Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و دوم ـ شماره ۶۷ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره ۶۷
جمعه 18تا پنجشنبه 24تیرماه 1395خورشیدی
مقاومت نوشتاری بود ،بعد از تأمل حاجی بابا اصفهانی در انگلستان ()8 حاجی بابا یک کشتی بزرگ
بسیار روی این عادت متناقض به این انگلیسی را توصیف میکند،
نتیجه رسید که همه کسانی که روی عجایب غذا خوردن فرنگیهای نامسلمان درباره افرادی که در کشتی
زمین م ینشینند مثل ترکها ،عربها و دیده است و از مشکلات همگون
ایرانیان باید از راست به چپ بنویسند، این همه آلات و افزار شکنجه برای رساندن غذا از بشقاب به دهان؟! شدنباشیو ههای اروپاییسخن
در حالی که همه کسانی که پشت میز
م ینشینند مانند اروپائیان باید از قلم برگرداند و ایران را با تصویری همانند یافت و ما بخشهایی از آن را در میلادی (برابر با 1224هجری قمری) جیمز موریه ،دیپلمات انگلیسی ،دو م یگوید.
دوران خاقان مغفور و حاجی بابای صفحه«خاطراتوتاریخ»نقلم یکنیم. از طرف فتحعلی شاه قاجار به عنوان بار در ایران مأموریت داشت ،بار اول از
در جهت مخالف استفاده کنند. اصفهانی و ملاهای جهادگر به دنیای مترجم در مقدمه کتاب ،به این سفیر به دربار «سنت جیمز» اعزام 1808تا 1809میلادی و نوبت دوم از مهماندار شروع به توضیحات
م یخواهم از اطاله کلام در خصوص نکته قابل تأمل اشاره میکند که شد و جیمز موریه در این سفر به عنوان 1811تا 1814به عنوان کاردار سفارت مفصلی در این خصوص کرد و تا
نکاتی که در ذهن من در باب روشهای قرن بیست و یکم معرفی کند. «کتاب ،طنزی است تلخ از شرایط مترجم و راهنما او را همراهی م یکرد. آنجا که ما توانستیم درک کنیم او و
متفاوت زندگی اروپائیان وجود دارد و اجتماعی و سیاسی ایران و جای ماجراهای «حاجی بابای اصفهانی در انگلیس در تهران. فرماندار م یخواستند به ما بفهمانند
با فرهنگ و سلوک ما در تضاد است حیرت است که پس از دویست سال انگلستان» فرآورده این سفر است و ضمناینمأموری تها،موریهکهعلاقه که موقعیت شاه انگلستان بسیار
خودداری کنم؛ اما نم یتوانم این نکته بسیاری از ویژگ یهای آئینی ایرانیان دیپلمات انگلیسی ،همانند کتاب اولش زیادی هم به تفحص در احوال و آداب محکم و تثبیت شده است و با این
را ذکر نکنم که یکی از مشکلات همچنان برجای مانده و نقدپذیر «ماجراهای حاجی بابای اصفهانی» ،با مردممشرقزمینداشت،باحاجیمیرزا حوادث استوارتر نیز شده است .با
مهمی که در آغاز داشتیم و باید با آن مینماید .حاجی بابای اصفهانی در طنزی خاص برخورد حاجی بابا را ـ ابوالحسن اصفهانی روابط نزدیکی به هم این حال دچار تردید شدیم که آیا
مقابله م یکردیم ،مشکل غذا خوردن انگلستان در واقع آئین های است روشن که بعدا وزیر دول خارجه و صدراعظم رسانید و او را نمونه کامل عیاری از رجال شرط عقل حکم می کند که سفارت
بود .وقتی فکر م یکنم تا چه حد رفتار و شفاف در برابر چهرهمان ،تا خود ایران شد ـ با دنیای کاملا متفاوت غرب سیاسی ایران در آن عصر و زمان یافت. مملکتی را به عهده بگیریم که دچار
هیأت ما در غذا خوردن ساده بود، را بازنگریم با تعمق و تأمل بیشتر». خلقیات و خصوصیات این دولتمرد این همه شورش و هرج و مرج است و
چرا که در سفرۀ ما جز غذا که در زمانی حج تالاسلام رفسنجانی گفت تصویر م یکند. دربار فتحعلی شاه را جیمز موریه در آن گونه که تجربیات ایران نشان داده
ظروفی در اندازههای مختلف ریخته شاه م یخواست قم را تبدیل به تهران کتاب اخیر جیمز موریه ،برخلاف وجود «حاجی بابای اصفهانی» قالب تا زمانی که یک شاه باقدرت تمام در
م یشد و قاشقهایی در اشکال مختلف کند ،خدا نخواست و موفق نشد .ما کتاب اول او ،در ایران شناختهشده ریزی کرده و در دو کتاب انعکاس مرکز نباشد ،آرامش به طور کامل
جهت برداشتن مایعات ،چیز دیگری موفق شدیم تهران را به قم تبدیل کنیم نبود .این کتاب که در سال 1986 داده که در عین حال تصویرگر اوضاع برقرار نخواهد شد ،از ظواهر امر بر
وجود نداشت ،کسی حیرت نخواهد توسط روبر پهپن ()Robert Pepin و احوال عمومی سرزمین حاجی م یآمد که درگیر یها و کشمک شها
کرد که بگویم کامل ًا از آنچه روی چون خواست خدا چنین بود. از انگلیسی به فرانسه ترجمه شد، باباپرور ایران در آن دوره است. ادامه دارد و اگرچه به گفته فرماندار
میز انگلیس یها م یدیدیم ،گیج شده گویا خواست خدا این نیز بوده است در سال 1379با ترجمه آقای مهدی حاجی میرزا ابوالحسن اصفهانی مخالفان شکست خوردهاند لکن
بودیم .آن وسایل با ابزارهای شکنجه که عقربه زمان را دویست سال به عقب افشار (از انگلیسی به فارسی) انتشار معروف به ایلچی (سفیر) در سال 1809
کامل ًا سازگاری داشت .چاقوهایی پراکنده نشده اند.
دیدیم با تیغههای درخشان در دوستان بسیاری از میان کفار برگزیدم بکشد و در پوستمان کاه کند. بهنوبه خود به سفیر معرفی شدند. یافت ،برایش دشوار نخواهد بود که محمدبیگ گفت« :فرنگ یها ممکن
اندازههای مختلف و توصیفات مختلف تا از طریق آنان نام اشیاء مختلفی که شخص دیگری که به ما معرفی شد آن بانو که واقعاً یک خانم تما معیار بیاموزدچ هطورایننوعکشتیهارابسازد. است در خصوص قدرت اداره خود در
که بهکار آویخته شدن از کمربند م یدیدم ،فراگیرم .با کسی برخوردی آن گونه که مترجم گفت شاهزاده بود ب هوجه شگرفی زیبا بود ،ب هنوعی مگر نه این است که عثمان یها که ب هاقرار مملکتداری سخن بگویند ،با این حال
شاهانه م یآمد و نیز انواع چنگالهای نداشتم که از آموزش دادن به من نامیده م یشد و بومی سرزمینی بود که زیبا که متفاوت از زنان سرزمین ما همه عالمیان الا غترین موجودات نوع نیاز بسیاری به حکمت شرقی دارند،
آهنی که شبیه اسباب شکنجه برای دریغ کند و خیلی زود توانستم زبان کشتی ما به سوی آن م یرفت ،ب هنام و دلنشین چون قرص قمر با موهایی بشر هستند ،توانست هاند از این کشتیها اندکی تولیت دولت برای آنان ضروری
درآوردن چشم یا فرو کردن در انگلیسی را درک کنم .به سفیر نیز در سیسیل .آن گونه که ب هنظر م یرسید چون رشت ههای طلا که پوششی برای بسازند حال آن که ایرانیان با این همه است» و آنگاه به طرف میرزا فیروز
شکم مجرمان بود .بر این ابزارها باید یادگیری زبان انگلیسی کمک زیادی حرفه او تجارت بود و محمول های را سر عروسانمان است .وقتی من و سایر نبوغ و توانایی که بر سایر عالمیان در برگشت و گفت« :ان شاءالله شما آن
گیرهها،کفگیرکها،کفچ هها،چمچ هها، م یشد و بخصوص یکی از نای بهای به انگلستان میبرد بهجهت فروش مردان وارد شدیم کوششی نکرد که کسی هستید که م یتوانید به آنان
قاشقهایی در اشکال مختلف و وسایلی ناخدا که با سفیر دوستی ب ههم زده و تاریخچه زندگی او به من یادآور چهره بپوشاند ،و چادر و چاقچوری در مجموع دارند ،نتوانستند. بیاموزید چه گونه تولیت دولت را
را بیفزایم که آنچنان متعدد بودند که بود ،فهرستی از واژگانی که برای شد که چه تعداد از شاهزادههای ما دسترس نداشت تا در صورت تمایل ناخدا آنگاه نایب وسایر کارکنان
یک عمر زمان م یطلبید تا کاربرد سفیر ضرورت داشت استخراج کرده احتمالاً پس از مرگ شاه در سراسر سر و موی خود را بپوشاند ،اما بدون کشتی را به حضور سفیر آورده ،آنان اعمال کنند».
آنها را فراگیریم و دریابیم برای چه بود و بدین ترتیب اوقات ما پر م یشد. جهان سرگردان و پریشان خواهند دستپاچگی یا عشوه با سفیر سخن را به ایشان معرفی کرد و در میان با این سخن گل از گل میرزا
منظوری است و همه اینها فقط برای ب هعلاوه سفیر بیشتر آموزشهای خود را شد .او تشخصی نداشت که به اصل گفت و در یک لحظه دل از همه این کارکنان بهخصوص پزشکی را فیروز شکفته شد و با شنیدن صدای
این بود که غذا را از بشقاب به دهان از آن ماهرو م یگرفت .آن زن زیباروی، و نسب خود بنازد ،برای این که ربود .از طریق ترجمه مهماندار سراغ معرفی کرد که به جمع پیوسته بود تبارک الله ما ،چنگی به ریش چانه
جای شگفتی است ،مثل منش یای قادر حتی در میان فرنگیان مردی بود با چرکسی را گرفت و پیشنهاد خدماتی تا مراقب سلامت ما باشد .او همچنین زد و گفت « :این سرآغاز سفر ما
منتقل کنیم. به نوشتن بود ،م یتوانست بخواند و پوست تیره و چهرهای ناخوشایند و داد تا اقامت کنیز چرکسی را در کشتی یک کشیش فرنگی را جلو فرستاد که است .راستش این فاجعه است که
میشود تصور کرد ما که در تنها نشان جاندار از اعتقادات دینی در ما باید بایستیم و نظارهگر باشیم که
کودکی عادت داشتیم خیلی ساده یک کافر ،مسلمان را نجس بخواند،
با انگشتانمان هر چیز را برداریم و با غری بتر آنچه م یخواند درم ییافت. حالتی به دستهایش داده بود که با آن مطلوب سازد ،اما سفیر به آن زن میان کفار بود ،زیر حتی یک نفر را هم اما فعلا باید خیلی تند نرانیم و فکر
آرامش و ب یدغدغه آن را در دهانمان او همچنین م یتوانست بنویسد ولی لباس فرودست تا آنجا که م یدانستیم گفت که او کنیزی بیش نیست و اگر ندیدیم که آرام بایستد و نیایش کند. بازگشت باشیم و اگرچه امور چندان
بگذاریم ،بی آن که در فکر ابزارهایی این که خط و ربطش تا چه حد کامل متناسب یک شاهزاده نبود اما مسلماً فقط بتواند ترتیبی بدهد که گوش های کشیش بهجهت جامۀ سیاهش خو شآیند نم ینماید ».م عهذا امیدوار
برای غذا خوردن باشیم ،وقتی برای بود نمیتوانستیم داوری درستی نه زیبا بود و نه برازنده .او دستیاری در بنشیند ،بی آن که کسی او را ببیند، متمایز از دیگران بود .چانه و پشت بود که سرانجام امور در جهت خیر
نخستین بار خواستیم ب هشیوۀ آنان بکنیم .برای نقد قدرت نویسندگی جمع همراهانش داشت که شاید بدان لبهایش را مثل دیگران از محاسن و ما بچرخد .به همین جهت به محض
غذا بخوریم تا چه حد خامدستی نم یتوانستیم بگوییم در میان فرنگیان جهت استخدامش کرده بود تا روحیه بسیار ممنون خواهد شد. سبلت پاک و پاک کرده بود و بی هیچ آن که اجازه مرخصی گرفت ،ما خود
نشان دادیم .در هر حال سفیر از چه شیوه نگارشی مطلوب است .در درهم شکست هاش را سامانی باشد و آن یکی از مردان آن گونه که عرب ملاحظ های شراب م ینوشید .پزشک نیز را برای انتقال به کشتی جدید آماده
همان ابتدا مصمم بود که خیلی واقع منظره غریبی بود دیدن آن مرد به جهت نیاز به شغلی جد یتر از بادیهنشین میگوید «ابن سبیل» هیچ نشان مشخصی از خرد نداشت ،اما کردیم و از دوستان عرش هنشین در
جدی رسم و رسوم آنان را دنبال کند موجود فریبا که کار آمیرزاها را م یکرد صبح تا شام برایش نوعی ساز م یسازد بود .او ب هطور بارزی مرد تجربه بود، معلوم بود مرد علم و دانش است ،چرا کشتی کوچک خود جدا شدیم،
و من نیز چنین تصمیمی را داشتم تا و م یکوشید با قرار دادن قلم میان چرا که موهایش سفید شده بود و که با گرفتن نبض من و نگاه کردن به دوستانی که مشتاق بودند ما را تا
مورد تمسخر مشتی کافر قرار نگیرم انگشتان سفیر ،نوشتن را به او بیاموزد که گیتار خوانده م یشد. برای دور نگاه داشتن موهای سفید از زبانم ،از من پرسیدآیا احساس درد انگلستان همراهی کنند ،اما وقتی با
که ب هنظر میرسید آمادگی بسیاری و خواندن آن حروف کج و کوله را که در جمع یک چنین افرادی سفر خود نگاه خیره جهان ،ب هشیوه ما شرقیان در نقطه معینی از سرم ندارم .همان آرامش در عرشه کشتی بزرگ جای
دارند تا در هر موردی که آیینهای ما در کتابهای اروپائیان متداول بود به را پی گرفتیم .کشتی آنقدر بزرگ بود دستاری بر سر داشت .شرحی که از نقطهای را که انگشت گذارد و آیا گرفتیم دیگر احساسی نداشتیم جز
با آنان همگون نیست به ما بخندند. که ظاهراً م یشد آن را به چند محله خود داد چندان قابل فهم برای ما نبود چشمانم نم یسوزد و آیا اشتهایم کور
نخستین کوششهای ما تا حدودی سفیر فرا دهد. تقسیم کرد و برخلاف کشت یای که ما زیرا ب هنظر م یرسید در سراسر جهان نشده؛ کشفیاتی که میرزا احمق در شادی و شگفتی.
فاجع هآمیز بود چرا که رئیس من به شخص من هرگز نتوانستم عادت از را از ازمیر آورد ،چندان در دست و پای با هزینه خود برای شاه فرنگ سفر طول یک ماه هم نم یتوانست بکند و نه سفیر با تشریفات بسیار از سوی
هنگام استفاده از چاقو نزدیک بود راست به چپ خواندن را فراموش کنم، یکدیگر نبودیم .من ب هندرت در کنار م یکند تا پرندگان ،حیوانات و انواع حتی رمالان و پیشگویان و ستارهگویان ناخدا که مردی سالدیده بود استقبال
انگشتش را قطع کند و من فراموش برای این که تا چه حد غریب م ینمود سفیر بودم مگر به هنگام صرف غذا ماهی را گرد آورد .او با مهارتی تمام شد ،تا آنجا که دریافتیم ناخدا از
کرده بودم که چنگال در دست دارم که همه کتابهای اروپائیان از سمت (چون به من اجازه م یداد در حضورش ایران قادر به انجام آن نبودند. رسوفیی اد احفتشراانمدبههبمواد ،ب*رومایوهنایغباشرافغبشاارنیی
و لحظاتی چند مثل همیشه با چنگ چپ ب هطرف راست گشوده م یشد و بنشینم و با او ه مغذا شوم) یا وقتی در این موجودات را م یگرفت. پس از مراسم آشنایی ،به اتاقهایمان را آنچنان زیبا عمل کرده بود که
غذا م یخوردم و نزدیک بود با فرو هر وقت شروع م یکردم به خواندن، در لحظ های که با او برخورد کردیم، در زیر کشتی رفتیم که بهمراتب موهایش روی سرش تکان نم یخورد.
کردن آن ابزار هولناک در صورتم، این مشکل ب هطور مستمر بروز م یکرد عرشه قدم م یزد. سراپای وجود ما را برانداز کرد ،آنچنان وسیعتر و کثیرتر از کشتی کوچک قبلی چه انگیزۀ دیگری م یتوانست او را
چشمم را از کاسه درآورم .ب هعلاوه تا این که متوجه شدم سنجاقی به بنابراین نم یتوانستم از رفتارهای او که گویی اسب یا شتری را با نگاه بود که ترک گفته بودیم و در اینجا با به این کار واداشته باشد ،مگر ابراز
مراسمی داشتند که ضرورت آن را آستین دست چپ خود ب هعنوان ابزار چیزهای تازهای را ثبت کنم .از آنجا که خریدارانه م ینگرد و دلیل کنجکاوی سه تن ـ دو مرد و یک زن ـ برخورد فروتنی؟ او ایستاده بود و کلاه از
درک نکردم .رسم غذا خوردن آنان علا قمند بودم دستورات شاه را ب همورد او را با پرسشی از او دریافتیم .آشکار کردیم که به وضوح مقام آنان بالاتر از سر برگرفته و ب هوضوح غبار را نشان
چنین بود که ابتدا غذا را در بشقابهایی یادآوری فرو کنم. اجرا بگذارم فوراً شروع به فراگیری بود که به ما به نگاه حیواناتی ناآشنا آن بود که جاشوی کشتی باشند .آنان م یداد ،سخنرانی زیبایی کرد و در
بزرگ قرار م یدادند که این بشقابها از محمد بیگ که عمیقاً در فکر این زبان انگلیسی کردم و بدین منظور م ینگریست ،دلش م یخواست ما را پایان برای آن که نشان دهد به سخن
دهان یک یک حاضران بسیار فاصله قناعت نم یکند ،دستور شلیک توپها
داشت و در همان حال بشقابهای را داد .آنگاه ما را در سراسر کشتی
کوچکی پیش روی هر یک از مهمانان به تماشا برد .در کشتی هرچه آرزو
بود .تازه اجازه نداشتید تا از پارچ یا م یکردی در دسترس بود ،مگر اسب
بطری یکسره آب بخورید؛ بلکه باید و مرغزاری تا در آنجا چهار نعل بتازی.
مایعات را در گیلاسهایی که در کنار ما در اینجا س هبرابر کشتی قبلی توپ
پارچ یا بطری بود م یریختی و سپس دیدیم و آنقدر خدمه داشت که بتواند
م ینوشیدی و در همان حال انواع جمعیت یکی از شهرهای ما را تشکیل
قاشقها برای کارهای مختلف وجود دهند .در این کشتی زنان نیز حضور
داشت .مثل ًا نادرست بود که کره را داشتند ،اما تعدادشان زیاد نبود و
با قاشق چایخوری برداری یا سوپ در حقیقت آن قدر اندک بودند که
را با یک قاشقک مخصوص کره وارد ترتیباتی که در حرمسراها برقرار است
دهان کنی .برداشتن یک جوجه با باید معکوس م یشد و اگر ب هعدالت
یک دست گناهی کبیره بود و گناهی توزیع م یشدند ،لااقل پنجاه غلا م،
بزرگ آن بود که قطع های از آن را به وابسته به یک زن م یشد .آنقدر در
عرشه همه چیز ب هوفور بود که گویی
کناردستی خود تعارف م یکردی. بازار اصفهان را در اختیارت گذاردهاند.
خلاصه این که توصیف تازههایی میوه از همه نوع در دسترس بود ،به
که هر لحظه میدیدیم مستلزم همان فراوانی شیر و کره ،آنچنان که
حوصل های است که از عهده این بنده گویی خیم ههای ایلیات یها در کنار
خدا خارج است .بنابراین تصمیم دستت برپا شده بود و شراب و گوشت
گرفتم خاطراتم را در این خصوص
فعل ًا در دوردستهای حافظ هام جای نیز در انبار موجود بود.
دهم .ا نشاءالله آن خاطرات را اگر در مجموع صحن های را که در اینجا
دست تقدیر ما را به وطن و خانه دیدیم بیش از هر صحنۀ دیگری که
تا کنون بعد از خروج از کشور دیده
بازگرداند ،ب هیاد خواهم آورد. بودیم ،حیرت ما را برانگیخت .با خود
گفتیم« :آه ،اگر شاه فقط یکی از این
*بهنظر میرسد که فرماندار کشت یها را در دریای خزر داشت ،پدر
«ویگ» بر سر داشته است (م). روسها را م یسوزاند ».و همگان گفتیم:
«ا نشاءالله ».این امید را داشتیم که
«دنباله دارد» سفیر ما زمانی که در انگلستان استقرار