Page 41 - (کیهان لندن - سال چهلم ـ شماره ۴۵۰ (دوره جديد
P. 41
صفحه41شماره1۹1۶ او را به زندان بیندازند یا اعدام کنند ،چرا امنیتیها از این نقشه ها هستند ،همه جا هستند .هیچ چیز خاصی
جمعه 1۶تا پنجشنبه ۲۲فوریه ۲0۲4 اتهامات ساختگی به عنوان بهانهای برای قرار دادن او در در مورد این نقشهها وجود ندارد».
حصر خانگی استفاده کردند؟ تنها چیزی که میتوانست
شدت لاغر شده بود. بفهمد این بود که رژیم امیدوار بود با نگه داشتن وی در بازجوی دیگر در مورد مکاتبات ایمیلی او با استیون روزن
هر دو هفته یکبار ،مأموران امنیتی به خانه او مراجعه باستانشناس معروف اسرائیلی در دانشگاه بن گوریون که
مىکردند تا وى را به مکان نامعلوم دیگری برده و حداقل ایران ،بتواند او را در ازای پول مبادله کند. بر روی عشایر بادیهنشین باستانی مطالعه میکند ،پرسید.
چهار ساعت از او بازجویی کنند .آنها همیشه همین سؤالات سابقهی جمهوری اسلامی شواهدی در ارتباط با این کار
را می پرسیدند :چرا او در اسرائیل بود؟ مخاطب او در موساد ارائه می دهد .از سال ١٩٧٩رژیم نزدیک به صد آمریکایی -آیا میدانی روزن کیست؟
چه کسی بود؟ جاسوسان او در ایران چه کسانی بودند؟ را به گروگان گرفته است .در سال ،٢٠١5این کشور -بله ،او باستانشناس است.
علیزاده با صبر و حوصله این توضیحات را ارائه میکرد :او توافقنامهای را امضا کرد که در آن قول داده بود در ازای بازجو با اشاره به آژانس اطلاعاتی اسرائیل گفت« :نه ،او
فقط یک باستانشناس بود و با هرکسی که با او مکاتبه کاهش ١٠٠میلیارد دلاری تحریمهای آمریکا و اروپا ،برنامه مامور سازمان موساد است و شما با وى در تماس هستید».
میکرد یا با هر سازمانی که در اسرائیل کار میکرد ،صرفاً پرفسور علیزاده گفت« :واقعا نمیدانم او در موساد است
برای تحقیق و تفحص بوده است .وى تصور میکرد که پلیس تسلیحات هستهای خود را متوقف کند. یا نه .شما اطلاعات بیشتری دارید؛ اما میتوانید ایمیلها را
سعی میکند به اشتباه وادارش کند بطوری که اظهارات خود همچنین در مورد معامله مبادله گروگانها با زندانیان. ببینید .تنها کاری که ما انجام میدهیم باستانشناسی است».
را تغییر دهد .اما وى مدام همان چیزی را که میدانست پس از اینکه دولت ترامپ تحریمهای سنگین علیه حکومت بازجو ادامه داد« :خب ،شما آن ایمیلهایى را که در مورد
ایران را در سال ٢٠١٨به دلیل نقض توافق اتمی بازگرداند، باستانشناسی نیستند حذف کردهاید».
حقیقت است تکرار میکرد. این کشور وارد یک بحران اقتصادی شد که باعث اعتراضات علیزاده جواب داد« :اگر من میخواستم این کار را انجام
در ماه اوت ،سه ماه پس از حبس خانگی ،علیزاده احساس دهم ،اینها را هم حذف میکردم تا شما نبینید ،نه؟»
کرد که بازجویانش صبر خود را از دست میدهند -زبان گسترده ضد دولتی و متعاقب آن سرکوب مخالفان شد. (مجله شیکاگو که این گزارش را منتشر کرده از طریق
آنها پرخاشگرتر و خصمانهتر شده بود و دیگر به وى اجازه علیزاده شروع به فکر کردن کرد که رژیم چقدر برای او ایمیل با روزن تماس گرفت و روزن پاسخ داد« :من به هیچ
نمىدادند که به سوالات آنها رو در رو پاسخ دهد .در عوض، پول میخواهد و چه چیزی میتواند در ازای آزادی خود عنوان و هرگز برای موساد کار نکردهام ،چه برای دستمزد یا
او را رو به یک دیوار خالی مىنشاندند و از پشت سر او را ارائه دهد .او تلفن همراه برادرش را قرض گرفت (تلفن داوطلبانه .این یک اتهام پوچ است)».
با سوالاتی درباره همان موضوعات خستهکننده و جزئیاتی خودش را به او ندادند) تا پیامی در واتساپ به همکارش علیزاده از سؤالات آنها احساس ناامیدی میکرد .هرکس
خانم تیتر ارسال کند و دوستش را در مورد بازداشت خود کمی در مورد حرفهاش اطلاعات داشت میفهمید که این
که قبلاً بارها مرور کرده بودند ،کلافه مىکردند. آگاه نماید اما از او خواهش کرد که به کسی دیگر نگوید زیرا نقشهها چیز غیرعادی نیستند .اما بازجویان اصرار داشتند
پی بردن به جرم فرار البته بدتر از جاسوسی نبود .او که او حتما حقیقت شیطانیتری را پنهان کرده است.
نقشهای جسورانه برای فرار از کشور طراحی کرد .در ایران ممکن است باعث سر و صدا شود. پروفسوری که معمولاً تضعیف نمیشود ،سعی میکرد
کسانی که با هواپیما ،قطار یا اتوبوس سفر میکنند باید کارت تیتر بطور وحشتناکى نگران علیزاده شد که نکند دفعه روحیهاش را حفظ کند و به همه چیز تا حد امکان مؤدبانه
ملی یا پاسپورت معتبر نشان دهند .اما گذرنامههای علیزاده مأموران امنیتی در آپارتمانش حاضر شوند و وى را به زندان پاسخ دهد .او می دانست که اگر افسران را بیش از حد به
توقیف شده بود ،و حتی اگر او همچنان گذرنامههایش را ببرند و این آخرین چیزی باشد که کسی از او میشنود. چالش بکشد ،ممکن است کتکاش بزنند.
داشت ،مطمئن بود که در فهرست سیاه ممنوعالخروجی بنابراین برخلاف درخواست علیزاده ،از تئو ون دن هوت بازجویی چندین ساعت به همین منوال طول کشید.
مدیر ISACدر آن زمان کمک خواست .او میگوید« :با علیزاده در تمام این مدت خود را در لبه پرتگاه احساس
قرار دارد. این طرح و برنامه باید به سراغ افرادی میرفت که در مىکرد و مطمئن نبود که چه زمانی و چگونه به پایان
یک روز در حالی که علیزاده در نزدیکی آپارتمان خود در بالای زنجیره قرار داشتند ،زیرا این ماجرا مىتوانست خیلی میرسد .وقتی بالاخره انجام شد ،از او خواستند خط به خط،
حال پیادهروی کوتاهی بود ،دست به ریسک کرد چرا که صفحه به صفحه ،متن بازجوییاش را امضا کند.
چه بسا تحت نظر میبود .وی جلوى یک تاکسی شخصی خطرناک شود». این روند خستهکننده بیش از یک ساعت طول کشید .او
را نگه داشت و از راننده پرسید که آیا در آیندهای نزدیک ون دن هوت ،یک استاد دانشگاه از هلند ،تجربهای در مطمئن بود که بعداً او را به دادگاه میبرند ،جایی که قاضی
مىتواند در فاصله ١٣٠٠کیلومتری از تهران تا بندرعباس، زمینه مذاکرات گروگانگیری نداشت ،بنابراین با وزارت امور به اتهامات او نگاه میکند ،اظهارات سوگندخوردهاش مبنی
شهری بندری در خلیج فارس ،رانندگی کند .او میتوانست خارجه ایالات متحده تماس گرفت .مقامات آنجا فرمهایی را بر اعتراف به سفر به اسرائیل را میبیند و وى را به زندان
١5٠میلیون ریال (حدود ٣5٠٠دلار) بپردازد که بیشتر از برای او فرستادند تا علیزاده آن را امضا کند و به آنها اجازه بدنام اوین در شمال تهران میفرستد .جایی که مىتوانست
درآمد یک سال معمولی برای یک تاکسی بود .مرد راننده دادند که موضوع را به اطلاع عموم نیز برساند و در صورتی در انتظار اعدام حتمى خود باشد.
که اوضاع بدتر شود ،یک کمپین فشار عمومی به راه بیفتد (طبق گزارش عفو بینالملل ،در دو سال پس از دستگیری
موافقت کرد. تا به عنوان آخرین راه حل بتوان از اعدام وی جلوگیری کرد. علیزاده ،جمهوری اسلامی بیش از ٨5٠نفر را اعدام کرده
این سفر دو روز طول می کشد .اقامت در هتل نیاز به است که اکثراً به دلیل جرائم مربوط به مواد مخدر ،اما
مدرکی داشت که علیزاده نداشت ،بنابراین گفت که در طول یک بیوگرافی مختصر نیز به وى دادند. برخی نیز به اتهام جاسوسی بوده از جمله یک ایرانی-
مسیر کمپ خواهند زد و کیسه خواب تهیه خواهد کرد. ون دن هوت با رئیس موزه ملی ایران تماس گرفت و انگلیسی متهم به جاسوسی برای ).MI6
او شماره تلفن راننده را گرفت و خواست که منتظر تماس تهدید کرد که اگر علیزاده سالم به ایالات متحده بازنگردد، اما مانند فئودور داستایوفسکی که بیش از یک قرن پیش،
ایران هرگز ٢5٠٠٠لوح ایلامی را که آیساک هنوز در اختیار از لوله تفنگهای جوخه مرگ تزار به پایین نگاه میکرد،
وی باشد. دارد ،نخواهد دید .علیزاده با یک دانشجوی سابق که ارتباط علیزاده هنوز زمان بیشتری در پیش داشت .ماموران به
آنچه علیزاده به راننده تاکسی نگفت این بود که قبل ًا با خوبی با دولت ایران داشت تماس گرفت و ادعا کرد که ارزش او گفتند که در حصر خانگی قرار خواهد داشت که بطور
یک ماهیگیر در بندرعباس تماس گرفته بود که متخصص در این لوحهها میلیاردها دلار است ،دروغى مصلحتى که برای دورهای او را چک کنند ،با آپارتمانش تماس میگیرند تا
قاچاق ایرانیان از خلیج فارس و عبور از گشتهای سپاه مطمئن شوند که در خانه است و هر از گاهی برای بازدید
پاسداران مسلح با قایقهای تندرو ،به امارات متحده عربی جلب نظر مقامات طراحی شد. به آنجا مى روند .علیزاده مطمئن بود که کسى به سود وی
یا قطر بود .این یک نقشه خطرناک بود ،اما علیزاده فکر روزها در حصر خانگی گذشت .سپس هفتهها و ماهها .با در پروندهاش مداخله کرده است.
گذشت زمان ،علیزاده به برنامه خود برای استفاده از لوحهها با وانت سفید بدون علامت ،علیزاده در خیابانهای پر
میکرد این بهترین اقدام براى آزادی او است. به عنوان اهرمی برای تضمین آزادی خود ،دیگر کمتر اعتماد ترافیک تهران به خانه منتقل شد .ون جلوی آپارتمانش ایستاد
در روزهای قبل از فرار برنامهریزی شده ،علیزاده عصبی داشت .او که از فکر زندانی شدن و یک مرگ وحشتناک رنج و مأموران او را تا در خانه همراهی کردند و رفتند .علیزاده
بود .براى اینکه نمیتوانست به همه راههای احتمالی که تماشا میکرد که در غروب تهران ون با سرعت حرکت کرد
ممکن است اشتباه پیش برود فکر نکند :ممکن است تاکسی میبرد ،در افسردگی شدید فرو رفت.
در قسمتی از جاده خراب شود یا توسط پلیس به دلیل بدون لپتاپ او نمیتوانست کار کند ،نه اینکه تمایل و از نظر دور شد.
خوابیدن در فضای باز بازجویی شود و از او درخواست زیادی به این کار داشت .او در طول روز می نشست و افکار مختلفی در ذهن علیزاده میچرخید .اگر قرار نبود
سریالهای ترکی و شبکههای خبری بینالمللی را تماشا
کارت هویت کنند. میکرد .در شب ،او یا مقدار زیادی از ویسکی غیرقانونی
سرانجام در اواسط ماه اوت ،ناگهان یک روز صبح ،تلفن خود مینوشید یا آنقدر قرص خواب مصرف میکرد که
زنگ خورد .یک مامور امنیتی بود که به علیزاده گفت برود بیحال شود و بخوابد .صبح روز بعد هم با احساسات مبهم
و بیحوصلگی از خواب بیدار میشد .کم غذا میخورد و به
وسایلش از جمله پاسپورتش را تحویل بگیرد.
استاد باستانشناس مات و مبهوت مانده بود .نهایتا شاید
نقشه براى فرار جسورانه ضروری نباشد .آرامشی او