درباره فرهنگ (مازیار قویدل)

دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴ برابر با ۰۶ ژوئیه ۲۰۱۵


در شاهنامه ورای همه و یا بیشتر افسانه و گزارش‌های تاریخی، پای انسان بر روی زمین است، و  انسان خود و بدون هیچ دستور دهنده و سرنوشت‌سازی، چگونگی رفتار و کردارش با جهان پیرامون را گزینش و برنامه‌ریزی می‌کند و به جز از چند جایی که سروش- (آن هم در رخت انسانی «به سان پریِ پلنگینه پوش»)- آگاهی‌هایی را به گوش او می‌رساند، در همه جا خودش گزینشگر و برنامه‌ریز است و از خوب و بد برنامه‌ریزی و یا اندیشه و گفتار و کردارش، به شادی و پیروزی می‌رسد و یا دچار اندوه می‌گردد.

فره ایزدی
فره ایزدی

بخش۱۴:  برنامه‌ریزی و سرگذشت‌سازی انسانی در شاهنامه

از دید این باغ و بوستان فرهنگ ایرانی، این انسان است که دادگری پیشه می‌کند و همه چیز را از آنِ همگان می‌داند و چون کیومرس از آغاز، خشت نخستین دیوار را راست می‌نهد و بهره کارش نیز چنان می‌شود که «دد و دام و هـر جانور کش بدید/ ز گیتی بـه نزدیک او آرمیـــــد»، و «دو تـا  می​شدندی بــــر تخت او»، و بر پایه چنان رفتار و کرداری، همگان دوستش دارند و ارزش کارش افزون و فر پادشاهی‌اش گرامی‌تر می‌شود: «از آن بـر شـده فـره و بخت او».

این نخستین شاه، که زمین را از آن همه می‌داند، مداراگر و بخشنده است، برخورداری از توان اندیشیدن را در راه گسترش برابری و داد، و نه برتری‌جویی به کار می‌گیرد، و به دد و دام و انسان به یک اندازه ارزش می‌نهد، همه را دوست دارد و همگان نیز دوستش دارند؛ از ویژگی‌های سد در سد انسانی برخوردار است.

پسر بُد مـر او را یکی خـوبروی

هنرمند و همچون پدر نامجوی

او این فرزندِ سبزه روی و اندکی سپاه چرده را- ( سیامک: مانند سیام، مانند شام، اندکی سیاه چهره. امروزه ما به سیامک سبزه می‌گوییم. استاد علی اکبر جعفری)- همانند همه جانداران دیگر بسیار دوست دارد و جان و دل‌اش بدو بسته و ابسته است.

سیامک بـُدش نام و فرخنده بود

کیومرس را دل بدو زنده بــود

به جانش بر از مهر گریان بُدی

ز بیـم جداییش بریـان بـــدی

پهلوانان در شاهنامه، هم‌چنان که آمد نه مانند شماری از افسانه های دیگر، از خاندان ایزدان و یا خدایان هستند و ایزدی و سروری در خاندان آنان چون مرده ریگ پشت به پشت و از پدر به فرزند می‌رسد و نه همواره فرمانبر و کارپرداز ایزد، خدای یا خدایان هستند و برای شادی آنان تا به کشتن و قربانی کردن فرزند نیز دست می‌آلایند.

در شاهکار فرهنگ ایرانی، مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی بدون هیچ رنگ و لعاب شگفت انگیز و گیج کننده‌ای  به نمایش گذاشته می‌شود و نه تنها چگونگی خورد و خوراک و پوشاک آنان به نمایش در می‌آید، که دگرگونی رفتار و کردار و پوشاک در هنگام‌های ویژه  نشان داده می‌شود. برای نمونه هنگامی‌که کسی از رفتار و کرداری همه پسند (چه انسان و چه جانداران دیگر) برخوردار است، خود نیز همه پسند می‌گردد و همگان دوستش دارند، و تنها کسانی با او ناسازگارند که از دادگری به دورند،  با اندیشه و رای بد سر و کار دارند و اهریمن خوی‌اند:

برآمد برین کار یک روزگار

فروزنده شد دولت شهریــار

به گیتی نبودش کسی دشمنا

مگــر بدکش ریمـن آهرمنا

این برخورد نیک و بد که در جا به جای جهان دیده می‌شود، در شاهنامه برخوردی اندیشه‌ایست، به گونه‌ای که راه بر هیچ کس برای بازگشت بسته نیست و هر کس می‌تواند با گزینش روشی دیگرگون، راهی دیگر در پیش بگیرد، همچنان که درباره بزرگی و فرخی جایگاه فریدون و اینکه هر کسی می‌تواند چون او باشد در شاهنامه می‌خوانیم:

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

ز داد و دهش یافت این نیکویی

تو داد و دهش کن فریدون تویی

نشان دادن بدی و اهرمن‌خویی که آن نیز بی پادافره و مجازات نمی‌ماند، برای نخستین بار در داستان سیامک و دیوان نمودار می‌شود و نشان می‌دهد که رشک بردن و یا حسودی کردن، برداشتن گام‌های نخستین به سوی دست زدن به بدیست:

به رشک اندر آهرمن بدسگال

همی‌ رای زد تا ببالیـد بـــال

و باز نمایش اندیشه نیک و بد در برخورد کیومرس و دیوی خودنمایی می‌کند و فرزند رشک برنده نیز پیرو راه سرپرست خود می‌گردد- (در اینجا نکته ریزی است، گرگ سترگ، پس گرگ هم در توانمندی می‌تواند سترگ باشد، اگر چه گوشتخوار باشد و …):

یکی بچه بودش چو گرگ سترگ

دلاور شــده بـا سپـاه بــزرگ

جهـان شــد بر آن دیوبچه سیاه

ز بخـت سیامـک وز آن پایگـاه

سپه کرد و نزدیک او راه جُـست

همی‌تخت و دیهیم کی شاه جست

نمونه چنین انسان‌هایی در همه جا دیده می‌شوند. کسانی که به انگیزه تنگی چشم و اندیشه، رشک برند و برای خود و دیگران دردسرساز، آنان که به سرانجام بد اندیشه و گفت و کردار ناپسند خود نیندیشیده،  خود و دیگران را با دشواری روبرو می‌سازند. این از آن آموزش‌های ارزشمندی است که شاهنامه در هر واژه و سخنی برای ما به یادگار می‌گذارد:

همی‌ گفت با هر کسی رای خویش

جهان کرد یکـسر پُرآوای خویـش

کیومرس زین خود کی آگاه بود

که تخت مهی را جز او شاه بود

۴ ژوییه ۲۰۱۵

[بخش یک]   [بخش دو]  [بخش سه]   [بخش چهار]    [ادامه بخش چهار]   [بخش پنج]   [بخش شش]   [بخش هفت]   [بخش هشت]   [بخش نهم]   [بخش دهم]  [بخش یازدهم]   [بخش دوازدهم]   [بخش سیزدهم]

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=17364