پایه و بنیاد شاهنامه را، رای و داد و خرد، و گزینش مییابیم و همچنان که پیشتر آمد فردوسیِ توسی، ورای دیگران، شاهنامه را با نامِ “خداوند جان و خرد” آغاز، و سپس با بخش پایانی نخستین سرودش، که همانا “خرد“، باشد، دنبال میکند.

بخش۹: نمایش انسانمداری در شاهنامه، در گذر از بخش “ستایش خرد”، به بخش “آفرینش انسان”
او نه تنها به ستایش خرد میپردازد، که خرد را افسر شهریاران و مایه زندگانی شناس مینامد. این ستایش کردن از “خرد”، به جای ستایش پیامبر اسلام، ویژگی یگانهای از شاهنامه است که نمونه دیگری ندارد. یادمان باشد که در بخش خرد، استاد سخن، خرد و دانستن را همبسته میداند و میخواهد که “خرد”، دستور و رایزن انسان باشد، تا با یاری آن، جان از ناسزا دور نگه داشته شود.
در بخش ستایش خرد، نکته درخور نگرش دیگری نیز خودنمایی میکند و آن، سخن از انسان به نام بهترین کردۀ کردگار، و همچنین دارای توان شناخت است:
تویی کردۀ کردگـار جهــــان
شناسـی همـه آشکـار و نهـان
فردوسی در اینجا نمیسراید که تو از آشکار و نهان آگاهی داری، میگوید، آشکار و نهان را میشناسی: “شناسی همه آشکار و نهان”، و روشن است که شناخت بدون دانش پژوهی و گوش دادن به سخنان دانایان بهره کسی نمیتواند بشود، پس باید دانش آموز بود و به دانایان گوش فراداد:
بـه گفتــار دانندگــان راه جـوی
به گیتی بپوی و به هرکس بگوی
زیرا سرمایه و بن مایۀ آگاهی و شناخت، دانش اندوزی است، پس:
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
ز آموختن یک زمان نغنــوی
و در پی پژوهش و آموزش، تازه در مییابی که دانش پایان پذیر نیست و این خود نکته ویژه در برابر دیدگاههایی است که این و یا آن نوشته و کتاب باوری را آغاز و پایان دانش گمان میکنند:
چو دیدار یابی به شاخ سَخُن
بدانی که دانش نیابد به بُـن
برای پی بردن به راز سخن فردوسی در این بخشبندیها، بد نیست نگاهی انداخته شود به سرآغاز لیلی و مجنون از نظامی گنجوی (زاده ۵۳۵ و در گذشته ۶۰۷ تا ۶۱۲)، که پیرامون دو سده پس از فردوسی میزیسته است. نظامی بخش آغازین را که ۱۰۵ بیت است چنین آغاز میکند:
ای نام تو بهترین سـرآغـاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونس و روانم
جز نام تو نیست بر زبانم
…
نظامی اگرچه در پایان بخشِ سرآغاز سخناش، مانند فردوسی اندیشه خواننده را مهیای بخش پس از آن میکند، سخناش درباره ستایش از پیامبر اسلام است و نه چیزی دیگر:
زان پیش کاجل فرا رسد تنگ
و ایـام عنـان ستانـد از چنـگ
ره بــــــاز ده از ره قبولــــم
بـر روضـه تربـت رسولـــم
و ۱۰۹ بیت که ۴ بیت بیش از ستایش پروردگار باشد را برای ستایش پیامبر اسلام میسراید.
همچنان که خواندیم شاهنامه انسان را بدون نام بردن از رنگ پوست، زبان و ایل و تبار و باورش، بهترین کرده کردگار جهان، و دارای توان شناخت از آشکار و نهان میداند:
تویی کردۀ کردگار جهان
شناسـی همه آشکار و نهان
در داستان لیلی مجنون چنین نیست و این تنها پیامبر اسلام میباشد که بهترین بوده و چشم آفرینش به او روشن است:
ای خاک تو توتیای بینش
روشن به تو چشم آفرینش
در پیروی از چنین روش و آیینی، نظامی تنها نیست و بسیاری همچون سعدی شیرازی نیز چنین میکنند، و برای نمونه، سعدی “بوستان”اش را با ستایش پروردگار آغاز میکند:
به نام خدایی که جان آفریـد
سخن گفتن اندر زبان آفریـد
خداونـد بخشنــدهٔ دستگیر
کریم خطابخش پوزش پذیر
عزیزی که هر کز درش سر بتافت
به هر در که شد هیچ عزت نیافت
و سپس با ستایش پیامبر اسلام، آن هم با واژگان عربی دنبال می کند*:
کریم السجایا جمیل الشیم
نبی البرایا شفیع الامم
امام رسل، پیشوای سبیل
امین خدا، مهبط جبرئیل
شفیع الوری، خواجه بعث و نشر
امام الهدی، صدر دیوان حشر
با نگرش به چنین نوشتارها و سرودهایی است که میتوان پی به ویژگی کار استاد سخن و آرمان ویژهاش برد و شاهنامه را تافته جدابافتهای برای فر و فرهنگ ایران به شمار آورد.
۲۴ ماه مه ۲۰۱۵
*از آنجا که سعدی به زبان عربی آگاهی بسیاری داشته است، نوشتارهایش گاه آمیخته عربی دارد و این از دانش و بی گمان بینش اوست.
[بخش یک] [بخش دو] [بخش سه] [بخش چهار] [ادامه بخش چهار] [بخش پنج] [بخش شش] [بخش هفت] [بخش هشت]