Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و دوم ـ شماره ۶۷ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪۶۷‬‬
                                                                                                                                                                                                           ‫جمعه ‪ 18‬تا پنجشنبه‪ 24‬تیرماه ‪1395‬خورشیدی‬

‫مقاومت نوشتاری بود‪ ،‬بعد از تأمل‬                              ‫حاجی بابا اصفهانی در انگلستان (‪)8‬‬                                                                                                             ‫حاجی بابا یک کشتی بزرگ‬
‫بسیار روی این عادت متناقض به این‬                                                                                                                                                                           ‫انگلیسی را توصیف می‌کند‪،‬‬
‫نتیجه رسید که همه کسانی که روی‬          ‫عجایب غذا خوردن فرنگیهای نامسلمان‬                                                                                                                                  ‫درباره افرادی که در کشتی‬
‫زمین م ‌ینشینند مثل ترکها‪ ،‬عربها و‬                                                                                                                                                                         ‫دیده است و از مشکلات همگون‬
‫ایرانیان باید از راست به چپ بنویسند‪،‬‬    ‫این همه آلات و افزار شکنجه برای رساندن غذا از بشقاب به دهان؟!‬                                                                                                      ‫شدنباشیو ‌ههای اروپاییسخن‬
‫در حالی که همه کسانی که پشت میز‬
‫م ‌ینشینند مانند اروپائیان باید از قلم‬  ‫برگرداند و ایران را با تصویری همانند‬    ‫یافت و ما بخش‌هایی از آن را در‬           ‫میلادی (برابر با ‪ 1224‬هجری قمری)‬       ‫جیمز موریه‪ ،‬دیپلمات انگلیسی‪ ،‬دو‬                                 ‫م ‌یگوید‪.‬‬
                                        ‫دوران خاقان مغفور و حاجی بابای‬          ‫صفحه«خاطراتوتاریخ»نقلم ‌یکنیم‪.‬‬           ‫از طرف فتحعلی شاه قاجار به عنوان‬       ‫بار در ایران مأموریت داشت‪ ،‬بار اول از‬
    ‫در جهت مخالف استفاده کنند‪.‬‬          ‫اصفهانی و ملاهای جهادگر به دنیای‬        ‫مترجم در مقدمه کتاب‪ ،‬به این‬              ‫سفیر به دربار «سنت جیمز» اعزام‬         ‫‪ 1808‬تا ‪ 1809‬میلادی و نوبت دوم از‬          ‫مهماندار شروع به توضیحات‬
‫م ‌یخواهم از اطاله کلام در خصوص‬                                                 ‫نکته قابل تأمل اشاره می‌کند که‬           ‫شد و جیمز موریه در این سفر به عنوان‬    ‫‪ 1811‬تا ‪ 1814‬به عنوان کاردار سفارت‬         ‫مفصلی در این خصوص کرد و تا‬
‫نکاتی که در ذهن من در باب روشهای‬               ‫قرن بیست و یکم معرفی کند‪.‬‬        ‫«کتاب‪ ،‬طنزی است تلخ از شرایط‬             ‫مترجم و راهنما او را همراهی م ‌یکرد‪.‬‬                                              ‫آنجا که ما توانستیم درک کنیم او و‬
‫متفاوت زندگی اروپائیان وجود دارد و‬                                              ‫اجتماعی و سیاسی ایران و جای‬              ‫ماجراهای «حاجی بابای اصفهانی در‬                          ‫انگلیس در تهران‪.‬‬         ‫فرماندار م ‌یخواستند به ما بفهمانند‬
‫با فرهنگ و سلوک ما در تضاد است‬                                                  ‫حیرت است که پس از دویست سال‬              ‫انگلستان» فرآورده این سفر است و‬        ‫ضمناینمأموری ‌تها‪،‬موریهکهعلاقه‬             ‫که موقعیت شاه انگلستان بسیار‬
‫خودداری کنم؛ اما نم ‌یتوانم این نکته‬                                            ‫بسیاری از ویژگ ‌یهای آئینی ایرانیان‬      ‫دیپلمات انگلیسی‪ ،‬همانند کتاب اولش‬      ‫زیادی هم به تفحص در احوال و آداب‬           ‫محکم و تثبیت شده است و با این‬
‫را ذکر نکنم که یکی از مشکلات‬                                                    ‫همچنان برجای مانده و نقدپذیر‬             ‫«ماجراهای حاجی بابای اصفهانی»‪ ،‬با‬      ‫مردممشرقزمینداشت‪،‬باحاجیمیرزا‬               ‫حوادث استوارتر نیز شده است‪ .‬با‬
‫مهمی که در آغاز داشتیم و باید با آن‬                                             ‫می‌نماید‪ .‬حاجی بابای اصفهانی در‬          ‫طنزی خاص برخورد حاجی بابا را ـ‬         ‫ابوالحسن اصفهانی روابط نزدیکی به هم‬        ‫این حال دچار تردید شدیم که آیا‬
‫مقابله م ‌یکردیم‪ ،‬مشکل غذا خوردن‬                                                ‫انگلستان در واقع آئین ‌های است روشن‬      ‫که بعدا وزیر دول خارجه و صدراعظم‬       ‫رسانید و او را نمونه کامل عیاری از رجال‬    ‫شرط عقل حکم می کند که سفارت‬
‫بود‪ .‬وقتی فکر م ‌یکنم تا چه حد رفتار‬                                            ‫و شفاف در برابر چهره‌مان‪ ،‬تا خود‬         ‫ایران شد ـ با دنیای کاملا متفاوت غرب‬   ‫سیاسی ایران در آن عصر و زمان یافت‪.‬‬         ‫مملکتی را به عهده بگیریم که دچار‬
‫هیأت ما در غذا خوردن ساده بود‪،‬‬                                                  ‫را بازنگریم با تعمق و تأمل بیشتر»‪.‬‬                                              ‫خلقیات و خصوصیات این دولتمرد‬               ‫این همه شورش و هرج و مرج است و‬
‫چرا که در سفرۀ ما جز غذا که در‬                                                  ‫زمانی حج ‌تالاسلام رفسنجانی گفت‬                                ‫تصویر م ‌یکند‪.‬‬   ‫دربار فتحعلی شاه را جیمز موریه در‬          ‫آن گونه که تجربیات ایران نشان داده‬
‫ظروفی در انداز‌ههای مختلف ریخته‬                                                 ‫شاه م ‌یخواست قم را تبدیل به تهران‬       ‫کتاب اخیر جیمز موریه‪ ،‬برخلاف‬           ‫وجود «حاجی بابای اصفهانی» قالب‬             ‫تا زمانی که یک شاه باقدرت تمام در‬
‫م ‌یشد و قاشقهایی در اشکال مختلف‬                                                ‫کند‪ ،‬خدا نخواست و موفق نشد‪ .‬ما‬           ‫کتاب اول او‪ ،‬در ایران شناخته‌شده‬       ‫ریزی کرده و در دو کتاب انعکاس‬              ‫مرکز نباشد‪ ،‬آرامش به طور کامل‬
‫جهت برداشتن مایعات‪ ،‬چیز دیگری‬                                                   ‫موفق شدیم تهران را به قم تبدیل کنیم‬      ‫نبود‪ .‬این کتاب که در سال ‪1986‬‬          ‫داده که در عین حال تصویرگر اوضاع‬           ‫برقرار نخواهد شد‪ ،‬از ظواهر امر بر‬
‫وجود نداشت‪ ،‬کسی حیرت نخواهد‬                                                                                              ‫توسط روبر په‌پن (‪)Robert Pepin‬‬         ‫و احوال عمومی سرزمین حاجی‬                  ‫م ‌یآمد که درگیر ‌یها و کشمک ‌شها‬
‫کرد که بگویم کامل ًا از آنچه روی‬                                                        ‫چون خواست خدا چنین بود‪.‬‬          ‫از انگلیسی به فرانسه ترجمه شد‪،‬‬         ‫باباپرور ایران در آن دوره است‪.‬‬             ‫ادامه دارد و اگرچه به گفته فرماندار‬
‫میز انگلیس ‌یها م ‌یدیدیم‪ ،‬گیج شده‬                                              ‫گویا خواست خدا این نیز بوده است‬          ‫در سال ‪ 1379‬با ترجمه آقای مهدی‬         ‫حاجی میرزا ابوالحسن اصفهانی‬                ‫مخالفان شکست خورده‌اند لکن‬
‫بودیم‪ .‬آن وسایل با ابزارهای شکنجه‬                                               ‫که عقربه زمان را دویست سال به عقب‬        ‫افشار (از انگلیسی به فارسی) انتشار‬     ‫معروف به ایلچی (سفیر) در سال ‪1809‬‬
‫کامل ًا سازگاری داشت‪ .‬چاقوهایی‬                                                                                                                                                                                             ‫پراکنده نشده اند‪.‬‬
‫دیدیم با تیغه‌های درخشان در‬             ‫دوستان بسیاری از میان کفار برگزیدم‬            ‫بکشد و در پوستمان کاه کند‪.‬‬         ‫به‌نوبه خود به سفیر معرفی شدند‪.‬‬        ‫یافت‪ ،‬برایش دشوار نخواهد بود که‬            ‫محمدبیگ گفت‪« :‬فرنگ ‌یها ممکن‬
‫انداز‌ههای مختلف و توصیفات مختلف‬        ‫تا از طریق آنان نام اشیاء مختلفی که‬     ‫شخص دیگری که به ما معرفی شد‬              ‫آن بانو که واقعاً یک خانم تما ‌معیار‬   ‫بیاموزدچ ‌هطورایننوعکشتیهارابسازد‪.‬‬         ‫است در خصوص قدرت اداره خود در‬
‫که به‌کار آویخته شدن از کمربند‬          ‫م ‌یدیدم‪ ،‬فراگیرم‪ .‬با کسی برخوردی‬       ‫آن گونه که مترجم گفت شاهزاده‬             ‫بود ب ‌هوجه شگرفی زیبا بود‪ ،‬ب ‌هنوعی‬   ‫مگر نه این است که عثمان ‌یها که ب ‌هاقرار‬  ‫مملکتداری سخن بگویند‪ ،‬با این حال‬
‫شاهانه م ‌یآمد و نیز انواع چنگالهای‬     ‫نداشتم که از آموزش دادن به من‬           ‫نامیده م ‌یشد و بومی سرزمینی بود که‬      ‫زیبا که متفاوت از زنان سرزمین ما‬       ‫همه عالمیان الا ‌غترین موجودات نوع‬         ‫نیاز بسیاری به حکمت شرقی دارند‪،‬‬
‫آهنی که شبیه اسباب شکنجه برای‬           ‫دریغ کند و خیلی زود توانستم زبان‬        ‫کشتی ما به سوی آن م ‌یرفت‪ ،‬ب ‌هنام‬       ‫و دلنشین چون قرص قمر با موهایی‬         ‫بشر هستند‪ ،‬توانست ‌هاند از این کشتیها‬      ‫اندکی تولیت دولت برای آنان ضروری‬
‫درآوردن چشم یا فرو کردن در‬              ‫انگلیسی را درک کنم‪ .‬به سفیر نیز در‬      ‫سیسیل‪ .‬آن گونه که ب ‌هنظر م ‌یرسید‬       ‫چون رشت ‌ههای طلا که پوششی برای‬        ‫بسازند حال آن که ایرانیان با این همه‬       ‫است» و آنگاه به طرف میرزا فیروز‬
‫شکم مجرمان بود‪ .‬بر این ابزارها باید‬     ‫یادگیری زبان انگلیسی کمک زیادی‬          ‫حرفه او تجارت بود و محمول ‌های را‬        ‫سر عروسانمان است‪ .‬وقتی من و سایر‬       ‫نبوغ و توانایی که بر سایر عالمیان در‬       ‫برگشت و گفت‪« :‬ان شاءالله شما آن‬
‫گیر‌هها‪،‬کفگیرکها‪،‬کفچ ‌هها‪،‬چمچ ‌هها‪،‬‬     ‫م ‌یشد و بخصوص یکی از نای ‌بهای‬         ‫به انگلستان می‌برد به‌جهت فروش‬           ‫مردان وارد شدیم کوششی نکرد که‬                                                     ‫کسی هستید که م ‌یتوانید به آنان‬
‫قاشقهایی در اشکال مختلف و وسایلی‬        ‫ناخدا که با سفیر دوستی ب ‌ههم زده‬       ‫و تاریخچه زندگی او به من یادآور‬          ‫چهره بپوشاند‪ ،‬و چادر و چاقچوری در‬                 ‫مجموع دارند‪ ،‬نتوانستند‪.‬‬         ‫بیاموزید چه گونه تولیت دولت را‬
‫را بیفزایم که آنچنان متعدد بودند که‬     ‫بود‪ ،‬فهرستی از واژگانی که برای‬          ‫شد که چه تعداد از شاهزاد‌ههای ما‬         ‫دسترس نداشت تا در صورت تمایل‬           ‫ناخدا آنگاه نایب وسایر کارکنان‬
‫یک عمر زمان م ‌یطلبید تا کاربرد‬         ‫سفیر ضرورت داشت استخراج کرده‬            ‫احتمالاً پس از مرگ شاه در سراسر‬          ‫سر و موی خود را بپوشاند‪ ،‬اما بدون‬      ‫کشتی را به حضور سفیر آورده‪ ،‬آنان‬                              ‫اعمال کنند‪».‬‬
‫آنها را فراگیریم و دریابیم برای چه‬      ‫بود و بدین ترتیب اوقات ما پر م ‌یشد‪.‬‬    ‫جهان سرگردان و پریشان خواهند‬             ‫دستپاچگی یا عشوه با سفیر سخن‬           ‫را به ایشان معرفی کرد و در میان‬            ‫با این سخن گل از گل میرزا‬
‫منظوری است و همه اینها فقط برای‬         ‫ب ‌هعلاوه سفیر بیشتر آموزشهای خود را‬    ‫شد‪ .‬او تشخصی نداشت که به اصل‬             ‫گفت و در یک لحظه دل از همه‬             ‫این کارکنان به‌خصوص پزشکی را‬               ‫فیروز شکفته شد و با شنیدن صدای‬
‫این بود که غذا را از بشقاب به دهان‬      ‫از آن ماهرو م ‌یگرفت‪ .‬آن زن زیباروی‪،‬‬    ‫و نسب خود بنازد‪ ،‬برای این که‬             ‫ربود‪ .‬از طریق ترجمه مهماندار سراغ‬      ‫معرفی کرد که به جمع پیوسته بود‬             ‫تبارک الله ما‪ ،‬چنگی به ریش چانه‬
                                        ‫جای شگفتی است‪ ،‬مثل منش ‌یای قادر‬        ‫حتی در میان فرنگیان مردی بود با‬          ‫چرکسی را گرفت و پیشنهاد خدماتی‬         ‫تا مراقب سلامت ما باشد‪ .‬او همچنین‬          ‫زد و گفت‪ « :‬این سرآغاز سفر ما‬
                    ‫منتقل کنیم‪.‬‬         ‫به نوشتن بود‪ ،‬م ‌یتوانست بخواند و‬       ‫پوست تیره و چهر‌های ناخوشایند و‬          ‫داد تا اقامت کنیز چرکسی را در کشتی‬     ‫یک کشیش فرنگی را جلو فرستاد که‬             ‫است‪ .‬راستش این فاجعه است که‬
‫می‌شود تصور کرد ما که در‬                                                                                                                                        ‫تنها نشان جاندار از اعتقادات دینی در‬       ‫ما باید بایستیم و نظار‌هگر باشیم که‬
‫کودکی عادت داشتیم خیلی ساده‬                                                                                                                                                                                ‫یک کافر‪ ،‬مسلمان را نجس بخواند‪،‬‬
‫با انگشتانمان هر چیز را برداریم و با‬    ‫غری ‌بتر آنچه م ‌یخواند درم ‌ییافت‪.‬‬     ‫حالتی به دستهایش داده بود که با آن‬       ‫مطلوب سازد‪ ،‬اما سفیر به آن زن‬          ‫میان کفار بود‪ ،‬زیر حتی یک نفر را هم‬        ‫اما فعلا باید خیلی تند نرانیم و فکر‬
‫آرامش و ب ‌یدغدغه آن را در دهانمان‬      ‫او همچنین م ‌یتوانست بنویسد ولی‬         ‫لباس فرودست تا آنجا که م ‌یدانستیم‬       ‫گفت که او کنیزی بیش نیست و اگر‬         ‫ندیدیم که آرام بایستد و نیایش کند‪.‬‬         ‫بازگشت باشیم و اگرچه امور چندان‬
‫بگذاریم‪ ،‬بی آن که در فکر ابزارهایی‬      ‫این که خط و ربطش تا چه حد کامل‬          ‫متناسب یک شاهزاده نبود اما مسلماً‬        ‫فقط بتواند ترتیبی بدهد که گوش ‌های‬     ‫کشیش به‌جهت جامۀ سیاهش‬                     ‫خو ‌شآیند نم ‌ینماید‪ ».‬م ‌عهذا امیدوار‬
‫برای غذا خوردن باشیم‪ ،‬وقتی برای‬         ‫بود نمی‌توانستیم داوری درستی‬            ‫نه زیبا بود و نه برازنده‪ .‬او دستیاری در‬  ‫بنشیند‪ ،‬بی آن که کسی او را ببیند‪،‬‬      ‫متمایز از دیگران بود‪ .‬چانه و پشت‬           ‫بود که سرانجام امور در جهت خیر‬
‫نخستین بار خواستیم ب ‌هشیوۀ آنان‬        ‫بکنیم‪ .‬برای نقد قدرت نویسندگی‬           ‫جمع همراهانش داشت که شاید بدان‬                                                  ‫لبهایش را مثل دیگران از محاسن و‬            ‫ما بچرخد‪ .‬به همین جهت به محض‬
‫غذا بخوریم تا چه حد خام‌دستی‬            ‫نم ‌یتوانستیم بگوییم در میان فرنگیان‬    ‫جهت استخدامش کرده بود تا روحیه‬                     ‫بسیار ممنون خواهد شد‪.‬‬        ‫سبلت پاک و پاک کرده بود و بی هیچ‬           ‫آن که اجازه مرخصی گرفت‪ ،‬ما خود‬
‫نشان دادیم‪ .‬در هر حال سفیر از‬           ‫چه شیوه نگارشی مطلوب است‪ .‬در‬            ‫درهم شکست ‌هاش را سامانی باشد و آن‬       ‫یکی از مردان آن گونه که عرب‬            ‫ملاحظ ‌های شراب م ‌ینوشید‪ .‬پزشک نیز‬        ‫را برای انتقال به کشتی جدید آماده‬
‫همان ابتدا مصمم بود که خیلی‬             ‫واقع منظره غریبی بود دیدن آن‬            ‫مرد به جهت نیاز به شغلی جد ‌یتر از‬       ‫بادیه‌نشین می‌گوید «ابن سبیل»‬          ‫هیچ نشان مشخصی از خرد نداشت‪ ،‬اما‬           ‫کردیم و از دوستان عرش ‌هنشین در‬
‫جدی رسم و رسوم آنان را دنبال کند‬        ‫موجود فریبا که کار آمیرزاها را م ‌یکرد‬  ‫صبح تا شام برایش نوعی ساز م ‌یسازد‬       ‫بود‪ .‬او ب ‌هطور بارزی مرد تجربه بود‪،‬‬   ‫معلوم بود مرد علم و دانش است‪ ،‬چرا‬          ‫کشتی کوچک خود جدا شدیم‪،‬‬
‫و من نیز چنین تصمیمی را داشتم تا‬        ‫و م ‌یکوشید با قرار دادن قلم میان‬                                                ‫چرا که موهایش سفید شده بود و‬           ‫که با گرفتن نبض من و نگاه کردن به‬          ‫دوستانی که مشتاق بودند ما را تا‬
‫مورد تمسخر مشتی کافر قرار نگیرم‬         ‫انگشتان سفیر‪ ،‬نوشتن را به او بیاموزد‬               ‫که گیتار خوانده م ‌یشد‪.‬‬       ‫برای دور نگاه داشتن موهای سفید از‬      ‫زبانم‪ ،‬از من پرسیدآیا احساس درد‬            ‫انگلستان همراهی کنند‪ ،‬اما وقتی با‬
‫که ب ‌هنظر میرسید آمادگی بسیاری‬         ‫و خواندن آن حروف کج و کوله را که‬        ‫در جمع یک چنین افرادی سفر خود‬            ‫نگاه خیره جهان‪ ،‬ب ‌هشیوه ما شرقیان‬     ‫در نقطه معینی از سرم ندارم‪ .‬همان‬           ‫آرامش در عرشه کشتی بزرگ جای‬
‫دارند تا در هر موردی که آیینهای ما‬      ‫در کتابهای اروپائیان متداول بود به‬      ‫را پی گرفتیم‪ .‬کشتی آنقدر بزرگ بود‬        ‫دستاری بر سر داشت‪ .‬شرحی که از‬          ‫نقطه‌ای را که انگشت گذارد و آیا‬            ‫گرفتیم دیگر احساسی نداشتیم جز‬
‫با آنان همگون نیست به ما بخندند‪.‬‬                                                ‫که ظاهراً م ‌یشد آن را به چند محله‬       ‫خود داد چندان قابل فهم برای ما نبود‬    ‫چشمانم نم ‌یسوزد و آیا اشتهایم کور‬
‫نخستین کوششهای ما تا حدودی‬                                  ‫سفیر فرا دهد‪.‬‬       ‫تقسیم کرد و برخلاف کشت ‌یای که ما‬        ‫زیرا ب ‌هنظر م ‌یرسید در سراسر جهان‬    ‫نشده؛ کشفیاتی که میرزا احمق در‬                             ‫شادی و شگفتی‪.‬‬
‫فاجع ‌‌هآمیز بود چرا که رئیس من به‬      ‫شخص من هرگز نتوانستم عادت از‬            ‫را از ازمیر آورد‪ ،‬چندان در دست و پای‬     ‫با هزینه خود برای شاه فرنگ سفر‬         ‫طول یک ماه هم نم ‌یتوانست بکند و نه‬        ‫سفیر با تشریفات بسیار از سوی‬
‫هنگام استفاده از چاقو نزدیک بود‬         ‫راست به چپ خواندن را فراموش کنم‪،‬‬        ‫یکدیگر نبودیم‪ .‬من ب ‌هندرت در کنار‬       ‫م ‌یکند تا پرندگان‪ ،‬حیوانات و انواع‬    ‫حتی رمالان و پیشگویان و ستار‌هگویان‬        ‫ناخدا که مردی سالدیده بود استقبال‬
‫انگشتش را قطع کند و من فراموش‬           ‫برای این که تا چه حد غریب م ‌ینمود‬      ‫سفیر بودم مگر به هنگام صرف غذا‬           ‫ماهی را گرد آورد‪ .‬او با مهارتی تمام‬                                               ‫شد‪ ،‬تا آنجا که دریافتیم ناخدا از‬
‫کرده بودم که چنگال در دست دارم‬          ‫که همه کتابهای اروپائیان از سمت‬         ‫(چون به من اجازه م ‌یداد در حضورش‬                                                      ‫ایران قادر به انجام آن نبودند‪.‬‬      ‫رسوفیی اد احفتشراانمدبههبمواد‪ ،‬ب*رومایوهنایغباشرافغبشاارنیی‬
‫و لحظاتی چند مثل همیشه با چنگ‬           ‫چپ ب ‌هطرف راست گشوده م ‌یشد و‬          ‫بنشینم و با او ه ‌مغذا شوم) یا وقتی در‬            ‫این موجودات را م ‌یگرفت‪.‬‬      ‫پس از مراسم آشنایی‪ ،‬به اتاقهایمان‬          ‫را آنچنان زیبا عمل کرده بود که‬
‫غذا م ‌یخوردم و نزدیک بود با فرو‬        ‫هر وقت شروع م ‌یکردم به خواندن‪،‬‬                                                  ‫در لحظ ‌های که با او برخورد کردیم‪،‬‬     ‫در زیر کشتی رفتیم که به‌مراتب‬              ‫موهایش روی سرش تکان نم ‌یخورد‪.‬‬
‫کردن آن ابزار هولناک در صورتم‪،‬‬          ‫این مشکل ب ‌هطور مستمر بروز م ‌یکرد‬                      ‫عرشه قدم م ‌یزد‪.‬‬        ‫سراپای وجود ما را برانداز کرد‪ ،‬آنچنان‬  ‫وسیعتر و کثیرتر از کشتی کوچک قبلی‬          ‫چه انگیزۀ دیگری م ‌یتوانست او را‬
‫چشمم را از کاسه درآورم‪ .‬ب ‌هعلاوه‬       ‫تا این که متوجه شدم سنجاقی به‬           ‫بنابراین نم ‌یتوانستم از رفتارهای او‬     ‫که گویی اسب یا شتری را با نگاه‬         ‫بود که ترک گفته بودیم و در اینجا با‬        ‫به این کار واداشته باشد‪ ،‬مگر ابراز‬
‫مراسمی داشتند که ضرورت آن را‬            ‫آستین دست چپ خود ب ‌هعنوان ابزار‬        ‫چیزهای تاز‌های را ثبت کنم‪ .‬از آنجا که‬    ‫خریدارانه م ‌ینگرد و دلیل کنجکاوی‬      ‫سه تن ـ دو مرد و یک زن ـ برخورد‬            ‫فروتنی؟ او ایستاده بود و کلاه از‬
‫درک نکردم‪ .‬رسم غذا خوردن آنان‬                                                   ‫علا ‌قمند بودم دستورات شاه را ب ‌همورد‬   ‫او را با پرسشی از او دریافتیم‪ .‬آشکار‬   ‫کردیم که به وضوح مقام آنان بالاتر از‬       ‫سر برگرفته و ب ‌هوضوح غبار را نشان‬
‫چنین بود که ابتدا غذا را در بشقابهایی‬                    ‫یادآوری فرو کنم‪.‬‬       ‫اجرا بگذارم فوراً شروع به فراگیری‬        ‫بود که به ما به نگاه حیواناتی ناآشنا‬   ‫آن بود که جاشوی کشتی باشند‪ .‬آنان‬           ‫م ‌یداد‪ ،‬سخنرانی زیبایی کرد و در‬
‫بزرگ قرار م ‌یدادند که این بشقابها از‬   ‫محمد بیگ که عمیقاً در فکر این‬           ‫زبان انگلیسی کردم و بدین منظور‬           ‫م ‌ینگریست‪ ،‬دلش م ‌یخواست ما را‬                                                   ‫پایان برای آن که نشان دهد به سخن‬
‫دهان یک یک حاضران بسیار فاصله‬                                                                                                                                                                              ‫قناعت نم ‌یکند‪ ،‬دستور شلیک توپها‬
‫داشت و در همان حال بشقابهای‬                                                                                                                                                                                ‫را داد‪ .‬آنگاه ما را در سراسر کشتی‬
‫کوچکی پیش روی هر یک از مهمانان‬                                                                                                                                                                             ‫به تماشا برد‪ .‬در کشتی هرچه آرزو‬
‫بود‪ .‬تازه اجازه نداشتید تا از پارچ یا‬                                                                                                                                                                      ‫م ‌یکردی در دسترس بود‪ ،‬مگر اسب‬
‫بطری یکسره آب بخورید؛ بلکه باید‬                                                                                                                                                                            ‫و مرغزاری تا در آنجا چهار نعل بتازی‪.‬‬
‫مایعات را در گیلاسهایی که در کنار‬                                                                                                                                                                          ‫ما در اینجا س ‌هبرابر کشتی قبلی توپ‬
‫پارچ یا بطری بود م ‌یریختی و سپس‬                                                                                                                                                                           ‫دیدیم و آنقدر خدمه داشت که بتواند‬
‫م ‌ینوشیدی و در همان حال انواع‬                                                                                                                                                                             ‫جمعیت یکی از شهرهای ما را تشکیل‬
‫قاشقها برای کارهای مختلف وجود‬                                                                                                                                                                              ‫دهند‪ .‬در این کشتی زنان نیز حضور‬
‫داشت‪ .‬مثل ًا نادرست بود که کره را‬                                                                                                                                                                          ‫داشتند‪ ،‬اما تعدادشان زیاد نبود و‬
‫با قاشق چایخوری برداری یا سوپ‬                                                                                                                                                                              ‫در حقیقت آن قدر اندک بودند که‬
‫را با یک قاشقک مخصوص کره وارد‬                                                                                                                                                                              ‫ترتیباتی که در حرمسراها برقرار است‬
‫دهان کنی‪ .‬برداشتن یک جوجه با‬                                                                                                                                                                               ‫باید معکوس م ‌یشد و اگر ب ‌هعدالت‬
‫یک دست گناهی کبیره بود و گناهی‬                                                                                                                                                                             ‫توزیع م ‌یشدند‪ ،‬لااقل پنجاه غلا ‌م‪،‬‬
‫بزرگ آن بود که قطع ‌های از آن را به‬                                                                                                                                                                        ‫وابسته به یک زن م ‌یشد‪ .‬آنقدر در‬
                                                                                                                                                                                                           ‫عرشه همه چیز ب ‌هوفور بود که گویی‬
  ‫کناردستی خود تعارف م ‌یکردی‪.‬‬                                                                                                                                                                             ‫بازار اصفهان را در اختیارت گذارد‌هاند‪.‬‬
‫خلاصه این که توصیف تاز‌ههایی‬                                                                                                                                                                               ‫میوه از همه نوع در دسترس بود‪ ،‬به‬
‫که هر لحظه می‌دیدیم مستلزم‬                                                                                                                                                                                 ‫همان فراوانی شیر و کره‪ ،‬آنچنان که‬
‫حوصل ‌های است که از عهده این بنده‬                                                                                                                                                                          ‫گویی خیم ‌ههای ایلیات ‌یها در کنار‬
‫خدا خارج است‪ .‬بنابراین تصمیم‬                                                                                                                                                                               ‫دستت برپا شده بود و شراب و گوشت‬
‫گرفتم خاطراتم را در این خصوص‬
‫فعل ًا در دوردستهای حافظ ‌هام جای‬                                                                                                                                                                                     ‫نیز در انبار موجود بود‪.‬‬
‫دهم‪ .‬ا ‌نشاءالله آن خاطرات را اگر‬                                                                                                                                                                          ‫در مجموع صحن ‌های را که در اینجا‬
‫دست تقدیر ما را به وطن و خانه‬                                                                                                                                                                              ‫دیدیم بیش از هر صحنۀ دیگری که‬
                                                                                                                                                                                                           ‫تا کنون بعد از خروج از کشور دیده‬
       ‫بازگرداند‪ ،‬ب ‌هیاد خواهم آورد‪.‬‬                                                                                                                                                                      ‫بودیم‪ ،‬حیرت ما را برانگیخت‪ .‬با خود‬
                                                                                                                                                                                                           ‫گفتیم‪« :‬آه‪ ،‬اگر شاه فقط یکی از این‬
‫*به‌نظر می‌رسد که فرماندار‬                                                                                                                                                                                 ‫کشت ‌یها را در دریای خزر داشت‪ ،‬پدر‬
    ‫«ویگ» بر سر داشته است (م)‪.‬‬                                                                                                                                                                             ‫روسها را م ‌یسوزاند‪ ».‬و همگان گفتیم‪:‬‬
                                                                                                                                                                                                           ‫«ا ‌نشاءالله‪ ».‬این امید را داشتیم که‬
‫«دنباله دارد»‬                                                                                                                                                                                              ‫سفیر ما زمانی که در انگلستان استقرار‬
   9   10   11   12   13   14   15   16