Page 36 - (کیهان لندن - سال چهلم ـ شماره ۴۵۰ (دوره جديد
P. 36
صفحه۳۶شماره1۹1۶
جمعه ۲۷بهمنماه تا ۳اسفندماه 140۲خورشیدی
آشنایی با هنرمندان؛ لیا فلاح طراح رقص و رقصنده
درسال ٢٠١۴همراه مادرم گروه فرهنگی آناهیتا را تاسیس حرکات رقصهایم بود. =«من یک ایرانی هستم که در یک جامعه غیرایرانی
کردیم .در این گروه در کنار کلاسهای رقص ،ما نمایشهای مدتی بعد از این برنامه ،به یک گروه رقص لهستانی ملحق زندگی میکردم و میکنم .برای من مهم بود که ابتدا خودم
موزیکال هم با نویسندگی و کارگردانی مادرم اجرا میکردیم و شدم و مدت ۷سال با آنها همکاری کردم .در طول این ۷ را بیابم و سپس بتوانم خودم را به دیگران و گروههای قومی
چهار نمایش روی صحنه بردیم .یکی از آنها شهرزاد و یا قصه سال همزماندرزمینهرقصباجامعهافغانستانیها،چینیها
هزارو یکشب بود .باید بگویم مادرم همیشه حامی و مشوق و هندیها هم کار میکردم .این فعالیتها همه در دوره دیگربشناسانم».
و راهنمای من در رسیدن به اهدافی بوده که در زمینه تئاتر دبیرستان من بودند .در دبیرستان ،ما کلاب رقص نداشتیم =«من از 1۷-1۶سالگی کلاسهای رقص خودم را راه
و رقص دنبال کردهام .دوره دانشگاه ذهن مرا نسبت به هنر که من آنرا راه انداختم و شروع به آموزش رقص آذری به انداختم .در این زمان هم برای کودکان و هم بزرگسالان رقص
تئاتر و رقص از آن چیزی که قبل ًا داشتم وسیعتر کرد و پذیرش علاقمندان کردم .در همان زمان با دو نفر از دوستانم برای
تفاوتهای قومی و فرهنگی برای من راحتتر شد و همین شرکت در یک فستیوا ِل نوجوانان در ونکوور شرکت کردیم و طراحی میکردم و به آنها تعلیم میدادم».
در میان ۴٠گروه در میان 5گروه اول قرار گرفتیم و عکس لیا فلاح هنرمند جوان فعال در رشته رقص و تئاتر است
کمکم کرد که بیشتر پیشرفت کنم. ما هم در روزنامهها چاپ شد .در این زمان متوجه شدم که که مدتی است در فرانسه اقامت گزیده است .وی علاوه بر
در دوره دانشگاه یک کلاس دلقک برداشتم و همزمان مادرم هرچند زبان انگلیسی من هنوز چندان خوب نیست ولی تدریس رقص در برنامههای زیادی به ویژه در کانادا شرکت
یک نمایش با عنوان «دلقک عاشق» نوشت و اجرا کردیم که از طریق رقص میتوانم با کسانی که زبانشان را هم خوب
اقتباسی است از داستان معروف «ساری گلین» آذری و یا داشته و به اجرای رقص پرداخته است.
قفقازی .در این پروژه نیمی از بازیگران ما غیرایرانی بودند و نمیدانم ارتباط برقرار کنم. از خصوصیات هنر رقص لیا فلاح ادغام ادبیات و فرهنگ و
در اجرای آن هم متوجه شدیم که نیمی از تماشاگران غیرایرانی همه این تجارب باعث شدند که من در دانشگاه ،البته یک هنر ایران با این هنر است و زیباییشناسی را در رقصهای او
هستند .این یکی از لحظاتی بود که من و مادرم بهم نگاه سال پس از خواندن رشته علمی ،تغییر رشته به تئاتر و رقص
کردیم و با زبان بیزبانی بهم گفتیم که بالاخره موفق شدیم به روشنی میتوان دید.
آن پل ارتباطی بین فرهنگهای مختلف را بزنیم .شهر ونکوور معاصر بدهم. تلاش این هنرمند همواره این بوده که نوع نگاه مخاطبان را
به دلیل چندفرهنگی بودنش مرا قادر ساخت رقصندههایی =شما در یک محیط چند فرهنگی در کانادا رقص را شروع به رقص تغییر دهد؛ به عنوان مثال رقص «در خیال» همراه با
از چین ،اروپا ،کانادا ،فیلیپین ،لهستان و ایران در کارم داشته موسیقی سنتی و آواز شجریان به وضوح تصاویر مینیاتور را
باشم .رقصندگان ما از ملتهای مختلف هم از داستان کردید .چگونه اینها را با رقص ایرانی تلفیق کردهاید؟ در ذهن زنده میکند و اصل و ریشهی این نقاشی را به شکلی
خوششان آمد و هم از رقصهایی که طراحی کرده بودیم و -وقتی در جامعه ایرانی ونکوور جا افتادم به این فکر افتادم
که چگونه میتوانم بین فرهنگ ایرانی خودم و فرهنگ متحرک بازسازی میکند.
همین کار را قشنگ میکرد. غیرایرانی اینجا پلی بزنم .من یک ایرانی هستم که در یک هر کدام از رقصهای لیا فلاح بیان یک جهش و خلاقیت
من در طول تحصیل در دانشگاه ،چه در رقص معاصر/ جامعه غیرایرانی زندگی میکردم و میکنم .برای من مهم بود بودهکه باآنسعیدربرقراریارتباطباسایرفرهنگهاداشته
مدرن و چه در تئاتر ،توانستم همکلاسیها و حتی استادان که ابتدا خودم را بیابم و سپس بتوانم خودم را به دیگران و است .کیهان لندن گفتگویی با این هنرمند جوان داشته است.
خودم را با ایران و فرهنگهای چند قومیتی آن آشنا کنم و =در دوران کودکی و نوجوانی در چه فضای خانوادگی
رقصهای محلی رنگارنگ کشورمان را به آنها یاد بدهم .در گروههای قومی دیگر بشناسانم.
همین زمان بر اساس یکی از آثار علیرضا قربانی رقص مدرنی =البته مسئله نسلها هم هست .نسل شما بیشتر از بزرگ شدید که زمینه و مشوق انتخاب تئاتر و رقص معاصر
متاثر از رقص سماع طراحی و اجرا کردم که بسیار مورد توجه نسلهای اول مهاجر بعد از انقلاب ،به استقبال فرهنگ در دوره دانشگاهی و به عنوان حرفه شما شد؟
قرار گرفت .دلیلاش این بود که کوریوگرافی این رقص بسیار جهانی و فرهنگ جوامع غربی میزبان خود رفتهاند و آن را
متفاوت از آن چیزهایی بود که در رقص مدرن و کلاسیک -از اوایل کودکی مادرم برای ما شعرخوانی میکرد و قصه
غربی میبینیم .رقصندگان در این پروژه همه غیرایرانی بودند. جذب کردهاند. میخواند و موسیقی هم در خانه ما همیشه شنیده میشد .از
در تمام طول این سالها ،من هم رقص طراحی و هم اجرا -بله؛ قبل از اینکه وارد دانشگاه شوم در همان شهر ونکوور کلاس اول دبستان من ورزش ژیمناستیک و ُسلفژ (نُتخوانی)
که زندگی میکردیم تقاضا برای فراگیری رقص بیشتر شد و من را شروع کردم .حرفه مادر من ،زهره آرامیان ،نویسندگی و
کردهام ،هم آموزش یافتهام و هم آموزش دادهام .تمام از ١۷-١۶سالگی کلاسهای رقص خودم را راه انداختم .در این کارگردانی تئاتر و بهخصوص کار با کودکان و نوجوانان در این
زمان هم برای کودکان و هم بزرگسالان رقص طراحی میکردم زمینه است .در کنار اینها ،نقاشی رنگ و روغن نیز میکند.
او من و برادرم را از کودکی با کولاژ هم آشنا کرد .در چنین
و به آنها تعلیم میدادم. محیطی ،طبیعتاً ما با عشق به هنر رشد یافتیم .در خانه ما
همیشه دنیایی شاد و رنگارنگ وجود داشته است.
=بعد از مهاجرت به کانادا چه شد؟
-تقریبا ١۴ساله بودم که خانواده ما به ونکوور کانادا
مهاجرت کردم .از همان ابتدا از طریق دختر یکی از همسایهها
که در کلاس رقص آذری شرکت میکرد و خانواده آنها هم از
استان آذربایجان ایران بودند ،به کلاس آنها ملحق شدم .چنانکه
گفتم از آنجا که از کودکی ژیمناستیک کار میکردم ،ذهنم با
بدنم ارتباط راحتی برقرار میکرد .به همین دلیل بسیار زود
در رقص آذری راه افتادم .دو ماه بعد از پیوستن به گروه ،ما
در یک برنامه نوروزی شرکت کردیم که اولین تجربه من روی
صحنه در زمینه رقص بود .قبل از آن در ایران در نمایشهای
تئاتری مادرم و برای ژیمناستیک روی صحنه رفته بودم .در آن
اجرا کشف کردم که چه حس خوبی دارم و چقدر به اجرای
رقص علاقمند هستم .گزارشگر بیبیسی هم عکس مرا در
گزارش خود گذاشته بود که برای من بسیار ارزشمند بود .از
رقص خودم هم بازخوردهای خوبی گرفتم و بسیاری گفتند که
در تمام طول اجرا لبخند روی چهرهام بوده که حس خوبی به
تماشاگر میداده است.
مدتی بعد از این تجربه ،با مادرم دعوت شدیم که دریک
برنامه ،رقصی سولو با یکی از آهنگهای محسن نامجو داشته
باشم .این اولین تجربه همکاری من با مادرم به عنوان طراح