
‫آزاد میشوند و آنقدر نگران بیرون بردن او از كشور بودم كه‬    ‫حادثه خوبی مینشینند‪ ،‬ولی آن حادثه هرگز اتفاق نمیافتد‪.‬‬      ‫امبلر پرسید‪« :‬اگر او در رفتن اصرار بورزد چه میشود؟ من‬
‫بازگشت دوباره وی به ایالات متحده را ساده میانگاشتم‪ .‬بر‬
‫اساس قرارداد‪ ،‬او صرفاً باید مدعی شود كه به دلایل پزشكی‬            ‫پشت جلد کتاب خاطرات همیلتون جردن‬                                ‫فكر میكنم در این مورد عزم راسخ دارد‪».‬‬
                                  ‫نیاز به بازگشت دارد‪».‬‬                                ‫برنامه شما چیست؟»‬              ‫«ما نمیتوانیم بگذاریم چنین اتفاقی بیفتد‪ .‬باید راهی‬
‫ارنی اضافه كرد‪« :‬تمام این خرابكاریها هم به همین دلیل‬
                                  ‫شروع شد‪».‬‬                ‫«امروز صبح به لوید كاتلر تلفن كردم‪ .‬او در راه است و‬                         ‫برای نگاه داشتن او در اینجا بیابیم‪».‬‬
‫ماس پیشنهاد كرد‪« :‬بیایید به ساختمان سفارت برویم تا‬         ‫ما میخواهیم بعد از ظهر امروز با شاه ملاقات كنیم‪ .‬این‬       ‫كمی بعد‪ ،‬توریخوس همراه چوچو و دكتر كارلوس گارسیا‬
‫به تلفن ایمن و تلكس دسترسی داشته باشیم‪ .‬آنجا جای‬           ‫ملاقات میتواند اولین و آخرین شانس ما برای تغییر دادن‬       ‫پزشك مخصوص خودش و یكی از چهرههای اصلی در‬
‫بهتری برای كار كردن است‪ .‬من راننده را میفرستم تا لوید را‬                                                              ‫سازمان پزشكی پاناما به خانه ماس آمد‪ .‬دكتر ریچ و گارسیا‬
‫مستقیماً پس از رسیدن به پاناما به آنجا بیاورد‪».‬‬                                           ‫عقیده او باشد‪».‬‬             ‫با یكدیگر شروع به صحبت كردند و توریخوس هم از من‬
‫ما به طبقه بالای سفارت رفتیم و در دفتر امبلر نشستیم و‬      ‫توریخوس سری تكان داد و سیگار كوباییش را در دهان‬            ‫خواست كه در كتابخانه به وی بپیوندم‪ .‬او‪ ،‬من‪ ،‬و چوچو در‬
‫بقیه صبح را صرف برنامهریزی برای حمله كردیم‪.‬‬                ‫چرخانید‪ .‬پس از مكثی طولانی‪ ،‬با صدایی به هیجانآمده‬
‫وقتی لوید به دفتر امبلر وارد شد‪ ،‬در حال دست دادن‬           ‫تندتند شروع به صحبت كرد‪« :‬ما باید برای آرام كردن او‬                      ‫صندلیهای حصیری پر از بالش نشستیم‪.‬‬
‫با همگی گفت‪« :‬تقریباً داشتم به اینجا نمیرسیدم‪ .‬یكی از‬      ‫پیش از دیدار با شما كاری بكنیم‪ .‬در باره پزشكان نگران‬       ‫گفتم‪« :‬پاپا ژنرال‪ ،‬ما مشكلاتی داریم‪ .‬به ما اطلاع رسیده‬
‫موتورهای هواپیما وقتی كه هواپیما به زمین نشست‪ ،‬خراب‬        ‫نباشید‪ ،‬من آنها را بهراه میآورم‪ .‬پیش از پایان روز به دكتر‬
                                  ‫شد‪».‬‬                     ‫دوبیكی رسماً تلفن خواهد شد و از وی دعوت بهعمل‬                ‫است كه شاه تصمیم به ترك پاناما و رفتن به مصر دارد‪».‬‬
‫به او گفتم‪« :‬این را میتوانیم به سایر رویدادها اضافه‬        ‫خواهد آمد تا به پاناما برگردد‪ .‬سپس من به دیدار شاه‬         ‫وقتی چوچو این مطالب را ترجمه میكرد توریخوس‬
‫كنیم» و ماجراهای خودمان را برایش تعریف كردم‪.‬‬
‫كاتلر گفت‪« :‬وقتی برگشتیم باید جریان را به هارولد‬                                                                                 ‫متعجب شده بود‪ .‬پرسید‪« :‬آیا حتم دارید؟»‬
                                  ‫(براون) اطلاع بدهیم‪».‬‬                                                               ‫«بله‪ ،‬میدانیم كه درست است‪ .‬تأیید مصریها را هم در‬
‫به آنها اطمینان دادم كه «دیگر هرگز با افزایش بودجه‬
‫دفاعی مخالفت نخواهم كرد» و همه خندیدیم‪.‬‬                                                                                                              ‫این باره داریم‪».‬‬
‫من درباره ملاقاتمان با دوبیكی‪ ،‬درباره اعتقاد امبلر كه شاه‬                                                             ‫توریخوس در حالی كه یك سیگار كوبایی كه اسم خودش‬
‫مصمم به رفتن به مصر بود‪ ،‬و درباره پیشنهاد توریخوس مبنی‬                                                                ‫روی آن نوشته شده بود به دهان میگذاشت‪ ،‬گفت‪« :‬این‬
‫بر نگاهداشتن اجباری شاه در پاناما با كاتلر صحبت كردم‪.‬‬                                                                 ‫برای همه بسیار بد است‪ ،‬برای گروگانها‪ ،‬برای شاه‪ ،‬و حتی‬
‫لوید حیرت زده از تهدید توریخوس دلخور شده بود‪« .‬این‬                                                                    ‫برای پاناما»‪ .‬سپس به چوچو كه كبریتی برای روشن كردن‬
‫فقط‪ ،‬یك حرف است‪ ،‬مگر نه؟ او واقعاً این كار را نمیكند‪،‬‬                                                                 ‫سیگار توریخوس در دست داشت رو كرد و گفت‪« :‬برای‬
                                  ‫مگر نه؟»‬
‫امبلر گفت‪« :‬ژنرال را هرگز دست كم نگیرید‪ .‬اگر برایش‬                                                                                   ‫تغییر دادن عقیده او چه باید بكنیم؟»‬
‫سر تكان بدهیم یا فقط به او چشمك بزنیم‪ ،‬این كار را‬                                                                     ‫«ما باید از پزشكان شروع كنیم‪ .‬من در راه پاناما در‬
                                  ‫خواهد كرد‪».‬‬                                                                         ‫هوستون توقف كردم و با دكتر دوبیكی صحبت نمودم‪ .‬او‬
‫«موافقم‪ ،‬ولی آیا خندهدار نیست كه فكر كنیم توریخوس‬                                                                     ‫در صورت اجبار در اینجا عمل جراحی را انجام خواهد داد‬
‫(ادامه دارد)‬  ‫به شاه بگوید كه نمیتواند برود؟»‬                                                                         ‫ولی نقش فعالی را در تشویق شاه برای اقامت در اینجا‬
                                                                                                                      ‫بازی نخواهد كرد‪ .‬اگر پزشكان پانامایی از دوبیكی برای‬
                                                                                                                      ‫انجام عمل جراحی دعوت كنند او احتمالا روی دعوت آنها‬
                                                                                                                      ‫فكر خواهد كرد‪ .‬در آن صورت شاه احساس بهتری در مورد‬

                                                                                                                                          ‫ماندن در اینجا خواهد داشت‪».‬‬
                                                                                                                      ‫وقتی چوچو پیام مرا ترجمه میكرد‪ ،‬میتوانستم بگویم كه‬

                                                                                                                                        ‫توریخوس مشغول فكر كردن بود‪.‬‬
                                                                                                                      ‫توریخوس گفت‪« :‬پزشكان جانوران غریبی هستند كه‬

                                                                                                                                    ‫مهارت زیاد و خودپرستی بسیار دارند»‪.‬‬
                                                                                                                          ‫پاسخ دادم‪« :‬من روی پزشك شدن فكر كرده بودم»‪.‬‬
                                                                                                                      ‫او در جواب گفت‪« :‬خودپرستی شما بهتنهایی كفایت‬
                                                                                                                      ‫میكرد»‪ ،‬و از این شوخی لذت بسیار برد‪ .‬آنگاه افزود‪« :‬من‬
                                                                                                                      ‫میتوانم پزشكان پانامایی را بهراه بیاورم ولی اطمینان ندارم‬
   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18