در شاهنامه ورای همه و یا بیشتر افسانه و گزارشهای تاریخی، پای انسان بر روی زمین است، و انسان خود و بدون هیچ دستور دهنده و سرنوشتسازی، چگونگی رفتار و کردارش با جهان پیرامون را گزینش و برنامهریزی میکند و به جز از چند جایی که سروش- (آن هم در رخت انسانی «به سان پریِ پلنگینه پوش»)- آگاهیهایی را به گوش او میرساند، در همه جا خودش گزینشگر و برنامهریز است و از خوب و بد برنامهریزی و یا اندیشه و گفتار و کردارش، به شادی و پیروزی میرسد و یا دچار اندوه میگردد.
بخش۱۴: برنامهریزی و سرگذشتسازی انسانی در شاهنامه
از دید این باغ و بوستان فرهنگ ایرانی، این انسان است که دادگری پیشه میکند و همه چیز را از آنِ همگان میداند و چون کیومرس از آغاز، خشت نخستین دیوار را راست مینهد و بهره کارش نیز چنان میشود که «دد و دام و هـر جانور کش بدید/ ز گیتی بـه نزدیک او آرمیـــــد»، و «دو تـا میشدندی بــــر تخت او»، و بر پایه چنان رفتار و کرداری، همگان دوستش دارند و ارزش کارش افزون و فر پادشاهیاش گرامیتر میشود: «از آن بـر شـده فـره و بخت او».
این نخستین شاه، که زمین را از آن همه میداند، مداراگر و بخشنده است، برخورداری از توان اندیشیدن را در راه گسترش برابری و داد، و نه برتریجویی به کار میگیرد، و به دد و دام و انسان به یک اندازه ارزش مینهد، همه را دوست دارد و همگان نیز دوستش دارند؛ از ویژگیهای سد در سد انسانی برخوردار است.
پسر بُد مـر او را یکی خـوبروی
هنرمند و همچون پدر نامجوی
او این فرزندِ سبزه روی و اندکی سپاه چرده را- ( سیامک: مانند سیام، مانند شام، اندکی سیاه چهره. امروزه ما به سیامک سبزه میگوییم. استاد علی اکبر جعفری)- همانند همه جانداران دیگر بسیار دوست دارد و جان و دلاش بدو بسته و ابسته است.
سیامک بـُدش نام و فرخنده بود
کیومرس را دل بدو زنده بــود
به جانش بر از مهر گریان بُدی
ز بیـم جداییش بریـان بـــدی
پهلوانان در شاهنامه، همچنان که آمد نه مانند شماری از افسانه های دیگر، از خاندان ایزدان و یا خدایان هستند و ایزدی و سروری در خاندان آنان چون مرده ریگ پشت به پشت و از پدر به فرزند میرسد و نه همواره فرمانبر و کارپرداز ایزد، خدای یا خدایان هستند و برای شادی آنان تا به کشتن و قربانی کردن فرزند نیز دست میآلایند.
در شاهکار فرهنگ ایرانی، مردمشناسی و جامعهشناسی بدون هیچ رنگ و لعاب شگفت انگیز و گیج کنندهای به نمایش گذاشته میشود و نه تنها چگونگی خورد و خوراک و پوشاک آنان به نمایش در میآید، که دگرگونی رفتار و کردار و پوشاک در هنگامهای ویژه نشان داده میشود. برای نمونه هنگامیکه کسی از رفتار و کرداری همه پسند (چه انسان و چه جانداران دیگر) برخوردار است، خود نیز همه پسند میگردد و همگان دوستش دارند، و تنها کسانی با او ناسازگارند که از دادگری به دورند، با اندیشه و رای بد سر و کار دارند و اهریمن خویاند:
برآمد برین کار یک روزگار
فروزنده شد دولت شهریــار
به گیتی نبودش کسی دشمنا
مگــر بدکش ریمـن آهرمنا
این برخورد نیک و بد که در جا به جای جهان دیده میشود، در شاهنامه برخوردی اندیشهایست، به گونهای که راه بر هیچ کس برای بازگشت بسته نیست و هر کس میتواند با گزینش روشی دیگرگون، راهی دیگر در پیش بگیرد، همچنان که درباره بزرگی و فرخی جایگاه فریدون و اینکه هر کسی میتواند چون او باشد در شاهنامه میخوانیم:
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
ز داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
نشان دادن بدی و اهرمنخویی که آن نیز بی پادافره و مجازات نمیماند، برای نخستین بار در داستان سیامک و دیوان نمودار میشود و نشان میدهد که رشک بردن و یا حسودی کردن، برداشتن گامهای نخستین به سوی دست زدن به بدیست:
به رشک اندر آهرمن بدسگال
همی رای زد تا ببالیـد بـــال
و باز نمایش اندیشه نیک و بد در برخورد کیومرس و دیوی خودنمایی میکند و فرزند رشک برنده نیز پیرو راه سرپرست خود میگردد- (در اینجا نکته ریزی است، گرگ سترگ، پس گرگ هم در توانمندی میتواند سترگ باشد، اگر چه گوشتخوار باشد و …):
یکی بچه بودش چو گرگ سترگ
دلاور شــده بـا سپـاه بــزرگ
جهـان شــد بر آن دیوبچه سیاه
ز بخـت سیامـک وز آن پایگـاه
سپه کرد و نزدیک او راه جُـست
همیتخت و دیهیم کی شاه جست
نمونه چنین انسانهایی در همه جا دیده میشوند. کسانی که به انگیزه تنگی چشم و اندیشه، رشک برند و برای خود و دیگران دردسرساز، آنان که به سرانجام بد اندیشه و گفت و کردار ناپسند خود نیندیشیده، خود و دیگران را با دشواری روبرو میسازند. این از آن آموزشهای ارزشمندی است که شاهنامه در هر واژه و سخنی برای ما به یادگار میگذارد:
همی گفت با هر کسی رای خویش
جهان کرد یکـسر پُرآوای خویـش
کیومرس زین خود کی آگاه بود
که تخت مهی را جز او شاه بود
۴ ژوییه ۲۰۱۵
[بخش یک] [بخش دو] [بخش سه] [بخش چهار] [ادامه بخش چهار] [بخش پنج] [بخش شش] [بخش هفت] [بخش هشت] [بخش نهم] [بخش دهم] [بخش یازدهم] [بخش دوازدهم] [بخش سیزدهم]